باید بیمقدم� بگم که بیشتر داستانها� این مجموعه برای من حرف برای گفتن داشتند تا جایی که یک نسخه� دیگه برای قرض دادن خریدم. اگر بخوام بیشتر از این در مورد برداشتها� از داستانه� و تأثیرشون بر من بگم پراکنده و گیجکنند� خواهد بود. بنابراین سعی میکن� یه توضیح کلی در مورد کتاب بدم و مختصری از حسم به چند داستان بگم.
مجموعه شامل ۳۶ داستان کوتاه یا بخشی از داستان بلندتر میشه که اکثرا (و نه همه) طنزگونه هستند. نویسندگان همگی اسلاو و البته بیشترشون روس هستند. تقريباً همه� نویسندگان این مجموعه قرن بیستمیان� یا فعالیت ادبیشو� در قرن بیستم شکل گرفته.
لیست داستان ها
روسی: پلوان اعدام دفترچه خاطر بحران عکس واژ دوازده صندلی گوساله� طلایی سرمای سگی ناقوس گوشبرید� میکروسکوپ دادگا قصها� جدید درباره� شاهی جدید داستان گالیله� احمق پیش از عزیمت آلیوشا، دوست دوران بچگی راننده� درستکار نامههای� به احمقه� چمدان مدرسها� برای احمقه� خانه� سالمندان خیابان چکیستها، شماره� ۵ بچهها� دیگران ما خاطرات یک سرباز آمریکایی جلسه� علنی
اوکراین: بودجه� وحوش پنجاه سال بعد چک: خواص فیزیکی مؤسسات دولتی تصویر امپراتور فرانتس-ژوزف اول ده سنتاوو ۴۰۰۰۰ قتل معمولی
بلغارستان: مجسم
لستان: آسانسور مراسم خاکسپاری مسئول پاکسازی آب
از روی لیست میتونم بگم این نُه داستان چندان برای من دلنشین نبودند و چیز زیادی از اونه� دستم رو نگرفت: واژ، سرمای سگی، میکروسکوپ، خاطرات یک سرباز آمریکایی، پنجاه سال بعد، خواص فیزیکی مؤسسات دولتی، ده سنتاوو، مراسم خاکسپاری مسئول پاکسازی و آب.
باقی داستانه� همه به نوعی جذاب بودند ولی از بینشون این چندتا برای من بهیادماندنیت� هستند:
داستان تلخ "اعدام دفترچه" با درونمایه� قربانیگرفت� تحجر و بیخرد�.
داستان نمادین "ناقوس گوشبرید�" که حکایت زبانِ سرخ و سرِ سبزِ بر باده.
"پیش از عزیمت" داستان طنزیه در مورد مرگ که من رو کمی تکون داد و به فکر واداشت.
"مدرسها� برای احمقه�" هم بخشی از یک رمانه که از زبان دانشآموز� به اصطلاح "عقبماند�" از همین مدرسه روایت میشه و تصویر لطیفی از یک انسان زیبا ارائه میده.
داستان "بچهها� دیگران" از عشق و محبتی مادرانه و کمتر حسابگرانه میگه نسبت به این بیگانگانی که دیگرانشا� میخوانی�.
داستان "ما" که بیشتر یک مانیفسته تا یک داستان خیلی برای من به عنوان یک ایرانی قابل لمس بود و از شفافیتش لذت بردم.
"تصویر امپراتور فرانتس-ژوزف اول" هم طنز نابی داره با درونمایه� مبارزه� منفی و سلبیِ ملتی که جز دهنکج� کاری از دستش برنمیاد.
"قتل معمولی" هم کیفیتی داشت که من رو کمی ناآرام کرد گرچه قادر به توصیف واضحش نیستم.
