احمد شاملو، الف. بامداد یا الف. صبح (۲۱ آذر ۱۳۰۴ - ۲ مرداد ۱۳۷۹)، شاعر، نویسنده، روزنامهنگار� مترجم و از بنیانگذارا� و دبیران کانون نویسندگان ایران در پیش و پس از انقلاب بود. شاملو تحصیلات کلاسیک نامرتبی داشت؛.زندانی شدنش در سال ۱۳۲۲ به سبب فعالیتها� سیاسی، پایانِ همان تحصیلات نامرتب را رقم میزن�. شهرت اصلی شاملو به خاطر نوآوری در شعر معاصر فارسی و سرودن گونها� شعر است که با نام شعر سپید یا شعر منثور شناخته میشو�. شاملو در سال ۱۳۲۵ با نیما یوشیج ملاقات کرد و تحت تأثیر او به شعر نیمایی روی آورد؛ اما برای نخستین� بار در شعر «تا شکوفه� سرخ یک پیراهن» که در سال ۱۳۲۹ با نام «شعر سفید غفران» منتشر شد وزن را رها کرد و سبک دیگری را در شعر معاصر فارسی شکل داد. شاملو علاوه بر شعر، فعالیتهای� مطبوعاتی، پژوهشی و ترجمههای� شناختهشد� دارد. مجموعه کتاب کوچه او بزرگتری� اثر پژوهشی در باب فرهنگ عامه مردم ایران میباش�. آثار وی به زبانها�: سوئدی، انگلیسی، ژاپنی، فرانسوی، اسپانیایی، آلمانی، روسی، ارمنی، هلندی، رومانیایی، فنلاندی، کردی و ترکی� ترجمه شدهان�. شاملو از سال ۱۳۳۱ به مدت دو سال، � مشاور فرهنگی سفارت� مجارستان بود. شاملو در زندگی خانوادگی نیز زندگی پر فراز و نشیبی داشت ابتدا با اشرف الملوک اسلامیه در سال ۱۳۲۶ ازدواج کرد. اشرف الملوک همدم روزهای آغازین فعالیت هنری شاملو بود. ده سال بعد در ۱۳۳۶ که شاملو برای کسی شدن خیز برداشت اشرف را طلاق داد و با طوسی حائری که زنی فرهیخته و زبان دان و ثروتمند بود ازدواج کرد. طوسی کمک زیادی به فرهیخته شدن و مشهور شدن شاملو کرد. با ثروت و فداکاری خود در ترک اعتیاد به احمد کمک کرد و با زبان دانی خود کاری کرد تا شاملو به عنوان مترجم شناخته شود. پنج سالی از این ازدواج گذشت و شاملو طوسی را هم طلاق داد. ابراهیم گلستان مدعی شده این کار با بالا کشیدن خانه و ثروت طوسی حائری همراه بوده است. در سال ۱۳۴۳ شاملو بار دیگری ازدواج کرد، اینبار با آیدا سرکیسیان دختری ارمنی که چهارده سال از او جوانتر بود و تا آخر همدم روزهای پیری شاملو بود. همچنین آیدا به جز پرستاری، به شاملو در نگارش کارهای پژوهشی اش کمک می کرد
همچنین شاملو برخلاف اکثر شاعران ایرانی ارتباط خوبی با سفارت خانه های خارجی داشت. «نخستین شب شعر بزرگ ایران» در سال ۱۳۴۷، از سوی وابسته� فرهنگی سفارت آلمان در تهران� برای احمد شاملو ترتیب داده� شد. احمد شاملو پس از تحمل ساله� رنج و بیماری، در تاریخ 2 مرداد 1379 درگذشت و پیکرش در امامزاده طاهر کرج به خاک سپرده شدهاس�.
