«مرگ یک تصویر نمادین از نبودنه و همون طور که خودتون میدونین چیزی که نباشه نمیتونه وجود داشته باشه... بنابرین مرگ وجود نداره و فقط یک توهمه» وودی آلن نویسنده، بازیگر ، کارگردان و آهنگساز آمریکایی متولد 1935 نیویورک. در سال 1977 با فیلم آنی هال موفق به کسب اسکار کارگردانی و فیلمنامه شد. او تا پایان سال 2009، 42 فیلم ساخته که اکثر آن ها مورد استقبال گرم منتقدان و روشنفکران قرار گرفته است. او در دهه هفتاد ضمن فعالیت در عرصه سینما، برای مطبوعات نیز مطالب طنز مینوشت. مجموعه این نوشته ها در سه کتاب تسویه حساب، بی بال و پر و عوارض جانبی گردآوری و منتشر شده است. مرگ در میزند گزیده ای از داستان ها، مقالات و نمایشنام های طنز این سه کتاب است، گواهی بر قریحه سرشار و طنز خاص و منحصر به فرد آلن.
Noted American actor, screenwriter, and filmmaker Woody Allen, originally Allen Stewart Konigsberg explored the neuroses of the urban middle class in comedies of manners, such as Annie Hall (1977) and Deconstructing Harry (1997).
This director, jazz musician, and playwright thrice won Academy Award. His large body of work mixes satire, wit and humor in the most respected and prolific cerebral style in the modern era. Allen directs also in the majority of his movies. For inspiration, Allen draws heavily on literature, philosophy, psychology, Judaism, European cinema, and city of New York, where he lives.
Nat Ackermann is on his bed reading when a mysterious figure climbs through his window and claims to be Death. Death is a little nervous; it's his first day on the job. Nat suggests that they play of gin rummy. If Nat wins, he doesn't have to go to the Happy Hunting Ground for twenty four hours. �
تاریخ نخستین خوانش: روز هشتم ماه نوامبر سال 1998 میلادی
عنوان: مرگ در میزند؛ نویسنده: وودی آلن؛ مترجم: هوشنگ حسامی؛ تهران، تجربه، 1376؛ در 22ص؛ چاپ سوم 1379؛ شابک 9646481108؛ چاپ چهارم 1382؛ چاپ پنجم 1394، در 24ص، شابک 9786002295811؛ چاپ دیگر تهران، نگارش الکترونیک، 1394؛ شابک9786008009290؛ چاپ دیگر 1395؛ موضوع: داستانهای کوتاه نویسندگان ایالات متحده آمریکا - سده 20م
عنوان: مرگ در میزند (و داستانهای دیگر)؛ نویسنده: وودی آلن؛ مترجم: حسین یعقوبی؛ تهران، چشمه، 1384؛ در 191ص؛ چاپ دوم 1385؛ شابک9789643622510؛ چاپ پنجم 1387؛ چاپ ششم 1388؛ چاپ نهم 1393؛ چاپ دهم 1394؛
عنوان: مرگ در میزند و ...؛ نویسنده: «وودی آلن» و ...