شرح تصویر روی جلد:� فریدون ضحّاک را میافکَنَد� شَهرناز و اَرنواز مینگرن�.� شاهنامه� شاه� تهماسبی. تبریز [آغاز ِ حدودِ ۹۰۴ هـ/۱۵۲۵م].� نقاش: سلطان محمد
به نام تو مینویسم "بهرام بیضایی" ؛ ای قصهگوی� که حقیقت را از دل تاریکی بیرون میکش�. در جهانی که افسانهه� کمک� رنگ میبازن� و حافظه� جمعی ما تکهتک� از هم میپاشد� بهرام بیضایی ایستاده است؛ چونان دیدهبان� که چشم از حقیقت برنمیدار�. او فقط نویسنده نیست، فقط نمایشنامهنوی� یا فیلمساز نیست؛ او نگهبان قصههای� است که اگر نبود، شاید دیگر هرگز کسی آنه� را به یاد نمیآور�. بیضایی با قلمی که بیشتر به تیغ شبیه است، پرده از چهره� حقیقی قصهها� گمشده برمیدار�. او از ویرانهها� تاریخ، از سطرهای خاکگرفته� هزار افسان، از ناله� سیاوش در آتش، از سکوت تلخ یزدگرد در برابر مرگ، از اشکها� باشو در غربتی بیپایان� و از عشق ساده معلمی به دختر همسایه، روایت میساز�. قصههای� زندهاند� چون او همچون مسیحا نفس به جان کلمات میدم�. هر جملها� که مینویسد� فریادی است علیه فراموشی، اعتراضی به تاراج هویت، و سوگواری برای اسطورههای� که در گذر زمان مثله شدهان�. خواندن بیضایی مثل قدم زدن در خرابهها� یک شهر کهن است؛ اما هر آجر این خرابه نفس میکشد� هر دیوار زخمی دارد که قصهایس� برای گفتن. وقتی آثار بیضایی را میخوانی� احساس میکن� عضوی از این جستوج� هستی؛ سفیری که باید حقیقت قصهه� را به آیندگان برساند. بیضایی نهفق� یک نویسنده� بزرگ، که یک رسالت است. رسالتی برای زنده نگه داشتن افسانهها� برای مقابله با فراموشی، و برای اینک� همیشه کسی باشد که بپرسد: "اگر افسانهه� نباشند، انسان چه چیزی برای گفتن دارد؟" ........... هزار افسان کجاست؟ افسانهه� پیش از آنکه بر کاغذ بنشینند، در حافظه� جمعی ملتی باستانی، در حافظه قصهگویا� و افسانهسرایان� و در حافظه شبها� طولانی جریان داشتند؛ آنجا که مادری برای کودکش، سالکی برای رهرواش� و کنیزی برای شهریارش داستان میگفتن�. اما چه شد که قصهها� نخستین ما، از آنِ دیگری شد؟ چه شد که هزار افسان ایرانی، در گذر قرنها� در سایه� نام "هزار و یک شب" رنگ و بوی دیگری گرفت؟ بهرام بیضایی در "هزار افسان کجاست؟" نهتنه� به دنبال پاسخی برای این پرسش است، بلکه روایت تازها� از سرنوشت قصهها� ایرانی ارائه میدهد� روایتی نهفق� تاریخی، که سرشار از احساس، دغدغه و هویت.
� گمشدها� به نام هزار افسان کتاب با یک پرسش بنیادی آغاز میشو�: هزار افسانی که نخستین بود، کجاست؟ بیضایی از همان ابتدا، خواننده را با واقعیتی تکاندهند� روبهر� میکند� اینکه آنچه ما امروز بهعنوا� هزار و یک شب میشناسیم� ریشه در هزار افسان ایرانی دارد، اما در گذر زمان و در پیچوخ� تاریخ، هویت نخستینش را از دست داده است. او اسناد تاریخی، نسخهها� خطی و روایتها� شفاهی را کنار هم میچین� تا تصویری دقیق از این تغییر شکل ارائه دهد. در میان روایتهایش� به سراغ منابع کهنی چون "الفهرست ابن ندیم" میرود� که در آن به روشنی از هزار افسان ایرانی نام برده شده است (مجموعها� از داستانه� که به زبان پهلوی نوشته شده بود و بعدها، در دوره� عباسی، با تغییرات فراوان به هزار و یک شب تبدیل شد.) بیضایی نشان میده� که در اصل، هزار افسان روایتی ایرانی بوده که در دوران ساسانیان شکل گرفته است، اما پس از ورود اسلام و انتقال فرهنگی به جهان عرب، این قصهه� تغییر یافتند، شخصیتهایشا� دگرگون شدند و فضای آنه� از ایرانی به عربی متمایل گشت. او با بررسی داستانها� مشهور هزار و یک شب مانند "علاءالدین و چراغ جادو"، "سندباد بحری"، "حسن بصری"، و "شاهزاده� سنگشد�"، رد پای عناصر اسطورها� و روایی ایرانی را در آنه� بازمییاب�.