Ahmad Shamlou (Persian pronunciation: [æhˈmæd(-e) ʃˈɒːmluː], also known under his pen name A. Bamdad (Persian: ا. بامداد�)) (December 12, 1925 � July 24, 2000) was a Persian poet, writer, and journalist. Shamlou is arguably the most influential poet of modern Iran. His initial poetry was influenced by and in the tradition of Nima Youshij. Shamlou's poetry is complex, yet his imagery, which contributes significantly to the intensity of his poems, is simple. As the base, he uses the traditional imagery familiar to his Iranian audience through the works of Persian masters like Hafiz and Omar Khayyám. For infrastructure and impact, he uses a kind of everyday imagery in which personified oxymoronic elements are spiked with an unreal combination of the abstract and the concrete thus far unprecedented in Persian poetry, which distressed some of the admirers of more traditional poetry. Shamlou has translated extensively from French to Persian and his own works are also translated into a number of languages. He has also written a number of plays, edited the works of major classical Persian poets, especially Hafiz. His thirteen-volume Ketab-e Koucheh (The Book of Alley) is a major contribution in understanding the Iranian folklore beliefs and language. He also writes fiction and Screenplays, contributing to children’s literature, and journalism.
دوستت می دارم بی آنکه بخاهمت سال گشتگی است اين؟ که به خود درپيچی ابروار بغری ، بی آن که بباری؟ سال گشتگی است اين که بخاهی اش بی آن که بيفشاری اش؟ سال گشتگی است اين؟ خاستنش تمنای هر رگ بی آن که در ميان باشد خاهشی حتا؟ نهايت عاشقی است اين؟ آن وعده ی ديدار در فراسوی پيکرها؟
تشبيه ها و توصيف هاي شاملو فوق العاده است بعضي از شعرهايش را بارها بارها مي خواندم و خسته نمي شدم كتابش را دوست داشتم و چون گزينه ي اشعار بود كيفيت شعرها خيلي بالا بود و تقريبا اكثريتشون را مي پسنديدم ... خواندن شاملو را به شدت توصيه مي كنم اميدوارم لذت ببريد :)
هیچکس با هیچکس سخن نمیگوید که تاریکی به هزار زبان در سخن است ... در مردگان خویش نظر میبندیم با طرح خنده ای ، و نوبت خود را انتظار میکشیم ، بی هیچ خنده ای ...
بحثي در آسيب شناسي و نگرشي انتقادي به زير بناهاي شعر شاملو / رُزا جمالی
مسلما شاملو خود به تنهايي به عنوان يك پديده ي عظيم فرهنگي تاثير به سزايي بر تاريخ و ادبيات معاصر ايران داشته است و همه ي ما معترفيم كه نگاه كردن به يك پديده تاثير گذار گاه از منظري انتقادي ،مشكل و كمي خطرناك است ؛ با اين همه نگرش انتقادي به گذشته دست مايه اي ست كه نيما در بنيانگذاري شعر معاصر بدان معترف بوده است:
حافظا اين چه كيد و دروغي ست
كز زبان مي و جام و ساقي ست؟
نالي ار تا ابد باورم نيست
كه بر آن عشق بازي كه باقي ست.
من بر آن عاشقم كه رونده است !
*۱
در اين لحظات است كه نگرش انتقادي نيما به متون كلاسيك ادبيات ايران شكل مي گيرد؛ متوني گرچه ارزشمند و غير قابل نفي اما از ديدگاه نيما آينده ي شعر معاصر ايران در گرو اين نگرش انتقادي است. چه در اين سطرها ، چه در حرف هاي همسايه و چه در انقلاب فكري اي كه شعر او بنيان نهاد. به طور ناخودآگاه ما با بازخواني و غلط خواني متون كلاسيك ادبيات فارسي روبرو هستيم . ايجاد چنين نگرش انتقادي براي بوجود آمدن تفكر نيمايي لازم بود.شايد يكي از اصول اساسي تفكر نيمايي نهادينه كردن دموكراسي و بها دادن به نگرش انتقادي ست كه فقدان اين نگرش انتقادي در ادبيات گذشته ي ايران ريشه در استبداد و حضور ممتد آن در فرهنگ ايران داشته است . و چه زيان هايي كه در اثر نبود نقد ادبي بر پيكره ي ادبيات كلاسيك ايران وارد آمده است.