؛ مترجم: هوشنگ حسامی؛ تهران، تجربه، 1389؛ در 368ص؛ مندرجات: «ص 9، تا 30؛ مرگ در میزند� اثر وودی آلن»، «ص 31، تا 54؛ بانو آئویی؛ اثر: یوکیو میشیما؛ ترجمه جناب هوشنگ حسامی»؛ «ص 55، تا 94؛ شاعر: داریو نیکودمی؛ ترجمه جناب حسن ملکی»؛ «ص 95، تا 132؛ آرامش از نوعی دیگر؛ اثر: تام استاپارد؛ ترجمه جناب هوشنگ حسامی»؛ «ص133، تا- 156؛ اتهام به خود؛ اثر: پتر هانتکه؛ ترجمه جناب حسن ملکی»؛ «ص 157، تا ص 180؛ ملکه� های فرانسه؛ اثر: تورنتون وایلدر؛ ترجمه جناب حسن ملکی»؛ «ص 181، تا 212؛ حراج؛ اثر: یوکیو میشیما؛ ترجمه جناب وشنگ حسامی»؛ «ص 213، تا 260، اهانت به تماشاگر؛ اثر: پتر هانتکه؛ ترجمه جناب علیاصغ� حداد»؛ «ص 261، تا 300؛ به من میگن� مک کنا؛ اثر: دان شا؛ ترجمه جناب هوشنگ حسامی»؛ «ص301، تا 368؛ مونی و کاروانهایش� اثر: پیتر ترسن؛ ترجمه جناب حسن ملکی»؛ موضوع: مجموعه نمایشنام ها - سده 20م
عنوان: مرگ در میزند؛ نویسنده: وودی آلن؛ مترجم: نگار شاطریان؛ تهران، بیدگل، 1394؛ در 109ص؛ شابک 9786005193992؛
عنوانهای داستانهای دیگر از کتاب با ترجمه جناب «حسین یعقوبی»: «زنده باد وارگاس»؛ «اعترافات یک سارق مادرزاد»؛ «محکوم به زندگی»؛ «دنیای دیوانه ای که در آن زندگی میکنیم»؛ «یک فیل میتواند بینهایت فریبکار باشد»؛ و ...؛
وودی آلن در دهه هفتاد، با کار و کوشش در پهنه ی سینما، برای روزنامه ها نیز، نوشتارهای خنده دار مینوشتند؛ بنوشته های ایشان، در سه کتاب: «تسویه حساب»، «بی بال و پر»، و «عوارض جانبی»؛ گردآوری و منتشر شدند؛ «مرگ در میزند»؛ گزیده ای از داستانها، مقالات و نمایشنام های طنز همین سه کتاب، و یک گواهی بر قریحه ی سرشار و طنز ویژه و یگانه ی «آلن» است
نقل از کتاب مرگ در میزن�: (چند دقیقه بعد که داشتم در خیابان پنجم، به سمت خانه پیاده میرفتم� با خودم فکر کردم که: آیا دکتر «هایملیخ»، که تا این اندازه نامش در مقام کاشف مانور خارقالعاده� ای که کمی پیش شاهدش بودم، در خرد جمعی نقش بسته، روحش هم خبر داشت، که چیزی نمانده بود، سه دانشمند همچنان گمنام، پس از ماهه� جستجوی بیوقفه� برای یافتن راه� حلی برای اين ترومای خطرناک زمان غذا، در کشف این مانور، از او پیشی بگیرند؟ به اين نیز فکر کردم، که آیا از وجود دفترچه یادداشت نزدیکی اعضای ناشناس این گروه سه نفره خبر داشت؟ دفترچه ا� که خیلی تصادفی، در یک حراجی، به دلیل شباهتش از نظر وزن و رنگ، با اثری مصور به نام «بردگان حرمسرا»� که قیمت ناچیز درآمد هشت هفته کاریم را، برایش پیشنهاد داده بودم، به من تعلق یافت؛ در ادامه گزیده های� از این دفترچه خاطرات را، که صرفاً محض خدمت به علم، آن را ارائه کرده ام� میخوانی�: سوم ژانویه؛ امروز برای نخستین بار با دو همکار آشنا شدم، که به نظرم هر دو، آدمها� جالبی هستند، منتها «ولفس هایم» کمترین شباهتی، با تصوراتم از او ندارد؛ مثلاً، از عکسش چاقت� است (فکر کنم عکسش قدیمی باشد)؛ ریشش نه خیلی بلند، و نه خیلی کوتاه، اما انگار به پرپشتی علف هرز است؛ فقط این نیست؛ ابروهایی کلفت و پرپشت، و چشمانی تیله ای� هر کدام اندازه ی یک میکروب دارد، که پشت عینک ضخیمش، همچون شیشه � ضد گلوله، مدام با سوء ظن اینطر� و آنطرف� در حرکت اند� تازه تیک هم دارد؛ یارو گنجینه ا� از تیکها� صورت، و چشمکها� عصبی است، که فقط مجموعه نتها� موسیقی استراوینسکی را، کم دارد؛ با تمام این اوصاف، «آبل ولفس هایم» دانشمند باهوشی است، که به خاطر تحقیقاتش، بر روی خفگی پشت میز شام، در سرتاسر دنیا، اسطوره شده است؛ وقتی فهمید، با مقاله ا� درباره