What do you think?
Rate this book
رمل وزبد
لم يعمل جبران في هذا الكتاب على تصنيف أقواله وفق الموضوعات التي تدور حولها ،بل نثرها على الصفحات دون ناظم ينظمها. والسبب في ذلك أنه أراد لكل قول أن يقوم بمفرده ويكتفي بذاته. ومع ذللك فإن القارئ بوسعه أن يجمع الأقوال التي تتناول موضوعاً محدداً، بالرغم من كونها مبعثرة ومتداخلة ،لتتكامل مع بعضها وتتيح للفكرة العامة أن تزداد وضوحاً: والمحاور الرئيسية التي تدور عليها هذه الأقوال هي: وحدة الوجود، الحب، المساواة والعدالة، الخير والشر، العطاء، الألم، المعرفة، الجمال، الفن، الشع
64 pages, Paperback
First published October 1, 1926
308 people are currently reading
7,291 people want to read
About the author
Kahlil Gibran
1,222books14.8kfollowersKahlil Gibran (Arabic:
جبران خليل جبران
) was a Lebanese-American artist, poet, and writer.
Born in the town of Bsharri in modern-day Lebanon (then part of Ottoman Mount Lebanon), as a young man he emigrated with his family to the United States where he studied art and began his literary career. In the Arab world, Gibran is regarded as a literary and political rebel. His romantic style was at the heart of a renaissance in modern Arabic literature, especially prose poetry, breaking away from the classical school. In Lebanon, he is still celebrated as a literary hero.
He is chiefly known in the English-speaking world for his 1923 book The Prophet, an early example of inspirational fiction including a series of philosophical essays written in poetic English prose. The book sold well despite a cool critical reception, gaining popularity in the 1930s and again, especially in the 1960s counterculture.
Gibran is the third best-selling poet of all time, behind Shakespeare and Lao-Tzu.
Born in the town of Bsharri in modern-day Lebanon (then part of Ottoman Mount Lebanon), as a young man he emigrated with his family to the United States where he studied art and began his literary career. In the Arab world, Gibran is regarded as a literary and political rebel. His romantic style was at the heart of a renaissance in modern Arabic literature, especially prose poetry, breaking away from the classical school. In Lebanon, he is still celebrated as a literary hero.
He is chiefly known in the English-speaking world for his 1923 book The Prophet, an early example of inspirational fiction including a series of philosophical essays written in poetic English prose. The book sold well despite a cool critical reception, gaining popularity in the 1930s and again, especially in the 1960s counterculture.
Gibran is the third best-selling poet of all time, behind Shakespeare and Lao-Tzu.
Ratings & Reviews
Friends & Following
Create a free account to discover what your friends think of this book!
Community Reviews
Displaying 1 - 30 of 877 reviews
January 25, 2022
Sand and Foam (1926): Selected Poems, Gibran khalil Gibran
Khalil Gibran (January 6, 1883 � April 10, 1931) was a Lebanese-American writer, poet, visual artist and Syrian nationalist.
I AM FOREVER walking upon these shores,
Betwixt the sand and the foam,
The high tide will erase my foot-prints,
And the wind will blow away the foam.
But the sea and the shore will remain
Forever.
Once I filled my hand with mist.
Then I opened it and lo, the mist was a worm.
And I closed and opened my hand again, and behold there was a bird.
And again I closed and opened my hand, and in its hollow stood a man with a sad face, turned upward.
And again I closed my hand, and when I opened it there was naught but mist.
But I heard a song of exceeding sweetness. ...
تاریخ نخستین خوانش: روز بیست و سوم ماه جولای سال2001میلادی
عنوان: خدا اندیشید و اندیشه اولش فرشته ای بود - گزیده هایی از جبران خلیل جبران؛ نویسنده: جبران خلیل جبران؛ تصویرسازی و گردآوری و مترجم باسم الرسام (باسم رسام)؛ تهران، ماه ریز، سال1379؛ شابک9647049056؛ چاپ سوم سال1381؛ موضوع: آثار ادبی - جمله های کوتاه - گزیده ها از نویسندگان لبنانی تبار ایالات متحده آمریکا - سده20م
عنوان: ماسه و کف؛ نویسنده: جبران خلیل، جبران، مترجم: محمدصادق اسفندیاری؛ تهران، شفا، سال1379؛ در77ص؛ شابک9647248075؛ چاپ دیگر قم، کلیدر، سال1380؛ در77ص؛ شابک964925611؛
مترجم: فرید کوتی؛ کرج، نادی، سال1380؛ در56ص؛ شابک9649020144؛
مترجم: مرضیه صادقی زاده، تهران، آلوس، چاپ دوم سال1397؛ در64ص؛ شابک9786008129455؛
عنوان: شن و کف؛ مترجم: بهروز حسن نژاد؛ تهران، کلبه معرفت؛ سال1382؛ در90ص؛ شابک ایکس-964937325؛
مترجم عصمت افشار؛ تهران، آوای کلار؛ سال1387؛ در63ص؛
مترجم: مهدی سرحدی؛ تهران، کلیدر، سال1383، در70ص؛ چاپ دوم سال1384، در77ص؛ شابک9647650450؛
ترجمه از متن عربی: حیدر شجاعی؛ تهران، دادار، سال1382، در128ص، مصور، چاپ سوم سال1385؛ چاپ دیگر سال1388، در119ص؛ شابک9789648097795؛
مترجم: فرید کوتی؛ کرج، نادی، سال1380، دوزبانه فارسی انگلیسی؛ در فارسی 56ص انگلیسی در56ص؛ چاپ دوم سال1382؛ شابک9649020144؛
مترجم: محمد ابراهیمی کاوری؛ با همکاری: لفته مولایی؛ تهران، نیک فرجام، چاپ دوم سال1385؛ چاپ سوم سال1386؛ شابک9649627758؛ چاپ دیگر: تهران، نیک فرجام، سپهر ادب، چاپ ششم سال1387، چاپ هفتم سال1388، در96ص؛ شابک978964992358؛ چاپ هشتم سال1389؛ چاپ دیگر تهران، آسو، سال1394، در64ص؛ شابک9786007228524؛
مترجم: نجمه موسوی؛ تهران، جامی، سال1381، در112ص؛ شابک9645620120؛
مترجم: رضا افتخاری؛ مشهد، آیین تربیت، سنبله، سال1384، در112ص؛ شابک9643921247؛
مترجم: موسی اسوار؛ تهران، سخن، سال1386، دو کتاب ماسه و کف و خدایان زمین در137ص؛ شابک9643921247؛
نقل از کتاب ماسه و کف: (پروردگارا؛ من دشمنی ندارم؛ اما اگر بخواهی برایم دشمنی به وجود آوری او را از من قویتر کن؛ تا پیروزی تنها از آن حق باشد؛ و اما شما؛ پس از مرگ با دشمنانتان دوست خواهید شد)؛ پایان نقل
نخستین کلمه خدا
هرگز به خود نیامدم
مگر در برابر آنکه از من پرسیده باشد: کیستی؟
خداوند اندیشید
و فرشتگان، نخستین اندیشه ی او بودند؛
خداوند سخن گفت
و انسان، نخستین کلمه ی او بود!؛
برگزیده از کتاب: ماسه و کف جبران خلیل جبران
تاریخ بهنگام رسانی 26/02/1400هجری خورشیدی؛ 04/11/1400هجری خورشیدی؛ ا. شربیانی
Khalil Gibran (January 6, 1883 � April 10, 1931) was a Lebanese-American writer, poet, visual artist and Syrian nationalist.
I AM FOREVER walking upon these shores,
Betwixt the sand and the foam,
The high tide will erase my foot-prints,
And the wind will blow away the foam.
But the sea and the shore will remain
Forever.
Once I filled my hand with mist.
Then I opened it and lo, the mist was a worm.
And I closed and opened my hand again, and behold there was a bird.
And again I closed and opened my hand, and in its hollow stood a man with a sad face, turned upward.
And again I closed my hand, and when I opened it there was naught but mist.
But I heard a song of exceeding sweetness. ...
تاریخ نخستین خوانش: روز بیست و سوم ماه جولای سال2001میلادی
عنوان: خدا اندیشید و اندیشه اولش فرشته ای بود - گزیده هایی از جبران خلیل جبران؛ نویسنده: جبران خلیل جبران؛ تصویرسازی و گردآوری و مترجم باسم الرسام (باسم رسام)؛ تهران، ماه ریز، سال1379؛ شابک9647049056؛ چاپ سوم سال1381؛ موضوع: آثار ادبی - جمله های کوتاه - گزیده ها از نویسندگان لبنانی تبار ایالات متحده آمریکا - سده20م
عنوان: ماسه و کف؛ نویسنده: جبران خلیل، جبران، مترجم: محمدصادق اسفندیاری؛ تهران، شفا، سال1379؛ در77ص؛ شابک9647248075؛ چاپ دیگر قم، کلیدر، سال1380؛ در77ص؛ شابک964925611؛
مترجم: فرید کوتی؛ کرج، نادی، سال1380؛ در56ص؛ شابک9649020144؛
مترجم: مرضیه صادقی زاده، تهران، آلوس، چاپ دوم سال1397؛ در64ص؛ شابک9786008129455؛
عنوان: شن و کف؛ مترجم: بهروز حسن نژاد؛ تهران، کلبه معرفت؛ سال1382؛ در90ص؛ شابک ایکس-964937325؛
مترجم عصمت افشار؛ تهران، آوای کلار؛ سال1387؛ در63ص؛
مترجم: مهدی سرحدی؛ تهران، کلیدر، سال1383، در70ص؛ چاپ دوم سال1384، در77ص؛ شابک9647650450؛
ترجمه از متن عربی: حیدر شجاعی؛ تهران، دادار، سال1382، در128ص، مصور، چاپ سوم سال1385؛ چاپ دیگر سال1388، در119ص؛ شابک9789648097795؛
مترجم: فرید کوتی؛ کرج، نادی، سال1380، دوزبانه فارسی انگلیسی؛ در فارسی 56ص انگلیسی در56ص؛ چاپ دوم سال1382؛ شابک9649020144؛
مترجم: محمد ابراهیمی کاوری؛ با همکاری: لفته مولایی؛ تهران، نیک فرجام، چاپ دوم سال1385؛ چاپ سوم سال1386؛ شابک9649627758؛ چاپ دیگر: تهران، نیک فرجام، سپهر ادب، چاپ ششم سال1387، چاپ هفتم سال1388، در96ص؛ شابک978964992358؛ چاپ هشتم سال1389؛ چاپ دیگر تهران، آسو، سال1394، در64ص؛ شابک9786007228524؛
مترجم: نجمه موسوی؛ تهران، جامی، سال1381، در112ص؛ شابک9645620120؛
مترجم: رضا افتخاری؛ مشهد، آیین تربیت، سنبله، سال1384، در112ص؛ شابک9643921247؛
مترجم: موسی اسوار؛ تهران، سخن، سال1386، دو کتاب ماسه و کف و خدایان زمین در137ص؛ شابک9643921247؛
نقل از کتاب ماسه و کف: (پروردگارا؛ من دشمنی ندارم؛ اما اگر بخواهی برایم دشمنی به وجود آوری او را از من قویتر کن؛ تا پیروزی تنها از آن حق باشد؛ و اما شما؛ پس از مرگ با دشمنانتان دوست خواهید شد)؛ پایان نقل
نخستین کلمه خدا
هرگز به خود نیامدم
مگر در برابر آنکه از من پرسیده باشد: کیستی؟
خداوند اندیشید
و فرشتگان، نخستین اندیشه ی او بودند؛
خداوند سخن گفت
و انسان، نخستین کلمه ی او بود!؛
برگزیده از کتاب: ماسه و کف جبران خلیل جبران
تاریخ بهنگام رسانی 26/02/1400هجری خورشیدی؛ 04/11/1400هجری خورشیدی؛ ا. شربیانی
August 26, 2023
- الكتاب عن مجموعة من الخواطر المستقلة التي كتبها جبران خلال فترة زمنية (بين كتابي النبي وحديقة النبي)، وقد ترجمها ثروت عكاشة بطريقة احترافية ملائماً بين النصين الأصلي والمترجم بالعدد (تقريباً) والمعنى، وقبل ان نتكلم عن الكتاب لا بد من الإشادة بهذه الترجمة التي تدرّس.