نوع نگرش ما به احمد شاملو يك نگرش همزماني synchronic تلقي مي شود ؛ يعني ما همه ي شعرهاي درخشان شاملو را كه در طول سه، چهار دهه ي شعري نوشته شده است در لحظه ي اكنون و معاصر با اين لحظه فرض مي كنيم و معناي معاصر شدن برابر است با انبوهي از نيازهاي ادبي كه سرنوشت دوره هاي مختلف ادبي را از هم متمايز مي كند . در اين بررسي مسلما ما به دريافت هايي خواهيم رسيد كه شايد بتواند به عنوان پيشنهادهايي جهت دگرگوني تلقي شود.
اولين نقطه هاي تقابل و تضادي كه در اين بحث ايجاد مي شود در نگرش انتقادي به زيربناهاي فلسفي شعر شاملواست. زيربناهايي كه گاه در معرض زمان ارزش خود را از دست داده اند و گاه با شكست مواجه شدند و اين نه تنها در تاريخ ادبيات معاصر ايران مشاهده مي شود بلكه در دوره ي دراز مدتي از تاريخ ادبيات جهان وجود دارد ، با اين توضيح كه ادبياتي كه اكنون در دنيا نوشته مي شود با نيمه ي اول قرن بيستم بسي متفاوت است و در ثاني اين معيارهاي زيبايي شناختي ست كه در گذر زمان متحول شده است و به بحث هاي تخصصي تر در حوزه ي اصلي ادبيات دامن زده است :
الف : شعر شاملو سنديت بخشيدن به تاريخ است. اين شعر همگام با تاريخ اجتماعي ايران در طول بيش از سه دهه تاريخ روشنفكري و بيان خواست هاي آرمان گرايانه اش بوده است. گوشه هاي بسياري از تاریخ تاریک دوران خود را بروز داده است.
جدال با قدرت و صداهاي آحاد مردم، اما اين صدا بيشتر جنبه ي نمايشي ، خطابي و ابلاغي داشته است. روشن شد ن واقعيت تاريخي آن چنان زير بناي غير قابل تغييري ست كه شاملو هميشه به آن وفادار بوده است ، شاملو تمام كوشش خود را به كار مي گيرد كه براي بيان وضعیت سياسي موجود استعاره سازي كند و مبناي اين استعاره سازي گذر از سانسور است ، حتي گاه استعاره ها را معني مي كند پس براي شاملو هدف نوشتن بسي مهم تر از خود شعر است . شعر براي شاملو ابزاري ست جهت مبارزه ي سياسي . فريادي كه بتواند راه رهايي را نشان دهد . اما مفهوم ادبيات در طول چند دهه تغيير به سزايي كرده است به طوري كه اكنون ديگر ماهيت ابزاري خود را از دست داده است و در جهان فلسفه نيز اين همه آرمانگرايي با شك آميخته است.
اين مفهوم هنر است كه در ذهن ما از ذهن شاملو تغيير پيدا كرده است و ناچار اين كوشش شاملو براي ما با معيارهاي زيبايي شناختي كه داريم پذيرفته شده نيست.
شاملو آن چنان شيفته ي مفاهيم آرمان گرايانه است كه تمام سعي او مبني بر بيان اين شيفتگي ست و هيچ وقت در صحت اين خواست هاي آرمان گرايانه اندك شكي به خود راه نمي دهد.
شاملو گاه تنها روايتگر صرف است و براي اين روايت شوم كه از تاريخي برخاسته است كه جزء لاينفك شعر اوست خطابه مي نويسد ، او به جزئيات اين روايت و به جزئيات لحظه به لحظه ي تاريخ خطي وفادار است ، او آنچنان به سير كرونولوژي اين تاريخ معتقد است كه براي اين كه روايت كند شعر مي گويد و تنها به اين دليل معيارهاي زيبايي شناسي را به ازاي وظيفه هنر كنار مي گذارد.
