خواجه تاجدار شرح احوال آغا محمد خان قاجار بنيانگذار سلسله قاجاريه است آغا محمد خان فرزند محمد حسن خان قاجار در استرآباد متولد شد بخشي از دوران جوانيش در شيراز زير نظر كريم خان زند گذشت اغلب اوقات خود را به مطالعه ميگذراند و كارداني و هوشياريش توجه كريم خان را جلب كرده بود و مورد مشورت او قرار ميگرفت و خود را براي پادشاهي مهيا ميكرد
خواجه تاجدار = Khājah-yi tājdār = Āqā Muḥammad (Mohammad Khan Qajar), Shah of Iran, Jean Guèvre
Historical fiction, Persian Iran Qajar Dynasty (Iran)
Agha Mohammad Khan Qajar (March 1742 � 17 June 1797), also known by his regnal name of Agha Mohammad Shah (Āghā Mohammad Šāh), was the founder of the Qajar dynasty of Iran, ruling from 1789 to 1797 as king (shah).
Originally chieftain of the Qoyunlu branch of the Qajar tribe, Agha Mohammad Khan was enthroned as the king of Iran in 1789, but was not officially crowned until March 1796, having deposed Lotf Ali Khan of the Zand dynasty in 1794.
Agha Mohammad Khan Qajar was famously the eunuch Monarch, being castrated as a young adult upon his capture by Adel Shah Afshar, and hence was childless.
He was assassinated on 17 June 1797, and was succeeded by his nephew, Fath-Ali Shah Qajar.
تاریخ نخستین خوانش: ماه می سال1978میلادی
عنوان: خواجه ی تاجدار دو جلد در یک مجلد؛ نویسنده: ژان گور؛ شاید هم «ژان گوره»؛ مترجم: ذبیح الله منصوری؛ تهران، امیرکبیر، سال1347؛ چاپ دیگر تهران، امیرکبیر، سال1362؛ جلد یک در550ص - جلد دو در458ص؛ شابک چاپ پانزدهم9640000302؛ چاپ سی و یک سال1388؛ موضوع آغا محمد خان قاجار از سال1155هجری قمری تا سال1211هجری قمری (1121هجری خورشیدی تا 1176هجری خورشیدی - سال1742میلادی تا سال1797میلادی)، شاه ایران، داستان، ایران، تاریخ، قاجاریان از سال1193هجری قمری تا سال1344هجری قمری (سال1168هجری خورشیدی تا سال1304هجری خورشیدی - سال1789میلادی تا سال1925میلادی) - سده 20م
خواجه تاجدار، شرح احوال «آغامحمدخان قاجار»، بنیانگذار سلسله ی «قاجاریه» است؛ «آغامحمدخان» فرزند «محمدحسن خان قاجار»، در «استرآباد» متولد شد، و در «شوشا» این جهان را ترک کرد؛ بخشی از دوران جوانی خویش را در «شیراز»، زیر نظر «کریم خان زند» گذراند، او در «شیراز» بیشتر زمان خود را به مطالعه میگذراند، و کاردانی و هوشیاریش، توجه «کریم خان» را جلب کرده بود، و مورد مشورت ایشان نیز قرار میگرفت؛ و خود را برای پادشاهی مهیا میکرد
خواجه تاجدار رُمانی تاریخی است که توسط روانشاد «ذبیحالل� منصوری» با ترجمه و اقتباس از نوشته ا� که در مقدمه کتاب به فردی فرانسوی بنام «ژان گِور» منتسب گردیده بدست آمده است� بسیاری از اهل فن بر این باورند که چنین نویسنده� ای وجود خارجی ندارد، و این کتاب نیز همانند بیشتر ترجمه ها� روانشاد «ذبیحی»، ساخته و پرداخته ذهن خود ایشانست؛ این کتاب به رخدادهای تاریخی «ایران» از هنگام درگذشت «نادرشاه افشار»، تا پایان زندگی «آقامحمدخان قاجار» به دیدی داستانگونه� و با اعمال متد داستان پردازی، و بسط داستان توسط مترجم میپرداز�
در شب دوازدهم ماه ربیع الثانی سال1155هجری قمری، در صحرای «ترکمان» که ستاره دنباله دار در آن شب طلوع کرده بود، «محمدحسن خان» رئیس طایفه ی «اشاقه باش از ایل قاجار(پدر آقامحمدخان قاجار)» از «استرآباد» به صحرای «ترکمان» و محل سکونت طایفه ی خود برگشت، و در همان شب بر اثر بارش شدید باران، و جاری شدن سیل، طایفه ی «اشاقه باش» دچار مشکلات بسیاری شد