- الخواطر تشكل فلسفة بذاتها، برمزيتها وعمق المعنى. فجبران يستطيع تكثيف الخيال حد الإشباع ثم يقوم بسكبه بين اربع او خمس كلمات فيعطي القارئ بحراً من المعاني لإستجلائها والغوص فيها
الذكرى صورة من صور اللقاء
او
النسيان صورة من صور الحرية
او
مع كل تنين يولد مار جرجس ليقتله
- الخواطر ترتسم بصورة شاعرية، رومانسية يعكس جبران فيها عديد المعاني من الحب الى الغربة الى الحزن الى الأمل... كما تتشح بمسحة صوفية تجعلك تعيد التفكير في العديد من المفاهيم. قد يؤخذ عليه "الأفلاطونية" في العبارات لكنني اراها التجسيد الحقيقي لمعنى الإنسانية الآخذة في الإندثار.
- كتاب لا ينتهي مع صفحاته الأخيرة.. بل يبدأ!
- الخواطر تشكل فلسفة بذاتها، برمزيتها وعمق المعنى. فجبران يستطيع تكثيف الخيال حد الإشباع ثم يقوم بسكبه بين اربع او خمس كلمات فيعطي القارئ بحراً من المعاني لإستجلائها والغوص فيها
الذكرى صورة من صور اللقاء
او
النسيان صورة من صور الحرية
او
مع كل تنين يولد مار جرجس ليقتله
- الخواطر ترتسم بصورة شاعرية، رومانسية يعكس جبران فيها عديد المعاني من الحب الى الغربة الى الحزن الى الأمل... كما تتشح بمسحة صوفية تجعلك تعيد التفكير في العديد من المفاهيم. قد يؤخذ عليه "الأفلاطونية" في العبارات لكنني اراها التجسيد الحقيقي لمعنى الإنسانية الآخذة في الإندثار.
- كتاب لا ينتهي مع صفحاته الأخيرة.. بل يبدأ!
September 10, 2017
كتاب لطيف للغاية ، تضفي كلمات جبران على النفس الهدوء السكينة وتلطف أجواء الروح والنفس.. أنين كلماته ساكنة ومتوغلة بين جدارن الحياة.. تجربة أدبية رائعة جداً...
وهذا بعض مما أعجبني من تلك النصوص الجبرانية :
" فقط مرة واحدة أصبت بالبكم، وذلك عندما سألني أحدهم من أنت؟!! "
" لا ينقض الشرائع البشرية إلا أبله وعبقري، والأثنان كلاهما، هما الأقرب إلى قلب الله "
" المبالغة حقيقة فقدت صوابها "
" الحقيقة الواقعية أنثى فاقدة الأنوثة "
" الأشجار قصائد تكتبها الأرض على صفحة السماء، فنقطعها نحن ونحولها إلى ورق كيما نسجل عليها خوائنا "
" عسى الله أن يُطعم المتخمين !! "
" غريب منك أن تشفق على بطيئي الرجل لا بطيئي العقل "
" تعلمت السكوت من الثرثارين، والتساهل من المتزمتين، واللطف من القساة، لكن الغريب أنني لست شاكراً لمعلمي "
" كيف يمكن ألا أومن بعدالة الحياة، إذا كانت أحلام الذين ينامون على فرش من ريش ليست أكثر جمالاً من أحلام الذين ينامون على التراب "
" غريب أن يكون أشتهائي لبعض الملذات جزءاً من ألمي "
" إذا كان قلبك بركاناً فكيف تتوقع للأزاهر أن تتفتح بين يديك؟! "
" حتى أقنعة الحياة هي أقنعة لأسرار أعمق "
" كما أنا خسيس إذ تعطيني الحياة ذهباً وأعطيك فضة، وأعتبر نفسي مع ذلك كريماً "
" صمام الحق إنما هو في قلب الإنسانية الصامت ، لا في عقلها الثرثار "
" دموعنا الأكثر قدسية لا تسعى أبداً إلى عيوننا "
وهذا بعض مما أعجبني من تلك النصوص الجبرانية :
" فقط مرة واحدة أصبت بالبكم، وذلك عندما سألني أحدهم من أنت؟!! "
" لا ينقض الشرائع البشرية إلا أبله وعبقري، والأثنان كلاهما، هما الأقرب إلى قلب الله "
" المبالغة حقيقة فقدت صوابها "
" الحقيقة الواقعية أنثى فاقدة الأنوثة "
" الأشجار قصائد تكتبها الأرض على صفحة السماء، فنقطعها نحن ونحولها إلى ورق كيما نسجل عليها خوائنا "
" عسى الله أن يُطعم المتخمين !! "
" غريب منك أن تشفق على بطيئي الرجل لا بطيئي العقل "
" تعلمت السكوت من الثرثارين، والتساهل من المتزمتين، واللطف من القساة، لكن الغريب أنني لست شاكراً لمعلمي "
" كيف يمكن ألا أومن بعدالة الحياة، إذا كانت أحلام الذين ينامون على فرش من ريش ليست أكثر جمالاً من أحلام الذين ينامون على التراب "
" غريب أن يكون أشتهائي لبعض الملذات جزءاً من ألمي "
" إذا كان قلبك بركاناً فكيف تتوقع للأزاهر أن تتفتح بين يديك؟! "
" حتى أقنعة الحياة هي أقنعة لأسرار أعمق "
" كما أنا خسيس إذ تعطيني الحياة ذهباً وأعطيك فضة، وأعتبر نفسي مع ذلك كريماً "
" صمام الحق إنما هو في قلب الإنسانية الصامت ، لا في عقلها الثرثار "
" دموعنا الأكثر قدسية لا تسعى أبداً إلى عيوننا "
April 30, 2012
تجربتي الأولى مع عالم ( جبران خليل جبران ) الذي لطالما وقفت وقفت على أبوابه أتردد في الدخول إليه ،، أصدقاء كثر رشحوا لي كتبه فلم أقتنع ،،
ولأن الانسان عدو ما يجهل ،، كنت عدواً لجبران ،،
لم أفهم هل هو روائي أم شاعر أم فيلسوف ،،
لم أعرف ما الذي سأستفيده عندما أقرأ لجبران ،،
ولكل ذلك فضلت أن أبدأ بكتاب " رمل وزبد " ،، هو كتاب صغير الحجم ويصلح للتجربة ،، أن أجرب عوالم جبران
وبعد أن قرأت عرفت وفهمت وندمت وأدركت
عرفت وفهمت أن ( جبران ) لا يكتب رواية أو شعر ،، جبران يرسم أفكار ،، أفكار تصل لك بمجرد اللمس ،، بلا تعقيد أو تفلسف زائد
وندمت أنني لم أتعرف على جبران منذ أول مرة شاهدت كتبه على أرفف المكتبات
وأدركت أن الكتب لا تقاس بالحجم وعدد الصفحات ،، الكتب تقاس بالمتعة وما ستستفيده منها
تسألني عن مادة الكتاب ؟؟
في الواقع لا أستطيع أن أقرب لك الصورة ،، اقرأه وستعرف بنفسك ،، وثق أنك لن تندم
لا زلت مصمماً أن أعطيك فكرة عن محتوى الكتاب ؟!!
حسناً ،، الكتاب عبارة عن جمل قصيرة تحمل أفكاراً كبيرة
وانا أقرأ تصورته يصلح كمصدر رائع لتلك الجمل التي نكتبها على حساباتنا بمواقع التواصل الإجتماعي
وكأن ( جبران ) مصر على إدهاشي ،، فلم يكتفي بتقديم أفكاره على شكل كلمات مكتوبة ،، بل أضاف أفكاراً مصورة ،، فالرائع جبران رسام أيضاً
الكتاب لا ينتهى منه ،، وسيظل مفتوحاً أمامي مادام في العمر بقية
ولأن الانسان عدو ما يجهل ،، كنت عدواً لجبران ،،
لم أفهم هل هو روائي أم شاعر أم فيلسوف ،،
لم أعرف ما الذي سأستفيده عندما أقرأ لجبران ،،
ولكل ذلك فضلت أن أبدأ بكتاب " رمل وزبد " ،، هو كتاب صغير الحجم ويصلح للتجربة ،، أن أجرب عوالم جبران
وبعد أن قرأت عرفت وفهمت وندمت وأدركت
عرفت وفهمت أن ( جبران ) لا يكتب رواية أو شعر ،، جبران يرسم أفكار ،، أفكار تصل لك بمجرد اللمس ،، بلا تعقيد أو تفلسف زائد
وندمت أنني لم أتعرف على جبران منذ أول مرة شاهدت كتبه على أرفف المكتبات
وأدركت أن الكتب لا تقاس بالحجم وعدد الصفحات ،، الكتب تقاس بالمتعة وما ستستفيده منها
تسألني عن مادة الكتاب ؟؟
في الواقع لا أستطيع أن أقرب لك الصورة ،، اقرأه وستعرف بنفسك ،، وثق أنك لن تندم
لا زلت مصمماً أن أعطيك فكرة عن محتوى الكتاب ؟!!
حسناً ،، الكتاب عبارة عن جمل قصيرة تحمل أفكاراً كبيرة
وانا أقرأ تصورته يصلح كمصدر رائع لتلك الجمل التي نكتبها على حساباتنا بمواقع التواصل الإجتماعي
وكأن ( جبران ) مصر على إدهاشي ،، فلم يكتفي بتقديم أفكاره على شكل كلمات مكتوبة ،، بل أضاف أفكاراً مصورة ،، فالرائع جبران رسام أيضاً
الكتاب لا ينتهى منه ،، وسيظل مفتوحاً أمامي مادام في العمر بقية
March 3, 2018
Sand and Foam, Kahlil Gibran
A book of aphorisms, poems, and parables by the author of The Prophet "Sand and Foam and Other Poems" is a truly inspiring book. In addition to the title poem (Sand and Foam), this book includes 25 additional poems penned from the depths of Kahlil Gibran's soul.
