ŷ

Jump to ratings and reviews
Rate this book

تمثال

Rate this book
این کتاب را از وب سایت ناکجا تهیه کنید:


مأمور - بذارید یه داستانی رو براتون تعریف کنم. یه بخشنامه اومد که برای جشن سالگرد، همه باید بیان تو رژه‌� میدان ‹‹نجا� ملی›�. خب همه رفتند؛ حتا اونایی که اگه دستشون برسه خرخره‌� طرفو می‌جوو�. و از همه هم مضحک‌ت� اینکه همدیگه رو زیر دست و پا له می‌کردن� که به رئیس‌هاشو� بگن: ‹‹ببینی� لطفاً! خواهش می‌کن� یادتون نره که ما اومدیم‌ه�!›�
(سکوت)
مأمور - اما من نرفتم!
(زن و مرد به هم نگاه می‌کنن�.)
مأمور - فرداش منو خواستند.
(هر دو باز به هم نگاه می‌کنن�.)
مأمور - می‌دونی� طرف چی به من گفت؟: ‹‹او� کثافت‌ها� بزدلِ دو رو، حال آدمو به هم می‌زن�! من یه موی تو رو نمی‌د� به صدتا مثه اونا!›�

Paperback

First published January 1, 1995

105 people want to read

About the author

رضا قاسمی

12books596followers
English: Reza Ghassemi

رضا قاسمی در ۱۰ دی ماه ۱۳۲۸ در اصفهان به دنیا آمد اما اصلیت جنوبی دارد. اولین اثر او نمایشنام کسوف بود که در ۱۸ سالگی نوشت و دو سال بعد در دانشگاه تهران به روی صحنه برد. در سال ۱۳۵۵ جایزه اول «تلویزیون ملی ایران» برای بهترین نمایشنام به اثر او، «چو ضحاک شد بر جهان شهریار»، تعلق گرفت. پس از انقلاب به کارگردانی نمایشنام‌های� پرداخت. نویسندگی و کارگردانی سه نمایشنام «اتاق تمشیت»، «ماهان کوشیار» و «معمای ماهیار معمار» حاصل فعالیت او در دوره پس از انقلاب بود. اما شرایط کار برایش سخت شد و در سال ۱۳۶۵ ترک وطن گفت و از آن زمان در فرانسه زندگی می‌کن�.

Ratings & Reviews

What do you think?
Rate this book

Friends & Following

Create a free account to discover what your friends think of this book!

Community Reviews

5 stars
10 (16%)
4 stars
28 (46%)
3 stars
16 (26%)
2 stars
6 (10%)
1 star
0 (0%)
Displaying 1 - 5 of 5 reviews
Profile Image for Ahmad Sharabiani.
9,563 reviews731 followers
May 31, 2018
Temsaal, Reza Ghassemi
Reza Ghasemi, born in 1949 in Iran is a musician, playwright and novelist currently living in France.
تاریخ نخستین خوانش: هفدهم ماه ژوئن سال 1996 میلادی
عنوان: تمثال یا هرکس مثل دیگری؛ اثر: رضا قاسمی؛ مشخصات نشر: سوئد، استکهلم، نشر باران، 1995، در 69 ص، شابک: 9188296512؛ موضوع: نمایشنام نویسندگان ایرانی قرن 14 هجری - سده 20 م
نقل از متن نمایشنام: مأمور: بذارید یه داستانی رو براتون تعریف کنم. یه بخشنامه اومد که برای جشن سالگرد، همه باید بیان تو رژه� ی میدان ‹‹نجا� ملی›�. خب همه رفتند؛ حتا اونایی که اگه دستشون برسه خرخره� ی طرفو می‌جوو�. و از همه هم مضحک‌ت� اینکه همدیگه رو زیر دست و پا له می‌کردن� که به رئیس‌هاشو� بگن: «ببینید لطفاً! خواهش می‌کن� یادتون نره که ما اومدیم‌ه�!»؛ (سکوت)...؛ مأمور: اما من نرفتم! (زن و مرد به هم نگاه می‌کنن�.)؛ مأمور: فرداش منو خواستند. (هر دو باز به هم نگاه می‌کنن�.)؛ مأمور: می‌دونی� طرف چی به من گفت؟: «اون کثافت‌ها� بزدلِ دو رو، حال آدمو به هم می‌زن�! من یه موی تو رو نمی‌د� به صدتا مثه اونا!»؛ پایان نقل. ا. شربیانی
Profile Image for Sara tz.
26 reviews
June 25, 2015
هيچي بدتر از اين نيست كه ادم اگه سرش درد ميكنه،به سر دردش عادت كنه، چون اينطوري حالش خوب نيست، ولي نميفهمه چرا
فقط ميتونم بگم عاالي
Profile Image for Sina Tahmasbi.
184 reviews8 followers
March 9, 2025
۱۸/۱۲/۱۴۰۳
۱۶:۰۰

مرد : پاشو بریم ببینیم کدوم قبرستونی ما رو راه می‌د�.
زن: حالا واقعاً میخوای بری؟
مرد: مگه تو نمیای ؟
زن: کجا ؟
مرد: فرقی نمی کنه.
زن: تو فکر میکنی اون جاها کار کردن راحته؟
مرد: نه. ولی فکر میکنم دیگه مجبور نباشی به کسی که می خواد تو رو بخوره یاد بدی کارد چنگال رو با کدوم دستش باید بگیره .
___

همان چیزی که از رضا قاسمی انتظار داشتم، بعد از «ماهان کوشیار» و «معمای ماهیار معمار» دلتنگ تلخی «غربت» قاسمی بودم، تلخی «رفتن» که استادش خودش است. تمثال جبران کرد، تلخی غربت و رفتن و «پوسیدن» بود.

* هشتم مارس، گویا روز جهانی «زن».
به پشت افتادم و فکر میکنم. سوزش معده‌� دم‌عی� «مادر» از زخم معده است یا نتیجه‌� انبارگردانی آخرسالِ فکر وخیال؟
بعد هم با انگشت حساب و کتاب میکنم که چند روز مانده به تمام شدن همه چیز.
41 reviews11 followers
July 6, 2019
مرد: میدونی بزرگترین بدبختی چیه؟
زن: که آدم بدبختی هاش هم کوچیک باشه! (میخندد)
مرد: که آرزوهای آدم روز به روز کوچکتر بشن. من دیگه دلم نمیخواد هر نمایشی رو میخواستم میتونستم به صحنه ببرم. دلم میخواد این شکلات های مزخرفی که گاهی باهاش معده ی سوراخم رو پر میکنم اینطور کاغذش بهش نچسبیده باشه.
Profile Image for Afsaneh khajavi.
66 reviews
February 3, 2019
" ما هرجا بریم ترس مونو هم با خودمون میبریم." " اونجا از آزادی خواهیم ترسید." .ترس ها، وای از ترس های ساخته ذهن
Displaying 1 - 5 of 5 reviews

Can't find what you're looking for?

Get help and learn more about the design.