محمدحسن خان به خاطر سیل و مشکلات طایفه اش همسرش «جیران (مادر آقامحمدخان قاجار)» را به همراه خود «آقامحمدخان»، به «استرآباد» میفرستد، و در آن شهر حکمران «استرآباد (به نام سبزعلی بیک)» پس از دیدن «جیران»، به خاطر زیبایی او، در صدد تصاحب همسر «محمدحسن خان» برمیآید، و زمانی که «جیران» از این موضوع آگاه میشود تصمیم میگیرد به صحرای «ترکمان» بازگردد؛ «سبزعلی بیک» حکمران «استرآباد» که نمیخواست «جیران» را از دست بدهد پنج نفر از نوکران خود را مأمور ربودن «جیران» میکند
تاریخ بهنگام رسانی 18/09/1399هجری خورشیدی؛ 14/08/1400هجری خورشیدی؛ ا. شربیانی
دوستا� گرانقدر، این کتاب متأسفانه دستخوشِ تحریفاتِ تاریخیِ بسیار زیادی شده است و بیشتر به یک داستانِ خیالی شباهت دارد تا به یک کتابِ تاریخی.. ای وای از مترجمان و نویسندگانِ دروغپرداز و تحریفگر، همچون منصوری -------------------------------------------- عزیزانم� نویسنده به نوعی از آغا محمد خان، شخصیتی قهرمانانه ساخته است که میتوان شک کرد که از نوادگان وی بوده است... همچنین جنابِ آقای منصوری تا میتوانسته از جانبِ خودش بر این کتاب اضافه کرده است، تا به آنجا که بهتر است این کتاب را اقتباسی کثیف بدانیم تا ترجمه به زبانِ فارسی د� ابتدایِ کتاب، نویسنده با توجه به تاریخِ پادشاهانِ بزرگ ایرانی و گره خوردنِ سرنوشت پادشاهان ایران زمین با اختر بینی و ستاره شناسی، تلاش دارد تا تولدِ موجود بی ارزش و یاغیِ آغا محمد خان را همانندِ تولدِ بزرگمردان این سرزمین همچون اشکِ اول و یا شاهپورِ اول و همچنین بهرام گورِ بزرگ را که یادش در یاد و جان ما گرامی باشد، را افسانه ای و مربوط به ستاره بینی، بداند.. نویسنده میگوید: آقامحمدخان در سحرگاه دوازدهم ربیع الثانی سال 1155 هجری قمری (1121 شمسی) در دوره حکومت نادرشاه افشار در ترکمن صحرا (واقع در گلستان امروزی) همزمان با عبور ستاره دنباله دار هالی که هر 76 سال طلوع می کند به دنیا آمد.... اول آنکه میدانیم که بیابانگردهایِ وحشی و تورک، شعورِ تماشایِ آسمان و ستاره شناسی نداشته اند و دوم آنکه زاییدنِ اسب برایِ آنها مهمتر از زاییدنِ زن بوده است.. بعد شما انتظار دارید تولدِ آغا محمدخان حرامی را به یاد بیاورند؟؟ .... از همه مهمتر ستارۀ هالی هر 76 سال یکبار از زمین دیده میشود... آخرین بار که هالی مشاهده شد، در اواخرِ اسفند ماه در سال 1364 بود... حالا از شما خردمندان عزیز میخواهم از 1364 به مدت 76 سال کم کنید و همینطور ادامه بدید تا به تاریخی نزدیک به 1121 برسید... همانطور که مشاهده میکنید نزدیکترین تاریخِ مشاهده بر میگردد به سال 1136 و پس از آن سال 1060 ... که تفاوت تا شب تولد شاهِ بی کفایت و عقده ایِ قاجار که میگویند 1121 بوده است، بسیار زیاد میباشد... ننگ بر نویسنده هایِ کثیف و دروغ پرداز که حتی حساب و کتاب سادهٔ ریاضی را هم نمیدانند و برخی ساده لوح گفته هایشان را باور میکنند ** نویسند� با بیخردی و نادانیِ فراوان، ابداع گرِ جنگ هایِ پارتیزانی را پدر آغامحمد خان، محمد حسن خان قلمداد میکند... در صورتیکه نویسندۀ نادان نمیداند که اولین انسانی که به روشِ پارتیزانی و یا جنگ و گریز در نبردها شرکت میکرد، سردارِ بزرگِ ایران زمین، «سورنا» سردارِ اشکانی بوده است که درود بر آن مرد بزرگ باد.. و پس از او، رستم فرخ زاد و پیروزان و بخصوص بهرام چوبین از این تاکتیک بهره میبرده اند... پس هیچ ارتباطی به این تورکِ حرامی، ندارد ** نویسند� و یا مترجم، از مادر آغا محمد خان شخصیتی افسانه ای میسازد که با بچه ای 9 ماهه در شکم با سبزعلی بیک مبارزه میکند تا سبزعلی به او تجاوز نکند... به خردِ خودتان رجوع کنید، به نظرِ شما حاکم کرگان یا همان استرآباد که سبزعلی نام داشته است، آنقدر در تنگنا بوده که به زن پا به ماه و 9ماهه، چشم داشته باشد؟!!؟ .... سپس چرت و پرتها را ادامه میدهد و میگوید: آغاممدخان در منزل مفید بنکدار به دنیا آمد و این زن به سفارش شوهرش نام بچه را محمد گذاشت، چراکه بهترین نام نزد خدا محمد است!! ببینید مغلطه تا به کجا رسیده است... جیران را شیرزن ایران زمین و از برترین زنان خطاب میکند...تا به کجا خزعبلاتش را ادامه داده است ** � کسی منکرِ خونریزیهایِ کریمخان نیست... ولی آغا محمدخانِ بی اصل و ریشه و حرام لقمه، کاری با لطفعلی خان انجام داد که اگر یک ایرانی و دلسوز میهن باشید، ناخودآگاه اشک از چشمانتان جاری میشود.. لطفعلی خان جوانی زیبا و با غیرت و بی باک که آغا محمد خانِ بی ناموس و حرام زاده، دستور میدهد در حدود 50 نفر به او تجاوز کنند... به درستی که نام محمد، برازندۀ آغا محمدخان بوده است و خوشحالم که نامی از بزرگمردانِ این سرزمین بر رویِ این حرامی نبوده است اگ� رضاخانِ بزرگ که یادش گرامی باد، وجود نداشت، تا به امروز استخوانهایِ کریمخان در زیر پله هایِ کاخش در تهران، مانده بود ** نویسند� با نهایتِ بی وجدانی و حرامزاده صفتی، کشتار بیرحمانۀ مردمانِ کرمان را از سرِ مقاومت آنها میداند، نه از تخم حرامگی آغا محمد خانِ جانی و عقده ای * نویسند� در کتاب اشاره ای به بریدن سر پدرِ آغامحمد به دستِ کریمخان، میکند و میگوید: وقتی سر بریده محمدحسن خان را نزد کریمخان بردند، کریم خان سر را بو میکشد و میگوید چه بوی مطبوعی!!! سبزعلی بیک که سر را آورده بود به خاطر بوی تعفن سر متعجب شد اما کریم خان گفت: چون سرِ بریدۀ دشمن است من از آن لذت میبرم... عزیزانم، در تمام تاریخ اصلاً من چنین اتفاق تاریخی را و چرت و پرتی را که نویسنده گفته است را ندیدم و یا نشنیده ام... ننگ بر تحریفگرانِ تاریخ * نویسندۀ نادان، میگوید: آغاممدخان، دانشمند بود و در زمان او در دربار هیچ کس به اندازه ی او دانشمند نبود... یاوه گویی و چرت و پرت گفتن تا چه حد * نویسندۀ نادان و بیسواد میگوید: تمامی افرادی که خواجه میشوند به دلیل محرومیت از لذات جنسی، این کمبود را با لذت خورد و خوراک جبران میکنند و در نتیجه چاق میشوند .اما آغامحمدخان غذای خود را وزن میکرد و از رژیم خاصی پیروی میکرد و در پایان عمر هم گیاهخوار بود و به همین علت خواب سبک و روحیه شادابی داشت... واقعاً باید به منطق و شعور نویسنده حسادت کرد... من را به یاد شعور و خردِ تازیانِ عرب و به اصطلاح معصومینِ عرب پرستان می اندازد ... دوستانِ عزیزم، دلیلِ وزن کردنِ غذا، فقط و فقط خساستِ وی بود که در تاریخ بارها به آن اشاره شده است.. اسیر این دروغهای تاریخی نشوید * د� زمان گرسنگی و نداری، آغا محمدخانِ بی صاحب و بی بوته، از ایرانی مالیات سنگین گرفت و از خزانۀ دولت، دستور به ساخت بارگاهِ علی ابن ابیطالبِ تازی در نجف و ساختِ گنبدِ طلا برای حسین تازی، را صادر کرد، غافل از آنکه به جای علی تازی در آن گور مغیره، حاکم بغداد قرار گرفته است و هنوز هم ساکنین ایران تصور میکنند که به زیارت قبر علی میروند و نمیدانند که آن گور مغیره است... لعنت به حرامی هایِ عرب پرست چون آغاممدخان، که سرزمین پاکمان را به نابودی کشاندند ** ایران� همیشه مظلوم واقع شده است، وقتی آغا ممدخان مردم تفلیس را به بدترین شکل ممکن به قتل رساند، دستور به تجاوز به زنها و دخترانِ شهر را داد.. که همین موضوع باعث شد تا