ی «عق زدن ناگهانی»، آشنا هستم، خیلی خوشش آمد، و اعتراف کرد، که نظريه ی من، مبنی بر اينکه، سکسکه امری است مادرزادی، که زمانی به دیده ی تردید به آن نگاه میشد� اکنون به� طور کلی در تیم پذیرفته شده است؛ برخلاف «ولفس هایم»، که سر و وضع عجیب � غریبی دارد، آن یک� عضو گروه سه نفره� مان، درست همانگون� است، که از خواندن آثارش انتظارش را داشتم؛ خانم «شولامیث آرنولفینی»، که در نتیجه ی آزمایشات ترکیب دی.ان.ای او، نوعی موش صحرایی، با قابلیت خواندن آواز «مردمم را آزاد کنید»، به وجود آمد، به شد� انگلیسی است؛ با لباسهای� از پارچه پیچازی، و موی گوجه� ای، و عینک قابدا� دسته شاخی، که نصفه نیمه� روی نوک بینی اش� جا خوش کرده.)؛ پایان نقل
تاریخ بهنگام رسانی 08/07/1399هجری خورشیدی؛ 13/06/1400هجری خورشیدی؛ ا. شربیانی
وقتی میخوای این کتاب رو بخونی باید از قبل بدونی داری سراغ چی میری، اگه انتظارت بالا باشه راضیت نمیکنه، همچنین طنز وودی آلن سبک خاصی داره و شاید هرکسی خوشش نیاد ولی من دوست داشتم.همه ی داستان ها به یک اندازه خوب و در یک سطح نبودن ولی اونایی که خوب بودن منو راضی کردن. دوسش داشتم پ.ن: دلیل اینکه انقدر خوندنش طول کشید بدی کتاب نبود، مشغله هایی بود که واسه من پیش اومد ;)
طنز وودی الن..طنز برنده و سرشار از irony..در واقع طنز صحنه ست یا که طنز ستون های روزنامه..هر نوشته اش پتانسیل تبدیل به اثری برای نمایش در صحنه تئاتر یا پرده سینما را دارد. طنز وودی الن همان طنز جاری در زندگی ست.. . پ.ن:ترجمه خوب بود.
نمایشنام «مرگ در میزند� داستان مردی ۵۷ ساله اس که در یک نیمه شب با فرشته مرگ مواجه میش�. فرشته مرگ قصد داره جون اونو بگیره و مرد هم میخواه� مرگ رو راضی کنه تا این کار رو برای ۲۴ ساعت به عقب بیندازه. در این نمایشنام، بار اصلی طنز روی دوش شخصیت متفاوت، و کمیدس� و پا چلفتی مرگه . و برخلاف تصور ذهنی همه ما درباره فرشته مرگ که موجودی توانمند، جدی و حتی شاید ترسناک باشه، شصخیت فرشته مرگ در این نمایشنام، شخصیتی ساده، دست و پاچلفتی و اندکی احمق وبامز� س . این فرشته، نه یک موجود فراطبیعی که چیزی شبیه همین انسان های دور و بر خودمونه . و این شخصیت متفاوت، موقعیتها� متفاوتی رو هم رقم میزن�. مرگ موقعیتی شگفت و مرموز در زندگیه. این شگفتی، ظرفیت زیادی را برای تولید طنز ایجاد میکن� که وودی آلن به خوبی ازش استفاده کرده و نمایشنام ای ماندگار رو آفریده .
من نسخه ی صوتی شو با صدای زیبای آرمان جان سلطان زاده و محسن زرآبادی پور شنیدم وواقعاااا� لذت بردم . آرمان اینقدر قشنگ لحن رو در آورده بود که آدم دلش می خواست بمیره واقعا، اونم توسط همچین فرشته ی مرگ جذاب و بانمکی.
ترجمه : خوب . من نسخه ی ترجمه ی نگار شاطریان رو گوش دادم یه ترجمه ی دیگه هم هست که اقای یعقوبی زحمت کشیدن و کلی از متن رو حذف کردن و ترجمه ی خوبی نیست.
امتیازم ۵
پ.ن : صوتی اش واقعا خوبه و خود نمایشنام بسیار دلنشین ، حتما گوش کنید زیاد وقتتون رو نمی گیره چون کلا ۲۴ دقیقه س .
این یک ریویو نیست! خاطره� روزیه که این کتاب رو خوندم!