تاریخ نخستین خوانش: بیست و سوم ماه جولای سال 2002 میلادی
عنوان: ماسه و کف؛ عنوان اصلی: رمل و زبد؛ نویسنده: خلیل جبران؛ مترجم: محمدصادق اسفندیاری؛ تهران، شفا، 1379، در 77 ص؛ چاپ دیگر: قم، کلیذر، 1380، در 77ص؛ شابک: 964925611؛ موضوع: نکته گویی و گزینه گویی های عرفانی، قرن 20 م
مترجم: مهدی سرحدی؛ تهران، کلیدر، 1383، در 70 ص؛ چاپ دوم 1384، در 77 ص؛ شابک: 9647650450؛
ترجمه از متن عربی: حیدر شجاعی؛ تهران، دادار، 1382، در 128 ص، مصور، چاپ سوم 1385؛ چاپ دیگر: 1388، در 119 ص؛ شابک: 9789648097795؛
مترجم: فرید کوتی؛ کرج، نادی، 1380، دوزبانه فارسی انگلیسی؛ در فارسی 56 ص انگلیسی 56 ص؛ چاپ دوم 1382؛ شابک: 9649020144؛
مترجم: محمد ابراهیمی کاوری؛ با همکاری: لفته مولایی؛ تهران، نیک فرجام، چاپ دوم 1385؛ چاپ سوم 1386؛ شابک: 9649627758؛ چاپ دیگر: تهران، نیک فرجام، سپهر ادب، چاپ ششم 1387، چاپ هفتم 1388، در 96 ص؛ شابک: 978964992358؛ چاپ هشتم 1389؛ چاپ دیگر: تهران، آسو، 1394، در 64 ص؛ شابک: 9786007228524؛
مترجم: نجمه موسوی؛ تهران، جامی، 1381، در 112 ص؛ شابک: 9645620120؛
مترجم: رضا افتخاری؛ مشهد، آیین تربیت، سنبله، 1384، در 112 ص؛ شابک: 9643921247؛
مترجم: موسی اسوار؛ تهران، سخن، 1386، دو کتاب ماسه و کف و خدایان زمین در 137 ص؛ شابک: 9643921247؛
مترجم: مرضیه صادقی زاده؛ تهران، آلوس، 1394، در 11264 ص؛ شابک: 9786008129455؛
نقل از کناب ماسه و کف: پروردگارا؛ من دشمنی ندارم؛ اما اگر بخواهی برایم دشمنی به وجود آوری او را از من قویتر کن؛ تا پیروزی تنها از آن حق باشد؛ و اما شما؛ پس از مرگ با دشمنانتان دوست خواهید شد. پایان نقل. ا. شربیانی
A book of aphorisms, poems, and parables by the author of The Prophet "Sand and Foam and Other Poems" is a truly inspiring book. In addition to the title poem (Sand and Foam), this book includes 25 additional poems penned from the depths of Kahlil Gibran's soul.
تاریخ نخستین خوانش: بیست و سوم ماه جولای سال 2002 میلادی
عنوان: ماسه و کف؛ عنوان اصلی: رمل و زبد؛ نویسنده: خلیل جبران؛ مترجم: محمدصادق اسفندیاری؛ تهران، شفا، 1379، در 77 ص؛ چاپ دیگر: قم، کلیذر، 1380، در 77ص؛ شابک: 964925611؛ موضوع: نکته گویی و گزینه گویی های عرفانی، قرن 20 م
مترجم: مهدی سرحدی؛ تهران، کلیدر، 1383، در 70 ص؛ چاپ دوم 1384، در 77 ص؛ شابک: 9647650450؛
ترجمه از متن عربی: حیدر شجاعی؛ تهران، دادار، 1382، در 128 ص، مصور، چاپ سوم 1385؛ چاپ دیگر: 1388، در 119 ص؛ شابک: 9789648097795؛
مترجم: فرید کوتی؛ کرج، نادی، 1380، دوزبانه فارسی انگلیسی؛ در فارسی 56 ص انگلیسی 56 ص؛ چاپ دوم 1382؛ شابک: 9649020144؛
مترجم: محمد ابراهیمی کاوری؛ با همکاری: لفته مولایی؛ تهران، نیک فرجام، چاپ دوم 1385؛ چاپ سوم 1386؛ شابک: 9649627758؛ چاپ دیگر: تهران، نیک فرجام، سپهر ادب، چاپ ششم 1387، چاپ هفتم 1388، در 96 ص؛ شابک: 978964992358؛ چاپ هشتم 1389؛ چاپ دیگر: تهران، آسو، 1394، در 64 ص؛ شابک: 9786007228524؛
مترجم: نجمه موسوی؛ تهران، جامی، 1381، در 112 ص؛ شابک: 9645620120؛
مترجم: رضا افتخاری؛ مشهد، آیین تربیت، سنبله، 1384، در 112 ص؛ شابک: 9643921247؛
مترجم: موسی اسوار؛ تهران، سخن، 1386، دو کتاب ماسه و کف و خدایان زمین در 137 ص؛ شابک: 9643921247؛
مترجم: مرضیه صادقی زاده؛ تهران، آلوس، 1394، در 11264 ص؛ شابک: 9786008129455؛
نقل از کناب ماسه و کف: پروردگارا؛ من دشمنی ندارم؛ اما اگر بخواهی برایم دشمنی به وجود آوری او را از من قویتر کن؛ تا پیروزی تنها از آن حق باشد؛ و اما شما؛ پس از مرگ با دشمنانتان دوست خواهید شد. پایان نقل. ا. شربیانی
September 18, 2024
ما أجمل هذا الكتاب!
قمة في الروعة والدقة اللامتناهية حيث يعزف جبران خليل جبران أعذب الألحان ويشاركنا بأرقّ المشاعر وأسماها.
يبدو لي وكأن "المجنون" و "السابق" هما الطريق حيث كانت تتبلور الأفكار وتُصاغ كي تظهر بالطريقة البديعة في "رمل وزبد" . شعرت هنا بأن الجُمل واضحة، جليّة مليئة بالحكمة. أسلوب طرح وصياغة الجمل كان في تناغم بديع. كنت أقف متأملة بعد كل جملة، حائرة وعاجزة عن التعبير بما جعلني جبران أشعر به. مزيج ذكي في توظيف الألفاظ حيث الموازنة بين الألم والأمل.
الكتاب كله كالمعزوفة المتناغمة التي تأخذك بعيدًا حيث يسمو بك الفكر إلى ما لا نهاية.
December 13, 2019
لا يندم أبداً من يقرأ لجبران ..
فكتاباته أقرب للأرواح منها للكلمات ، أرواح شفافة ترتدي ثوب الحكمة ..
سبع مرات ازدريت روحي :
أولاها : لما رأيتها تتواضع عساها تبلغ الذروة
ثانيتها : لما رأيتها تعرج في حضرة الكسيح
ثالثتها : لما خُيّرتْ بين الصعب و الهين ، فاختارت الهين
رابعتها : لما اقترفتْ خطأً و تعزت بأن غيرها يقترف هو الآخر الخطأ
خامستها : لما صبرتْ عن ضعفٍ ، و عزت صبرها إلى القوة
سادستها : لما أنِفتْ من وجهٍ دميم ، وما عرفتْ أنه قناعٌ من أقنعتها هي
سابعتها : لما تغنّتْ بأغنية مدح و أنزلت ذاك منزلة الفضيلة
فكتاباته أقرب للأرواح منها للكلمات ، أرواح شفافة ترتدي ثوب الحكمة ..
سبع مرات ازدريت روحي :
أولاها : لما رأيتها تتواضع عساها تبلغ الذروة
ثانيتها : لما رأيتها تعرج في حضرة الكسيح
ثالثتها : لما خُيّرتْ بين الصعب و الهين ، فاختارت الهين
رابعتها : لما اقترفتْ خطأً و تعزت بأن غيرها يقترف هو الآخر الخطأ
خامستها : لما صبرتْ عن ضعفٍ ، و عزت صبرها إلى القوة
سادستها : لما أنِفتْ من وجهٍ دميم ، وما عرفتْ أنه قناعٌ من أقنعتها هي
سابعتها : لما تغنّتْ بأغنية مدح و أنزلت ذاك منزلة الفضيلة
June 9, 2016
I read this exquisite gem of a book last night. There are only eighty-five pages of aphorisms, poems and parables but when I finished it I breathed a sigh of expectancy and felt that I had read a huge novel. What a wonderful experience.
Gibran has a depth to him that I find quite unsurpassed. I felt as though his words had entered my very soul.
Some examples:
If your heart is a volcano how shall you expect flowers to bloom in your hands?
He who can put his finger upon that which divides good from evil is he who can touch the very hem of the garment of God.
I would be the least among men with dreams and the desire to fulfill them, rather than the greatest with no dreams and no desires.
I must read more of his works.
Gibran has a depth to him that I find quite unsurpassed. I felt as though his words had entered my very soul.
Some examples:
If your heart is a volcano how shall you expect flowers to bloom in your hands?
He who can put his finger upon that which divides good from evil is he who can touch the very hem of the garment of God.
I would be the least among men with dreams and the desire to fulfill them, rather than the greatest with no dreams and no desires.
I must read more of his works.
September 23, 2015
يقول جبران
: فكر الله , فكان فكره الأول ملاكًا , وتكلم الله , فكانت كلمته الأولى إنسانًا .
ويواصل شدوه فيقول فى موضع آخر : أنت أعمى و أنا أصم أبكم , إذن يدك بيدي فيدرك أحدنا الآخر .
ليقدم لنا جبران عمل إنساني بامتياز ,
إنسان حائر , بأفكار عديدة وخواطر كثيفة , إنسان عقله كان دائم التدبر والتفكر , ولم يجد إلا الكتابة متنفس له فكتب وكتب كتب فهو القائل : بعضنا كالحبر وبعضنا كالورق , فلولا سواد بعضنا لكان البياض أصمًا , ولولا بياض بعضنا لكان السواد أعمى.
خواطر بديعة قدمها لنا جبران بصيغة أدبية ممتعة , ذات عمق نفسى لا جدال فيه.
: فكر الله , فكان فكره الأول ملاكًا , وتكلم الله , فكانت كلمته الأولى إنسانًا .
ويواصل شدوه فيقول فى موضع آخر : أنت أعمى و أنا أصم أبكم , إذن يدك بيدي فيدرك أحدنا الآخر .
ليقدم لنا جبران عمل إنساني بامتياز ,
إنسان حائر , بأفكار عديدة وخواطر كثيفة , إنسان عقله كان دائم التدبر والتفكر , ولم يجد إلا الكتابة متنفس له فكتب وكتب كتب فهو القائل : بعضنا كالحبر وبعضنا كالورق , فلولا سواد بعضنا لكان البياض أصمًا , ولولا بياض بعضنا لكان السواد أعمى.
خواطر بديعة قدمها لنا جبران بصيغة أدبية ممتعة , ذات عمق نفسى لا جدال فيه.