� افسانهها� ایرانی چگونه تغییر کردند؟ بیضایی در این کتاب، نشان میده� که چگونه قصهها� اصیل ایرانی، که پر از المانها� کهنالگوی� و اسطورهها� آریایی بودند، در نسخه� جدیدشان دستخوش تغییرات اساسی شدند. برخی از این تغییرات عبارتان� از: � تغییر هویت قهرمانان: شخصیتها� ایرانی مانند گردآفرید و اسفندیار، جای خود را به شخصیتها� جدیدی با ویژگیها� متفاوت دادند. بسیاری از زنان قدرتمند داستانها� در نسخه� عربی کمرن� شدند یا نقش آنه� تغییر یافت. � تغییر زمینه� جغرافیایی و فرهنگی: داستانه� که در فضای ایران باستان و تمدنها� شرقی روایت میشدند� در نسخه� جدید خود به بغداد، دمشق، و قاهره منتقل شدند. نامها� ایرانی حذف شدند و جای خود را به اسامی عربی و اسلامی دادند. � افزایش المانها� جادویی و عرفانی: در حالی که هزار افسان ریشه در واقعیتها� تاریخی و اجتماعی داشت، نسخه� جدید آن پر از عناصر جادویی و ماورایی شد، که با تأثیرپذیری از فرهنگها� مختلف، رنگ و لعاب تازها� گرفتند.
� زبان و ساختار کتاب بیضایی، که خود از بزرگتری� نمایشنامهنویسا� و پژوهشگران ادبیات نمایشی ایران است، این پژوهش را نه با زبان آکادمیک خشک، بلکه با لحنی پرشور و شاعرانه نوشته است. او در کنار تحلیلها� تاریخی و زبانی، از ضرباهنگ و آهنگ نثر بهره میبر� تا متن را همچون قصها� نفسگی� پیش ببرد. جملاتش گاه ضربتی و کوتاهاند� گاه بلند و پیچیده، همچون جویباری که در میان صخرهها� تاریخ جاری است. او روایته� را با حسرت و اندوهی عمیق همراه میکند� اندوهی از اینکه بخش مهمی از هویت فرهنگی ما، در گذر قرنه� تغییر کرده و از آنِ دیگری شده است.
� ارزش کتاب و اهمیت آن "هزار افسان کجاست؟" از چند جهت اثری بیهمت� است: � برگرداندن هویت به قصهها� ایرانی: این کتاب، نهفق� پژوهشی در باب تاریخ قصهپردازی� بلکه تلاشی برای بازیافتن میراث گمشده� ادبیات ایران است. � نقدی بر فراموشی فرهنگی: بیضایی، در کنار تحلیلهایش� هشداری جدی نیز به ما میده� که اگر قصهها� خود را از یاد ببریم، تاریخ و هویت خود را نیز از یاد خواهیم برد. این کتاب، زنگ خطری است برای همه� کسانی که به فرهنگ، ادبیات، و تاریخ ایران علاقهمندن�. � سبک روایی کمنظی�: بیضایی با زبانی پرشور، زنده، و تأثیرگذار، قصه� گمشده� هزار افسان را روایت میکن�. خواننده، با هر صفحه، احساس میکن� در میان ماجرایی هیجانانگی� پیش میرود� نه در یک تحقیق خشک تاریخی. � پیوند با دنیای امروز: در حالی که کتاب به ریشهها� تاریخی قصهه� میپردازد� بیضایی با ظرافت، آن را به زمان حال نیز پیوند میزن�. او نشان میده� که فراموشی گذشته، تنها یک اتفاق تاریخی نیست، بلکه فرایندی است که همچنان ادامه دارد. او مارا به این تأمل وامیدار� که "چه روایتهای� از ما برای آیندگان باقی خواهد ماند؟" ...... این کتاب رو در همخوانی "گروه همخوانی کتابها� بد " تاپیک نانفیکشن، با دوستای عزیزم سارا، آقای منوچهری، ندا و حسین همخوانی کردیم. کتاب خیلی حرف برای گفتن داره، این حجم از اطلاعات و دانش حقیقتا هرکسی رو مبهوت و عاشق بیضایی میکن�. خوندن کتاب رو به شدت پیشنهاد میکنم، البته تکنیکالی بهتره کتاب رو بعد از "ریشهیاب� درخت کهن " از بیضایی بخونید .