شعر شاملو شعري است كه بر اومانيسمي افراطي بنا شده است، مفهوم اين اومانيسم در معناي رمانتيك خود و با احساساتي گري متجلي مي شود، ستايش انسان و فصاحت و بلاغتي كه در اين ستايش بزرگ نمايي شده است و نهايتا يك خطابه ي عظيم اجتماعي . گرچه دگرديسي اومانيسم در پروسه هاي انتهايي مدرنيسم و شروع پسامدرنيسم نقشي اساسي ست تا جايي كه اين وفاداري به انسان به بيزاري بدل مي شود و نظريه ي مرگ انسان و ضد اومانيسم را رقم مي زند. اما در شعر شاملو گاه اين همه ستايش شك بر انگيز است.
ب: شاملو از شيوه اي براي بيان شعر خود استفاده مي كند كه بر گرفته از زبان متون مقدس، نثر قرن پنجم و ششم است ، اين زبان حائز ويژگي هايي ست كه گاه نيازهاي معاصر با خود را بر نمي تابد و صرفا تظاهري زباني ست.
شاملو از تقطيع پلكاني در شعر استفاده كرده است و به وسيله ي تقطيع در به وجود آوردن موسيقي مي كوشد،يعني سكوت هايي كه در اثر مكث به خاطر تقطيع پلكاني حاصل از پرش بين سطرها به وجود مي آيد در كنار هم به نوعي موسيقي منجر مي شود.
تكرار و هماهنگي اين سكو ت بين اين سطرهاست كه موسيقي شعر را تشكيل مي دهد . البته در اين حالت كمي از بار خسته كنندگي سطرهاي بلند شاملويي كاسته مي شود. تكلف و تتابع اضافات از ديگر نكاتي ست كه در شعر شاملو ظاهري نمايشي دارد و در اث ر تكرار به كليشه بدل مي شود.
نوع ايجاد موسيقي به وسيله ي صناعاتي نظير سجع و رديف و قافيه و تكرار ، تنها نقش آراسته كردن عباراتي ساده را به عهده مي گيرند. واژگاني كه صرفا بر مبناي فخامتي كه داشته اند انتخاب شده اند و ريشه در حافظه ي عصر ما ندارند.شاملو حتي به ايرادات كلاسيكي نظير حشو و زوايد و اطناب بي اعتناست . استفاده ي بيش از اندازه از ادات تشبيه : چون، همچون، مانند� در كنار تشبيهاتي مشخص و معلوم كه در اثر افراط به رمزهاي كليدي يك بيانيه ي اجتماعي بدل شده است. استعاره هايي واحد كه به مفهوم هايي خاص جايگزين شده اند و هيچ بهره گيري خلاقه ي مجددي را در بر نمي گيرند: شب ، خورشيد، آفتاب و �
براي اينكه دريابيم پروسه ي خلاقه چگونه در شعر شاملو شكل مي گيرد و چه پارامترهايي در ويرايش شعر براي او اهميت دارد دو شكل از يك شعر او را كه يكي پرداخت شده و ديگري پرداخت نشده است را بررسي مي كنيم و اين سير را در نظر مي گيريم:
نمونه اول :
سراسر روز
پيرزناني غير جدي
مهربان و خنده بر لب از برابر خوابگاه من گذشتند.
نيمه شب صداي قاشقكي برخاست
از خيالم گذشت كه پيرزنان به پايكوبي برخاسته اند.
صبح پرستار خبر داد كه بیمار اتا ق مجاور مرده است.
نمونه ي دوم و ظاهرا نسخه ي نهايي :
سراسر روز
پيرزناني آراسته
آسان گير و مهربان و خندان از برابر خوابگاه من گذشتند .
نيمه شب پلنگك پر هياهوي قاشقكي بر خاست
از خيال ام گذشت كه پيرزنان بايد به پايكوبي بر خاسته باشند.
سحرگاهان پرستار گفت بيمار اتاق مجاور مرده است.
*۲
غير جدي به آراسته
مهربان و خنده بر لب به آسان گير و مهربان و خندان
نيمه شب به نيم شب
صداي قاشقكي به پلنگك پر هياهوي قاشقكي
به پايكوبي بر خاسته اند به بايد به پايكوبي برخاسته باشند
صبح به سحرگاهان
از اين تصحيحات در مي يابيم :
۱ .حس ويرايشي شاملو زبان را در جهت زباني ديرينه سوق داده است.