۲۱ اسفند ۱۴۰۱: با چندتا از رفقا رفته بودیم باغ. دوست صمیمیم این کتاب رو با خودش اورده بود. (اولش اینطوری بودم که واتدفا� اومدیم باغ و تو کتاب اوردی با خودت که لب استخر بخونی؟) مدتی که گذشت، با دو لیوان چای رفتم بغلش نشستم. شروع کرد همون حرفای همیشگی رو زدن. اون بین یکم از این داستان هم گفت. چند دقیقه بعد پاشد رفت پیش بقیه. همون لحظه چشمم به این کتاب افتاد. برداشتمش و شروع� کردم.
- تو کی هستی؟ +مرگ! میشه یه لیوان آب بیاری؟
از همون جمله� اول احساس کردم این منم که دارم با مرگ حرف میزنم نه نات! لب استخر نشسته بودم. هوا تاریک و سرد بود. از دور میدیم که دوستام دارن میخندن و خوشحالن و من تنها در حال گفتوگ� با مرگ! بعد از تموم شدن داستان ساعته� همونجا نشستم. دوستام میومدن پیشم یکی یکی و همشون میرفتن بعد یه مدت. اون شب تا صبح بیدار موندم. کنار استخر نشسته بودم و افکارم از همه طرف بهم حمله میکردند.
کلا داستان کوتاه دوست ندارم و نمایشنام کوتاه نیز اصلا. اما پیش میاد داستان کوتاه دوست داشته باشم. اما در مورد داستان یا در واقع نمایشنامها� کوتاه این کتاب: من سکوت، من نگاه تو دوربین!
و برام عجیبه. من وودی الن رو خیلی دوست دارم. چندتا فیلم ازش دیده بودم و خیلی مشتاقم بقیه رو هم ببینم. چندتا کار کوتاه هم خونده بودم و برای مرگ در میزن� هم ذوق داشتم. ولی اصلاً دوستش نداشتم. خیلی ضعیف بود. انگار ایدۀ اولیه بودن! نمیگ� حتی نسخۀ اولیه. در حد ایده، نشسته باشه پای کاغذها و بنویسه و بعد درستشو� کنه. هرچند با خوندن ریویوهای بقیه فهمیدم یه سری داستان توی این مجموعه نبود و هر ناشر دستچین� فرق داشته برای چاپ این کتاب. من مال بیدگل رو خوندم، فکر کنم مال چشمه بهتر باشه. بههرحال� راحت و ساده نوشته شده بودن. من مدل تعریف کردن وودی الن رو دوست دارم. اصلاً این شخصیت رو دوست دارم، بنابراین دو دادن بهش اذیتم نمیکن�. مثل این میمون� که از دوست صمیمیت انتقاد کنی. برات چیز وحشتناکی نیست. اتفاقاً سازندهس�. برای خودم منظورمه.
یه چیزی که وودی الن توی کارهاش، چه نوشتهها� چه فیلمها� داره، اینه که نمیتون� بگی از موضوعات مبتذل یا فاخری حرف میزن�. چون با هردوش کار میکن�. خیلی خوب اینا رو بهه� پیچ کرده. برای همین چیزی توی ذوق آدم نمیزن�.
نیدلمن معتقد بود که صحبت کردن یک شیوه ی خطا برای ایجاد ارتباط با دیگران است و شک نداشت که زبان به خاطر طبیعت پرایهام و دوپهلویش عامل اصلی ایجاد سوء تفاهم بین مردم دنیاست. او ترجیح می داد که از زبان اشاره استفاده کند؛ اما چون با این زبان آشنایی کافی نداشت به ناچار او هم مثل بقیه در موارد ضروری حرف می زد. او یک ماه پیش از مرگش، به خاطر نزاع لفظی و سپس فیزیکی با دوایت آیزونهاور، رئیس دانشگاه کلمبیا، از هیئت علمی به صورت مشروط اخراج شد. آیزونهاور معتقد بود که صدای زنگ در مدارس ابتدایی نشانه ی پایان کلاس درس است؛ اما نیدلمن اصرار داشت که این زنگ در حقیقت نشانه ی شروع کلاس بعدی است و وقتی دید آیزونهاور حاضر نشد با زبان خوش این حقیقت مسلم را بپذیرد، متوسل به زور شد.
سلام. از خوندن ایک کتاب خیلی لذت بردم. کتاب های زیادی از وودی آلن نخوندم و این کتاب برای شروع خیلی کتاب خوبی بود.
