جنگ، یک کلمه بیشتر نیست، اما درد و رنجه� و فاجعههای� در جهانی نمیگنجد� حتی اگر جهان گیرا نباشد. برای پی بردن به نتایجش لزومی ندارد وارد صحنهها� گسترده و کشتارها و ویرانیها� عظیم آن شویم. دیدن حتی یک نفر از کسانی که در هر جنگی شرکت داشته و یک یا چند عضو صورتش را از دست داده،� بینی، فک، گونه، چانه... کافی است پی ببریم، انسانی سالم و عادی به صورت چه هیولایی میتوان� در آید. مارک دوگن در این کتاب کوچک بزرگ، عمق فاجعه را چنان به تصویر میکش� که پشت آدم میلرزد� حتی آنهای� که هرگز نه جنگی را دیدهان� و نه در جنگی شرکت کردهان�. ما آدمه� چه موقع میخواهی� از این جنایت وحشتناک دستهجمع� که هیچ حیوانی مرتکبش نمیشود� دست برداریم؟
Marc Dugain is a French novelist and filmmaker renowned for his historical and political narratives. His debut novel, La Chambre des officiers (1998), inspired by his grandfather's work with World War I veterans, garnered critical acclaim and won multiple literary awards. Dugain's oeuvre often delves into the lives of prominent figures and events, as seen in works like La Malédiction d'Edgar (2005) and Une exécution ordinaire (2007). Beyond literature, he has directed several films, including adaptations of his own novels, and has contributed to theater and graphic novels. Dugain's storytelling is marked by a deep exploration of power dynamics, historical intricacies, and the human condition.�
La Chambre des Officiers = The Officers' Ward, Marc Dugain
The Officers' Ward, is a novel by Marc Dugain, published in 1998 (1999 in English).
It is supposedly based on the experiences of one of the author's own ancestors during World War I. Adrien Fournier, a handsome lieutenant in the Engineers, is the narrator and main protagonist.
He is wounded on a simple reconnaissance mission on the first day of French involvement in the Great War. He is hit by a stray shell, which kills his fellow officers and his horse, and destroys the centre of Adrien's face. ....
تاریخ نخستین خوانش: روز بیست و پنجم ماه دسامبر سال 2015میلادی
عنوان: اتاق افسران؛ نویسنده: مارک دوگن؛ مترجم پرویز شهدی؛ ویراستار سمیه نوروزی؛ تهران، چشمه، 1389، در 143ص، شابک 9789643626402؛ چاپ دوم 1393؛ چاپ سوم 1396، در 142ص؛ موضوع داستانهای نویسندگان فرانسوی - سده 20م
نقل از متن: (از جنگ جهانی اول، من چیزی ندیدم، و نفهمیدم؛ منظورم سنگرهای پرِ لجن است، با رطوبتی که، تا مغز استخوان، نفوذ میکند� با موشها� بزرگ سیاهی، که با موهای بلند و انبوه زمستانیشان� میان پسمانده� های گوناگون، و بوهای آمیخته با بویِ توتونِ خاکستریِ نامرغوب، و مدفوعها� خوب زیر خاک پنهان� نشده، در آمدوشد هستند. سقف این سنگرها را، آسمانی تیره و کدر و یکدست� تشکیل میدهد� که در فاصله� های منظم، یکری� میبارد� انگار ابرها، از فروریختن باران، روی سربازهای ساده و بیگناه� خسته نمیشون�. همین جنگ را میگویم� که از آن چیزی نفهمیدم. در اولین روز بسیج عمومی، دهکده ی زادگاهم را، در «دوردونی» ترک کردم. پدربزرگم برای اینک� اطرافیان، آه� و