ŷ

Jump to ratings and reviews
Rate this book

شهر قصه

Rate this book

65 pages, Paperback

First published January 1, 1973

10 people are currently reading
411 people want to read

About the author

بیژن مفید

8books35followers
(Bizhan Mofid)
بیژن مفید (۹ خرداد ۱۳13 در تهران - ۲۱ آبان ۱۳۶۳ لس‌آنجل�) از نمایشنام‌نویسا� ایرانی است.�
از او تا به حال تعداد ۹ نمایشنام انتشار یافته ولی آثاری از نوشته‌ها� او به روی صحنه آمده، و بیش از ۱۵۰ نمایشنام رادیویی و تلویزیونی توسط او ترجمه و کارگردانی شده‌اس�.�
با وجودی که از «بیژن مفید» تا به حال تعداد ۹ نمایشنام به چاپ رسیده و علاوه بر این با آثاری که از نوشته‌ها� او به روی صحنه آمده، و همچنین با بیش از صد و پنجاه نمایشنام رادیویی و تلویزیونی که توسط او ترجمه و کارگردانی شده، ولی باز هم «شهر قصه» معروف‌تری� اثر و نمایشنام‌ا� است که از او به یادگار مانده‌اس�. ین نمایشنام برگرفته از ترانه‌ها� متل و ضرب‌المثل‌ها� قدیمی ایرانی و سرشار از کنایه و اشارات و تشبیهات و اصطلاحاتی است که بیشتر در زبان گفتاری مردم کوچه و بازار ساری و جاری بوده و هست.�
بیژن مفید» روز ۲۱ آبان ماه سال ۱۳۶۳، دو سال بعد از ورودش به آمریکا، در لوس آنجلس در گذشت. با مرگ او ایران یکی از بهترین هنرمندان دوران اخیر را از دست داد. او نیز چون آن دیگر تئاتر نویس نامی و معتبر ما، «غلامحسین ساعدی» دانا و آگاه به آنچه که می‌کرد� وسائل ترک دنیا را برای خود فراهم آورده و خود خواسته و مصمم راهی را برگزیده بود که هر چه زودتر به پایان قصه‌ا� رهنمون باشد.�
یاس و نومیدی او از آنچه که می‌خواس� و نمی‌دید� و انزوا و دلزدگی‌ا� را از آنچه که می‌دی� و نمی‌خواس� در یادداشتی به قلم «اردوان مفید» برادر و میزبان او در ایامی که در آمریکا سکونت داشت می‌خوانی�:�
‏�...بعد از یک ماه انتظار و نگرانی ‏‏ب� فرودگاه لوس آنجلس رفتم که محموله [در تهران که به من تلفن می‌ش� از او به‌عنوا� «محموله» یاد می‌ش�:] را بگیرم. آنقدر رنجور و شکسته بود که باورم نمی‌ش� . . . از هفته دوم ورودش که همه باخبر شدند، خانه کوچک ما پایگاه چهره‌ها� آشنا و قدیمی شد که همه پروانه‌وا� دورش می‌چرخیدن� . . .�
ساعت حدود سه صبح است، همه رفته‌ان� و او تنها نشسته‌اس�. گویی چون همیشه با خواب قهر است. سیگار، این آشنای دیرین در لابلای انگشتان استخوانی‌� جابجا می‌شو�. عینکی بدقوراه به چشم دارد. به‌طور� که نیم‌رخ� را رنجورتر نشان می‌ده�. ولی هنوز استوار و محکم می‌نمای�. تلویزیون مثل همیشه روشن است. وقتی وارد اطاق می‌شو� مرا نمی‌بین�. حرف‌ها� روز را مرور می‌کن�. تشویق دوستان به نوشتن و کار کردن و اینکه مردم تشنه آثارش هستند. کنارش می‌نشین�. می‌پرس�: چرا نمی‌خوابی� می‌گوی�: نه، تو برو بخواب. فردا کارگری. . . قبل از آنکه با

Ratings & Reviews

What do you think?
Rate this book

Friends & Following

Create a free account to discover what your friends think of this book!