November 21, 2015
علي هذه الشطآن أسعي إلي الأبد
بين الرمل مسعآي وبين الزبد
سوف يطغي المد علي آثار أقدامي فيمحو ما وجد
وتطوح الرياح بعيداً بعيداً بالزبد
أما البحر وأما الشاطئ ، فباقيان إلي الأبد
/
أخذني هذا الكتاب لعالم أخر ..
عالم هادئ بعيد عن صخب الواقع وأطماع البشر وما نراه ونسمعه كل يوم ،،
أخذني لنفس بشرية متواضعة .. رومانسية فلسفية متأملة، لا تعرف هذه الأطماع ولا تبحث عنها ..
تبحث فقط عن الجمال والهدوء والصفاء والفكر .. تبحث عن كل نفيس متواضع بسيط .. وتأخذ من التأمل غذاءً كاملاً لروح لا تكل ولا تمل ..
وهذا ما أردته وبحثت عنه .. ووجدته معك جبرآن ..
كـ عادتي معكـ دائماً
~~
بين الرمل مسعآي وبين الزبد
سوف يطغي المد علي آثار أقدامي فيمحو ما وجد
وتطوح الرياح بعيداً بعيداً بالزبد
أما البحر وأما الشاطئ ، فباقيان إلي الأبد
/
أخذني هذا الكتاب لعالم أخر ..
عالم هادئ بعيد عن صخب الواقع وأطماع البشر وما نراه ونسمعه كل يوم ،،
أخذني لنفس بشرية متواضعة .. رومانسية فلسفية متأملة، لا تعرف هذه الأطماع ولا تبحث عنها ..
تبحث فقط عن الجمال والهدوء والصفاء والفكر .. تبحث عن كل نفيس متواضع بسيط .. وتأخذ من التأمل غذاءً كاملاً لروح لا تكل ولا تمل ..
وهذا ما أردته وبحثت عنه .. ووجدته معك جبرآن ..
كـ عادتي معكـ دائماً
~~
November 10, 2017
جبران
يعني وجع القلب القديم
يعني انك تفتح جرح وتحط عليه سبرتو علي التطهير
يعني وصف لمشاعر مكنتش تعرف انها تتوصف
بكلمات بسيطة
الكتاب دا عبارة عن مجموعة اقوال ومقالين مطولين ف الاخر
فعلا مينفعش يتقرأ علي مرة واحدة
مع انه صغير
لكن فعلا
بيوجع
كتير وقفت وانا بقرأ وابوص حواليا
هو شايفيني ولا ايه؟
افتكر انه مات من سنين واني اهبل لان جبران استحالة يعني حتي لو عايش هيبقي راكب قطر ورايح يتفرج علي فيلم بات مان الجزء التالت
:)
دي مجموعة من اقواله بصفة عامة
نصف شربة لن تروي ظمأك، ونصف وجبة لن تشبع جوعك،نصف طريق لن يوصلك إلى أي مكان، ونصف فكرة لن تعطي لك نتيجة النصف هو لحظة عجزك وأنت لست بعاجز.. لأنك لست نصف إنسان.
“م� الغريب أن يكون أحب الناس إلينا أقدرهم على تشويش حياتنا�
“ل� يدرك أسرار قلوبنا الا من امتلأت قلوبهم بالأسرار.�
“ان� اثنان : واحد متيقظ في الظلمة والثاني غافل في النور ..�
“احتقرت� نفسي سبعَ مرَّات:
الأولى، عندما رأيتُها تتظاهرُ الوضاعة وهي تنشدُ الرِّفعة.
والثانية عندما رأيتها تترنَّح متجاوزة العَرْجى.
والثالثة عندما خُيِّرتْ بين السَّهل والشَّاق ففضَّلت السَّهل.
والرابعة عندما اقترفَتْ ذنباً وراحتْ تبرِّره باقتراف الآخرين ذنوباً مماثلة.
والخامسة عندما عجِزَتْ عن فعل شيء لضعفها وعزَتْ صبرَها إلى القوَّة.
والسادسة عندما احتقرتْ بشاعة وجهٍ تبيَّن أنه أحدُ براقعها.
والسابعة عندما غنَّتْ مديحاً واعتبرتْ غناءَها فضيلة.�
يعني وجع القلب القديم
يعني انك تفتح جرح وتحط عليه سبرتو علي التطهير
يعني وصف لمشاعر مكنتش تعرف انها تتوصف
بكلمات بسيطة
الكتاب دا عبارة عن مجموعة اقوال ومقالين مطولين ف الاخر
فعلا مينفعش يتقرأ علي مرة واحدة
مع انه صغير
لكن فعلا
بيوجع
كتير وقفت وانا بقرأ وابوص حواليا
هو شايفيني ولا ايه؟
افتكر انه مات من سنين واني اهبل لان جبران استحالة يعني حتي لو عايش هيبقي راكب قطر ورايح يتفرج علي فيلم بات مان الجزء التالت
:)
دي مجموعة من اقواله بصفة عامة
نصف شربة لن تروي ظمأك، ونصف وجبة لن تشبع جوعك،نصف طريق لن يوصلك إلى أي مكان، ونصف فكرة لن تعطي لك نتيجة النصف هو لحظة عجزك وأنت لست بعاجز.. لأنك لست نصف إنسان.
“م� الغريب أن يكون أحب الناس إلينا أقدرهم على تشويش حياتنا�
“ل� يدرك أسرار قلوبنا الا من امتلأت قلوبهم بالأسرار.�
“ان� اثنان : واحد متيقظ في الظلمة والثاني غافل في النور ..�
“احتقرت� نفسي سبعَ مرَّات:
الأولى، عندما رأيتُها تتظاهرُ الوضاعة وهي تنشدُ الرِّفعة.
والثانية عندما رأيتها تترنَّح متجاوزة العَرْجى.
والثالثة عندما خُيِّرتْ بين السَّهل والشَّاق ففضَّلت السَّهل.
والرابعة عندما اقترفَتْ ذنباً وراحتْ تبرِّره باقتراف الآخرين ذنوباً مماثلة.
والخامسة عندما عجِزَتْ عن فعل شيء لضعفها وعزَتْ صبرَها إلى القوَّة.
والسادسة عندما احتقرتْ بشاعة وجهٍ تبيَّن أنه أحدُ براقعها.
والسابعة عندما غنَّتْ مديحاً واعتبرتْ غناءَها فضيلة.�
September 13, 2022
YouTube kanalımda Kum ve Köpük kitabını yorumladım:
Cibran sen harika bir detaysın!
Kum ve Köpük kitabını alıntılarla yorumladığım videom :
5 üzerinden 5 yıldızı nadir olarak veririm. Çünkü gerçekten hak eden kitaplara verilmesi gerektiğini düşünürüm ve bu kitap benim için sonuna kadar hak etti diyebilirim. Neden mi?
Askerliğimi yaparken hiç muhabbetimiz olmayan arkadaşlarla bu kitabın içinde bulunan aforizmaları tartıştığımız oluyordu. Çay ocağımızda komutanların davranışları yerine Halil Cibran'ın aforizmalarının konuşulduğu bir dönem olmuştu.
Ben okuyordum : "Sadece bir keresinde dilsiz kaldım. Biri bana; "Kimsin sen?" diye sorduğunda." Karşımdaki uzun dönem arkadaşım bugüne kadar hiç böyle cümleler okumadığını söylüyordu, beraber saatlerce Halil Cibran üzerine kafa patlatarak geçiriyorduk zamanımızı.
"İnsanlık; ezelden ebediyete doğru akan bir ışık nehridir." diyordu Halil Cibran. Karşımdaki arkadaşım bön bön bakıyordu. Yahu ne diyor bu adam diyordu bana. Ben de anlatıyordum ona öncesizlik ve sonrasızlığın, ışık prizmasının içinden geçen beyaz ışığın bütün renklere ayrılmasının, Pink Floyd diye bir grubun var olmasının güzelliğini anlatıyordum. Şaşırıyordu tabii, hayatında ilk kez duyduğu cümleleri söylüyordum. Ama ortak bir noktamız vardı, benim de hayatımda okuduğum en düşündürücü cümleleri içeren bir kitap tutuyorduk elimizde.
"Cennet işte orada, kapının arkasında, yan odada; ama ben anahtarı kaybettim. Ya da belki de sadece nereye koyduğumu unuttum." Bu cümleleri okurken cennetin kolay elde edilebileceğini düşünenlere yöneltilen bir eleştiri olduğunu anlıyorduk ama işler bu kadar basit değildi. Cibran kesinlikle iki insanı ortak noktada buluşturan bir köprüydü, hiç tanımadığım bir insanı bana kendi cümleleriyle tanıtan bir insandı. Çünkü çoğu kişi cennetin anahtarını elinde tuttuğunu sanırdı.
Hepimiz kutsal dağın zirvesini arıyorduk kendisinin de dediği gibi, Maslow ihtiyaçlar hiyerarşimizin en yüksek noktasına tırmanmayı hedefliyorduk. Geçmişi bir harita olarak mı yoksa bir rehber olarak mı görmeliydik? Geçmişinden kurtulamayanlar için zor sorular soruyordu Cibran.
Avuçların altın ile dolu olduğunda dua etmenin imkansızlığını, ağızlar yemek ile dolu olduğunda şarkı söylemenin imkansızlığını, evlerimizin pencerelerine bir de Doğu penceresi açarak dünyanın biraz Doğu ile de ilgilenmesini anlatmaya çalışan bir adamdı bu Cibran.
Benim için yeri çok ayrıdır, birbirini hiç tanımayan iki insanı sadece cümleleriyle birleştirebilmiş bir insandır. Belki de çay ocağında bir daha hiç konuşulmayacak cümlelerin sahibi olan insandır. Güzel insandır vesselam.
Cibran sen harika bir detaysın!
Kum ve Köpük kitabını alıntılarla yorumladığım videom :
5 üzerinden 5 yıldızı nadir olarak veririm. Çünkü gerçekten hak eden kitaplara verilmesi gerektiğini düşünürüm ve bu kitap benim için sonuna kadar hak etti diyebilirim. Neden mi?
Askerliğimi yaparken hiç muhabbetimiz olmayan arkadaşlarla bu kitabın içinde bulunan aforizmaları tartıştığımız oluyordu. Çay ocağımızda komutanların davranışları yerine Halil Cibran'ın aforizmalarının konuşulduğu bir dönem olmuştu.
Ben okuyordum : "Sadece bir keresinde dilsiz kaldım. Biri bana; "Kimsin sen?" diye sorduğunda." Karşımdaki uzun dönem arkadaşım bugüne kadar hiç böyle cümleler okumadığını söylüyordu, beraber saatlerce Halil Cibran üzerine kafa patlatarak geçiriyorduk zamanımızı.
"İnsanlık; ezelden ebediyete doğru akan bir ışık nehridir." diyordu Halil Cibran. Karşımdaki arkadaşım bön bön bakıyordu. Yahu ne diyor bu adam diyordu bana. Ben de anlatıyordum ona öncesizlik ve sonrasızlığın, ışık prizmasının içinden geçen beyaz ışığın bütün renklere ayrılmasının, Pink Floyd diye bir grubun var olmasının güzelliğini anlatıyordum. Şaşırıyordu tabii, hayatında ilk kez duyduğu cümleleri söylüyordum. Ama ortak bir noktamız vardı, benim de hayatımda okuduğum en düşündürücü cümleleri içeren bir kitap tutuyorduk elimizde.