ناله و گریه� و زاریها� بیهوده نکنند، صبح زود از خانه فراریم داد. کوله� پشتیم را انداختم توی گاری «آندره»ی پیر، با گامها� منظم و یکنواختِ مادیان قهوه� ای� رنگش، طرف «لالند» راه افتادیم. فقط موقعی که توی سراشیبی ایستگاه راه� آهن افتادیم، پدربزرگ، سرانجام تصمیم گرفت حرف بزند، و گفت: «مدت زیادی غیبت نکن، پسرم. امسال قارچ فراوانی میتوانی� جمع کنیم.» در «لالند»، ده دوازده جوانکی، که تازه سبیل نازکی روی لب بالاییشان� روییده بود، در لباسها� نوِ سربازی، جمع شده بودند، و مادرانشا� با چشمها� سرخ از گریه، مدام بغلشا� میکردند� و میبوسیدن�. همانطو� که داشتم دور شدن «آندره»ی سالخورده را، تماشا میکردم� جوانکی چاق و تپل، با چشمها� ورقلمبیده، با کمرویی� به من نزدیک شد. «شابرول» بود، یکی از بچه� های اهل «کلرمون دو بورگار»، که خیلی وقت میشد� ندیده بودمش. تنها آمده بود، بدون اعضای خانواده، و بدون خداحافظیها� و در آغوش فشردنه�. از قطار میترسید� چون اولینبا� بود سوارش میشد� و از تغییر خطها� و جابجایی واگنها� و لوکوموتیوها، نگران بود. برای اینک� قوت قلبی پیدا کند، مرتب جرعه� های کوچکی، از قمقمه� ای که به کمربندش آویزان بود، مینوشید� آمیزه� ای از عرق آلو، و گیاهی وحشی. توی کوله� پشتیش سه لیتر از آن آورده بود. سه لیتر، برای سه هفته جنگ، چون به او گفته بودند، ظرف سه هفته، ترتیب آلمانه� داده خواهد شد. این دستیار کشیش چاق و گنده، که بطورِ عجیبی بوی شراب مراسم تعمید را میداد� آمد کنارم نشست، و یک لحظه هم چشم از من برنداشت.)؛ پایان نقل از متن
تاریخ بهنگام رسانی 24/03/1399هجری خورشیدی؛ ا. شربیانی
داستان کتاب اتاق افسران، برعکس تمام کتابها� ضد جنگ که تابحال خونده بودم، در خط مقدم و لابهلا� سربازان و توپه� و تفنگه� روایت نمیشد! بلکه در گوشها� دور از میدان نبرد و در بیمارستانی خلوت بود که میش� گفت هیجانیتری� قسمت زندگی بیمارانش، داشتن ملاقاتی بود!
اگر نخوام چیزی از داستان کتاب لو بدم، فقط میتون� در این حد بگم که این کتاب، داستان افسران و سربازان مجروح جنگ جهانی اوله! البته مجروح، نه مثل سایر مجروحین از نواحی دست و پا و اندامها� معمول، بلکه مجروح از ناحیه صورت! اعتراف میکن� که قبل از خوندن این اثر، تابحال فکر نکرده بودم که مصدومیت جنگی ممکنه در صورت هم رخ بده! و هیچ ایدها� نداشتم که این مصدومیت چقدر میتون� در زندگی فرد تاثیر بزاره! تاثیر، نه تنها در دوران جنگ و نقاهت، بلکه تا آخر عمر!
کتاب بسیار کوتاه و کوچیکه و من بیشتر از این توضیح نمید� که اگر روزی خواستید بخونیدش، جذابیتش رو از دست نداده باشه. همونطور که گفتم اتاق افسران، کتاب کوتاهیه که اگر خواننده همت کنه یک نفس میتون� بخوندش. که خب توصیه میکن� حتما بخونینش، کتاب ارزشمندیه. باید از جنگ جهانی اول بیشتر کتاب بخونم...!!
چقدر کتاب قشنگ و دردناکی بود از جنگ... یک رمان کوتاه از جنگ جهانی اول که از زبان یک افسر روایت میشود. صفحات اول روایتگر جوانانی است که از خانوادهها� دوستان و معشوقهها� خود راهی میدان جنگ میشون�. کسانیک� در جنگ صدمات روحی و جسمی میبینن� و جانشان را از دست میدهن� و پس از مدتی فراموش میشون�. زندگی هم روال عادی خود را پیش میگیر� گویی تنها چیزی که ارزش ندارد همان جان انسان و روح و روانش است.