روس ها به ایران یورش ببرند و مردم عزیزمان را به قتل برسانند. تاوان بی عقلی و نجاست این شاهِ احمق و تورکِ قاجار را مردم مظلومِ ایران دادند ** ای� حرام زادۀ عقده ای حتی به روغن فروش هم رحم نکرد.. روغن فروشی که به تورک ها روغن نمیفروخت را بعد از به قدرت رسیدن در روغن انداخت و سرخ کرد... ولی نویسنده و یا مترجم، بازهم تاریخ را تحریف کرده و میگوید: به آقامحمدخان روغن سوخته میفروخت و با او رفتار بدی داشت و با اینکه آقامحمدخان پول کامل روغن را میداد روغن سوخته و نامرغوب میگرفت. پس از به قدرت رسیدن، آقامحمدخان دستور داد او را در دیگ روغن مغازۀ خودش سرخ کنند و بسوزانند.... ببینید تا چه اندازه این بی پدر و مادرها، تاریخ را تحریف کرده اند ** د� پایان باید بگویم، دلشاد از این هستیم که بدنِ کثافتِ این موجودِ پست و بی ریشه در خاکِ سرزمینمان ایران، دفن نشد... و لاشۀ این خواجۀ حرامی را به نجف بردند که بهترین جایگاه برایِ دفنِ لاشۀ او بود --------------------------------------------- امیدوار� این ریویو برای شما دختران و پسرانِ خردگرایِ این سرزمین، مفید بوده باشه �<پیروز باشید و ایرانی>
با عرض سلام، ریویوی آقای peiman_mir5را خواندم و متاسفانه چون در friend list ایشان نیستم نتوانستم به ایشان پاسخ دهم پس تصمیم گرفتم تو قسمت ریویوی کتاب بنویسم و امیدوار باشم که هر دوی این ریویو ها کنار هم خوانده شوند. از اینهمه ریزبینی و نکته سنجی تاریخی ایشان بسیار لذت بردم، در عین حال متنشان را سرشار از خشم دیدم که همین خشم پنهان میتوان� کل ریویو ایشان را زیر سوال ببرد چرا که به نوعی برای من سوال ایجاد میکن� که چه ضربه شخصی ای به نقطه ضعف ایشان وارد شده که حتی ریویویشان در حال انفجار است؟ لازم هم هست که همینجا بابت هر نوع غلط دیکته یا اشتباه ادبی پیشاپیش عذر خواهی کنم، و خواهش کنم که اشتباهات احتمالی من را به جرم دو رگه بودن بپذیرید. در باب تایید ایشان من هم جزو کسانی هستم که که معتقدم قاجاری ها همان کسانی هستند که بزرگتری� لطمه را به کشور پدری من وارد کردند و قطعا از ستایشگران رضا شاه هستم. اما لازم دیدم با توجه به تجربه شخصی خودم از مطالعه این کتاب و یکی دو کتاب دیگر از ذبیح الله منصوری، به چند نکته اشاره کنم. ۱ در مورد کتاب های ایشون اصولا روی جلد نوشته شده ترجمه و تالیف یا ترجمه و اقتباس! که خود گویای این مطلب هست که ترجمه به متن اصلی پایبند نیست. ۲ اگر هم کسی از سبک کار آقای منصوری بی خبر باشد در طول کتاب با دیدن زیرنویس ها که خاطرات سفر ها و تحقیقات شخصی ایشان هست و با مراجعه به اینترنت و سرچ کردن متوجه میشو� که تخیل ایشون نقش پر رنگی در کار دارد.(حتی میدانیم که در بسیاری از موارد متن اصلی فقط یک مقاله است و کتاب نیست) ۳ ایشون مورخ نبودند بلکه مترجم تاریخ ، مطبوعات و ادبیات ایران، روزنامه نگار و نویسنده بودندکه بسیار میتوانن� در باب تاریخ جایز الخطا باشند. و در مورد این کتاب به خصوص خود آقای jean guèvre هم تاریخدان نبودند بلکه کشاورز و سیاستمدار بودند که خود باز جای بیشتری برای اشتباهات باز میکن�. ۴ خارج از این بحث که هیچکدام تاریخدان حقیقی نیستند و اساسا نگاه به این کتاب به عنوان سند تاریخی اشتباه است و تا حد زیادی می تواند برای افراد خوش باور گمراه کننده باشد، از دیدگاه دیگری میتوان� برای کسانی کهتجرب� مطالعه کتاب های تاریخی ندارند و تازه قصد دارند مطالعه تاریخ را شروع کنند به عنوان رمانی در حاشیه تاریخ ( مثل من که مطالعه تاریخ برام خیلی خشک و سنگین بود) بسیار کار آمد باشند. من با علم به اینکه نمیتوانم کتاب های تاریخی را به انتها برسانم کتاب های منصوری را شروع کردم که داستان های تاریخ را همراه با قصه پردازی و بسیار خوشمزه بخوانم و در اون مقطع برای من بسیار مناسب بود.