رسول یونان (زاده ۱۳۴۸) شاعر، نویسنده و مترجم ایرانی است. او در دهکدها� در کنار دریاچه ارومیه به دنیا آمد. هماکنو� ساکن تهران است. او تاکنون چند دفتر شعر به چاپ رسانده است. گزیدها� از دو دفتر شعر رسول یونان با عنوان «رودی که از تابلوهای نقاشی می گذشت» توسط واهه آرمن به زبان ارمنی ترجمه شده و در تهران به چاپ رسیده است. آثاری از او نیز توسط مریوان حلبچها� به کردی سورانی ترجمه شدهاس�. او از داوران جایزه ادبی والس بوده است.
Angels (Minimal), Rasoul Yunan تاریخ نخستین خوانش: نهم ماه مارس سال 2011 میلادی عنوان: فرشته� ها (مینیمالهای رسول یونان)؛ نویسنده: رسول یونان؛ تهران، مشکی، 1384، در 31 ص؛ شابک: 9648765014؛ چاپ سوم 1388؛ موضوع: داستانهای خیلی کوتاه (بسیار کوتاه - کمینه گرا - مینیمال) از نویسندگان ایرانی - سده 21 م یک مینیمال از کتاب: فرشته ها؛ پرواز روز اول گفت: - قلبم بد جوری میزن�. روز دوم گفت: - کاش میش� پرواز کنم. روز سوم احساس کرد میخواه� بالا بیاورد، دو دستی جلو دهانش را گرفت روز چهارم اتفاقی نیافتاد روز پنجم پرنده� ای از دهانش بال زد و رفت روز ششم مرد روز هفتم از شاخه� ای به شاخه� ای پرواز میکر� فرشته� ها، مینیمالها� رسول یونان، تهران: نشر مشکی ا. شربیانی
خیابان عوض شده بود، نوازنده ی نابینا در پیاده رو بهتر از همیشه ساکسیفون میزد. نئون ها در ویترین مغازه ها دیگر کسالت بار نبودند مرد فکر کرد راه خانه اش را اشتباه آمده است و گرنه در عرض چند ساعت، خیابان نمیتوانست این قدر تغییر کند. نگاهی به تابلوی خیابان انداخت. اما دید اسم خیابان همان است که بود. به فکر فرو رفت.... دنیا و این همه زیبایی! باورش نمیشد. مرد عاشق شده بود و نمیدانست
جهان سیاه است، مثل شب.زندگی نیزه ای به سمت خورشید. جاده ها همیشه به سمت دریا نمی روند. باران همیشه زیبا نیست. خواب ها همیشه تعبیر خوبی ندارند. دیروز خوب نبود، باشد که فردا، روشن و شادی آفرین باشد....
همه این جمله ها از ذهن اسبی می گذرد که از کارزار بر می گردد.
گفت:من فرشته ام ! قاضی پرسید : بال هایت کو ؟ گفت : بال هایم را بریده اند ! قاضی باور نکرد.نیشخند زد و او را به جرم نداشتن کارت شناسایی به حبس محکوم کرد.وقتی می خواستند به دست هایش دستبند بزنند ناگهان چند فرشته از پنجره آمدند و او را با خود بردند. ساعتی بعد قاضی در کتاب های قانون دنبال ماده ای می گشت که مربوط به تعقیب مجرم در آسمان باشد.
شوهرش او را ترك كرده بود.اما فضا كش آمد.روي آسفالت افتاد يا نه يادش نيست.فقط ناگهان احساس كرد سرش از درد مي تركد.از شدت درد پلك هايش را بست وقتي باز كرد ماه را رو به رويش ديد.اول ترسيد اما بعد آن را بغل كرد و بالا رفت.حالا هفته هاست در آسمان زندگي مي كند.اما دكترها معتقدند كه او فقط به اغما رفته است.
مجرم گفت من فرشته ام قاضی پرسید: بال هایت کو گفت بال هایم را بریده اند قاضی باور نکرد. نیشخند زد و او را به جرم نداشتن کارت شناسایی به حبس محکوم کرد. وقتی می خواستند به دست هایش دستبند بزنند ناگهان چند فرشته از پنجره آمدند و او را با خود بردند ساعتی بعد قاضی در کتاب های قانون دنبال ماده ای می گشت که مربوط به تعقیب مجرم در آسمان باشد
گفت من فرشته ام قاضی پرسید بالهایت کو! گفت بالهایم را بریده اند قاضی باور نکرد. نیشخند زد و او را به جرم نداشتن کارت شناسایی به حبس محکوم کرد. وقتی میخواستند به دستهایش دست بند بزنند چند فرشته از پنجره آمدند و او را با خود بردند. ساعتی بعد قاضی در کتاب های قانون دنبال ماده ای میگشت که مربوط به تعقیب مجرم در آسمان باشد!
گفت من فرشته ام! قاضی پرسید: بال هایت کو؟ گفت: بال هایم را بریده اند! قاضی باور نکرد. نیشخند زد و او را به جرم نداشتن کارت شناسایی به حبس محکوم کرد. وقتی میخواستند به دست هایش دستبند بزنند، ناگهان چند فرشته آمدند و او را با خود بردند. ساعتی بعد قاضی در کتاب های قانون دنبال ماده ای میگشت که مربوط به تعقیب مجرم در آسمان باشد
من داشتم اینج� میآمد� که تصادف کردم. ناگهان یک ماشین آمد و مرا زیر گرفت. وقتی میخواست� از عرض خیابان رد شوم، این اتفاق افتاد. جنازها� را گوشه� خیابان در برف رها کردم و آمدم اما کاش نمیآمد�. نه مرا میبین� و نه صدایم را میشنو�. کاش نمیآمدم� من داشتم به دیدن تو میآمد� که مردم...!