تقریبا پنج روز میشه که کتابو تموم کردم و هنوز هر وقت از سرِ کار برمیگردم خونه میخوام برش دارم و یه جورِ فال طوری بازش کنم و بخونمش. تقریبا ساعت 5 صبح جمعه ست و بعد از چهار سال داره برف می باره. به بهونه گردگیریِ خونه ای که توی این دو هفته روز هشت-نُه بار گردگیریش کردم، با یه نیم نگاه به متن کتاب، به کتاب صوتیش گوش میدم. میرسم به اونجا که بیضایی با تبحرِ یه شعبده باز یهه� از متن اصلی دستشو میبره به کف کلاهِ پانویس و با یه خرگوشِ استعاری بر میگرده بالا تا توضیح داده باشه چطور تعزیه، سیاوش و ایزدبانو آناهیتا به هم مربوطن و همه چی به آب ربط داره! شیشه پنجره آشپزخونه بخار گرفته و بعد از شش ماه یه هو دلم برای عکاسی تنگ میشه.
این سندروم بیضایی (برای من و خیلیا "سندرم خود بیضایی پنداری") هست و وقتی اتفاق میافت� که یاد بگیری خودتو بسپاری به ذهن سنجاقکیِ بیضایی و هر لحظه جهت عوض کنی. از دور یه پرپر زدن بیهدفه� غافل از اینکه سنجاقک بهترین شکارچی دنیاست. بیضایی، در نهایت، همیشه می زنه به خال.
تجربه بیضاییستیِ پژوهش خوانی یه فعالیت اینتراکتیوه; پژوهش از بیضایی، کشف و نظم دهی از ما. آسمون و باد از بیضایی و پَرِ پرواز و نیت بال زدن از ما.
پژوهش، در بیضاییخوانی� یه متن سرراست نیست؛ یه جریان سیال ذهنه که نمی شه مهارش کرد. افسار پذیر نیست. اما اگه از دور نگاش کنی لذت میبر� و اگه اگه اگه همپاش بشی دیگه آدم سابق نمیش�. این میشه که می ری وسط برف عکاسی و انگشتت که بی حس می شه میگی هنوز برای سه تا شات دیگه شارژ دارم. یا می شینی یه ریویو برای "هزار افسان کجاست" می نویسی که می شه بهترین تجربه ریویوخوانی دوستت.
👨💻[پژوهش] بیضایی و کجای کار بیضایی می لنگه
توضیح:
مشابه عنوان کتاب "ریشه یابی درخت کهن" اینجا هم کلمه پژوهش در عنوان داخل کروشه نوشته شده و این به نظرم نشون دهنده بی اهمیت بودن این وجه کتاب (وجه پژوهشی به سبک علمی) هست و همیشه این «کروشه باز. پژوهش. کروشه بسته» به نظرم یه اشاره به Afterthought-بودنِ «پژوهش» در آثار [پژوهش]ی بیضاییه. من اینو وقتی "ریشهیاب� �" می خوندم متوجه نشد و از نوع کار پژوهشی بیضایی ناامید و حتی مستاصل شدم. چرا این "استاد دانشگاه استنفورد" و عضو آکادمی اسکار متوجه نیست پژوهش چه اصولی داره؟
حالا اما متوجهم که بیضایی داره خودشو روی کاغذ میاره. بیضایی، یه مرد 80 ساله ست که داره دِینشو به فرهنگ و هنر میهنش با تراوش قطره قطره دانشش ادا میکنه. جایی برای سانسور، توقف و نظم بخشی نیست، اما
🔫نقد به کتاب و [پژوهش]
قبل از بسطِ این باید بگم که برای کسی که "هزار افسان کجاست" رُ به عنوان یه پژوهش کلاسیک قراره بخونه (که شامل من نمیشد) این بخش صحبتم به درد بخوره ولی اگه قراره خودخواسته دچار سندرم بیضایی بشید به کارِتون نمیآ�.