(البته با علم به اینکه الزاما حقیقت نیست تا بعد بتوانم سراغ کتاب های جدی تر بروم) ( کلا کتاب تاریخی اگر انقدر روان و خوشمزه باشد دیگه خیلی تاریخ نیست و یک جای کار میلنگد) ۵ همه ما میدانیم که حتی تاریخ نویس های بزرگ هم در طول تاریخ دست نشانده یا تحت تاثیر حکومت و دولت وقت خودشان بودند در نتیجه همان کتاب های مرجع هم جای بحث دارند و الزاما نمیتوان ازشان توقع صد در صد حقیقت داشت چی برسد به کتاب های قصه وار منصوری😂( بگذریم که همان کتاب های مورخان متعصب هم در طول تاریخ میتوانن� بارها و بارها دستکاری شوند و بررسی همه اینها بابت رسیدن به یک تاریخ دقیق و صحیح کار هر کسی نیست و� وظیفه تاریخدانان است نه عوامی که ذبیح الله میخوانند)
۶ آقای منصوری خودشان به تعبیر و تفسیر های متنشان معترف بودند و با توجه به اینکه یکی از پرکارترین مترجمان بودند و بیش از ۶۰جلد کتاب ترجمه کرده اند در هر صورت شایسته نوعی از احترام هستندو آثارشان قابل نادیده گرفتن نیست. (حتی فقط از باب رمان نویسی با الهام از تاریخ) ۷ وقتی ایشان با دلی چرکین میگوید که نویسنده( به علت قهرمان پروری) حتما از نوادگان آغا محمد خان بوده باعث خنده من میشون� چون دارند این قضیه را یک fact اعلام میکنند، در ضمن چه درست و چه غلط نوادگان ایشون هم مثل هر فرد دیگری حق دارند کتاب بنویسند یا حتی سعی کنند به شکلی متقلبانه دید عموم را نصبت به جدشان تغییر دهند، درست همانقدر که ایشان حق دارند هرچه که دوست دارند یا صلاح میدانند به عنوان ریویو بنویسید و آغا محمد خان را شاه بی کفایت و عقده ای، تورک حرامی، بی اصل و ریشه و حرام لقمه، بی صاحب و بی بوته، شاه احمق و تورک قاجار بنامند وابرا� خوشحالی کنند که بدن پست و بی ریشه او در ایران دفن نشد. و من هم حق دارم از دیدگاه خواننده این کتاب و ریویوی ایشان اعلام کنم که متن ریویو بسسسسسسسسیار نژادپرستانه تر از کتاب است! ۸ و حمله هایی از قبیل� ننگ بر نویسنده های کثیف و دروغ پرداز، نویسنده بی خرد و نادان، نویسنده بی وجدان و حرامزاده صفت، نویسنده نادان و تحریفگر تاریخ� به نویسنده و مترجمی که تاریخدان نبودند از دید من بسیار مغرضانه و کینه توزانه میرس�. به فرض اگر کینه توزانه نبود ایشان با اینهمه دقت تاریخی میتوانستند۳۰صفحه اصطلاحیه تاریخی درباره این کتاب چاپ کنند که کجاها با تاریخ مغایرت دارد ،و مردم بتوانندکنار این کتاب مطالعه کنند و تطبیق دهند و تاریخ یاد بگیرند. آن هم بدون پدر کشتگی. ۹ نهایتا اینکه اگر لازم است من شخصا از نویسنده ریویو عذرخواهی میکنم که که آقای jean guèvre با جنگ های پارتیزانی سورنا سردار اشکانی آشنا نبودند و اینکه کشتار بی رحمانه مردم کرمان را از سر مقاومت میدانند نه از تخم حرامزادگی آقا محمد خان جانی و عقده ای. ( من اینجوری میدانم که هیچ وقت در طول جنگ و در هیچکجای دنیا حلوا خیر نمیکردند و کشتارهای وحشتناک همیشه برقرار و همیشه بیرحمانه بوده. بگذریم که نظر دو طرف دعوا هم همیشه با هم متفاوت است) نهایتا اینکه امیدوارم باعث خشم و دلخوری بیشتر نشوم. واقعیت این است که ما هر چقدر از خودمان نفرت بیشتری بروز دهیم واقعیتی که تو صحبت ما مطرح است ارزشش کمتر میشو� و بیشتر زیر سوال میرو� و ریویوی ایشان اگر با لحنی آرام مطرح میش� قطعا بسیار تاثیرگذارتر بود. خلاصه که من از طرفداران منصوری نیستم اما دیدم خیلی جای بحث هست.