"Cennet işte orada, kapının arkasında, yan odada; ama ben anahtarı kaybettim. Ya da belki de sadece nereye koyduğumu unuttum." Bu cümleleri okurken cennetin kolay elde edilebileceğini düşünenlere yöneltilen bir eleştiri olduğunu anlıyorduk ama işler bu kadar basit değildi. Cibran kesinlikle iki insanı ortak noktada buluşturan bir köprüydü, hiç tanımadığım bir insanı bana kendi cümleleriyle tanıtan bir insandı. Çünkü çoğu kişi cennetin anahtarını elinde tuttuğunu sanırdı.
Hepimiz kutsal dağın zirvesini arıyorduk kendisinin de dediği gibi, Maslow ihtiyaçlar hiyerarşimizin en yüksek noktasına tırmanmayı hedefliyorduk. Geçmişi bir harita olarak mı yoksa bir rehber olarak mı görmeliydik? Geçmişinden kurtulamayanlar için zor sorular soruyordu Cibran.
Avuçların altın ile dolu olduğunda dua etmenin imkansızlığını, ağızlar yemek ile dolu olduğunda şarkı söylemenin imkansızlığını, evlerimizin pencerelerine bir de Doğu penceresi açarak dünyanın biraz Doğu ile de ilgilenmesini anlatmaya çalışan bir adamdı bu Cibran.
Benim için yeri çok ayrıdır, birbirini hiç tanımayan iki insanı sadece cümleleriyle birleştirebilmiş bir insandır. Belki de çay ocağında bir daha hiç konuşulmayacak cümlelerin sahibi olan insandır. Güzel insandır vesselam.
April 16, 2021
When I stood a clear mirror before you, you gazed into me and saw your image.
Then you said, “I love you.�
But in truth you loved yourself in me.
Then you said, “I love you.�
But in truth you loved yourself in me.
March 27, 2016
3.5*
صاحب الروح الملائكية ، الجميل دوما .. جبران �
من ألطف ما قرأت :)
صاحب الروح الملائكية ، الجميل دوما .. جبران �
من ألطف ما قرأت :)
January 26, 2023
� یک‌با� مردی در کنار سفره‌ا� نشست و نان مرا خورد و‌شراب� را نوشید
آنگاه به من خندید و� رفت.
بار دیگر نزد من آمد و نان شرا� خواست
اما او را ناامید کردم و از� ��ودم راندمش.
سپس فرشتگان بر من خندیدند.
‘� ‘� ‘� ‘� ‘� ‘� ‘� ‘� ‘� ‘� ‘� ‘� ‘� ‘� ‘� ‘� ‘� ‘� ‘� ‘� ‘� ‘� ‘� ‘� ‘� ‘� ‘�
� بزرگترین خواننده کسی است که سروده‌ها� سکوتمان را می‌خوان�.
پس‌چگون� می‌توانی� بخوانید درحالی که دهنتان پر از غذاست؟
و چگونه دست‌هایتا� را برای بخشش دعا می‌کنی�
در حالی که مملو از طلاست
‘� ‘� ‘� ‘� ‘� ‘� ‘� ‘� ‘� ‘� ‘� ‘� ‘� ‘� ‘� ‘� ‘� ‘� ‘� ‘� ‘� ‘� ‘� ‘� ‘� ‘� ‘�
� هرگاه سروده� زیبایی را بخوانید
شنونده‌ا� خواهید یافت
حتی اگر در دل صحرا باشید
‘� ‘� ‘� ‘� ‘� ‘� ‘� ‘� ‘� ‘� ‘� ‘� ‘� ‘� ‘� ‘� ‘� ‘� ‘� ‘� ‘� ‘� ‘� ‘� ‘� ‘� ‘�
� بسیاری از مذاهب همچون شیشه� پنجره‌هاین�
حقیقت را از پشت شیشه‌ه� می‌بینی�
اما ما را با حقیقت جدا میسازند!
‘� ‘� ‘� ‘� ‘� ‘� ‘� ‘� ‘� ‘� ‘� ‘� ‘� ‘� ‘� ‘� ‘� ‘� ‘� ‘� ‘� ‘� ‘� ‘� ‘� ‘� ‘�
� ارواحی که در آسمان به سر می‌برن�
بر اندوه آدمی غبطه میخورند
آنگاه به من خندید و� رفت.
بار دیگر نزد من آمد و نان شرا� خواست
اما او را ناامید کردم و از� ��ودم راندمش.
سپس فرشتگان بر من خندیدند.
‘� ‘� ‘� ‘� ‘� ‘� ‘� ‘� ‘� ‘� ‘� ‘� ‘� ‘� ‘� ‘� ‘� ‘� ‘� ‘� ‘� ‘� ‘� ‘� ‘� ‘� ‘�
� بزرگترین خواننده کسی است که سروده‌ها� سکوتمان را می‌خوان�.
پس‌چگون� می‌توانی� بخوانید درحالی که دهنتان پر از غذاست؟
و چگونه دست‌هایتا� را برای بخشش دعا می‌کنی�
در حالی که مملو از طلاست
‘� ‘� ‘� ‘� ‘� ‘� ‘� ‘� ‘� ‘� ‘� ‘� ‘� ‘� ‘� ‘� ‘� ‘� ‘� ‘� ‘� ‘� ‘� ‘� ‘� ‘� ‘�
� هرگاه سروده� زیبایی را بخوانید
شنونده‌ا� خواهید یافت
حتی اگر در دل صحرا باشید
‘� ‘� ‘� ‘� ‘� ‘� ‘� ‘� ‘� ‘� ‘� ‘� ‘� ‘� ‘� ‘� ‘� ‘� ‘� ‘� ‘� ‘� ‘� ‘� ‘� ‘� ‘�
� بسیاری از مذاهب همچون شیشه� پنجره‌هاین�
حقیقت را از پشت شیشه‌ه� می‌بینی�
اما ما را با حقیقت جدا میسازند!
‘� ‘� ‘� ‘� ‘� ‘� ‘� ‘� ‘� ‘� ‘� ‘� ‘� ‘� ‘� ‘� ‘� ‘� ‘� ‘� ‘� ‘� ‘� ‘� ‘� ‘� ‘�
� ارواحی که در آسمان به سر می‌برن�
بر اندوه آدمی غبطه میخورند
July 9, 2012
If I were a little younger, a little more naive, a little less weighed down by my worldly wisdom (which isn't much), I would have caught hold of every person I care about and read the aphorisms aloud.
I would have made them taste the beauty and the truth the musings are dipped in. I would have beseech-ed them to open their hearts, to let the powerful words seep into their souls. I would have asked them to read a quote, one at a time, and wonder like a child while summoning all their life's experience. I would have enthused them with my excitement, with my joy, my delight in discovering each new phrase and how truly it reflects my own understanding. That there has been a Khalil Gibran, the writer of this book, such books, that he has been so popular across nations and religions and creeds, that his timeless words still vibrate with the sanctity he once wrote them with in the reader's mind, is a reason enough to be hopeful about this world.
But I resisted, almost. Take away the few ŷ updates, the Facebook status updates, the one or two random texts and emails, and I almost behaved. It is inappropriate for a well-read, reasonable man to show such enthusiasm for what but aphorisms.
***
A couple of years ago, I'd made my family and relatives sit around in the drawing room while I read and translated a chapter from 'Tuesdays with Morrie'. They did not beat me. My mother remarked the next day that I read to them only from books about death or people that are dying and that they weren't that old yet; so I stopped.
I bought 'The Monk who sold his Ferrari' for my uncle who has spent his entire life at a wholesale shop. But he returned it unread. To the highly judgmental and racist father of a friend who, at least in my opinion, was in Ayan Rand cult, I gave Michael Shermer's 'Why people believe weird things' and Jared Diamond's 'Gun, Germs and Steel'. We are yet to see each other in eyes. My best friend, who is "bored with life", has dumped 'The Power of Now' in a trunk and says he won't mind selling it. It was a birthday present from me.
In the Marketing division of the Headhunting firm I work I am not doing too well.
***
This work is a food for soul. It's delicious, has medicinal benefits and is supposed to be taken in small proportions.
Some random morsels:
"Yestereve I saw philosophers in the market-place, carrying their heads in baskets, and crying aloud, "Wisdom! Wisdom for sale!"
Poor philosophers! They must needs sell their heads to feed their hearts"
"If winter should say, "Spring is in my heart," who would believe winter?"
"The significance of a man is not in what he attains, but in what he longs to attain"
"In vain shall a poet seek the mother of the songs of his heart."
My favorite:
"A woman protested saying, 'Of course it was a righteous war. My son fell in it.'"
I would have made them taste the beauty and the truth the musings are dipped in. I would have beseech-ed them to open their hearts, to let the powerful words seep into their souls. I would have asked them to read a quote, one at a time, and wonder like a child while summoning all their life's experience. I would have enthused them with my excitement, with my joy, my delight in discovering each new phrase and how truly it reflects my own understanding. That there has been a Khalil Gibran, the writer of this book, such books, that he has been so popular across nations and religions and creeds, that his timeless words still vibrate with the sanctity he once wrote them with in the reader's mind, is a reason enough to be hopeful about this world.
But I resisted, almost. Take away the few ŷ updates, the Facebook status updates, the one or two random texts and emails, and I almost behaved. It is inappropriate for a well-read, reasonable man to show such enthusiasm for what but aphorisms.
***
A couple of years ago, I'd made my family and relatives sit around in the drawing room while I read and translated a chapter from 'Tuesdays with Morrie'. They did not beat me. My mother remarked the next day that I read to them only from books about death or people that are dying and that they weren't that old yet; so I stopped.
I bought 'The Monk who sold his Ferrari' for my uncle who has spent his entire life at a wholesale shop. But he returned it unread. To the highly judgmental and racist father of a friend who, at least in my opinion, was in Ayan Rand cult, I gave Michael Shermer's 'Why people believe weird things' and Jared Diamond's 'Gun, Germs and Steel'. We are yet to see each other in eyes. My best friend, who is "bored with life", has dumped 'The Power of Now' in a trunk and says he won't mind selling it. It was a birthday present from me.
In the Marketing division of the Headhunting firm I work I am not doing too well.
***
This work is a food for soul. It's delicious, has medicinal benefits and is supposed to be taken in small proportions.
Some random morsels:
"Yestereve I saw philosophers in the market-place, carrying their heads in baskets, and crying aloud, "Wisdom! Wisdom for sale!"
Poor philosophers! They must needs sell their heads to feed their hearts"
"If winter should say, "Spring is in my heart," who would believe winter?"
"The significance of a man is not in what he attains, but in what he longs to attain"
"In vain shall a poet seek the mother of the songs of his heart."
My favorite:
"A woman protested saying, 'Of course it was a righteous war. My son fell in it.'"
July 26, 2016
I AM FOREVER walking upon these shores,
Betwixt the sand and the foam,
The high tide will erase my foot-prints,
And the wind will blow away the foam.