Community Reviews

5 stars
274 (50%)
4 stars
173 (32%)
3 stars
72 (13%)
2 stars
14 (2%)
1 star
7 (1%)
Displaying 1 - 30 of 49 reviews
Profile Image for Ahmad Sharabiani.
9,563 reviews715 followers
February 15, 2022
شهر قصه در دو پرده و چهار صحنه = Shahr-e Ghesseh = City Of Tales, Bijan Mofid

Bijan Mofid (May 31, 1935 � November 2, 1984) was an influential Iranian playwright and stage director. His most famous work, Shahr-e Ghesseh, is an allegorical satire written in the form of a musical play using elements of Iranian folklore, for which he also composed the music.

In the Iranian musical play Shahre Gheseh (City of Tales), an elephant walks into a town, falls down, breaks his tusk, and asks for help. The town's other animals including a fox, a monkey, and a parrot debate what to do next as the elephant waits and voices his opinions. As written by acclaimed Iranian playwright Bijan Mofid, Shahre Gheseh is a parable about tradition and the way a strange visitor can or can't survive in a society with fixed ideas.

It's a painful tale of characters whose realities are inhibited by enforced practices, values, and superstitions. Created in the narrator's mind's eyes, the characters are accustomed to their own world of trickery and deception. And one day, when a newcomer enters, these characters quickly transform him into their own world -- the world of Shahre Gheseh.

One of Iran's most popular plays before the country's 1979 revolution, Shahre Gheseh is being restaged in a theatrical new version. A rare version of an acclaimed play -- a work that's both sad and fun, and performed in Farsi!.

تاریخ نخستین شنیدار: ماه ژانویه سال1974میلادی

عنوان: شهر قصه در دو پرده و چهار صحنه (نمایش موزیکال)؛ نویسنده: بیژن مفید؛ شیراز، دومین جشن هنر شیراز، سال1347، در128ص؛ موضوع نمایشنام های نویسندگان ایران - سده20م

داستان‌سر�: «جمیله ندائی»؛
روباه: «عباس جاویدان»؛ صدا: «بیژن مفید»؛
شتر نقال: «اردوان مفید»؛ «بهزاد ندایی»؛ «مهدی علی بیگی»؛ صدا: «بیژن مفید»؛
خرس رمال: «فرخ صوفی»؛ صدا: «بهمن مفید»؛
فیل: «حسین والامنش»؛
خر خراط: «محمود استادمحمد»؛
اسب عصار: «سهیل سوزنی»؛
طوطی شاعر: «سهیل سوزنی»؛ صدا: «هومن مفید»؛
خاله سوسکه: «تهمینه مدنی»؛
موش عاشق: «هومن مفید»؛
سگ عطار: «فرهاد صوفی»؛
بز بزاز: «رشید کنعانی»؛
میمون رقاص: «آرش»؛
آوازها: سازنده آهنگها، خواننده و نوازنده ی پیانو «بیژن مفید»؛ سازنده ی آهنگ حمومی: «بیژن مفید» و خواننده: «بهمن مفید»؛ تصنیف زاهدی به میخانه بر اساس غزلی از «شیخ بهایی» است؛ آواز گندم از اشعار قدیمی ایرانی است؛ خواننده (کوروس سرهنگ زاده) و سازنده آهنگها «بیژن مفید» است؛

نخست نمایشنام را دیدم، سپس دو نوار یکساعت و نیم در سال1363هجری خورشیدی برای پسر بزرگم خریدم، هر بار که با هم گوش میکردیم، یاد «کلیله و دمنه» میافتادم، فکر میکردم اگر «کلیله و دمنه» را این روزها مینوشتند، لابد همین میشد که روانشاد «بیژن مفید» نوشته است؛