خیلی ها ترجمه های ذبیح الله منصوری را قبول ندارمند و کتابهای اونو بیشتر نوشته ها و خیالبافبی هاش می دونند تا ترجمه ولی من خودم به تاریخ با ترجمه های اون علاقمند شدم به خاطر ارتباطی که تو سنین راهنمایی و دبیرستان میتونستم باهاش برقرار کنم و اطلاعات خیلی خوبی به خواننده در ÷اورقی هاش میده من که خیلی کتاباش و خصوصا این کتابو دوست دارم
من لذت بردم از کتابش - اطلاعات خیلی خوبی از داستان محمدخان قاجار و طایفه قاجار بدست اوردم اگر 5 ستاره ندادم یه علت داشت - آقای منصوری به جمگ های نان استاپ محمخان خیلی شاخو برگ می داد بعضی جاها اضافه گویی بود - از یه قسمت هایی به بعد من فقط می خوندم محمد خان رفت شیراز تهران و گرفتن قشون کشید به دست اورد بعد فلان جا رو گرفتن - یعنی من فقط از ادوات جنگ و جنگ کردن محمد خان می خوندم و خط به خط رد می کردم این خوشایند نبود برای من
خب من این کتاب رو از کتابخونه بابا کش رفتم! کامل کامل مطالعه ش نکردم . اما بخش هایی رو که مربوط به کشتن لطفعلی خان زند ، به دنیا اومدن آغامحمدخان قاجار و شرایط پیشین ایران و مطالبی در مورد مادرش ، ویژگی های شخصیتی آغامحمد خان قاجار و اوضاع کرمان بود رو خوندم . کتابش بامزه ست . وقتی می خونینش هیچ فکر نمی کنین اینا یه زمانی واقعیت داشته! مثل قصه می مونه
بعد هزار سال دیدم برا این چیزی ننوشتم گفتم یه چیز بنویسم. کتاب از کتاب های کتابخونه پدربزرگ بود که وقتی نوجوون بودم خوندم. زیاد از جزییاتش یادم نیست ولی داستانی گرفته بود نوشته بود.