But the sea and the shore will remain
Forever.
this book is one of my first favorites , its one of these books i lost count on how many times I've read , Gibran himself was one of my first favorite writers , he even may have been the first , i read all his books , everyone of his works (Arabic versions) when i was in highschool , and though i loved all his works by then , only two books remained with me , and , the second which i am intending on re-reading just after writing this review .
This book is more like a book of quotation, where Gibran writes on many subjects . but , We can also notice an order in its contents, a set of order picks up .
I love the writing style , the way it magically unlocks one's soul , he throws life around his words , there's a sense of an eternal beauty into them .
though its too hard and even unfair to quote only parts of it , to choose some as elites , but still , i may like these the most :
**It was but yesterday I thought myself a fragment quivering without rhythm in the sphere of life.
Now I know that I am the sphere, and all life in rhythmic fragments moves within me.
They say to me in their awakening, "You and the world you live in are but a grain of sand upon the infinite shore of an infinite sea."
And in my dream I say to them, "I am the infinite sea, and all worlds are but grains of sand upon my shore."
**Do not the spirits who dwell in the ether envy man his pain?
**My house says to me, "Do not leave me, for here dwells your past."
And the road says to me, "Come and follow me, for I am your future."
And I say to both my house and the road, "I have no past, nor have I a future. If I stay here, there is a going in my staying; and if I go there is a staying in my going. Only love and death will change all things."
**There is a space between man's imagination and man's attainment that may only be traversed by his longing.
**If winter should say, "Spring is in my heart," who would believe winter?
**How can you sing if your mouth be filled with food?
How shall your hand be raised in blessing if it is filled with gold?
**Only an idiot and a genius break man-made laws; and they are the nearest to the heart of God.
**Oftentimes I have hated in self-defense; but if I were stronger I would not have used such a weapon.
**Your saying to me, "I do not understand you," is praise beyond my worth, and an insult you do not deserve.
**If the Milky Way were not within me how should I have seen it or known it?
**There lies a green field between the scholar and the poet; should the scholar cross it he becomes a wise man; should the poet cross it, he becomes a prophet.
Read
January 19, 2022Daha önce Silifke Halk Kütüphanesi'nin raflarında karşıma çıkan kitabıyla tanıştığım; , , , gibi kitaplarını severek okuduğum Lübnan'lı yazar Cibran'ın bu kitabı aforizmalardan oluşuyor.
"Ve rüzgar dağıtacak köpükleri
Ama deniz ve kıyı kalacak sonsuza dek." (s.1)
۲ııԻ岹 etkisini hissettiğim Cibran'ın tarzı, okuyanların bileceği üzere; önemli konularda bilgece öğütlerini, kısa ve vurucu cümlelerle vermesiyle ayırt edilir. Aforizmaları da ustaca kullanan yazarın bu kitabındaki aforizmalar da tıpkı diğer kitaplarında olduğu gibi bilgelik yüklü:
"Uyananlar; diyorlar ki bana:
'Sen ve içinde yaşadığın şu dünya sonsuz bir denizin
sonsuz kıyısında bir kum tanesinden
başka bir şey değilsiniz'
Ben de düşümde şöyle diyorum onlara:
'Sonsuz olan deniz benim; bütün evren gezindiğim
şu kıyıda kum tanesinden başka bir şey değil.'" (s.2)
ve yine bu aforizmalar arasında, insançocuğunun ebedi kaderinin yansımalarını görebilirsiniz:
"Bir gün bir kadına bakarken, yüzünde henüz doğurmadığı bütün çocukları gördüm.
Ve o kadın bana bakarken, benim yüzümde, daha kendisi doğmadan ölmüş olan bütün atalarımı gördü" (s.3)
Kitapta poster haline getirilip duvara asılabilecek türden bir aforizma var ki;
"Yedi kez aşağıladım ruhumu:
Birincisi, yükseklere ulaşmak için, onun itaat ettiğini gördüğümde.
İkincisi, sakatlar karşısında topallıyormuş gibi yaptığını fark ettiğimde.
Üçüncüsü, kolaylık ve güçlük arasında seçim yapıp kolaylığı seçtiğinde.
Dördüncüsü, bir hata yapıp başkalarının da hata yaptığı düşüncesiyle avunduğunda.
Altıncısı, kendi maskelerinden birinin söz konusu olduğunu anlamadan bir yüzün çirkinliğini hor gördüğünde.
Ve nihayet yedincisi, bir ilahi okuyup bundan bir erdem sahibi olduğunu sandığında." (s.9)
Bu satırlar insanı sarsıp, kendine getirecek türden. Zira, başkasının hatasına sevinmek; kronik bir ruh hastalığıdır.
Kitap bu yönleriyle bana kitabını hatırlattı. Tıpkı o kitap gibi yaşama yol gösterebilecek türden öğütler barındırıyor. Böyle Buyurdu Zerdüşt'teki Zerdüşt'ün putları kıran keskin baltasını Cibran; incelterek -ona doğunun ruh inceliğini katarak- yaşama uyarlıyor.
"Ve rüzgar dağıtacak köpükleri
Ama deniz ve kıyı kalacak sonsuza dek." (s.1)
۲ııԻ岹 etkisini hissettiğim Cibran'ın tarzı, okuyanların bileceği üzere; önemli konularda bilgece öğütlerini, kısa ve vurucu cümlelerle vermesiyle ayırt edilir. Aforizmaları da ustaca kullanan yazarın bu kitabındaki aforizmalar da tıpkı diğer kitaplarında olduğu gibi bilgelik yüklü:
"Uyananlar; diyorlar ki bana:
'Sen ve içinde yaşadığın şu dünya sonsuz bir denizin
sonsuz kıyısında bir kum tanesinden
başka bir şey değilsiniz'
Ben de düşümde şöyle diyorum onlara:
'Sonsuz olan deniz benim; bütün evren gezindiğim
şu kıyıda kum tanesinden başka bir şey değil.'" (s.2)
ve yine bu aforizmalar arasında, insançocuğunun ebedi kaderinin yansımalarını görebilirsiniz:
"Bir gün bir kadına bakarken, yüzünde henüz doğurmadığı bütün çocukları gördüm.
Ve o kadın bana bakarken, benim yüzümde, daha kendisi doğmadan ölmüş olan bütün atalarımı gördü" (s.3)
Kitapta poster haline getirilip duvara asılabilecek türden bir aforizma var ki;
"Yedi kez aşağıladım ruhumu:
Birincisi, yükseklere ulaşmak için, onun itaat ettiğini gördüğümde.
İkincisi, sakatlar karşısında topallıyormuş gibi yaptığını fark ettiğimde.
Üçüncüsü, kolaylık ve güçlük arasında seçim yapıp kolaylığı seçtiğinde.
Dördüncüsü, bir hata yapıp başkalarının da hata yaptığı düşüncesiyle avunduğunda.
Altıncısı, kendi maskelerinden birinin söz konusu olduğunu anlamadan bir yüzün çirkinliğini hor gördüğünde.
Ve nihayet yedincisi, bir ilahi okuyup bundan bir erdem sahibi olduğunu sandığında." (s.9)
Bu satırlar insanı sarsıp, kendine getirecek türden. Zira, başkasının hatasına sevinmek; kronik bir ruh hastalığıdır.
Kitap bu yönleriyle bana kitabını hatırlattı. Tıpkı o kitap gibi yaşama yol gösterebilecek türden öğütler barındırıyor. Böyle Buyurdu Zerdüşt'teki Zerdüşt'ün putları kıran keskin baltasını Cibran; incelterek -ona doğunun ruh inceliğini katarak- yaşama uyarlıyor.
May 12, 2021
گفتار اندر معرفیِ خلیل جبران
خلیل جبران در ششم ژانویه یک‌هزا� و هشتصد و هشتاد و سه در لبنان و در خانواده‌ا� مسیحی دیده به جهان گشود.
خلیل جبران به دلیل اینکه در خانواده‌ا� فقیر می‌زیس� از تحصیل محروم بود و آموزش‌ها� ابتدایی خود را نزدِ یک کشیشِ محلی آموخت. در هشت سالگی پدرش بخاطر بدهی‌ها� زیاد به زندان افتاد و پس از چند سال در دوازده سالگی به همراه مادر، خواهر و دو برادرش به امریکا مهاجرت کردند و در شهر بوستون ساکن شدند.
او در بوستون به مدرسه رفت.
زندگی� در سال یک‌هزا� و نهصد و هشتاد و شش پس از ملاقات با «فرد هلند دی» دست‌خو� تغییر گردید و او را به سمت هنر، ادبیات جهات و اساطیرِ یونانی سوق دارد.
خلیل جبران در طول دورانِ زندگیِ خود آثاری به زبان عربی و انگلیسی خلق کرد و نهایتا در دهم آوریل یک‌هزا� و نهصد و سی و یک در چهل و هشت سالگی در نیویورک درگذشت.
گفتار اندر محتوای کتاب
آیا آدم ندید؟، کتابی‌س� متشکل از نکته‌گویی‌ه� و اشعارِ کتابِ «ماسه و کف» به اضافه� نکته‌گویی‌ه� و اشعاری که آقای «محسن نیکبخت» مترجمِ کتاب از سایر آثارِ او گردآوری کرده و در این کتاب گنجانده است.
این کتاب از بیش� از سیصد شعر و نکته‌گوی� تشکیل شده و از آن کتاب‌هایی‌س� که خواننده می‌توان� با آن کپشنِ چندسالِ خود را برای شبکه‌ها� اجتماعی تامین کند ;)
نقل‌قو� نامه
"زمان قاصدکی است در هوا معلق، که جوان با بازی گرفتنش خندان است و پیر با از دست دادنش گریان"
"دین، اولین پناه و آخرین حربه� انسان است"
"وقتی اسرار خود را برای باد آشکار کردی، نباید او را سرزنش کنی که چرا برای درختان باز می‌گوی�."
"وقتی همه� ادیان الهی‌اند� پس می‌توان� یهودی، زردتشتی، مسیحی، مسلمان و... باشم."
"مخالفت، شاید کوتاه‌تری� راه بینِ دو فکر باشد."
"هر شب نمی‌توا� در انتظارِ خورشید ماند، روزی‌ر� نیز می‌توا� در انتظارِ ماه سپری کرد."
"همیشه برای توافق بین دو نفر، یک قربانی نیاز است و برای توافق بینِ دو قدرتمند «ضعیف» بهترین قربانی‌س�."
"چه کور است او، که از جیبش به تو می‌ده� تا شاید از قلبت چیزی بستاند."
کارنام
اولا یک ستاره از کتاب کم می‌کن� چون به هیچوجه از این کار خوشم نمی‌آی� که یک مترجم یا ناشر اقدام به ترکیب کردنِ آثارِ یک نویسنده کنند و نهایتا با نامی «من در آوردی» آن را منتشر کنند.
دوما یک ستاره از کتاب کم می‌کن� چون معتقدم حرف‌ها� قشنگ، پند و شعارگونه را همه می‌توانن� بزنند از جمله خودم و این کتاب بر خلافِ آنچه که در یکی از پندهایش بود که پند و اندرزِ زیاد را خسته کننده توصیف کرده بود خود به آن اقدام کرده و سراسر پند و تکه‌گوی� بود.