تاریخ بهنگام رسانی 26/11/1399هجری خورشیدی؛ 25/11/1400هجری خورشیدی؛ ا. شربیانی
Profile Image for Dream.M.
883 reviews416 followers
May 17, 2024
آدم این قصه ها رو میشنوه دلش مامانشو میخواد
Profile Image for Miss Ravi.
Author1 book1,143 followers
July 10, 2019

بیژن مفید: «در حقیقت، شهر قصه، قصه گرگ‌هاس�. روایت است در شب‌ها� سرد زمستان، دو گرگ گرسنه به هم می‌رسن�. از ترس روبروی هم می‌نشینن� و مواظب یکدیگرند که یکی آن دیگری را از شدت گرسنگی پاره نکند. کم‌ک� گرگان دیگر می‌رسن� و همه دور هم می‌نشینن� و مواظب یکدیگر پلک نمی‌زنن�. هر بار یکی خسته می‌شو� و پلک می‌زند� بقیه بر سرش می‌ریزن� و پاره‌پاره‌ا� می‌کنن� و متوجه نیستند که زمان پاییدن یکدیگر، شاید شکارهایی رد شده‌ان� و آنها ندیده‌ان�. شهر قصه، حکایت حلقه گرگ‌هاس� و تراژدی نکبت‌با� آدمیزاد. شاید اگر هرکدام از آنها حرکتی می‌کردند� وضعشان این‌هم� دردناک نبود.»
Profile Image for Arman.
351 reviews313 followers
August 27, 2024
* این امتیاز صرفاً به متن نمایشنام شهر قصه داده شده است، نه به اجرای بسیار زیبا و لذت بخش آن.
من به اجرای صوتی آن، قطعاً و بی‌هی� بحثی نمره پنج می‌ده�.

"مفید"ها وارد می‌شون�:

سال ۱۳۴۷، همراه با تئاتر ساختارشکن "پژوهش ژرف و سترگ ..."، بیژن مفید جوان نیز تئاتری را در جشن دوم هنر شیراز به روی صحنه برد که از نظر استقبال، در زمان خود بی‌نظی� بود.

بیژن مفید بر روی نمایش "شهر قصه" را در گروه هنر ملی و سپس سازمان پیشاهنگی با همراهی جمعی از بازیگران تازه‌کا� و آماتور کار کرده بودم و کم‌ک� در طی تمرین‌هاشا� نمایشنام هم شکل نهایی‌ا� را به خود می‌گیر�.
مفید و تیم جوان و پر شورش در جشن هنر شیراز به روی صحنه می‌روند� از سازمان تلویزیون ملی جایزه می‌گیرن� و مورد استقبال فراوان مردم قرار می‌گیرن�. به دنبال آن، این تئاتر در تهران (۲۵ شهریور)، آبادان و مسجدسلیمان و آغاجاری به روی صحنه برده می‌شو�.
بسیاری از بازیگران این نمایش، از جمله محمد استاد محمد، بهمن مفید، جمیله ندایی به نام‌ها� آشنایی برای اهل نمایش تبدیل می‌شون�. و خود بیژن مفید نیز همراه با جمیله ندایی(مفید)، به کارگاه نمایش می‌پیوندن�.

جنگلِ مفید:

مفید با ترکیب سنت‌ها� نمایشی روحوضی، نقالی و آوازخوانی با حکایت‌ها� تمثیلی، تلاش می‌کن� در "شهر قصه" و نمایش‌نامه‌ها� بعدی‌ا� به فرمولی برای تئاتر ملی یا ایرانی دست پیدا کند.
خوشبختانه به واسطه‌� ضبط صوتی و تصویری این نمایش، بخوبی می‌توانی� متوجه حس و حال و نحوه کار بیژن مفید و تیمش بشویم.

شهر قصه و حیوانات مفید را همانطور که خودش هم به صراحت بیان کرده، تمثیلی از جامعه ایران و اقشار مختلف آن دانست که در طی یکسری اتفاقاتی، از شهری قشنگ و آرام به جنگلی مبدل می‌شو� که ساکنینش در پی پاره کردن یکدیگر می‌شون�.
در نتیجه، این نمایشنام به بستر مناسبی تبدیل می‌شو� تا مفید به صراحت و با گزندگی به نقد اقشار مختلف جامعه خود بپردازد.