پژوهش بیضایی دو بخش داره:
1- بیضایی از چندین و چند منبع معتبر، یه خیل عظیم دادهها� فوقالعاد� جالب و ظاهراً بی ربط ارائه می ده.
2- بیضایی میاد و با تفسیر خودش و نه به روش علمی این اطلاعاتو به هم ربط می ده.
🚫یکی از کارهایی که بیضایی میکنه استفاده از "و آیا نمی شود" برای خلق نوعی مغلطه ست که اگر الف با ب و جیم با دال ارتباط دارد و این ارتباط به کاف مربوط است، آیا نمی شود سین را یه شین ربط داد؟ یا همون what/if fallacy.
🚫مشکل بعدی بیضایی عدم مشخص کردن "هدف" در گفتمانه. شما ممکنه 10 صفحه یا بیشتر بخونید و تازه متوجه بشید که بیضایی داشته به شاملو و نگاه منتقدانه� به فردوسی ایراد می گرفته. این مثل کتاب "ریشه یابی�" منشا در عدم ویراست کتاب داره.
🚫به علاوه بیضایی از جواب های ساده و به قولی قضیه حمار گریزانه و این باعث می شه در خیلی از موارد از خاطرنشان کردن اسطوره های مدیترانه و خصوصاً یونان طفره بره. به علاوه موضوعاتی که سابقاً و توسط اکثر قریب به اتفاق متخصصین پذیرفته شده و دلایل مستدل و منطقی براشون موجوده رُ خاطر نشان نکنه.
♦️به هر حال
این کتاب یکی از بهترین تجربه های مطالعه� در سال جاری بود و اینو مدیون دوستان جدیدی هستم که منو توی جمعشون قبول کردن و اجازه دادن خودم باشم.
امیدوارم شما هم ترغیب به خوندنش شده باشید و اگه خوندین لذتشو ببرید.
راستی اصطلاح «سندرم بیضایی» ساخته ذهن من نیست و احتمالاً ریشه� یا برمیگرد� به سده سوم قبل از میلاد و دهات های اطراف چغازنبیل یا به دوستمون Dream.M🦄.
جدا از اینک� بیضایی قصد دارد در فصلها� ابتدایی، ریشهها� ایرانی «هزار و یک شب» را بیابد و اثبات کند، آنچ� محور کتاب «هزار افسان کجاست؟» را تشکیل میده� شهرزاد و خواهر اوست. در کنار این دو، ضحّاک نیز نقش برجستها� دارد و به تفصیل مورد بررسی قرار میگیر�. شاید پیشنیا� مطالعه� این کتاب، آگاهی و اشراف نسبت به مضمون هزار و یک شب باشد تا خواننده دچار سردرگمی نشود. اما کمت� اتفاق میافت� که علم خواننده با بهرام بیضایی برابری کند. نتیجها� که او در جستجو و کشف و شهودش در آثار تاریخی و متون کهن به دست میده� شگفتانگی� است. وقتی رشتهها� ناپیدای میان شاهنامه و هزارویک شب را بر خواننده عیان میکند� نمیشو� غافلگیر نشد. بیضایی به مقایسه مضمونه� نیز دست میزن� و پای آیینها� باستانی و دینی را هم وسط میکش�. به گمان من این کتاب حجیم (از منظر محتوا) خواننده را با بخش بزرگی از اطلاعات پراکندها� مواجه میکن� که محال است خودش در یک عمر مطالعه به دست آورد و حالا بیضایی همهشا� را یکج� گرد هم آورده. دست مریزاد آقای بیضایی.