من این کتاب رو به کمک جمعی از دوستانم مطالعه کردم. بخشی هایی که بیش از حد کش داده بود رو سریع جلو رفتیم ولی بخش هایی که به لحاظ تاریخی یا ادبی یا شخصیت شناسی یک فرد اهمیت داشت رو دقیقا مطالعه کردیم
بیان کتاب دقیق و باظرافت هست ولی بینهایت اطناب داره به قول دوستان
به نظرم اگر وقت و حوصله کافی دارید و به تاریخ علاقه دارید کامل مطالعه کنید وگرنه من مثل باقی کتب تاریخی گزیده خوانی ش رو پیشنهاد میدم
عمو محمدم این کتاب رو تو نوجوونی اش خونده بود منم نوجوون بودم و این کتاب رو خوندم اون خیلی ازش تعریف می کرد اما من زیاد اون تعریف ها رو توش ندیدم. شاید چون نوجوونی من با اون فرق داشته شاید جامعه ای که داریم تو دو نسل نوجوون های متفاوت داشته شاید چون انقدر من مشابهش رو تو دوره حاضر دیدم شگفت زده نشدم شاید چون فکر میکنم هنوز اون اتفاق ها میفته جا نخوردم شاید چون من یه نوجوون با کلی آرمان بودم حیرت نکردم و شاید چون من جای عمو محمدم نبودم حیرت نکردم
متأسفانه من هنوز موفّق به پیدا کردن ِ نویسنده ی این کتاب یا خود ِ کتاب حتّی از روی شابک ِ آن نشده ام و به همین خاطر این احتمال که خود ِ ذبیح الله منصوری نگارنده ی این کتاب باشه برای من قوّت گرفته. اگر چنان چه شما هجّی ِ لاتین ِ نام ِ نویسنده ی این کتاب، یا نام ِ خود ِ کتاب رو به زبان ِ فرانسه می دونید خواهش می کنم من رو بی خبر نگذارید
من هم این کتاب رو مدت ها پیش خوندم. نثر بسیار جالبی داره و کاملاً آدم رو با خودش می کشونه اما...�
اما طبق معمول وقتی پای ذبیح الله منصوری وسط باشه نباید خیلی اعتماد کرد. کسی به ترجمه هاش دید خوشی نداره. حتی بعضی ها می گن هفتاد هشتاد درصد ترجمه هاش تالیفیه و از ذهن خودش تراویده.
خواجه تاجدار، رمانی تاریخی است نوشته ژان گور فرانسوی که مترجم توانمند ایرانی، زنده یاد ذبیحالل� منصوری آن را به پارسی برگرداندهاس�. این کتاب به رخدادهای تاریخی ایران از هنگام مرگ نادرشاه افشار تا پایان زندگی آقامحمدخان قاجار به دیدی داستانگون� میپرداز�. گرچه چهرهها� این کتاب همگی تاریخیان� ولی همه رخدادهای این کتاب بر پایه راستینگیها� تاریخی نیست. قهرمان این کتاب، آقامحمدخان قاجار است و نویسنده کوشیده� است که خونریزیه� و ددمنشیهای� را که او و پیروان و یارانش انجام داده بودند، توجیه کند.
این کتاب رو میشه تو دو کلمه توصیف کرد:بسیار جذاب تقریبا همه کتابای تاریخی - داستانی رو دوست دارن.این کتاب هم راجع به زندگی آغا محمد خان قاجاره.از دست ندینش
این کتاب را باحرص و ولع زیاد خواندم. در بعضی از قسمت ها بیش از حد به جزییات پرداخته شده که باعث می شود مطالعه آن ملال آور شود. بعضا هم جای تعجب دارد که این همه جزییات چگونه نقل شده و آیا میتوان به درست بودن ان ها اطمینان کرد؟ بسیار علاقه مند هستم که بدانم اصل کتاب چند صفحه بوده؟ اصلا کتاب بوده یا یادداشت؟ علاقه زیادی به شناخت نویسنده دارم و میخواهم بدانم این اطلاعات را از کجا کسب کرده است ٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪ دوستان زیادی به ترجمه این کتاب انتقاد کرده اند که من هم با آنها موافق هستم و متاسفانه با احترام باید قبول کنبم که این انتقاد به سایر کتاب های این مترجم هم وارد هست. آقای خسرو معتضد دیدگاه متفاوتی دارند و معتقدند که باید از آقای ذبیح الله منصوری به نیکی یاد کرد و نباید در ترجمه هایشان شک کرد. من خودم همیشه تعداد صفحات کتاب اصلی را با تعداد صفحات ترجمه مقایسه میکنم که نتایج قابل تاملی دارد. آما در مورد این کتاب متاسفانه نسخه اصلی را پیدا نکردم