۲ .شاملو به زباني امروزي مي نويسد و به زباني كهن ويرايش مي كند.
۳. روند شكل گيري زبان شعر در ذهن شاملو، روندي شسته رفته و مدرن است اما شاملو بعد از نگارش ، شعر را مي آرايد غافل از اينكه اين آراستگي در جهت سركو ب شعر عمل مي كند.
۴ .شاملو مي خواهد كه شعر به زباني آركائيك و با زيور و زينت هاي بلاغي نثر قرن پنجم و ششم نوشته شود و در جهت اين خواست است كه شعر را ويرايش مي كند.
۵. در نسخه ي اول ما با يكي از زيباترين شعرهاي شاملو مواجه هستيم ، ابهامي به غايت عجيب و تلنگر غافلگير كننده ي انتهاي شعر ، تصوير پيرزن همان تصوير مشئومي ست كه در شعرهاي دیگر شاملو هم با عباراتي ديگر شاهدش بوده ايم ، تصویر زن كه به دو حالت روسپي و فاجر و عفريت و� در مقابل پرستار و مهربان و � از هم مجزا و داراي ثنويت است. اما تصوير اين پيرزن و چهره هاي دیگر آن درشعر شاملو زيربنايي اسطوره اي دارد .
تصوير جشن و پايكوبي و عفريته ي مرگ . اما در نمونه ي دوم ظاهر شعر از درك مفهوم صريح شعر مي كاهد ، ما تنها درگیر ظاهر شعر مي شويم، تتابع اضافاتمسیر ذهني خواننده را بهم مي ريزد و تنها جلوه ي ظاهري بياني كه در شعر دروني نشده است و تنها بر روي شعر سوار شده است اهميت پيدا كرده است.
شايد از مقايسه ي اين دو نمونه بتوانيم اين رويكردها را به کل شعر شاملو تعميم دهيم.
ج: در شعر شاملو زن در تغزلي ترين معناي خود نقش پرستار و صبور را بيان مي كند. اين چهره حكايت از زني ست كه از موقعيتي منفعل برخورداراست . گرچه شاعر مي گويد : در فراسوي مرزهاي تنت دوستت دارم� و هيچ وقت او را به عنوان يك ابژه ي جنسي تلقي نمي كند ، اما اين زن دربست تمام رو ح خود را در اختيا ر شاعر قرار داده است و مهم ترين خصيصه اش فداكاري ست . صبور و پرستار و مهربان و � حاوي القاي صفت هايي ست كه شاعر به او نسبت داده است.اين زن در يك موضع منفعل و از چشم راوي مردسالار روايت مي شود. در ثاني اين چهره نشان دهنده ي هویت عاشقانه و تغزلي واقعي او نيست . يعني ما تنها شاهد تصويري تك بعدي در آرماني ترين شکل مثبت آن از معشوق هستيم كه در يك رابطه ي عاشقانه ي واقعي جلوه ي عملي پيدا نمي كند.
يعني در اينجا ما به جاي ماهيت ديالكتيكي عشق شاهد تصويري ستايش آميز و اغراق آميز از معشوق هستيم . و در ضمن اين تصوير همان اندازه مي تواند كليشه اي باشد كه تصوير معشوق در ادبیات کلاسیک ايران حائز اين ويژگي ست. و اين جا مثل موارد قبل شاعر پيش از شعر مي دانسته است چه بايد بنويسد و اين “باي� � به غایت درجه مهم بوده است.
د: لحن بيان شاملو آن چنان با استبداد و تفاخر و خود شيفتگي آميخته است كه خواننده به ندرت صداي ديگري غير از صداي خود شاعر را مي شنود، صداهاي ديگر نظیر صداي معشوق و صداي آحاد مردم و صداهاي متگثر ذهنيت شعر در کنار صداي تك محورانه خود شاعر سركوب شده اند . ذهنيت و تفکر شاملو در عرصه� خلاقیت ادبي هيچ گونه دموكراسي ذهني را برنميتاب� و به نوعي شعر شاملو درمقابل اين دموكراسي و تلاش براي آن ناتوان است.