Hezar Afsan Kojast? = Where is Hezar Afsan? (2012), Bahram Beyzai (Beyzaie) Bahrām Beyzāie (born 26 December 1938) is a critically and popularly acclaimed filmmaker, playwright, theatre director, screenwriter, film editor, and ostād ("master") of Persian letters, arts and Iranian studies. Bahram Beyzaie’s recent monograph on the 1001 Nights—Hezar Afsan Kojast? (Where is Hezar Afsan?) (2012) is a groundbreaking body of research in the Nights� scholarship in Persian literature. Trying to find the answer to the title question, he traces every reference to the frame tale of the Nights since its creation and follows it down to the mythological beliefs and stories of the Indo-Iranian race. The work seems to be a response to, what Beyzaie considers, the European and Arab scholars� intentional ignorance of Persian origins of the Nights, and attempts to bring a ‘national heritage� back to the Iranian literature, art and culture. It also reveals a new development in the employment of the nationalist discourse in Beyzaie’s oeuvres. While in his plays and other research books, since the beginning of his career, Beyzaie uses such dominant sociopolitical discourses as the nationalist/nativist discourse, the socialist discourse, and romantic nationalism, in the recent text, he draws upon a postcolonial discourse to blame not only the Arabs but also the Western Arabists who, he believes, have overlooked the Iranian roots of the 1001 Nights. In this paper, I will discuss in brief different dominant nationalist discourses in Beyzaie’s works, the context of Beyzaie’s encounter with the Nights, and then elaborate on the postcolonial discourse in Hezar Afsan Kojast? عنوان: هزار افسان کجاست؟ پاره دوم ریشه یابی درخت کهن؛ نویسنده: بهرام بیضائی؛ تهران، روشنگران و مطالعات زنان؛ 1385؛ در 169 ص؛ شابک: 9648564574؛ چاپ دیگر: 1390؛ در 520 ص؛ چاپ سوم 1393؛ شابک: 9789641940593؛ در 520 ص؛ موضوع: پژوهش در افسانه های ایرانی - سده 21 م هزارافسان کجاست؟ پرواژه ترین کتابِ پژوهشی منتشر شدهٔ چناب: بهرام بیضایی، تا هنگامِ چاپ در بهار سال 1391 هجری خورشیدی است، که به ریشه� یابیِ داستان بنیادین هزارویک شب میپرداز�. این کتاب جلدِ دوّمِ کتابِ ریشه� یابی درخت کهن به� شمار میرو�. نقل از متن: «کتابْ سالِ 1384 هجری خورشیدی اندکی پس از ریشه� یابی درخت کهن و نمایشِ شب هزارویکم نگاشته شد. و سرانجام در بهار سال 1391 هجری خورشیدی با پروانهٔ وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی به صورت مصوّرِ رنگی با نگاره� ای از شاهنامه طهماسبی بر جلد چاپ شد، و در خانهٔ هنرمندان رونما شد.»؛ پایان نقل. کتاب پاره ی دوّم کتاب کوچکتر� با عنوان: «ریشه� یابی درخت کهن» از همین نویسنده است و حاوی جستارهای جناب بیضایی در همانندیها� داستان بنیادین هزارویک شب با داستان جم و ضحّاک در شاهنامه است فهرست مندرجات: پیشخوانی� آیا هزارافسان خیالات است؟؛ چشمه� را باید شُست!؛ شَهرزاد و دینآزا� از کُجا میآیند؟� گُذر در زمان؛ سخنِ رهاییبخش� درختِ سخنگو؛ سرانجامِ اسطوره؛ پِیآوَرده�: «زنِ بلاگردان؛ اژدهاکشی گرشسب؛ اژدهای شورشی»؛ پیوسته�: «ترانه� ی دو خاتون؛ جن و پری؛ سرود نیایش سخن»؛ «نگارهها»� «فهرست اعلام»؛ ا. شربیانی
