من هم آموزگارم و هم الان در رشته آموزش علوم درس می خوانم برای همین این کتاب را با دیدی فراتر از یک داستان معمولی خواندم. گذشته از ساختار پراکنده کتاب که شیرینش می کرد و نثر خودمانی و دلنشین بهمنبیگی� تلاشی که بنیان چنین آموزشی را نهاده بسیار با ارزش است و ثبت تجربه چنین چیزی برای آموزشگران بعدی بسیار ضروری است. مثلا برای من خیلی جالب بود که جعبه جادویی علوم به هر حال ضروری بوده و با خواندن درباره الکتریسیته بچهه� نمیتوانستهان� واقعا چیزی درباره اش یاد بگیرند. در کل کتاب با وجود تفاوت زیاد زمانی و تجربه من را کلی به یاد داستان پداگوژیکی میانداخ�. باید کتاب های دیگر بهمنبیگ� را هم بخوانم.
روایت صمیمی و پر از صفا، و نوشتار دلکش و پاکیزه بهمنبیگ� اونقدر دلنشینه که میشه کتاب رو در یه نشست خوند. کتاب خاطرات نویسنده از راهانداز� مدارس سیار عشایری و گسترش و مراقبت از اونهاست. بهمنبیگ� با عشق و شور بیپایا� و سرسختی از کوچکترین فرصتها برای تاسیس و توسعه و تداوم آموزش عشایری استفاده کرده. تاسف من فقط اینه که کاش کتاب تو این قالب خاطره نبود -هرچند خیلی دلنشینه- و گزارش مدون و کاملی از این پروژه عظیم وبه صورت یه سیر تاریخی از شروعش بود تا انقلاب ۵۷ که بهمنبیگ� از این کار یعنی مدیر کلی آموزش عشایری کنار گذاشته میشه
قبل از خوندن کتاب باید بدونید که کتاب خاطرات اموزشی و تلاش بهمن بیگی برای ارتقای سطح اموزش عشایر است ولی در سبک کتابهای خاطره نگاری کتاب خیلی خوبی بود. صداقت این مرد در بیان کارها و مشکلات پیش روش خیلی برام دوست داشتنی بود. در طول کتاب همه اش به این فک میکردم که کاش صدتا ادم مثل بهمن بیگی این مملکت داشت. اون موقع شاید اوضاع فعلی ما این نبود. دلم برای این همه وطن دوستی و تلاش در راه ارمانی که بهش اعتقاد داشت واقعا لرزید. کسی که میتونست بیخیال عشایرو حتی مملکتش بشه ولی انقدر جنگید و کارهای خیلی بزرگی را به ثمر رساند. روحش شاد. باید بگم که کتاب بخارای من ایل من از جناب بهمن بیگی جز دوست داشتتنی های من هست.
خاطرات آقای بهمن بیگی از راهانداز� مدرسه عشایری .. لذت بردم و گاهی حتا از موفقیت ایشان و کودکان تحت تاثیر قرار گرفتم و بغض کردم.. قلم و زبان شیرینی دارند. کتاب صوتی رو هم شنیدم که خانمی بسیار زیبا روخوانی کرده بودند و خیلی خوب حس کتاب و متن رو منتقل میکردند. من که زیاد به کتابهای زندگینامه و خاطرات علاقها� ندارم خیلی خوشم آمد . استقامت و اصرار و تسلیم نشدن و روحیه طناز آقای بهمن بیگی واقعا ستودنی بوده. خدمت بسیار بزرگی به تمام عشایر کشور کردهان�. نه تنها ایلات بزرگ فارس بلکه در سیستان و کردستان و آذربایجان هم این مدارس را راه اندازی کردند.
خاطرات محمد بهمن بیگی پدر آموزش عشایر ایران بسیار اموزنده و پر از انگیزه بود. معلمان یکبار این خاطرات را مطالعه کنند . تلاش و مداومت اقای بهمن بیگی ستودنی و قابل ستایش بود. حل مسئله ها و چالش ها ی پیش روی کار بزرگی که دارد فوق العاده ست.
با آنکه عشایری بودم به جای تفنگ و فشنگ قلم و کتاب را انتخاب کردم، معلم شدم و آموزش عشایری را به راه انداختم. کم بودند کسانی که تشویقم می کردند و بسیار بودند آنهایی که به ملامتم برمیخواستند. پدرم مثل همه پدرها فرزندش را شایسته ی مشاغل مهم تری می پنداشت. یکی از پسرعموهایم که اتفاقا مرد غیرتمندی بود و تحصیلات مرا عالی می دانست شماتتم می کرد :((ما از تو انتظار کارهای بزرگ داشتیم. خیال می کردیم استاندار می شوی . وکیل و وزیر می شوی. کارت به مکتب داری کشید!)).
