جلد نخست از مباحث «داستان و نقد داستان و کارگاه نقد» متضمن داستانهای� کوتاه از نویسندگان جهان است که به همراه نقد هر یک فراهم آمده است. داستانها� کتاب عبارت از: یک گوشه پاک و پرنور، پیرمرد بر سر پل و تپههای� چون فیلها� سفید از ارنست همینگوی، گودمن براون جوان از ناتاهیل هورتون، گردنبند از گی دو موپاسان، سوگوار از آنتوان چخوف، جنگ از لوئیجی پیراندو، تصادف قطار از توماس مان، کتاب پیکرهای عجیب از شروود اندرسون، خواهره� از جیمز جویس، شرل از ویت برنت، دی گراسو از ایساک بابل، زندگی پنهان والتر میت� از جیمز تربر، یک گل سرخ برای امیلی از ویلیام فاکنر، میهمان از آلبر کامو، آدم خوب کم پیدا میش� از فلانری اوکانر، بشکه امونتیلادو از ادگار الن پو، زیباترین غریق جهان از گابریل گارسیا مارکز هستند.
ساختار کتاب بدین گونه است که پیش از هر داستان، یک مقدمه در معرفی نویسنده و آثار و سبک و تفکراو آورده شده است و پس از آن، یک نقد ترجمه و در آخر برای هر داستان بخشی به عنوان کارگاه نقد در نظر گرفته شده که مولف در آن، تنها با طرح پرسشهای� از خواننده، داستان را از جنبهها� گوناگون محتوایی و سبکی مورد بررسی قرار داده و خواننده را به تفکر وا میدار�.
این مجموعه مثل اینکه قراره به لیست کتابهای� که عاشقشون شدم اضافه بشه :)) توی این کتاب، تعدادی از نویسندگان مهم با یکی از داستان های کوتاهشون معرفی میشن و بعد هم میتوتیم یک نقد کوتاه از همون داستان کوتاه رو در ادامه بخونیم. نویسنده های فوق العاده ای که تعدادی شون خیلی مشهورن برای خواننده فارسی زبان و تعدادی کمتر شناخته شده ان. بنظرم بهترین ویژگی کتاب هم همین معرفی ها بود.
این کتاب عزیز رو با همخوانی عارفه دوست داشتنی و با همفکری و کمک بچه های گروه حرامیان خوندم که اگرچه اولش کند پیش رفت ولی آخراش خیلی حال داد.
برای من که آشنایی چندانی با ادبیات جهان نداشتم و میخواست� در سریعتری� وقت با قلم تعداد زیادی از نویسندهها� خوب تاریخ آشنا بشم انتخاب فوقالعادها� بود. وجود نقدها پس از هر داستان خیلی به پیدا کردن دید و توجه به نکات مهم موجود در داستانه� کمک میکرد و باعث ایجاد درک بهتر از روایت میشد. به طور کلی داستانه� و نقدهای خیلی خوبی انتخاب شده بودند و من مشکل چندانی با ترجمه� آقای گلشیری هم نداشتم. بعد از گذشت یک مدت کوتاه، حتما سراغ جلد دوم و سوم هم خواهم رفت.
عنوان: داستان و نقدِ داستان - کارگاه نقد (جلد یکم)؛ نویسنده: احمد گلشیری ؛ تهران، انتشارات نگاه، 1375، در 532 ص، موضوع: تاریخ و نقد داستانهای کوتاه قرن 20 م نخستین چاپ جلد نخست ، اصفهان، جی شهر، 1368
مجموعها� از داستانکوتاهها� خوبِ دنیا، به انتخاب احمد گلشیری. قسمت خوب ماجرا، نقدی بود که بعد از هر داستان به کتاب اضافه شده بود. داستان رو میخوند� و بعدش میتونست� نقد رو بخونی. نقد رو هم هر بار یکی نوشته بود و همه از منتقدها� خارجی بودن. احمد گلشیری صرفا داستانه� و نقدها رو انتخاب کرده بود. انتخابها� خوبی هم بودن و میتونست� جهان داستانی هر نویسنده رو کم و بیش با خوندن یک داستان در بیابی. کتابی خیلی شیرین، برای آرومآرو� خوانی!
داستان هایی که انتخاب شده بودند، اغلب داستان های خوبی بودند. اما نقد داستان ها برخی خوب و برخی یا به دلیل ترجمه یا به دلیل انتخاب آن نمونه نقد، پیچیده و نامفهوم بودند. بیوگرافی کوتاهی که در معرفی هر نویسنده آورده بود و ما را به شناخت اجمالی درباره ی زندگی و آثار آن نویسنده میرساند، به نظرم خیلی بخش مفیدی بود در این کتاب.
«رفته رفته و گام به گام چیزی شبیه نظم برقرار شد؛ دولت، پدر ما، حضور و وقار خود را بازیافت.» ص 221
داستانی است نمادگرایانه که احتمالا یکی از خاطرات واقعی خود مان است. در این داستان مان در مقام نویسندها� است که برای شرکت در کنفرانسی، سوار قطار میشود و از آنجا که روحیه اشراف منشانه هم دارد، از دبیرخانه کنفرانس تقاضای بلیط درجه یک میکند. در حین سوار شدن به قطار مردی اشرافی را میبیند که اطوار خاصی دارد و از قضا همسایه کوپه بغلی اوست. قطار در بین راه تصادف میکند و همه چیز بهم میریزد. بعد از انتظام امور، همه مسافران در واگنها� همهگان� جا داده میشوند و قصه تمام. همه چیز داستان عادی است منهای جمله صدر نوشته. این جمله که بعد از تصادف قطار آورده شده، نشان میدهد که گویی بحث بحث دولت است. در این داستان قطار نماد ملت صنعتی شده آلمان است که در مسیر پیشرفت، ناگهان تصادف یا جنگ بین الملل اول متوقفش میکند. بعد از بهم ریختگیِ بعد از تصادف و یا جنگ، قطار بعدی که نماد نظم جدید است همان جمهوری وایمار است. در اینجا مان صحنه زیبایی را به تصویر کشیده. قطار جدید به جای واگنها� مجزا که به درجات یک و دو و ... تقسیم شده باشد، سالها� همگانی دارد که همه مسافران را در هم جا میده�. مان در صحنه آخر روایت میکن� که آن اشراف زاده اول داستان، حالا در وضعیتی کمدی، در سالن همگانی نشسته و بلیط درجه یکش را در دست دارد ولی آن بلیط به هیچ دردش نمیخورد. این صحنها� است به کنایه از سالها� تورم شدید جمهوری وایمار که در آن اشراف طبقه خود را از دست دادند و علی رغم اینکه پول داشتند اما پولشان به دلیل تورم به هیچ دردشان نمیخور�.
* از کتاب حاضر فقط همین داستان رو که برای مان بود، خوندم و طبعا امتیازم هم برای همین داستان است. ** در داستانها� مان اشراف نقش خاصی دارند. مان که خود یک رگ اشرافی دارد، همیشه نگاهی دوگانه به آنها دارد، به این ترتیب که جوری ادا و اطوار اشراف منشانهشا� را توصیف میکند که حس انزجار در خواند ایجاد میکند و در عین حال با حسرت به از بین رفته این طبقه مینگر�.