من عاشق مدل مغز آشفته و پر از دیتای بیضایی وقتی راجع به اساطیر ایران صحبت میکن� شدم رفت! شاید اگه خیلی علاقمند نباشی یا زیاد در این روابط چیزی نخونده باشی این کتاب برات شلوغ باشه ولی با نظر بایاس دارم بسیار میارز�. یه چیزی راجع به کتاب چاپی بسیار آزارم میداد و اون وجود اعراب گذاری افراطی و علائم آوایی بسیار زیاد و بیهودها� بود، به قدری اذیتم کرد که چاپی رو همون اوایل کنار گذاشته و سراغ صوتی رفتم. هرچند تمام ارجاعات رو خونده بود ولی باز هم اون وسط به چاپی مراجعه میکردم چون ارجاعاتش خیلی خوب بودند. همون اولا راجع به ترجمه مزخرف هزار و یک شب به الفه لیل حرف زد و حرص خورد، بعد دنبال منشأ یابی هزار و یک شب و هزار افسان و بیان نمونهها� افتاد. شخصیت های مشترک با اساطیر قبلی رو معادل سازی کرد. از مثلا اعجوبه و محجوبه، ضحاک و شهرزاد و ارنواز، بیب� شهربانو، هفت پیکر، استر(زن خشایارشا) و سایرین کلی حرف زد. البته اینا همه در جهت معادل یابی نبودند و گاهی برا مقایسه و بیان حرف.های دیگه اینا رو مثال میزد. مثلا راجع به استر گفته بود که برخلاف شهرزاد، پادشاه رو درنده خو تر کرده بوده. برای سایرشون از داستان گویی زنان و بحث های اینچنین� سخن گفته بود. مثلا اینکه تو هفت پیکر هفت زن بهرام براش شعر و داستان میگفته و تو اعجوبه و محجوبه هم دو زن داستان میگفتند. در ادامه از سام نامه و کلا بحث جن و پری کلی حرف زده بود. از مراسمات عامیانه و محلی ناشی از یه سری باور ها مثل نخل کشی(که هنوز سمت یزد اجرا میشه)، پریخوانی� چامه سرایی، گاو ربایی، زن گرفتن برای چاه خشک شده و اینا هم صحبت کرده بود. از جالبی های دیگها� برام صحبت کردنش راجع به بختیار نامه و طومارهای نقالی حتی دقیقا با ذکر نام هفت لشکر و امثالهم بود.� از محجوب هم زیاد نقل قول داشت و اصلا سایرینی که در این زمینه ها کار کردند.
کتاب رو تو گروه رویا همخوانی کردیم و رویا براش یه ریویوی خیلی خوب نوشته. منم کلی ازش نوت برداشتم و یادداشتبردار� کردم اما فعلا توان جمعاوریشو� رو ندارم؛ سر فرصت و حوصله، اگه عمری باشه میام بخش به بخش میذارمشون.
یکی از بهترین کتاب هایی بود که خوندم. نه تنها درباره ی ریشه ی هزار و یک شب، که درباره ی کلی باور عامیانه و اسطوره ای ایران هم حرف میزنه. خیلی دوستش دارم.
با بهرام [بیضایی] شما هیچوق� به توافق نمیرسید� چون او همیشه باید نقش شهید را بازی کند —بهم� فرمانآر�
شهید بیضایی که رمانتیکوا� فانوس به دست گرفته و دنبال ریشهها� ایرانی میگرد� (بی� آنک� چیزی از پیشینه� مفهوم ایران بداند)، دستک� به پژوهشگران ایرانی هممشرب� تأسی میکر�-به فروغی، به یارشاطر، به تقیزاد�-و از سختگیری، نظم و انسجام ذهنی و پایبندیشا� به روش علمی چیزکی میآموخ� تا یک مشت یاوهدرای� را جای "پژوهش" به خواننده� فلکزده� فارسی اماله نکند. خواننده� فارسیزبا� امروز هم متاسفانه به خاطر سوءتغذیه� شدید فرهنگی، این جزوه� مکتبی را شاهکار پژوهشی قلمداد میکن�
خوانش هزار افسان کجاست برای من تجربه ای دلچسب بود. در این کتاب، بهرام بیضایی با بررسی ریشه های اسطوره ای و شیوه ی داستان نگاری تلاش می کنه تا ریشه ی ایرانی هزار و یک شب رو اثبات و ریشه ی عربی اون رو رد کنه. در این راه هم از منابع گوناگونی کمک گرفته و هر جا نیاز به توضیح بیشتر یا نقل قول از منبعی بوده، در متن کتاب یا در پانویس ها آورده. یکی از نقات قوت کتاب هم همین منبع نگاری های ریز به ریز نویسنده هست که باعث میشه خواننده سردرگم نشه و هر جا نیاز به آگاهی بیشتر داشت، بتونه بهشون رجوع کنه. منابع به کار رفته هم از یک طیف فکری یا یک دوره ی زمانی نیستند. از هزار سال پیش تا امروز، و چه از کسانی که هزار و یک شب رو عربی می دونند و چه از کسانی که ریشه ی ایرانیش رو باور دارند، منبع هست.