دو تا از داستاناشو بيشتر دوست داشتم,عكس (ميخاييل زوشنكو) و ما (ميخاييل زادورنوف) بخشى از داستان “ما� : اول کمی از خودمان بگویم.ما آدم های عجیبی هستیم.میخواهیم مثل همه زندگی کنیم و در همان حال مثل هیچکس نباشیم. ما با وجود كمبود نيروى كار،مشكل بيكارى داريم.عاقلانه همدردى ميكنيم و احساسى راى ميدهيم.در زندگى كمرو هستيم و در جنگ قهرمان.به مرده ها احترام مى گذاريم و حق زنده ها را ميخوريم.هميشه خودمان را عاقلتر از همه ميدانيم و به همين علت هميشه احمق از آب در مى آييم.ما در هر لحظه آماده ايم كسانى را كه رنجانده ايم و كسانى را كه به آنان بدهكاريم ببخشيم ما بى حال،ولى پر انرژى هستيم. از استراحت خسته مى شويم و سر كار استراحت مى كنيم. آدمهاى عجيبى هستيم ، برايمان راحت تر است ماشين هاى ضدّ ضربه بسازيم تا انكه جاده ها را تعمير كنيم.ما فقط به كسانى احترام ميگذاريم كه با ما موافق هستن، ما بى چيزيم ولى به سر و وضعمان ميرسيم. با وجود بیکاری دستهای اکثر ما کثیف است.ما ناشکیبا ولی پر تحملیم. هیچکس جز ما نمیتواند این همه مدت حکومتی را تحمل کند و مدام بگوید که دیگر نمیتواند ان را تحمل کند.ما شمع روشن میکنیم و برای رباهایمان دعا میخوانیم.ما هم مومنیم و هم خرافاتی، ما جز خودمان به همه چیز اعتقاد داریم. ما آدم های غیر قابل پیش بینی هستیم.دوست داشتنمان با کبودی همراه است و مهر و محبتمان با مشت.با کلمه روشنفکر به هم توهین میکنیم.
انقدر سریع زندگی میکنیم که فرصت زندگی پیدا نمیکنیم.انگار پایان موعود جهان،سه روز دیگر است،ضمن آنکه ما هر روز در روز دوم آن هستیم و عجله داریم به همه کار برسیم.
ما آدمهایی غیرقابل پیش بینی هستیمدوس� داشتنمان با کبودی همراه است و مهر و محبتمان با مشتم� با کلمه ی روشنفکر به هم توهین میکنیم. آنچه از فضای باز سیاسی فهمیدیم این امکان بود که بردین پیش رئیسمان و بگوییم بزغاله. بله فضای باز سیاسی است و شما هم بزغاله اید. ما کنترباس را با ویولن سل عوضی میگیریم، سارا برنار را با سن برنار.
خلاصه علتی وجود ندارد که نمایندگان را مقصر قلمداد کنیم آنها هم بالاخره نمایندگان مردم هستند و ملت هر طور باشد، نمایندگانش هم همانطور خواهند بود.
خاطرات یک سرباز امریکایی:
تلفظ صحیح اسم کشوری که قرلر لست با آن بجنگیم به انگلیسی ، "ایراک" یا ایران؟؟....
...سلام عزیزم . ما در عراق فرود آمدیم. اینجا واقعا خیلی گرم است . ضمنا سرهنگ در ستاد فرماندهی به طور دقیق پرس و جو کرد و فهمید که تلفظ صحیح نام این کشور به انگلیسی ایراک است�
"ایران" مخفف نوعی ماده ی رادیو اکتیو با اسم " ایرانیوم۲۳۸ " است�
کتاب بخونید و بعد مثل کلی فکر کنید چقدر ما مردم به هم شبیهیم
کتابی خواندنی بود که البته به نظرم هر چه به اواخرش نزدیک شدم داستان ها اُفت کردند ولی در هر حال کتابی نیست که بتوان دیده بر آن بست. ارزش یک بار خواندن را دارد. برای اینکه بتوانم منصفانه و منطقی به این کتاب ستاره بدهم، از همان اول که کتاب را شروع کردم به تک تک داستان های کوتاهِ موجود در این کتاب ستاره دادم. هر چند به جرأت می توانم بگویم که باید به سه یا حتی چهار داستان "صفر" می دادم اما نمی توانستم چون چنین نمره ای در گودریدز وجود ندارد و بنابراین به ضعیف ترین داستان کوتاه های موجود در این کتاب "یک" ستاره دادم. امیدوارم با آوردن ستاره ها و نمرات تعلق گرفته به این داستان های کوتاه شما هم هنگام مطالعه ی اثر نظر ویژه ای به آثاری که 5 یا حتی 4 ستاره گرفته اند داشته باشید.