داستان راجع به چند نظامی فرانسوی بود که در جنگ جهانی اول چهره هاشون رو از دست داده بودن و آثاری که این تغییر چهره بر زندگی بعد از مصدومیت اونها گذاشته بود رو بر می رسید. در حین خوندن کتاب عبارت «مصدومیت چهره با خمپاره» رو گوگل کردم و بیشتر نتایجی که بالا آمد مربوط به آقای رجب محمدزاده بود. بعد از دیدن اون تصاویر، تونستم با این موضوع و این کتاب ارتباط بیشتری برقرار کنم.
در داستان، قسمتی که برام خیلی جالب بود اونجایی بود که قهرمان بعد از اینکه چهره اش رو از دست میده، توی بیمارستان، هفت تیرش رو در میاره و زیر گوشش میذاره تا خودکشی کنه اما از شلیک کردن منصرف میشه، نه به خاطر خانواده اش، بلکه به این خاطر که نمی خواد کاری که آلمانی ها شروع کردند رو خودش به آخر برسونه.
روایتی جذاب بود طوری که کمتر پیش میاد کتابی رو به این سرعت بخونم و تمام کنم
کتاب رو دوست داشتم میدونی کتاب های ضد جنگ رو دوست دارم باعث میشند بیشتر از قبل بُعد منزجر کننده جنگ رو ببینم
شاید اگه حس خوبی که توی روایت داستان دیده میشد نبود خوندن کتاب با صحنه های دردناکش برای من خیلی سخت و یا ناممکن میشد
با توجه به اینکه توصیف های کتاب از جراحات به خوبی در اومده اند اگر روحیه خیلی حساسی دارید خوندن کتاب رو بهتون پیشنهاد نمیکنم
فضای کتاب در خود جبهه جنگ نمیگذره بلکه اغلب کتاب در بیمارستانی میگذره که مجروحین بستری هستند
شاید کتاب رو اگر قبل ترها میخوندم درک حس و حالشون بعد تجربه زیسته ای (به قول شکوری) که داشتن برام سخت بود و یا غیر قابل باور، این روزها در حال خوندن کتاب «روان درمانی اگزیستانسیال» ام و آخرای بخش اول با موضوع مرگ هستم و بین کتاب چند باری به یاد حرفهای کتاب درباره افرادی میفتم که تجربه نزدیک به مرگ رو دارند و تاثیراتی که بر روشون میذاره برای زندگی کردن میفتم
توی لیست خریدم بود اما طاقچه بی نهایت داشتش و اونجا خوندم
این کتاب باعث شد بارها و بارها چشمام و ببندم نفس عمیق بکشم و اگه خیلی مسلط باشم به خودم شانس این و داشته باشم که دوباره شروع کنم بخونم. جالب اینجاست جاهایی من و میخکوب میکرد و تحت تاثیر قرار می داد که راوی خیلی خونسرد به نظر میرسید! . . .