این کتاب شامل داستان های کوتاهی بود و ژانر این داستان ها طنز بود. و اینکه به نظرم بااینکه داستان ها کوتاه بود و قرار نیست آدم با کتاب طنز از خنده رودهب� بشه،همین که با کوتاهی داستان،آلن، تونسته بود یه لبخندی روی لب بیاره واسم جالب بود.
یه زمانی داستان طنز مینوشتم وقتی کارهای وودی آلن رو میخونم یاد اونوقتای خودم میوفتم و وسوسه میشوم... بین داستانهاش "زنده باد وارگاس" به نظرم بهترینش بود
من کتاب رو با ترجمه نگار شاطریان از نشر بیدگل خوندم ولی خب توی گودریدز ثبت نبود،کتاب از هشت تا داستان تشکیل شده ،داستان نمیشه گفت،نمایشنام ،مقاله و حتی خاطره گفته میشه،من نمایشنام اول رو خیلی دوست داشتم مرگ در می زند بخاطر طنز نمایشنام و سورئال بودنش،فکر کنید مرگ برای بردن یک آدم از ناودون خونه آویزون میشه و وارد میشه چون فکر میکنه باید ورود دراماتیکی داشته باشه و با دیدن روزنامه از مرد میپرسه کتاب فاوست رو خوندی،خیلی عالی بود،داستان سطحی ترین انسان و پرسش رو هم دوست داشتم اما بقیه داستان ها برام خسته کننده بودن � بنظرم اگه فقط داستان مرگ در میزند رو بخونیم کافیه واقعا ناراحتم که پنجاه هزارتومن براش پول دادم🤦🤭دو ستاره میدم چون یه داستان عالی بیشتر برای من نداشت...
نات : به من یکم وقت بده میشه یه روز دیگه بمیرم؟ مرگ : امکان نداره من اجازه ندارم نات : فقط یه روز ... یه بیست و چهار ساعت ناقابل مرگ : به چه دردت میخوره؟ نات: رادیو همین الان اعلام کرد که فردا هوا بارونیِ ...
اولا؛ کتاب من از نشر بیدگل و ترجمه� نگار شاطریان بود که واقعا جا داره از ترجمه خوب و تر و تمیزشون تشکر کنم. و در مورد خود کتاب هم خیلی خلاصه فقط میتون� این رو ذکر کنم: بهترین هدیه به دوستانتو� تا زمان آزادِ بین روزشون رو سرگرم و خوشحال باقی بمونن. و حالا کمی هم از متن کتاب: برسکی گفت: «چه فرقی میکنه� اصلا چه اهمیتی داره که نتیجه� اخلاقی این داستان چیه؟ البته به شرطی که اصلا نتیجه اخلاقی داشته باشه. حکایت جالبی بود. همین حالا بیایید سفارش بدیم.»
━✦❘༻༺❘✦ کتاب « مرگ در میزند » یک نمایشنام بسیار کوتاهی هست که در مورد شخصی ثروتمند به نام « نت آکرمن » هست که مرگ میاد سراغش تا نت رو با خودش ببره اما نت آمادگی مردن نداره و تلاش میکنه مرگ خودش رو به تعویق بندازه .
▄▀▄▀▄▀▄▀▄▀▄▀▄▀�
در بخشی از نمایشنام میخوانیم:
مرگ : گوش کن من اون پول رو لازم دارم نت : آخه تو پول میخوای چی کار؟ مرگ : چی میگی تو؟ قراره بری اون دنیاها. نت : خب؟ مرگ : خب - اصلاً میدونی اونجا چقدر دوره؟ نت : خب؟ مرگ : خب پول بنزین چی؟ عوارض چی؟ نت : با ماشین میریم مرگ : خودت بعداً میفهمی. ببين - من فردا برمی گردم و تو هم یه فرصت بهم میدی تا پولم رو پس بگیریم. در غیر این صورت توی بد دردسری میافتم نت : هر چی تو بگی بازی میکنیم یا دو برابر پولت برنده میشی یا همه ش رو میبازی من میتونم یه هفته یا یه ماه دیگه ببرم. این جوری که تو بازی میکنی شاید اصلاً چند سال. مرگ : من هم توی این مدت ول معطلم.