پلوان: 2 اعدام دقترچه: 4 خاطر: 3 بحران: 2 عکس: 4 واژ: 1 دوازده صندلی: 5 گوساله طلایی: 3 سرمای سگی: 3 ناقوس گوش بریده: 5 میکروسکوپ: 2 دادگا: 4 قصه ای جدید درباره ی شاهی جدید: 5 داستان گالیله ی احمق: 2 پیش از عزیمت: 3 آلیوشا، دوست دوران کودکی: 2 راننده ی درستکار: 3 نامه هایی به احمقها: 1 چمدان: 5 مدرسه ای برای احمقها: 2 خانه ی سالمندان خیابان چکیستها، شماره پنج: 2 بچه های دیگران: 3 ما: 4 خاطرات یک سرباز آمریکایی: 5 جلسه ی علنی: 4 بودجه ی وحوش: 2 پنجاه سال بعد: 2 خواص فیزیکی مؤسسات دولتی: 2 تصویر امپراتور فرانتس-ژوزف اوّل: 5 ده سنتاوو: 2 چهل هزار: 4 قتل معمولی: 5 مجسم: 1 آسانسور: 1 مراسم خاکسپاری مسئول پاکسازی: 2 آب: 1
مجموع نمرات این سی و شش داستان شد عددِ 106 که بعد از تقسیم بر تعداد داستان ها یعنی 36 چیزی نزدیک به 3 آمد.
داستان های این کتاب کوتاه تر از آن چیزی اند که ممکن است پیش از خواندن فکرش را بکنید. پس بخوانید و لذت ببرید. به خصوص از بخشِ روسیه...
پ.ن: دیگر برایم ثابت شده که وقتی نامِ آقای آبتین گلکار پای کتابی هست، آن کتاب قطعا اثری خواندنی و ارزشمند است و نباید از دستش داد...
مجموع سی و شش داستان از نویسندگان روسیه، اوکراین، چک، بلغارستان و لهستان که اغلب داستان ها مضمونی طنزآمیز دارند. چند تا از داستان ها، بخشی از رمان یک نویسنده هستند.
«ما آدمها� شگفتانگیز� هستیم: بیسوادیم� ولی هیچک� نمیتوان� مانند ما جدول حل کند. فقط آدمی از ما، حتی بدون داشتن تحصیلات ابتدایی، میتوان� بهیقی� بگوید که اسب دون کیشوت، رسینانت بود و چون خودش هیچگا� دون كيشوت را نخوانده، مطمئن است که خودِ دون كيشوت، دون كيشوت را نوشته است. ما در همهچی� از غرب تقلید میکنیم� ولی از آن نفرت داریم. ما ناشکیبا، ولی پرتحمليم. هیچک� جز ما نمیتوان� اینهم� مدت حکومتی را تحمل کند و مدام بگوید که دیگر نمیتوان� آن را تحمل کند. آن هم دیگر نه یک حکومت، بلکه چندین و چند حکومت که مثل خردهنا� توی رختخواب مزاحم ما هستند. هرچقدر هم آنه� را بتکانی بالاخره زیر پتو جانت ر�� به لب میرسانن�.»
یک مجموعه داستان غنی و عالی از نویسندگان روسیه و برخی کشورهای اسلاو (اوکراین، چک، لهستان و بلغارستان). نويسندگانی که برخی در ایران شناختهشد� هستند و نام برخی دیگر ناآشناست. بیشتر داستانه� به زبان طنز نوشته شدهان� و دارای مضامين انتقادی نیرومندی هستند. و البته بیشتر داستانها� این مجموعه، تصاویر آشنای بسیاری برای ما خوانندگان ایرانی دارند! از انتخاب داستانه� و ترجمه کاملا راضی بودم و یکی از بهترین مجموعه داستانهای� بود که تا به امروز خواندها�. � در مورد عنوان کتاب و داستانِ ناقوس گوشبرید� از زبان مترجم: چهارصد سال پیش، باریس گادونوف، تزار روسیه، به علتی که شرحش خیلی طولانی است، دویست نفر را اعدام کرد، زبان عده� زیادی را برید، شصت خانوار را هم به سیبری تبعید کرد. تا اینجایش هیچچی� عجیبی نیست. نکته� عجیب اینجاست که یک ناقوس هم محاکمه شد، چون زمانی که آن اتفاقی که شرحش طولانی است، افتاده بود، یک نفر هم رفته بود و ناقوس را به صدا درآورده بود. به دستور تزار، ناقوس را از جایگاهش کندند، زبانش (زبانها�) را بریدند، در ملاء عام دویست ضربه شلاق بر آن زدند و بعد تبعیدش کردند: آن شصت خانوار تبعیدی که خودشان باید با پای پیاده تا سیبری میرفتند� ناچار شدند آن ناقوس چند تنی را هم روی سورتمه دنبال خودشان بکشند. سیصد سال بعد، عدها� حقوقدان موفق شدند ثابت کنند که ناقوس دوره� محکومیت خود را سپری کرده است و حق دارد به زادگاهش برگردد. آن را برگرداندند و ظاهرا هنوز هم برپاست.