جنگ یک کلمه بیشتر نیست، اما درد ورنج ها و فاجعه هایش در جهانی نمی گنجد؛ حتا اگر جهان گیر نباشد. برای پی بردن به نتایجش لزومی ندارد وارد صحنه های گسترده و کشتارها و ویرانی های عظیم آن شویم. دیدن حتا یک نفر از کسانی که در هر جنگی شرکت داشته و یک یا چند عضو صورتش را از دست داده، بینی، فک، گونه، چانه� کافی است پی ببریم، انسانی سالم و عادی به صورت چه هیولایی می تواند درآید. مارک دوگن در این کتابِ کوچکِ بزرگ، عمق فاجعه را چنان به تصویر می کشد که پشت آدم می لرزد، حتا آن هایی که هرگز نه جنگی دیده اند و نه در جنگی شرکت داشته اند. ما آدم ها چه موقع می خواهیم از این جنایت وحشتناک دسته جمعی که هیچ حیوانی مرتکبش نمی شود، دست برداریم؟
اسم کتاب، خواننده رو به این فکر میندازه که احتمالا چندتا افسر آلمانی هستن و دارن درمورد جنگ تصمیم میگیرن و در نهایت همگی میگیم جنگ بد است. ولی واقعیت این نیست، با خوندن این کتاب من به این نتیجه رسیدم که میشه در شرایط بد بود، در موقعیت بد بود، ولی بود.... و لذت برد، هرچند این نسخه همیشگی نیست، کسی که توی اردوگاه های کار اجباری روسیه کار کرده یا توی آشویتس بوده هیچ راهی برای خوش بودن، لذت بردن و ساختن خاطرات خوب نداشته.... کتاب خوبی بود.
راوی داستان یک افسر ارتش است که در نخستین هفته اعزامش به جنگ،به شدت از ناحیه صورت آسیب می بیند.داستان، به جنگ جهانی اول می پردازد،اما نه از جبهه های نبرد،بلکه از نگاه بازماندگانش در بیمارستانی نظامی.بازماندگانی که به خاطر آسیب وارده از جنگ،با رویای آینده خداحافظی کرده و در لحظه زنده اند.اکثر داستان در اتاق افسران مجروح جنگی روایت می شود با این حال سیر داستان در عین سادگی دارای جذابیت فوق العاده ایست که خواننده را تا تمام شدن کتاب،سر جایش میخکوب می کند.
ماجرای کتاب از سال ۱۹۱۴ همزمان با شروع جنگ جهانی اول آغاز میشه، وقتی آدرین ۲۴ساله یکی از افسران فرانسوی پیش از اعزام به خط مقدم و رویارویی با حتی یک سرباز آلمانی، بعلت انفجار توپ از ناحیه صورت دچار جراحت میشه. زخمی عمیق و وحشتناک که کام و فک بالایی� رو از بین میبر� و حفرها� ترسناک روی صورتش به جا میذار�. آدرین به بیمارستانی در فرانس منتقل میشه و ساله� اونجا بستری میمون�. . . ما تو این کتاب با وجهه جدیدی از سیاهیها� جنگ روبهر� میشیم. که با نابودی چهره انسانها� بیرحمانهتری� آسیب رو به جسم و روحشون میزن�. آسیبی که قطع دست و پا و نخاع و حتی مرگ نمیتونه باهاش برابری کنه. آدرین در جایی از کتاب میگه: «فقط کسانیک� مردهان� میتوانن� به ما غبطه بخورند، گرچه به این هم مطمئن نیستم.» این آدمه� زنده میمون� تا نمود انسانی زشتیها� جنگ باشند با جراحتی که تمام داشتهها� دنیای گذشته� رو با نداشتهها� دنیای جدید جایگزین میکنه.. خانواده و جامعه چه واکنشی به این آدمها� بیصور� خواهد داشت؟ ترس؟ ترحم؟ انزجار؟ خود این آدمه� چه احساسی خواهند داشت وقتی برای اولینبا� چشمشون به هیولای توی آینه میفته؟ وقتی معشوقهشون� بچهشو� اونهار� نمیشناسه. . . کتاب پر از توصیفات دردناک و حقایق کشفنشد� ست و زبان نویسنده در بیان این بیرحمیها� سرد و بیاحساس� چون جنگ سرد و بیاحساس�. جنگ این فرصت رو به ما نمیده تا برای شخصیتها� کتاب دلسوزی کنیم، باشتاب و بیرحمان� میتاز� و صورته� رو درو میکن� و توده� انبوهی از مصیبت بهجا� میذار�. . . کتاب حجم خیلی کمی داره، اما برهه� زمانی زیادی رو در بر میگیره� از آغاز جنگ جهانی اول تا پایان جنگ جهانی دوم.. و پایانبندی� زیبا و تاثیرگذاره. ترجمه� قابل قبولی هم داره. پیشنهاد میکن� کتاب صوتیش� با صدای گرم و جذاب اطهر کلانتری از رادیو گوشه بشنوید.