اما به نظرم ایراد اصلی نمایشنام به نحوه گسترش آن برمی‌گرد�. البته باید بگویم که نمی‌دان� که آیا این فرم روایی شهر قصه ریشه در نمایش‌ها� روحوضی و یا نقالی دارد یا خیر.
به هر حال، آنطور که از روایت‌ها� شفاهی بر� می‌آید� نمایشنام به مرور و با مشارکت خود بازیگران، تکه تکه از طرحی کوتاه به شکل فعلی آن مبدل می‌شو�. فکر می‌کن� که همین امر موجب شده است که خرده� روایت‌ها� نمایش، نه اپیزودیک بلکه وصله‌طو� به نظر برسند.

در اهمیتِ مفید:

به نظرم اهمیت بیژن مفید و کارنامه‌� او در این است که در زمانه‌ا� که اکثر هنرمندان به اجرای نمایشنام‌ها� خارجی می‌پرداختند� او با شجاعت و تهور در نقش یک کارگردان - مولف پا به میدان می‌گذار� و نشان می‌ده� که در کنار قدرت در کارگردانی، به خوبی جامعه‌‌ا� و مخاطبش می‌شناس� و همچنین میتواند سنت‌ها� نمایشی ایرانی را به زیبایی در نمایشش به کار گیرد.
بنابراین او با اولین کار خود به یکی از تک‌سواران� نمایشنام‌نویس� ایران بدل ‌می‌شو�.
Profile Image for (آگر).
437 reviews619 followers
January 25, 2015
بالاخره نوای صوتی اش رو تمام کردم
به قول مُلا یا همون روباه،عجبا
!!!!
مُلا عجب شخصیتی داشت و صدا و لحنشش عالی بود
هروقت حرف میزد کیف میکردم از این همه حیله و بکار بردنش در صداش
من بهترین شخصیت پردازی و نقش رو به مُلا(روباه) میدم
:)
آهنگ هایی که میخوندن برام خیلی لذت بخش بود
حسی که در آهنگ های قدیمی ایرانی هست الان خیلی کم پیدا میشه

Profile Image for Narges Moeini.
52 reviews127 followers
February 9, 2017
ننه‌ا� بود که نفرین بکنه
بعد نصفه‌ش� پاشه لحاف رو آدم بکشه
که مبادا پسرش خدا نکرده بچّاد،
که مبادا نور چشمش سینه پهلو بکنه. حالیته؟

بابایی بود که گاه و بی‌گا�
سرمون داد بزنه،
باهامون دعوا کنه،
پامونو فلک کنه،
بعد صبح زود پاشه ما رو تو خواب بغل کنه
اشگ‌ها� شب قبلو که روی صورتمون ماسیده بود،
کم کمک با دستای زبر خودش پاک بکنه، حالیته؟
Profile Image for Saman.
1,168 reviews1,072 followers
Read
January 3, 2011

آره... داشتیم چی می‌گفتیم� بنویس:

ما رو دیوونه و رسوا کردی. حالیته؟
ما رو آوارۀ صحرا کردی. حالیته؟
آخه مام واسه خودمون معقول آدمی بودیم
دستِ‌ک� هر چی که بود آدم بی‌غم� بودیم. حالیته؟

سر و سامون داشتیم
کس و کاری داشتیم.

ای دیگه. یادش بخیر!
ننه‌مو� جوراب‌مون� وصله می‌ز�.
ما رو نفرین می‌کر�.