از ميخايل زوشنكو كه قبلن اسمش رو هم نشنيده بودم، دو تا قصه خيلي كوتاه تو اين مجموعه بود كه خوشم اومد. طنز سياسي. با اينكه معمولن مشتري داستان كوتاه نيستم، از انتخابها و ترجمه اين مجموعه خيلي خوشم اومد.
چه تصویر آشنایی داشت بیشتر داستانها� این مجموعه. نمیدون� این وجه تشابه بین بلوک شرق و ایران از کجا ناشی میش�. این شباهت نتنها در سطح سیاست و حاکمیت نمود پیدا میکن� که انسان بلوک� شرق به خودی خود در رفتار و کنش و به نوعی عقاید شبیه به انسان ایرانی هستش.� این مسئله تو داستان «ما» به شدت قابل رویت هستش. انگار داستان «ما» بدل عینی ما هستش با کمی تغییر در چند واژ!�
#ادبیات_روسیه 🇷🇺� ناقوس گوش بریده� نویسنده: جمعی از نویسندگان اسلوونیایی� مترجم: آبتین گلکار� نشر: هرمس� � � برشی از کتاب� � اغلب به این فکر می کنم که چرا بی عدالتی به نظر ما از هر شر دیگری که می تواند دامان مردم را بگیرد بدتر است. خب، مثلاً اگر بفهمیم یک فرد بی گناه را به زندان انداخته اند، بیشتر از آن ناراحت و آزرده می شویم که بدانیم هزاران انسان در رنج و نیاز زندگی می کنند. من فقرهایی را دیده ام که زندان در مقایسه با آن تجمل به حساب می آید. ولی با این همه وحشتناکترین فقر هم مانند بی عدالتی، قلب ما را جریحه دار نمی کند. من که می گویم در درون ما هم نوعی غریزه قضایی وجود دارد و گناهکاری و بی گناهی، حق و عدالت، درست مانند عشق و گرسنگی، احساساتی کاملاً طبیعی، پرقدرت و عمیق هستند.� � � و اما قصه از چه قراره� � حقیقتن نمیدونم چه چیزای بگم در مورد کتاب چون یه داستان نبود. کلی داستان کوتاه از خیلی نویسنده های روسیه، اوکراین، چک، بلغارستان، لهستان که خیلی هاشون برای من و احتمال خیلی های دیگه هم ناآشنا بودن. همه داستان ها نقطه مشترکاتی داشتن. درسته بعضیاشون خیلی دوست داشتم و ازشون چندتا برش تو هایلایت و کانال تلگرام گذاشتم.� یه چیز که بخوام حسی بگم از کتاب� بعضی روایت ها تلخ و دردآور بود حتی اگر نویسنده طنزگونه نوشته بود.�
این برش هم که انتخاب کردم برای پست از "کارل چاپک" نویسنده چک هستش، داستان "قتل معمولی" از اون داستانا که دوست داشتم. و نکته جالب کتاب برام علت این اسم بود و فکر کنم برای خیلی ها سوال باشه پس حتمن اگه کتابم نخوندید برید سراغش و در موردش سرچ کنید جالبه دونستنش. ممنونم از دوست عزیزم که تو روزای اول که آمدم ایران و هیچ کتابی نیاوردم این و چند کتاب دیگه رو امانت برام فرستاد تا بخونمش.� �
داستانهای جالبی رو از نویسنده هایی آورده که ما نمیشناسیمشان.داستانها اکثرا طنز هستند. یک داستان باحال از نابوکف دارد که خیلی خوب بود. 3 داستان هم از دو نویسنده به نامهای "ایلف و پتروف" دارد که این دو کتابها و داستانهایشان را به شکل جالبی مشترک و با هم مینوشتند. کلا کتاب باحالیه.
«اعدام دفترچه» اثر آسارگین، «بحران» و «عکس» اثر زوشنکو، «سرمای سگی» اثر ایلف و پتروف، «ناقوس گوش بریده» اثر برگولتس، «قصه ای جدید درباره ی شاهی جدید» و«داستان گالیله ی احمق» اثر واینوویچ، «مدرسه ای برای احمقها» اثر سالکوف، «ما» اثر زادورنوف، «جلسه ی علنی» اثر گالکاروف و «بودجه ی وحوش» اثر فرانکو به نظر من داستانهایی خواندنی از این کتاب است.