در فصل نخست و دوم، بیضایی به نقد دیدگاه عربی بودن کتاب می پردازه و اون رو کاملا رد می کنه. در ادامه ریشه ی هندی رو هم بررسی می کنه و اگرچه انکار نمی کنه که اساطیر هند و ایران هم ریشه هستند، اما ثابت می کنه که نوشته شدن داستان هزار و یک شب در هند درست نیست. در فصل سوم به این می پردازه که شخصیت های شهرزاد و دین آزاد از کجا میان و ریشه ی اسطوره ای اون ها رو بررسی می کنه. در فصل چهارم بازگفت های کهن تر این داستان در ایران رو میاره و تک به تک بررسی و با هزار و یک شب امروزین تطبیق میده. در فصل پنجم و ششم به نقش سخن و سخنوری، که اصل داستان هزار و یک شب هست، در اساطیر و باورهای هندوایرانی می پردازه و ریشه ی واژگان و نام های داستان هزار و یک شب رو درمیاره. در فصل هفتم، به بازگفت دیگری از این داستان می پردازه و اثر داستان بنیادین هزار و یک شب بر رخدادهای سپسین و ماجرا شهربانو و تعزیه ها رو بررسی می کنه. در بخش پی آورد ها سه عنصر اصلی هزار و یک ��ب از اسطوره تا تاریخ و داستان و نمونه های اوستایی بازبینی میشه. در بخش پیوست ها نیز به سه مورد دیگه اشاره میشه که تاثیر پذیرفته از همین داستان بنیادین هزار افسان هستند و در باورهای عموم و ترانه ها و داستان های فولکلور به جا ماندند.
مثل همه� انتخابها� بیضایی عالی و قابل استفاده بود اما جستهگریخت� لغزشهای� به این کتاب راه یافته بود که برایم غریب بود از بیضایی بزرگ چنین خطاهایی سربزند
کتاب بیضایی � همچون قصهها� هزارافسان � پر است از فکر نو و سخن رهاییبخ�. رهاییبخش� سخن بیضایی در همین امیدی است که برمیانگیز� با نشان دادن و گشودن اینهم� راه نو در اسطورهه� و در قصهه� که تا امروز ما رسیدهان�. کتاب بیضایی میخواه� خوانندها� را شهرزاد کند؛ همین که هر خواننده یکی از راهها� گشوده� بیضایی را بگیرد و برود تا خودش قصهگو� راه تازه باشد [یادتان هست آن دیوار را که رویش نوشته بود: این خـــط را بگیر و بیا ــــــــــــــــــــــ ] یعنی امیدی نو، یعنی شهرزادی دیگر.
تنها مشکل من عدم انسجام کتاب بود و پراکندگی. در مقایسه با کتاب های صرفا اسطوره ای اطلاعات بسیار بیشتر و البته جالب تری دارد که باعث می شود غصه بخورم دسترسی به اساطیر ایران باستان اینقدر مشکل است، و این که درگیری با حاشیه های نوشتن و پژوهش در ایران باعث شده بیضایی و امثال او نتوانند حتی بیش تر این ها بنویسند هرچند همین هم مایه ی حیرت است. ما را نمی دانم اما من از گرسنگی اساطیری رنج می برم و باید با همین چند کتاب و اطلاعات عموما پراکنده خود را فعلا سیر نگه دارم
ریشه یابی مفصل و باحوصله� داستان بنیادین هزار و یک شب که بهرام بیضایی اصل آن را از هزارافسان ایرانی میدان� و افزون بر خرده اشارات تاریخی به هزارافسان با تاکید بر ایرانی بودن داستان بنیادین هزارویک شب (و نه لزوما تمامی داستانها� نقل شده در کتاب) برای اثبات این ادعا رد داستان بنیادین کتاب را از اسطورهها� باستانی هندوایرانی تا نشانهها� باقی مانده در روزگار کنون میگیر�. من خیلی از خوندن این کتاب لذت بردم و دلیلش هم این بود که همه چیز خیلی دقیق و باحوصله بیان شده بود و هرجا که نیاز به ارجاع به منابع دیگها� بود به قدر کفایت از اونه� در پانویس یا متن اصلی گفته شده بود. هرچند که حس میهندوست� بیضایی در اصل این کتاب مشخصه ولی این میهندوست� به هیچ رو رنگ میهنپرست� به خودش نمیگیر�.