نهایتا سه ستاره برای کتاب منظور می‌کن� چون پندها و اشعار را دوست داشتم برای اینکه ساده، بدون غش کردن به سوی یک دین یا عقیده‌ا� خاص و بدون هیچ‌گون� پیچیدگیِ ادبی بودند.
خلیل جبران در ششم ژانویه یک‌هزا� و هشتصد و هشتاد و سه در لبنان و در خانواده‌ا� مسیحی دیده به جهان گشود.
خلیل جبران به دلیل اینکه در خانواده‌ا� فقیر می‌زیس� از تحصیل محروم بود و آموزش‌ها� ابتدایی خود را نزدِ یک کشیشِ محلی آموخت. در هشت سالگی پدرش بخاطر بدهی‌ها� زیاد به زندان افتاد و پس از چند سال در دوازده سالگی به همراه مادر، خواهر و دو برادرش به امریکا مهاجرت کردند و در شهر بوستون ساکن شدند.
او در بوستون به مدرسه رفت.
زندگی� در سال یک‌هزا� و نهصد و هشتاد و شش پس از ملاقات با «فرد هلند دی» دست‌خو� تغییر گردید و او را به سمت هنر، ادبیات جهات و اساطیرِ یونانی سوق دارد.
خلیل جبران در طول دورانِ زندگیِ خود آثاری به زبان عربی و انگلیسی خلق کرد و نهایتا در دهم آوریل یک‌هزا� و نهصد و سی و یک در چهل و هشت سالگی در نیویورک درگذشت.
گفتار اندر محتوای کتاب
آیا آدم ندید؟، کتابی‌س� متشکل از نکته‌گویی‌ه� و اشعارِ کتابِ «ماسه و کف» به اضافه� نکته‌گویی‌ه� و اشعاری که آقای «محسن نیکبخت» مترجمِ کتاب از سایر آثارِ او گردآوری کرده و در این کتاب گنجانده است.
این کتاب از بیش� از سیصد شعر و نکته‌گوی� تشکیل شده و از آن کتاب‌هایی‌س� که خواننده می‌توان� با آن کپشنِ چندسالِ خود را برای شبکه‌ها� اجتماعی تامین کند ;)
نقل‌قو� نامه
"زمان قاصدکی است در هوا معلق، که جوان با بازی گرفتنش خندان است و پیر با از دست دادنش گریان"
"دین، اولین پناه و آخرین حربه� انسان است"
"وقتی اسرار خود را برای باد آشکار کردی، نباید او را سرزنش کنی که چرا برای درختان باز می‌گوی�."
"وقتی همه� ادیان الهی‌اند� پس می‌توان� یهودی، زردتشتی، مسیحی، مسلمان و... باشم."
"مخالفت، شاید کوتاه‌تری� راه بینِ دو فکر باشد."
"هر شب نمی‌توا� در انتظارِ خورشید ماند، روزی‌ر� نیز می‌توا� در انتظارِ ماه سپری کرد."
"همیشه برای توافق بین دو نفر، یک قربانی نیاز است و برای توافق بینِ دو قدرتمند «ضعیف» بهترین قربانی‌س�."
"چه کور است او، که از جیبش به تو می‌ده� تا شاید از قلبت چیزی بستاند."
کارنام
اولا یک ستاره از کتاب کم می‌کن� چون به هیچوجه از این کار خوشم نمی‌آی� که یک مترجم یا ناشر اقدام به ترکیب کردنِ آثارِ یک نویسنده کنند و نهایتا با نامی «من در آوردی» آن را منتشر کنند.
دوما یک ستاره از کتاب کم می‌کن� چون معتقدم حرف‌ها� قشنگ، پند و شعارگونه را همه می‌توانن� بزنند از جمله خودم و این کتاب بر خلافِ آنچه که در یکی از پندهایش بود که پند و اندرزِ زیاد را خسته کننده توصیف کرده بود خود به آن اقدام کرده و سراسر پند و تکه‌گوی� بود.
نهایتا سه ستاره برای کتاب منظور می‌کن� چون پندها و اشعار را دوست داشتم برای اینکه ساده، بدون غش کردن به سوی یک دین یا عقیده‌ا� خاص و بدون هیچ‌گون� پیچیدگیِ ادبی بودند.
April 20, 2021
Çok fazla aforizma. Bir erkek hayat hakkında bu kadar bilmişlik taslayınca biraz gıcık oluyorum, ne yalan söyleyeyim. Bağlam içinde bu aforizmaların bazıları yoğun anlamlı olabilir. Ama kitap bunları bağlamlarını vermeden ardı ardına dayadığı için kitabı bitirdiğinizde aklınızda bir tanesinin bile kalmayacağını garanti edebilirim. 80'lerde öyle Twitter falan yokken duvar yazılarının toplandığı kitaplar vardı. Ne kadar büyük laf etmiş olsan da ettiği kelamın bağlamını vermeyince o duvar yazılarını okumaktan çok farkı kalmıyor. Ha yarın bir gün bir yerde TED Talk tarzı bir konuşma yapacaksınızdır, o zaman H. Cibran'dan bir inci alıntılamak konuşmada havalı durur muhakkak. O zaman Blöfçünün Rehberi kitaplarından biri gibi kullanabilirsiniz bu aforizma toplaması kitabı da.
January 22, 2022
I also walked upon this sand and foam last year, but I forgot to mention it. I had my hands full at something else I guess! What can I say, It was beautiful and pristine!
A few lines from the text, I hope you appreciate them...
I found that the sand was glossy and the foam was lustrous.
Each and every line of this book was a sort of sorcery for me. Aren't they?
A few lines from the text, I hope you appreciate them...
"I am forever walking upon these shores,
Betwixt the sand and the foam,
The high tide will erase my foot-prints,
And the wind will blow away the foam.
But the sea and the Shore will remain
Forever.
Once I filled my hand with mist.
Then I opened it and lo the mist was a worm.
And I closed and opened my hand again, and behold
there was a bird.
And again I closed and opened my hand, and in its
hollow stood a man with a sad face, turned upward.
And again I closed my hand and when I opened it
there was naught but mist."
"Half of what I say is meaningless but I say it so that the other half may reach you."
"If Winter says, "spring is in my heart," who would believe winter?"
"They deem me mad because I will not sell my days for gold;
and I deem them mad because they think my days have a price."
"Perhaps the sea's definition of a shell is the Pearl.
Perhaps time's definition of coal is the Diamond."
I found that the sand was glossy and the foam was lustrous.
Each and every line of this book was a sort of sorcery for me. Aren't they?
October 21, 2016
* عندما لا تجد الحياة مغنيا يتغنى بقلبها تلد فيلسوفاً يتكلم بعقلها
* يجب أن تعرف الحقيقة أبدا وتقولها بعض المرات
* الحقيقي فينا صامت، ولكن الإكتسابي ثرثار
* لا يحسد الثرثار إلّا الأصم
* مع أنّ أمواج الألفاظ تغمرنا أبدا
فإن عمقنا صامت أبدا
* ما أنبل القلب الحزين الذي لا يمنعه حزنه عن أن ينشد أغنية مع القلوب الفرحة
* أنت مدين لمن يخدمك بما هو أثمن من الذهب
فأعطه من قلبك أو فاخدمه
*يغمسون أقلامهم في دماء قلوبنا ثم يدعون الوحي والإلهام
جبران قرأت كل اعماله وانا بسن السادسة عشر
هو ضياء وفضاء وكل اعماله حكم عظيمة
* يجب أن تعرف الحقيقة أبدا وتقولها بعض المرات
* الحقيقي فينا صامت، ولكن الإكتسابي ثرثار
* لا يحسد الثرثار إلّا الأصم
* مع أنّ أمواج الألفاظ تغمرنا أبدا
فإن عمقنا صامت أبدا
* ما أنبل القلب الحزين الذي لا يمنعه حزنه عن أن ينشد أغنية مع القلوب الفرحة
* أنت مدين لمن يخدمك بما هو أثمن من الذهب
فأعطه من قلبك أو فاخدمه
*يغمسون أقلامهم في دماء قلوبنا ثم يدعون الوحي والإلهام
جبران قرأت كل اعماله وانا بسن السادسة عشر
هو ضياء وفضاء وكل اعماله حكم عظيمة
March 31, 2020
slatka, slatka knjižica. kratke misli, aforizmi, mudrosti o životnim vrijednostima za polako iščitavanje, bez žurbe. taman toliko jednostavno da za svaku misao shvaćaš što je pjesnik htio reći, a opet taman kompleksno da ti ne dopušta da projuriš kroz njih. pod jakim kršćanskim utjecajem, ali u širem smislu opća duhovna razmišljanja. senzualno i tankoćutno. jedna od onih koje vrijedi imati doma pa se svakih nekoliko godina/dekada vratiti na izvor.
January 12, 2022
"نظرتُ الى وجهِ إمرأةٍ، فرأيتُ أولادها ولم يولدوا بعد..
ونظرتْ إمرأةٌ إلى وجهي، فعرفتْ آبائي و جدودي وقد ماتوا قبل أن تولد"
أعشقُ كلَّ ما كتبه جبران خليل جبران ❤️
ونظرتْ إمرأةٌ إلى وجهي، فعرفتْ آبائي و جدودي وقد ماتوا قبل أن تولد"
أعشقُ كلَّ ما كتبه جبران خليل جبران ❤️
March 19, 2017
Gibran's ability to encapsulate a profound concept in two or three lines is incredible.
There's so much to think about on every page of this small book that it will require multiple readings to really appreciate what he's saying. That's not to say that he's obscure, because he's certainly not, he's mostly cuttingly precise and clear. It's that his message is, like most great teachers, a challenging one that for most of us (certainly me) would take a massive change of character and life-style to realise. Sadly, I'm far too lazy to make the changes, but maybe some of it will stick and I will be a little bit the better for it.
I bought another two of his books at the same time as this one and will read them soon: I want to learn more.
Edit: Perhaps a few small changes since I first wrote this, but still lazy.
There's so much to think about on every page of this small book that it will require multiple readings to really appreciate what he's saying. That's not to say that he's obscure, because he's certainly not, he's mostly cuttingly precise and clear. It's that his message is, like most great teachers, a challenging one that for most of us (certainly me) would take a massive change of character and life-style to realise. Sadly, I'm far too lazy to make the changes, but maybe some of it will stick and I will be a little bit the better for it.
I bought another two of his books at the same time as this one and will read them soon: I want to learn more.
Edit: Perhaps a few small changes since I first wrote this, but still lazy.
August 19, 2017
قطعة فنية باذخة
October 28, 2017
مجموعة نصوص عميقة عن الجمال, و الموت, و الحياة
من أكثر النصوص التى راقتنى:
سبع مرات ازدريت روحي:
1- لما رأيتها تتواضع عساها تبلغ الذروة.
2- لما رأيتها تعرج في حضرة الكسيح.
3- لما خيرت بين الصعب والهين فاختارت الهين.
4- لما اقترفت خطأ وتعزت بأن غيرها يقترف هو الآخر الخطأ.
5- لما صبرت عن ضعف ونسبت صبرها الى القوة.