۳.۵ ستاره چند سرباز جنگ جهانی اول که در اتاق بیمارستانی دور هم جمع شدند. سربازانی که جنگ، ریخت و قیافه رو ازشون گرفته و نمیتون� وارد جامعه بشن. جامعها� که به خاطرش صورتشونو از دست دادن.
از نظر روانی میش� جنگ رو یه ضربه دونست و مجروح جنگی رو شخصی که دچار ضربه روانی شده. بنابراین تاثیر روانی جنگ درست مثل همین حفره� تاریکیه که روی صورت راوی و افسران دیگه بر جای مونده.
دو سوم میانی این کتاب فوق العاده بود. درست وقتی که فورنیه به هوش میاد و متوجه جراحات خودش میش� اما در انتهای کتاب مثل ابتدای اون روایت یه خط صافه که نمیدون� چرا با میانها� جور درنمیاد. نویسنده در توصیف جنگ و عوارض اون خیلی موفق عمل میکن�. تصویرها فوق العاده زندهان� ولی این جریان مداوم نیست و قطع و وصل میش�.
داستان در جنگ جهانی اول اتفاق میفته، آدرین افسر جوانی که به خط مقدم نبرد بین فرانس و آلمان فرستاده شده، در همان روزهای اول به سختی مجروح میشه، ولی نه یه مجروحیت معمولی، اون صورتشو از دست میده و . . . . داستان در حال تلخ بودن سرشار از امیدواریه، و انقدر جذاب روایت شده که باعث میشه تا آخرش رو یکنفس بخونید . برخلاف بیشتر کتاب های جنگی و ضد جنگ که در خط مقدم و لابه لای صدای گلوله ها روایت میشن، این داستان در بیمارستانی در پشت خط مقدم جریان داره
I know I am going against the grain rating this book as low as I did, when everyone else seemed to think of it as 4 or 5 star book. So let me explain... if I can!
If you can imagine reading a book and all the way through your mind kept saying to you "I guess you needed to be there." That was how I felt reading this book.
The words were just not giving me a place or time of reference. I know this was set during the first World War, but for me it felt like it was fractured, without a solid foundation. The overall thought process seemed disconnected. Reading this book was like I was surrounded by words, but lacked the picture they were describing.
Originally written in French and transcribed, I cannot say if this loss of story, for me, came about in the translation, or in the actually writing. However, when you feel that you are sitting on the outside of a story, with no way to explore it, it will not come across as highly rated.
"اتاق افسران" روایت افرادی است که جنگ دست نامهربان خود را بر چهره� آنان کشیده است.
"آدرین فورنیه" ، یک مهندس نظامی است که در همان روزهای اول نخستین جنگ جهانی مورد اصابت ترکش خمپاره قرار میگیرد و بخشی از زیبایی و سلامتی صورتش را از دست میده�. او در اتاقی بدون آینه تحت درمان قرار میگیر� سپس افسران دیگری را که مشکلی مشابه او دارند به اتاق میآورن�. هریک از آنها سعی میکن� شرح صورت خویش را در چهره� هم اتاقیهای� بخواند. اما پس از بهبودی نسبی با چالش بزرگی مواجه میشون� و آن بازگشت به زندگی عادی است. پس از گذشت این همه سال که از زخمی شدنمان گذشته بود، به جریان زندگی عادی برمیگشتم� زندگی روزمره که کسانی که آن را داشتند، قدر و قیمتش را نمیدانستن�.