بابامون، خدا بیامرز
سرمون داد می‌کشی�
به‌همو� فحش می‌دا�
با کمربند زمونِ احباریش پامونو محکم می‌بس�
ترکه‌ها� آلبالو رو کفِ پامون می‌شکس�. حالیته؟

یادِ اون‌روز� بخیر!
چون بازم هر چی که بود،
سر و سامونی بود. حالیته؟

ننه‌ا� بود که نفرین بکنه
بعد نصفه‌ش� پاشه لحاف رو آدم بکشه
که مبادا پسرش خدا نکرده بچّاد،
که مبادا نور چشمش سینه پهلو بکنه. حالیته؟

بابایی بود که گاه و بی‌گا�
سرمون داد بزنه،
باهامون دعوا کنه،
پامونو فلک کنه،
بعد صبح زود پاشه ما رو تو خواب بغل کنه
اشگ‌ها� شب قبلو که روی صورتمون ماسیده بود،
کم‌کم� با دستای زبر خودش پاک بکنه. حالیته؟

میدونی
بابامون چن سالِ پیش
عمرشو داد به شوما
ـ هر چی خاکِ اونه عمر تو باشه ـ
مَردِ زحمتکشی بود...
خدا رحمتش کنه.

ننه هم کور و زمین‌گی� شده،
ای دیگه. پیر شده.
بیچاره. غصۀ ما پیرش کرد،
غم رسوایی ما کور و زمین‌گیر� کرد. حالیته؟

اما راسش چی بگم؟
تقصیر ما که نبود،
هرچی بود، زیر سر چشم تو بود.
یه کاره تو راه ما سبز شدی
ما رو عاشق کردی
ما رو مجنون کردی
ما رو داغوون کردی. حالیته؟

آخه آدم چی بگه، قربونتم
حالا از ما که گذشت
بعد از این اگه شبی، نصفه‌شبی�
به کسونی مثِ ما قلن��ر و مست و خراب
تو کوچه برخوردی
اون چشا رو هم بذار
یا اقلا دیگه این ریختی بهش نیگا نکن.

آخه من قربونِ هیکلت برم
اگه هر نیگا بخواد اینجوری آتیش بزنه
پس باهاس تموم دنیا تا حالا سوخته باشه!

***

محمود استادمحمد، که از آغاز نمايش (شهر قصه) با گروه بازيگران
در کنار (بيژن مفيد) همراهي و همکاري داشته در مصاحبه‌ا� که اخيراً انتشار يافته، در خصوص سابقه و تاريخچه و چگونگي تکميل شدن اين نمايشنام مي‌گوي�

بيژن، اول (شهر قصه) را به‌طو� مختصر و براي كودكان نوشته بود. متن (شهر قصه) كه تايپ شده بود يك متن كوتاه چند صفحه‌ا� بيشتر نبود. از همان متل معروف خره، خراطي مي‌كر�. بزه، بزازي مي‌كر�. اسب، عصاري مي‌كر�. فيل اومد آب بخوره، افتاد و دندونش شكست شروع مي‌ش� و مي‌رسي� به داستان «خاله سوسکه» و «آقا موشه» و با قصه آنها تمام مي‌ش�. اصل محتواي «شهر قصه» كه بعدها به صورت تراژدي فيل شكل گرفت، چيزي بود كه «بيژن» بعدها به «شهر قصه» اضافه كرد و ماجراي فيل خط دراماتيك قصه شد. اين اتفاق در طول سه سال تمرين رخ داد. يعني «بيژن»، صحنه به صحنه نمايش را مي‌نوش� و ما كار مي‌كردي�

اين نمايشنام با عنوان نمايش برگزيده «تلويزيون ملي ايران» در دو پرده و چهار صحنه، نخستين بار 21 شهريور ماه سال 1347 در «جشن هنر شيراز» در تالار دانشگاه پهلوي به روي صحنه رفت، و در همان سال دو بار ديگر در تالار «بيست و پنج شهريور» تهران و بعد در شبکه سراسري تلويزيون ملي ايران اجرا و به نمايش در آمد.