خواجه ی تاجدار یک رمان تاریخی است نه کتاب تاریخ. در این نوع رمان ها، نویسنده دستش برای تحریف شخصیت ها و خیال پردازی باز است. در همه جای دنیا چنین است. مثلا کالین مک کولو، رمان اربابان روم را در هفت جلد نوشته است که با شخصیت های تاریخی، خیال پردازی های بسیاری کرده است و سزار را شخصیتی بسیار مثبت نشان داده است. در این نوع رمان ها ، لزوما تاریخ دقیق نیست بلکه میتواند حتی داستان عوض شود. یعنی میتوان برای مثال داستانی نوشت که هیتلر را فاتح جنگ جهانیدو� نشان داد و کاملا این نوع رمان ها پذیرفته شده اند. بنده از بعضی کامنت ها که از واژه ی «خیال پردازی» (که از عناصر اصلی یک رمان است) به منظور حمله به نویسنده (مترجم) استفاده میکنند بسیار تعجب میکنم. با اینکه دوستان اهل کتاب هستند اما از ساختار رمان های تاریخی بی اطلاع؟
کتاب خواجه تاجدار اثر ژان گور فرانسوی و ترجمه ذبیح الله منصوری ه که به روایت رخدادهای تاریخی ایران از قتل نادرشاه افشار در خراسان تا قتل اقا محمد خان قاجار درشوشی قفقاز میپردازه . البته تمرکز اصلی کتاب روی زندگی اقا محمد خان قاجار ه ؛از بدو تولد گرفته تا خواجه شدن ،دستگیر شدنش به دست کریم خان ، فرارش از دست کریم خان زند، به پادشاهی رسیدن، جنگها و خونریزیها، انتقام و بیرحمی هاش . کتاب دو جلدی و حدود هزار صفحه ست ولی بسیاااار جذاب و گیرا نوشته شده. به نظرم هر ایرانی که گاهی به تمدن دوهزار و پانصد ساله ایران پز میده باید این کتابو بخونه و بدونه تاریخ ایران متاسفانه قتل و کشتار و پدر و پسر کشی و حتی نسل کشی هم داشته . آقا محمد خان قاجار در تاریخ ایران و شرق از لحاظ اینکه خواجه ایست که به سلطنت رسیده منحصر به فرد است . او با عزم و پشتکاری فوق العاده موفق شد پادشاه ایران شود و بازماندگانش تا یک قرن و نیم در ایران سلطنت کردند
This entire review has been hidden because of spoilers.
داستان زیبایی داره ، البته قطعا نباید بهش به عنوان یک کتاب تاریخ نگاه کرد و قطعا در بسیاری از جاها تخیل نویسنده وارد شده اما همچنان کتاب درخورد توجه و جذابی هست، نثر شیوا و گیرای ذبیح الله منصوری هم که نیاز به تعریف نداره ، فقط اشکال کتاب این هست که برخی موارد زیاد تکرار شده و البته این مورد در تمامی کتاب های ذبیح الله منصوری دیده می شه، در کل به کسایی که مثل خودم حوصله خوندن کتاب تاریخی ندارن اما به تاریخ علاقمند هستن به شدت پیشنهاد می کنم
بی تردید بهترین کتاب تاریخی که خواندم. اطلاعات جامع و دقیق همراه با ترجمه فوق العاده اقای منصوری و توضیحات جامع ایشان. زندگی خارق العاده خواجه ای که پادشاه شد نه نوکر حرمسرا! تاریخ زندگی اغا محمد خان قاجار و سلسه قاجار همیشه وارونه و با سیاهنمایی یاد شده. این خواجه شگفت انگیز اگر نبود جغرافیای کنونی ایران خیلی متفاوت بود.
خواجه تاجدار "یک کتاب تاریخی موفق بدون هیچ گونه تحریف و "شخصی سازی بود با پس زمینه ای که از کتابهای تاریخی ایرانی داشتم برای من آقا محمد خان قاجار شخصیتی هوسباز و فاقد استعداد بود اما در این کتاب ژان گور خیلی زیبا پادشاه ایران آقا محمد خان قاجار را از بدو تولد تا زمان مرگ استعداد ها و خصوصیات اخلاقی ایشان را معرفی کرده من خیلی خوشم اومد از این کتاب.
به حق آقا محمد خان قاجار یکی از بزرگ مردان تاریخ معاصر ایران هست .. درسته که جنایات زیادی کرد ولی اگر نبود و تمامیت عرضی ایران رو حفظ نمی کرد معلوم نبود الان کجا بودیم ... حیف که نوادگانش هر چه رشته بود پنبه کردن
این کتاب بسیار جذاب و خواندنی ست. داستان تاریخی و روایی از زندگی آقا محمد خان قاجار که خشکی کتابهای تاریخی رو نداره و تخیل محض رمان رو هم نداره. توصیه میکنم حتما بخونید
کتاب جو و شرایط حساسی از تاریخ ایران رو بیان می کنه و شرایط سیاسی و فرهنگی و رفتار مردم و حاکمان به خوبی در این کتاب مشخص هست ولی بعضی از روایت های کتاب با کتاب های تاریخی معتبر تفاوت داره
If you want to know why the Qajar dynasty was the worst imperial dynasty in Iran, you have to read this book, and in my opinion, it's the best source to know Agha Mohammad Khan Qajar. Also, I recommend reading all of the writer's books, of course you have to be interested in Iran's history.