کتاب،داستان افسری است که در روزهای اول جنگ جهانی اول با اصابت یک خمپاره صورت خود را از دست می دهد ولی زنده می ماند و چگونگی ادامه ی زندگی خود را روایت می کند
جایی خوندم که کتاب ظاهرا بر اساس تجربه های یکی از اجداد خود نویسنده در طول جنگ بوده. صحنه های خیلی دلخراش و دردناکی داشت و بنظرم اگه مثل من روحیه ی حساس دارین،نخونید:)))))
Lu il y a quelques années (j'avais alors 15 ans), cet ouvrage m'a beaucoup marquée. Recommandé par mon prof d'histoire de l'époque, je pourrais dire que ce livre a changé la vie?!? En tout cas, il a pu m'aider en tant qu'adolescente complexée : l'extérieur peut souffrir, être broyé et méconnaissable, l'intérieur ne cesse d'être tant que la vie demeure.
Je n'ai jamais vénéré la vie, mais je dois dire que ce livre m'a donné plus de foi en l'être humain : s'il survit à ça (et, bien que cet ouvrage soit de la fiction, cela a bien dû exister), il ne doit pas être si mauvais.
M'a permis de changer de perspective sur la/ma vie : la forme est rarement révélatrice du fond. Et rien ne sert de s'accrocher à une image, elle est si vite partie.
Les histoires d'amour du roman m'on bouleversées, également. Et le personnage d'Adrien est très beau, dans tous les sens du terme, et malgré tout.
اگه حتی برای لحظاتی کوتاه موافقت با جنگ _هر نوع جنگی_ از پس ذهنتون گذشته، این کتاب رو حتما بخونید. توی این کتاب _برعکس خیلی از کتابهای� که درباره� جنگها� جهانی هستن_ خبری از صحنهها� نبرد باشکوه و سربازهایی که باابهت هرچه تمامت� با یه تیر تروتمیز در بدن و با گفتن جملات قصار میمیرن نیست. این کتاب درباره� مجروحانیه که حتی نتونستن درستحساب� بجنگند و قبل از شروع نبرد با بدترین نوع جراحتی که میتونید تصور کنید( جراحتها� سروصورت) برای مدت طولانی اسیر بیمارستان و انواع جراحیها� عجیبغری� شدن. من آدم خیلی حساسی نیستم اما بعضی قسمتها� داستان واقعا باعث میش� درد رو توی کل صورتم حس کنم. . "...به نظرش ایمان بود که آدمه� را به جنگ میکشان�. میگف�: اگر این اعتقاد احمقانه به زندگی ابدی نبود، آدمه� با چنین یقینی سوی قتلگاه نمیرفتن�." . "باید کشتار دستهجمع� وسیعی راه بیفتد تا سطح دانش انسان بالا برود. عجیب است، نه؟" . "فقط کسانی که مردهان� میتوانن� به ما غبطه بخورند، گرچه، به اینه� مطمئن نیستم" . "ایمانش اذیتم میکر�. نمیتوانست� بپذیرم کسی را پرستش کنم که ما را به دنیایی چنین ترحمانگی� تبعید کرده"
جنگ را اغلب برای ما در قالب حماسه ها، قهرمانها و عظمت و افتخار تعریف میکنند، اما بیش و پیش از آن، جنگ جهنم بشریت است. این داستان در مورد مجروحان جنگی است، آن هم نه هر مجروحی، کسانیکه بخشی از صورت خود را از دست داده اند و در اتاق مخصوصی در بیمارستان بستری میشوند تا دیدن آنها روحیه دیگران را خراب نکند. داستانی از درد و رنجها، کسانیکه می شکنند و آنهایی که این عذاب جسمی و روانی را تاب می آورند و سعی می کنند به زندگی بازگردند. "در این اتاق بزرگ بدون آینه، هر کدام از ما آینه ای است برای دیگران.. فقط کسانیکه مرده اند میتوانند به ما غبطه بخورند، هرچند به این هم شک دارم.."