6- لما أنفت من وجه دميم، وما عرفت أنه قناع من أقنعتها هي.
7- لما تغنت بأغنية مدح وأنزلت ذاك منزلة الفضيلة
ابذر بذرة تنبت لك الارض زهرة...
انشد احلامك في السماء تعطك السماء من تحبه نفسك
“إن� محسن حقا حين تتزكى ، وعندما تتزكى أدر وجهك عمن يتقبل عطاءك حتى لا تبصر حياءه عاريا�
****
من أكثر النصوص التى راقتنى:
سبع مرات ازدريت روحي:
1- لما رأيتها تتواضع عساها تبلغ الذروة.
2- لما رأيتها تعرج في حضرة الكسيح.
3- لما خيرت بين الصعب والهين فاختارت الهين.
4- لما اقترفت خطأ وتعزت بأن غيرها يقترف هو الآخر الخطأ.
5- لما صبرت عن ضعف ونسبت صبرها الى القوة.
6- لما أنفت من وجه دميم، وما عرفت أنه قناع من أقنعتها هي.
7- لما تغنت بأغنية مدح وأنزلت ذاك منزلة الفضيلة
ابذر بذرة تنبت لك الارض زهرة...
انشد احلامك في السماء تعطك السماء من تحبه نفسك
“إن� محسن حقا حين تتزكى ، وعندما تتزكى أدر وجهك عمن يتقبل عطاءك حتى لا تبصر حياءه عاريا�
****
May 27, 2011
جُمل أعجبتني من الكتاب :
- إذا كنت لا ترى غير ما يكشف عنه الضوء ولا تسمع غير ما يُعلن عنه الصوت, فأنت في الحق لا تُبصر ولا تسمع.
-الحقُّ أنَّنا نتحدث إلى أنفسنا فقط، غير أنَّنا نرفع صوتنا أحياناً حتَّى يسمعنا الآخرون.
-ثمَّة مسافةٍ بين ما يتخيَّل المرء وما يُحقِّقه , لا يقطعها غير شوقه.
- إنَّما نعيش لنهتدي إلى الجمال , وكُلُّ ما خلا ذلك لونٌ من الانتظار
-أعطني أُذناً أعطكِ صوتاً.
-نصف ما أقوله لك لا معنى له , غير أنَّي أقوله لعلَّ النصف الآخر يبلغك.
-الحقُّ يُعرف في كُلِّ حال, ولا يُنطق به إلا في بعض الأحوال.
- إذا كنت لا ترى غير ما يكشف عنه الضوء ولا تسمع غير ما يُعلن عنه الصوت, فأنت في الحق لا تُبصر ولا تسمع.
-الحقُّ أنَّنا نتحدث إلى أنفسنا فقط، غير أنَّنا نرفع صوتنا أحياناً حتَّى يسمعنا الآخرون.
-ثمَّة مسافةٍ بين ما يتخيَّل المرء وما يُحقِّقه , لا يقطعها غير شوقه.
- إنَّما نعيش لنهتدي إلى الجمال , وكُلُّ ما خلا ذلك لونٌ من الانتظار
-أعطني أُذناً أعطكِ صوتاً.
-نصف ما أقوله لك لا معنى له , غير أنَّي أقوله لعلَّ النصف الآخر يبلغك.
-الحقُّ يُعرف في كُلِّ حال, ولا يُنطق به إلا في بعض الأحوال.
March 20, 2015
"Tuhaf olan su ki, hepimiz, yanlislarimizi dogrularimizdan daha hararetle savunuruz..."
February 15, 2024
كيف أخسر إيماني بعدل الحياة، وأنا أعرف أن أحلام الذين ينامون على الريش ليست أجمل من أحلام الذين ينامون على الأرض؟
ما أغربني عندما أشكو ألمًا فيه لذتي!
بعضنا كالحبر وبعضنا كالورق فلولا سواد بعضنا لكان البياض أصم، ولولا بياض بعضنا لكان السواد أعمى.
أعطني أُذُنا أعطك صوتًا. العقل إسفنجة، والقلب جدول أفليس بالغريب أن أكثرنا يؤثرون الامتصاص على الانطلاق؟
ليست حقيقة الإنسان بما يُظهر لك، بل بما لا يستطيع أن يظهره؛ لذلك إذا أردت أن تعرفه فلا تصغ إلى ما يقوله، بل إلى ما لا يقوله.
لا يستطيع صوت الحياة الذي في أن يصل إلى أذن الحياة التي فيك، ولكن فلنتكلم على كل حال لئلا نشعر بوحشة الانفراد.
يحتاج الحق إلى رجلين: الواحد لينطق به، والآخر ليفهمه.
مع أن أمواج الألفاظ تغمرنا أبدًا، فإن عمقنا صامت أبدًا.
كثير من المذاهب كزجاج النافذة، نرى الحقيقة من خلالها، ولكنها تفصلنا عن الحقيقة.
جميع كلماتنا فتات يتساقط عن مائدة الفكر.
المحبة والشك لا يجتمعان. المحبة كلمة من نور، كتبتها يد من نور، على صحيفة من نور.
فإذا شئت أن تعلن حقيقة ذاتك وجب عليك إما أن ترقص عاريا في الشمس أو أن تحمل صليبك.
جميعنا متسولون نقف على بوابة الهيكل، وكلٌّ مِنَّا ينال قسطه من عطية الملك وهو يدخل إلى الهيكل ويخرج منه، ولكننا جميعا نحسد بعضنا بعضًا، فتظهر بهذا تصغيرنا للملك.
الجريمة اسم من أسماء الحاجة، أو مظهر من مظاهر المرض.
البغض جثة راقدة، فمن منكم يريد أن يكون قبرا؟
لا أحب أن أصغي إلى غاز يعظ الذين فتح بلادهم.
الحر الحقيقي هو الذي يحمل أثقال العبد المقيد بصبر وشكر.
لولا مقاييسنا وأوزاننا المحدودة لتهيبنا أمام الحباحب مثلما نتهيب أمام الشموس.
ليس اللؤلؤ سوى رأي البحر في الصدف. وليس الماس سوى رأي الزمن في الفحم.
المتساهل مريض بحب داء الادعاء.
المتعصب بالدين خطيب بالغ الصمم.
إذا كنت لا ترى إلا ما يُظهره النور، ولا تسمع إلا ما تعلنه الأصوات، فأنت بالحقيقة لا ترى ولا تسمع.
احفر أين شئت في الأرض تجد كنزا ، ولكن عليك أن تحفر بإيمان الفلاح.
قالت امرأة: كيف لا تكون الحرب مقدسة وقد مات فيها ابني؟
قلت مرةً للحياة: أود لو أسمع الموت متكلما. فرفعت الحياة صوتها قليلا وقالت لي: إنك تسمعه الآن.
رأيت في مساء الأمس فلاسفة يحملون رءوسهم في سلال ويطوفون في ساحات المدينة وهم ينادون بأعلى الصوت الحكمة الحكمة للبيع مساكين الفلاسفة فهم يبيعون رءوسهم ليطعموا قلوبهم.
الجمال العظيم يأسرني، ولكن الجمال الأعظم يحررني من أسر ذاته.
إذا ارتفعت عن التعصب لجنسك أو بلادك أو ذاتك ذراعًا واحدةً صرت بالحقيقة مثل ربك.
السفينة جيدة والربان ماهر، ولكن التشويش في معدتك أنت.
ما أغربني عندما أشكو ألمًا فيه لذتي!
بعضنا كالحبر وبعضنا كالورق فلولا سواد بعضنا لكان البياض أصم، ولولا بياض بعضنا لكان السواد أعمى.
أعطني أُذُنا أعطك صوتًا. العقل إسفنجة، والقلب جدول أفليس بالغريب أن أكثرنا يؤثرون الامتصاص على الانطلاق؟
ليست حقيقة الإنسان بما يُظهر لك، بل بما لا يستطيع أن يظهره؛ لذلك إذا أردت أن تعرفه فلا تصغ إلى ما يقوله، بل إلى ما لا يقوله.
لا يستطيع صوت الحياة الذي في أن يصل إلى أذن الحياة التي فيك، ولكن فلنتكلم على كل حال لئلا نشعر بوحشة الانفراد.
يحتاج الحق إلى رجلين: الواحد لينطق به، والآخر ليفهمه.
مع أن أمواج الألفاظ تغمرنا أبدًا، فإن عمقنا صامت أبدًا.
كثير من المذاهب كزجاج النافذة، نرى الحقيقة من خلالها، ولكنها تفصلنا عن الحقيقة.
جميع كلماتنا فتات يتساقط عن مائدة الفكر.
المحبة والشك لا يجتمعان. المحبة كلمة من نور، كتبتها يد من نور، على صحيفة من نور.
فإذا شئت أن تعلن حقيقة ذاتك وجب عليك إما أن ترقص عاريا في الشمس أو أن تحمل صليبك.
جميعنا متسولون نقف على بوابة الهيكل، وكلٌّ مِنَّا ينال قسطه من عطية الملك وهو يدخل إلى الهيكل ويخرج منه، ولكننا جميعا نحسد بعضنا بعضًا، فتظهر بهذا تصغيرنا للملك.
الجريمة اسم من أسماء الحاجة، أو مظهر من مظاهر المرض.
البغض جثة راقدة، فمن منكم يريد أن يكون قبرا؟
لا أحب أن أصغي إلى غاز يعظ الذين فتح بلادهم.
الحر الحقيقي هو الذي يحمل أثقال العبد المقيد بصبر وشكر.
لولا مقاييسنا وأوزاننا المحدودة لتهيبنا أمام الحباحب مثلما نتهيب أمام الشموس.
ليس اللؤلؤ سوى رأي البحر في الصدف. وليس الماس سوى رأي الزمن في الفحم.
المتساهل مريض بحب داء الادعاء.
المتعصب بالدين خطيب بالغ الصمم.
إذا كنت لا ترى إلا ما يُظهره النور، ولا تسمع إلا ما تعلنه الأصوات، فأنت بالحقيقة لا ترى ولا تسمع.
احفر أين شئت في الأرض تجد كنزا ، ولكن عليك أن تحفر بإيمان الفلاح.
قالت امرأة: كيف لا تكون الحرب مقدسة وقد مات فيها ابني؟
قلت مرةً للحياة: أود لو أسمع الموت متكلما. فرفعت الحياة صوتها قليلا وقالت لي: إنك تسمعه الآن.
رأيت في مساء الأمس فلاسفة يحملون رءوسهم في سلال ويطوفون في ساحات المدينة وهم ينادون بأعلى الصوت الحكمة الحكمة للبيع مساكين الفلاسفة فهم يبيعون رءوسهم ليطعموا قلوبهم.
الجمال العظيم يأسرني، ولكن الجمال الأعظم يحررني من أسر ذاته.
إذا ارتفعت عن التعصب لجنسك أو بلادك أو ذاتك ذراعًا واحدةً صرت بالحقيقة مثل ربك.
السفينة جيدة والربان ماهر، ولكن التشويش في معدتك أنت.
Displaying 1 - 30 of 877 reviews
Can't find what you're looking for?
Get help and learn more about the design.