کتابی است درباره ی داستان بنیادین هزارافسان یا هزار و یک شب ( و یا به نادرست، شب های عربی). نویسنده در ابتدا به طول و تفصیل به اصالت ایرانی داستان می پردازد و نشان می دهد که «هزار افسان» به صورت کتاب (به زبان پهلوی) در ایران نگاشته شده و بعدها در طول زمان از بین رفته است. به تندی از «شب های عربی» خواندن این کتاب از طرف غربیان انتقاد می کند و در ادامه به داستان بنیادین و شخصیت هایش (به خصوص شهرزاد و دین آزاد) که ریشه در اساطیر باستانی ایران دارند می پردازد. کتاب پر است از اطلاعات پراکنده درباره ی اسطوره ها و تاریخ اساطیری ایران. همچنین نوشتار زیبای آقای بیضایی با انبوهی از واژه های ایرانی اش بسیار به دل می نشیند!
ایدهها� نو و ادعاهای خلاقانها� دارد، اما آنگونه که باید و شاید از استحکامات زبانشناسان� و علمی برای ادعاها برخوردار نیست. در مواجهه با منابع عموما انتقادی برخورد کرده است اما آنجا که یک کتاب بی ارزش و غیر علمی همانند نوشته های فریدون جنیدی موافق سخن و نتیجه ی وی سخن گفته، خبری از این دقت و نکته سنجی نیست. بصورت کلی بیضایی از منظر افسانه شناسی و اسطوره شناسی و مردم شناسی موفق عمل کرده اما از منظر برخی ادعاها که در حیطه زبانشناسی و باستانشاسی قرار میگیرند، کتاب را معتبر نیافتم.
این کتاب، پژوهشی است که نویسنده در آن تلاش دارد تا با بازخوانی هزار و یکشب و تطبیق آن با آنچه که از هزار افسان بازمانده است نشان دهد که داستان های هزار و یکشب، که ریشه ای کاملن ایرانی دارد. � آنچه در مقدمه این کتاب خواندم، همانگونه که برای من راهگشا بود، تصور می کنم برای بسیاری هم راهگشا خواهد بود. بیضایی می نویسد که با نوشتن این کتاب نه می خواهد بگوید که ایران، مرکز عالم است و نه آن که داشته های فرهنگی ایران را نادیده بگیرد. باعث تاسف است که گروهی داشته های هنری و فرهنگی ایران را نادیده می گیرند و یا به نام این و آن می بخشند. � روش پژوهش بیضایی بسیار نزدیک به روش زمینه ای1 است. � خواندن این کتاب هم می تواند برای علاقمندان به فرهنگ و تاریخ ایران جذاب باشد و هم برای علاقمندان به نقد ادبی. از دید من، مهمتر از مضمون کتاب، روش پژوهش بهرام بیضایی است ---------------- 1. Grounded Theory
بیضایی در زمینه ی ادبیات نمایشی ما اثر گذارترین قلم در پنج دهه ی اخیر بوده است. بیضایی سنت نمایشی ما را هم خوب می شناسد. خواندن بیضایی را، بهررو توصیه می کنم.
کتابی بی نظیر در پژوهش اسطوره های هند و ایرانی و داستان بنیادین هزار و یک شب. وسعت مطالعات بیضایی خیره کننده ست و نتایج و روابطی که از اسطوره های مختلف به دست میاره بهت آوره.
اگر دغدغه اصلی کتاب یعنی اینکه کتاب هزار افسان کجاست برای شما مهم نباشد باز هم از خواندن این کتاب و دانستن بسیار چیزها و اسطوره ها که قبلا نمیدانستید سرمست میشوید.
شهرزاد مرا فریفته بود همیشه و هرگاه که هزار و یک شب برابرم میرقصید، تنها و تنها شهرزاد جلوه ای دلبرانه داشت و تمامی داستانهای کتاب، هیچ میشدند اگر شهرزادی نبود که هر شب با قصهگوی� جانی را نجات دهد و شهریار دیوسیرتی را انسان. هزار افسان کجاست؟ همه شهرزادهای تاریخ اسطوره و حماسه ایران را کاویده است و از جان ایران بیرون کشیده تا بیشتر فریبندگی کند. هزار افسان کجاست همان هنر و نبوغ شهرزاد است. کلامی که از دل فرهنگ و دانش جاری شود به راستی که نجاتبخش جانهای بیشمار است�. اگر این مهم را بیاموزیم چه نیاز به جنگ و تتاول و شمشیر؟