جنگ میکشد� معلول میکند� ویران میکن�. با تمام این شرها شاید جنگ مانند ایستادن بر لبه� پرتگاه باشد، یا میمیری و یا اگر از این تجربه زنده برگردی زندگیا� فراسوی روزمرگی خواهی داشت. " ولی به ویژه احساس آزادی مطلق داشتیم؛ این حس جز امتیازهای کسانی است که تصویر واقعیشا� را از دست دادهاند� از یک قدمی مرگ گذشتهان� و با درد و مرگ همزیستی روزانه داشتهان� و به خصوص با آن گونه زندگی که آدمه� را چنان حقیر و محدود میکند� فاصله داشتهان�."
داستان در مورد مرد فرانسوی بسیار جوانی هست که در جنگ جهانی اول آسیب جدی به صورتش وارد میشه و این مسئله باعث میشه به بیمارستانی بره و در اتاقی بستری بشه که بقیه ی مجروحان هم دقیقا از ناحیه ی صورت آسیب دیدن داستان در مورد روحیه، دغدغه و مسائل این افراد هست. و بعد از مرخص شدن زندگی اونها رو تا انتهای جنگ جهانی دوم به تصویر میکشه
کتاب رو دوست داشتم. کتابهای مربوط به جنگهای جهانی رو دوست دارم. مخصوصا وقتی از هر دو طرف اطلاعاتی در مورد گذران روزهای سخت جنگ میگیرم بیشتر میفهمم که جنگ فقط برای ژنرالها و افسران اصلی جنگ هست. چیزی از جنس شطرنج. اما برای همه ی دیگران فقط رنج هست. فقط رنج
"اتاق افسران"، اولین رمان " مارک دوگن" است که در سال 1998 منتشر شد و هجده جایزه ادبی را از آنِ خود کرده است.
〰️این رمان، داستان افسر و مهندس جوانی به نام "آدرین فورنیه" میباش� که در روزهای اول جنگ جهانی اول(و روزهای اولیه اعزامش) قبل از اینکه حتی یک آلمانی را ببیند، به شدت مجروح میشو�.
〰️داستان فورنیه از ابتدای جنگ جهانی اول تا پایان جنگ جهانی دوم میباش�.
〰️داستانی نه در میان جبهه های نبرد و سنگرها بلکه از دید بازماندگان جنگ و در اتاقی در یک بیمارستان نظامی که افسران مجروح؛ نه هر جراحتی، بلکه جراحتی که در آن به از دست دادن بخشی از صورت منجر شده، حضور دارند، روایت میشود.
〰️ما زندگی آنها را به عنوان یک گوشه نشین برای سالها در یک بیمارستان نظامی دنبال می کنیم. در این اتاق که آینها� وجود ندارد چهره دیگران برای هر کدام بازتابی از خود آنهاست.
〰️گذشته از زخم های فیزیکی، این قلبه� و روحهایشا� نیز هستند که باید ترمیم شوند. درام های انسانیا� که هر روز در این اتاق اتفاق میفتد.
〰️دوگن از طریق "اتاق افسران" ما را به پوچی و بی رحمی جنگ به طور متفاوتی نزدیک میکن�. او در وصف این بدی های کوچک و بزرگ سرآمد است و بسیار واقع بینانه، و با روایتی ساده ولی در عین حال متاثرکننده و گیرا و بدون اضافه گویی و تحمیلی همدلی خواننده را برمیانگیزان�. و اثرات و زشتیهای جنگ را با دیدی متفاوت به نمودی تازه در ذهن خواننده می آورد، دیدگاهی که کمتر به آن پرداخته شده و حتی کمتر کسی به آن توجه کرده است .
〰️داستان به صورت اول شخص و از زبان فورنیه گفته میشود، و ما همه چیز را بسیار ملموس از زبان اون درک میکنیم.
〰️در این کتاب ضد جنگ، همبستگی و همدلی مجروحان، تنهایی آنها، نگاه دیگران و خیزش آهسته آنها به سوی زندگی به خوبی به تصویر کشیده میشود.