راوي اول شخص مفرد كه گاه به راوي اول شخص جمع بدل مي شود با آنچنان تحكمي صداهاي ديگر را در مقابل خود از بين مي برد كه شعر در حد ستایش مفاهیم بيروني باقي مي ماند، شاعر حتي به اين مفاهيم اجازه ي گستره ي ذهني نمي دهد و درنتيجه شعرفاقد هر گونه قدرت ديالكتيكي ، تنها جهاني تك بعدي را تصوير مي كند. تضادهاي اين جهان كه حاصل از نوسا ن بین دوآليته ي بين استبداد و آزادي ست هيچگونه بروزي در شعر ندارد.
امروزه كه جهان بيني سياسي شاملو و ادبياتي كه در جهان همسو با اين جهان بيني بوجود آمده كمي با ترديد مواجه شده است، مي توان به نق د اين آثار پرداخت. امروزه جها ن سياست به فرآیند پيچيده اي بدل شده است و ابزارهاي اطلاع رساني مستحكم تري مي طلبد كه ديگر نمي توان گفت :”ا� كاش مي توانستم/ يك لحظه مي توانستم اي كاش/ بر شانه هاي خود بنشانم / اين خلق بي شمار را/ گر د حبا ب خاك بگردانم / تا با دو چشم خويش ببينند كه خورشيدشان كجاست / و باورم كنند�
با اين همه شاملو خود فرهنگي عظيم است و ما در اين مطلب كوتاه به نقد فرهنگ ادبي چندين دهه نشسته ايم؛ بي اين كه خرده اي ترديد به خود راه دهيم كه مي توان اين بخش بزرگ از ادبيات معاصر را ناديده گرفت. شاملو حركتي عظيم در شعر معاصر فارسي به وجود آورد كه باعث سیر تكويني آن شد، شاملو بعد از نيما شعر را در معناي معاص ر آن به كارگرفت و طر ح يك تاریخ ادبي دراز مدت را رقم زد�
منابع:
۱ ـ مجموعه� کامل اشعار نیما یوشیج / سیروس طاهباز / انتشارات نگاه / چاپ دوم / ص ۵۵
۲ ـ حدیث بی قراری ماهان / احمد شاملو / انتشارات مازیار / چاپ دوم ص ۱ و ۸
یه شب مهتاب ماه میاد تو خواب منو میبره کوچه به کوچه باغ انگوری باغ آلوچه دره به دره صحرا به صحرا اون جا که شبا پشت بیشه ها یه پری میاد ترسون و لرزون پاشو میزاره تو آب چشمه شونه میکنه موی پریشون...
لبانت به ظرافتِ شعر شهوانیترین� بوسهه� را به شرمی چنان مبدل میکن� که جاندارِ غارنشین از آن سود میجوی� تا به صورتِ انسان درآید.
و گونههای� با دو شیارِ مورّب، که غرورِ تو را هدایت میکنن� و سرنوشتِ مرا که شب را تحمل کردها� بیآنک� به انتظارِ صبح مسلح بوده باشم، و بکارتی سربلند را از روسبیخانهها� دادوستد سربهمُه� بازآوردها�.
هرگز کسی اینگونه فجیع به کشتنِ خود برنخاست که من به زندگی نشستم!
�
و چشمانت رازِ آتش است.
و عشقت پیروزیِ آدمیس� هنگامی که به جنگِ تقدیر میشتاب�.
و آغوشت اندک جایی برای زیستن اندک جایی برای مردن و گریزِ از شهر که با هزار انگشت به وقاحت پاکیِ آسمان را متهم میکن�.
�
کوه با نخستین سنگه� آغاز میشو� و انسان با نخستین درد.
در من زندانیِ ستمگری بود که به آوازِ زنجیرش خو نمیکر� ــ من با نخستین نگاهِ تو آغاز شدم.
�
توفان� در رقصِ عظیمِ تو به شکوهمندی نیلبک� مینوازند� و ترانه� رگهای� آفتابِ همیشه را طالع میکن�.