▄▀▄▀▄▀▄▀▄▀▄▀▄▀�
من صوتی کتاب رو با صدای زیبای« آرمان سلطان زاده » عزیز و « محسن زرآبادی » و بسیار بسیار لحظات خوش و کوتاهی رو تجربه کردم. ش�
تخت بالاییم داشت از سربازی ترخیص میشد و کمربندشو بهم یادگاری داد منم اول این کتاب براش یه بیت شعر نوشتم و بهش دادم . هیچ وقت نفهمیدم ده صفحه اخر کتاب چی شد. "یاد باد آنکه ز ما وقت سفر یاد نکرد به وداعی دل غم دیده ی ما شاد نکرد"
داستانای "محکوم به زندگی" ، " اپیزود کوگل ماس" و "حلقه خودفروشانادبی" رو دوست داشتم؛ داستان آدم روشنفکری که توجهش به مسائل بزرگ دنیا و زندگی، در حقیقت فرافکنی ضعفش در مواجهه با مسائل واقعی زندگیشه.. کوگل ماس هم ایده جالبی داشت. چند تا داستان اولش اصلا جذاب نبود. "سقراط"ش بنظرم تا حدی مبتذل هم بود؛ در مقام مقایسه، تئاتر "سقراط" حمیدرضا نعیمی هم با اینکه طن��آلود بود ولی مسخره نبود. به نظر میرسه وودی آلن اصلا نگاه خوبی نسبت به روشننفکرا و متفکرا نداره.
خیلی نمایشنام ش رو دوست داشتم نگاهی کمدی به فرشته مرگ و قبض روح با دیالوگ های خودمونی و طنز آمیز. امیدوارم مرگ من هم همینطور باشه ولی فرشته مرگ من بشینه مثل فیلم مهر هفتم باهام شطرنج یا بردگیم بازی کنه😂
مجموعه ای از داستان کوتاه های وودی آلن که بعضی از اونها واقعا فوق العاده دلچسب و خواندنی اند! ولی خیلی هاشون صرفا برای مخاطبین آمریکایی می تونه جذاب باشه چون خیلی از اسامی خاصی که به کار برده شده رو مخاطب ایرانی نمیشناسه! و البته خیلی از طنزهای کتاب که شاید برای مخاطب آمریکایی خنده دار باشه برای منِ ایرانی نه تنها خنده دار نیست بلکه خیلی تکراری و دم دستی ست! داستان "یک فیل می تواند بی نهایت فریبکار باشد" رو بیش از هر داستان دیگه ی از این کتاب دوست داشتم به خصوص قسمت ّپایانی اش که بی نظیر به پابان رسانده بودش!
شامل داستانهای "مرگ در می زند" ،"گام بزرگی برای بشریت" ،"سطحی ترین انسان" ،"پرسش" ،"نقدی بر رستوران فابریزیو و بازخورد هایش" ،"اعترافات یک سارق " ،"خاطرات :مکانها و افراد" و "دوران شوم زندگی ما" بود.
این کتاب برای من ،در حد چند ساعت وقت گذرانی بود. در واقع امروز تمومش کردم مبادا فردا مجبور شم برم سراغش.با داستان نقدی بر رستوران فابریزیو و بازخوردهایش اصلا ارتباط برقرار نکردم هر چند برام جدید بود، برعکس اعترافات یک سارق و خاطرات رو نسبتا بیشتر پسندیدم. کلا حس میکنم با کتابهای طنز خیلی جور نیستم. از یه طرفم به این فکر میکنم شاید دل نداده بودم به مطالعه!
هیچ موقع با استانداردها� همه� فیلمبا� ها "وودی آلن باز" محسوب نمیش� اما باید بگم که همه� فیلمهای� که تا الآن از وودی آلن تماشا کردم، بدون شک در لیست محبوبتری� و بهترین فیلمهای� که دیده� قرار گرفته اند و در صدرشون کافه سوسایتی و نیمه شب در پاریس! . گفتم وودی آلن باز نیستم اما این کتاب لذتی همانند همه� فیلمایی که ازش دیدم رو به همراه داشت و همیشه همانند همه� فیلمها� من رو به این فکر فرو برد که چطور میشه ذهنی تا این حد خلاق و پویا و سرشار از ایده های بکر باشه؟! گاهی حس میکن� وودی آلن تو دنیایی که ما توش زندگی میکنی� زندگی نمیکنه...