〰️فیلمی با اقتباس از این رمان در سال ۲۰۰۱ به کارگردانی "#فرانچوئیز_دوپایرن" ساخته شده است. پ. ن۱: اتاق افسران کتابیست که در مدارس فرانس تدریس میشو�. پ. ن۲:به نظرم در وضعیت روحی نامناسب به سراغ این کتاب نروید.
كتاب جذابي بود. رماني رئاليستي اما نه سياه! در عين دردناك بودن خيلي خوش بينانه... داستان افسراني كه از ناحيه صورت آسيب ديدن و در يك اتاق بي آينه هركدام آينه اي براي همديگرن. توي اين كتاب شخصيت ها همه زخم هايي دارن زخم هايي كه باعث ميشه "يك زنِ چهره از دست داده در قاموس كسي نگنجد" چقد جنگ زشت و دردناكه...
مارک دوگن مثل دیگر نویسنده ها به ما قسمتی از جنگ رو نشون نمیده که در اون کنار سرباز ها و فرمانده هاشون بوی خاک و صدای شلیک گلوله ها و فداکاری مردان جنگ و کشته شدن متعدد افراد رو شاهد باشیم. به جای اون مارو میبره بین کسانی که جراحت های عمیقی برداشتند و از میدان جنگ به بیمارستان ها کشیده شدند. اون ها نه میتونن مثل قبل برای وطن بجنگند نه میتونن به راحتی به سمت خانواده� هاشون برگردند. در این کتاب ما با زنان و مردانی روبرو میشیم که جنگ چهره اون هارو ازشون گرفته. از دست دادن قسمت های مختلف صورت، از بین رفتن شنوایی یا قدرت تکلم یا بویایی و از همه سخت تر، از دست دادن زیبایی انسانی که در صورت هاشون بوده به حدی که خیلی از خانواده هاشون اون هارو دیگه به جا نمیارن. ~کتاب رو با ترجمه پرویز شهدی و گویندگی اطهر کلانتری گوش دادم که تجربه خوبی بود.
کتاب خوبی بود که زاویه ای جدید از عواقب جنگ رو نشون میداد. بعضی قسمتاش واقعا قلبم رو مچاله میکرد مثل اونجایی که به ملاقات افسرا میومدن اما نمیتونستن چهره اشون رو تشخیص بدن، اونجا که خانواده یکی از ترس فرار کردن و بعدش از شوک این اتفاق خودکشی کرد، اونجا که شخصیت اصلی گفت من حتی با یه سرباز آلمانی چشم تو چشم هم نشدم و این باعث شرمساریش بود �.. اون بخش هایی که با مردم عادی مواجه میشد و هر کدوم واکنش متفاوتی مثل ترس، تعجب، خجالت و حتی تمسخر داشتن برام مثل یه تلنگر بود؛ تا به حال هیچوقت توجهی به برخوردم نسبت به افرادی که از لحاظ ظاهری متفاوتن و تاثیری که یه نگاه به ظاهر ساده من رو زندگی اونا داره ، نداشتم
This entire review has been hidden because of spoilers.
همان چند صفحه اول دل تان را به هم می زند، ممکن است بالا بیاورید. ممکن است تا چند روز هر وقت به آینه نگاه می کنید چای چهره خودتان صورت درب و داغان یک مجروح جنگی با یک حفره ی بزرگ در آن به چشم تان بیاید. اگر دلش را ندارید که حقیقت جنگ را لخت و عور ببینید این کتاب را هرگز نخوانید.
Weer iets heel anders over de Eerste Wereldoorlog. Kort gezegd komt de hoofdpersoon in dit dunne boekje zonder ook maar een voet aan het front gezet te hebben met verwondingen aan het aangezicht in een Parijs hospitaal terecht, en zal daar tot na de oorlog blijven. Zijn bovenkaak en deel van de neus zijn weggeblazen door een granaat. Dugain beschrijft beeldend welke operaties volgen. Daarna krijgt het verhaal een episch gehalte en vormt het een brug tot aan na de Tweede Wereldoorlog. Hoe kijkt een WOI-veteraan naar de tijd erna? Interessant.