بگذار چنان از خواب برآیم که کوچهها� شهر حضورِ مرا دریابند.
دستانت آشتی است و دوستانی که یاری میدهن� تا دشمنی از یاد برده شود.
پیشانیا� آینهی� بلند است تابناک و بلند، که «خواهرانِ هفتگانه» در آن مینگرن� تا به زیباییِ خویش دست یابند.
دو پرنده� بیطاق� در سینها� آواز میخوانن�. تابستان از کدامین راه فرا خواهد رسید تا عطش آبه� را گواراتر کند؟
تا در آیینه پدیدار آیی عمری دراز در آن نگریستم من برکهه� و دریاها را گریستم ای پریوار� در قالبِ آدمی که پیکرت جز در خُلواره� ناراستی نمیسوز�! ــ حضورت بهشتیس� که گریزِ از جهنم را توجیه میکند� دریایی که مرا در خود غرق میکن� تا از همه گناهان و دروغ شسته شوم.
احمد شاملو که یکی از شعوری ترین شاعران دوران بود, متاسفانه با چاپ مجموعه اشعار “قطعنامه� در 1330 شمسی، سنگ بنای شعر و ادبیات شعاری را در ساحت ِمدرنیسم پایه گذاشت. با اجرای روایت های کلان و استفاده از لحنی خطابی و آمرانه، “قطعنامه� نحله “تعهد� را در مدرنیسم ایرانی باب کرد که در آستانه انقلاب از قدرت هژمونیک برخوردار شد. درونمایه فرا روايتی اشعار این دفتر ادّعای خدائی دارد و از کشف حقايق یگانه و ذاتی دَم می زند. “قطعنامه� ساختاری دوآلیستی دارد که شیرازه آن بر کهن-الگو نِگاری و اسطوره پردازی متکی است. از اینرو، معرفت شناسی اش فراروایتی ست؛ یعنی اینکه با روايت گری های کلان؛ برآنست ارائه طریق کرده در مورد حقایق ثابته دست به اسطوره سازی بزند. علاوه بر دوآلیست نگری، “قطعنامه� تجویزی سیاست-زده و تنزلی از تعریف ِادبیات ارائه می دهد که آفت ِناشی از زیباشناسی ِآن، آب به آسیاب ِانقلاب ریخت. فریدون رهنما (چوبین) در مقدمه ای بر این دفتر می نویسد: ولّی هدف شعر این است که «پرچمدار خلق» باشد: پرچمدار ِنهضت بزرگی که انسانها را به سوی آزادی ِنهائی شان رهبری می کند…شع� آن نَفسی است که از حَلق ِکارگر ِشیشه ساز به شیشه ها می رسد و بلورهای به سان ِقلب را می سازد. شعر آن بیتابی ِعصب های دختر بچه ئی است که اشکال ِقالی را تشنه می نمایاند
خطای عمده اندیشمندان و هنرمندان ایرانی بیش از همه، کسر ِدانش ِجامعه-شناسیک ِآنها بود. آنها در چشم اندازهای نظری، تحت ِتأثیر ِپارادایم ِ تولید بودند و دوآلیست-نگرانه، هنر و ادبیات را ابوابجمعی “روبنا� شمرده؛ بنحو ِسیاست-زده ای در صدد برانداختن ِشیوه تولید ِمتکی به بازار در “زیربنا� بودند
نشر ولی یه مجموعه چاپ کرده تحت عنوان "گزیده زیباترین اشعار" و گزیده اشعار چند تا شاعر رو آورده تو کتاباش. شعرهای زیبایی رو انتخاب کرده بود، اما من خودم به شخصه مشکل دارم با این موضوع که یه نفر شعرهای یه شاعر رو به سلیقه خودش انتخاب کنه و من هم اونا رو بخونم. این موضوع رو با کیارستمی و گزیده شعرهای سعدی و حافظش هم داشتم. مشکل دیگه اش عدم رعایت ترتیب زمانی شعرها بود که من دوست دارم با تجربه اندوختن شاعر، این تغییر رو تو شعرهاش ببینم که تو این مجموعه این اتفاق نیفتاده بود.