از این کتاب خیلی چیز میشه یاد گرفت بخصوص مسائل مدیریتی، مدیریت آقای بهمن بیگی عاشقانه است. بخشها� زیادی از کتاب بسیار احساسی است و خواننده را درگیر میکن� و نویسنده هم معلوم است که همین خواسته را دارد. زیرکی نویسنده در گرفتن امکانات از طریق ایجاد روابط شخصی و استفاده از مهمان نوازی ایل و مواردی از این دست جالب و قابل توجه است. و نشان میده� روابط فردی برای مدیر چقدر مهم است. ثبات مدیر مجموعه نیز بسیار مهم است و آقای بهمن بیگی سالها بر صدر آموزش عشایر بوده همچنین بدلیل آشنایی با درد جامعه عشایر برای مسائل راه حلهای خاص خود را پیدا کرده از جمله استفاده از معلم های کم سواد ولی با علاقه و قدرت بدنی بالا تا در سفرها توان لازم را داشته باشد. ایجاد هنرستان و آموزش مسائل فنی به دانش اموزان نیز از نیازی که نویسنده لازم دیده نشات گرفته. همچنین باید در نظر داشت که نویسنده تمام مدرسه های عشایری را هر سال بازدید کرده و این امر بسیار مهم میتوان� باشد. در موارد زیادی قوانین دست و پاگیر را دور زده و حتی در دادن شهریه به دانش آموزان عشایر حقایق را پنهان کرده ولی با هدف خیر. او در حالی که عاشق کوه و بیابان و صحرا است در عین حال زندگی کوچ نشینی را تقبیح و بلکه تحقیر میکن�. یک فصلی در کتاب هست که ایکاش نبود و آن هم درباره زبان فارسی است در این فصل مشخص میشو� که نویسنده تحت تاثیر عقاید ایرانشهری بوده و ریشه ترکی خود را تحقیر میکن�. با اینکه تاکید میکن� که زبان فارسی با کمک شاهان ترک رشد کرده و بالیده ولی.... ایکاش این فصل نبود یا بگونه ای دیگر بود
This entire review has been hidden because of spoilers.
خاطرات محمد بهمنبیگ� از ابتکار و راهانداز� مدارس عشایری ایران را به قلم بسیار صمیمی و دلنشين خود او میتوانی� در این کتاب بخوانید.
مدارس عشایری ابتکاری است از جنس کارآفرینی اجتماعی� که از حدود سال ۱۳۲۴ هجری شمسی با ابتکار و پیگیری محمد بهمنبیگ� در ایران پا گرفت و توانست با فاصله� گرفتن از شیوهها� مرسوم آموزشی و توسل به ابتکارات هوشمندانه و مبتنی بر شرایط متفاوت زندگی عشایری، مدرسهه� و معلمان ایلی را به دل عشایر ببرد و نتایج بسیار درخشانی را رقم بزند؛ به نحوی که در نهایت و پس از حدود سه دهه، مجموعه مدارس ایلی از کردستان تا فارس، خوزستان و سیستان و بلوچستان، یک خانواده چند ده هزار نفری از دانشآموزا� و معلمان را تشکیل میده�.
کتاب در قالب ۲۱ یادداشت سامان داده شده و بهمنبیگ� تلاش میکن� در قالب بیان خاطرات، یک موردکاوی آموزنده از تولد تا رشد و بلوغ آموزش عشایری در ایران ارائه دهد.
خواندن این کتاب را چه به عنوان یک داستان با نثر شیرینی که دارد، و چه به عنوان روایتی الهامبخ� از یک تلاش تحسینبرانگی� اجتماعی توصیه میکن�.
توصیه میشه به معلمان و دبیران و دانشجو های عزیز این مرز و بوم استاد محمد بهمن بیگی از شخصیت های بی همتا و معلمان عاشق بودن که چیزی به جز عشق به مردم نمیتونسته به ایشون قدرت بده تا در تاسیس مدرسه های عشایری اقدام کنند
بهمنبیگ� نماد انسانهای� است که خواست. جان و مال و آبرو گذاشت و توانست. در این کتاب چند روایت راه اندازی دبستان ها، دانشسرا و در کل آموزش عشایری را روایت میکن�. او از "ایدها� که ارزش دارد گسترش یابد" حرف میزن�. از اینکه چطور در مسیرت خسته نشی و با هوشمندی بپیچی و بپیچونی تا کاخی بلند برافرازی.