در مدت نزديک به سه سالي که در مجموع نماشنامه «شهر قصه» در سالن� و يا تالارهاي کوچک و بزرگ تاترهاي مختلف به نمايش در آمد، البته که تعداد بسياري از علاقه‌مندا� به هنر نمايش که هم امکان خريد بليط و هم شرايط رفتن به تاتر را داشتند، موفق به ديدن اين نمايشنام شده بودند. عده‌ا� نيز «شهر قصه» را در نمايش تلويزيوني آن ديده بودند

فهيمه راستکار، در مورد ابتکار «بيژن مفيد» براي صداي بازيگران «شهر قصه» مي‌گوي�: «در اين نمايشنام چون همه شخصيت‌ه� ماسک داشتند، لازم بود كه صداها به خوبي شنيده شود. ‌ب� همين دليل «بيژن» تمام موسيقي و صداها را به صورت( پلي بك) ضبط کرد


جميله ندايي، همسر «بيژن مفيد» که در آن زمان نيز نقش داستان‌سرا� «شهر قصه» را اجرا مي‌کر� در مصاحبه‌ا� با بخش فارسي راديو بي‌بي‌س� مي‌گوي�

آن روزها بيژن در محله مردمي در تهران زندگي مي‌کر� که جاي شلوغي . قهوه‌خانه‌ه� هم جايي بود که مي‌ش� رفت و نشيت و با مردم بود. بيژن توي اين محلات يکي از دروس تئاتر که مشاهده و مطالعه است را آموخته بود. بيژن در نوشتن «شهر قصه» تمام اين تجربيات را استفاده کرد

«بيژن مفيد» نويسنده و کارگردان اين نمايشنام خود اجراي نقش شخصيت‌ها� روباهِ ملا و شتر نقال، و «بهمن مفيد» برادر او در نقش خرس رمال و بز بزار، و بالاخره کوچک‌تري� برادرش «هومن مفيد» نقش موش عاشق را به عهده داشتند. نقش داستان‌گو� «شهر قصه» نيز همانطور که گفته شد «جميله ندايي» به عهده داشت که در آن زمان همسر «بيژن مفيد» بود

پرده دوم «شهر قصه» با يک قطعه مونولوگ يا تک‌گوي� شروع مي‌شو� که در واقع به‌صور� مستقل و جدا از بافت و ساختار کلي نمايشنام است. آنجا که «خر» شهر قصه پيش ميمونِ عريضه‌نويس� دارد نامه‌ا� را ديکته مي‌کن�. «آره! داشتيم چي مي‌گفتيم� بنويس!» تکيه کلامي که او در اين واگويه به کار مي‌بر� يعني «حاليته؟» را بعدها در بسياري از متن‌ه� و قطعه‌ها� نمايشي و به‌خصو� در ترانه‌ها� ايراني به کار گرفتند که هنوز هم کاربرد دارد و شنيده‌اي� و مي‌شنوي�. اين صدا و اجراي استادانه از آنِ «محمود استادمحمد» است که ايفاي نقش «خر» را به عهده داشت

نمايشنام «شهر قصه» در بخش‌ها� چهارگانه خود، به نوعي روايت‌گ� مسخ شدن و بي‌هويت� آدمي‌س� در غربت که در اين حکايت «فيل» نماد آن است. در «شهر قصه» همانگونه که داستان‌سرا� آن در آغاز مي‌گويد� حيوانات مختلفي زندگي مي‌کنن� و هر کدام نيز صاحبِ شعلي و به کاري مشغول. تا در غروب روزي که فيل در گذر خود، گذارش به آنجا مي‌افت� و از بدِ روزگار هنگام خوردن آب از گدار، مي‌افت� و دندانش مي‌شکن�
اين حادثه براي اهالي «شهر قصه» که هر کس سر در کار و زندگي خود دارد، بهانه‌ا� مي‌شو� تا از يک‌نواختگ� و تکرار مکرر روزمره‌گ� زندگي در آن شهر لحظه‌ا� فارغ شوند و ورودِ تازه واردي را که از بابت شکستن داندان و درد ناشي از آن محتاج و نيازمندِ کمک است را به شکل و شيوه خود برگزار کنند

بخش دوم نمايشنام «شهر قصه» همانطور که گفته شد با مونولوگ يا تک‌گوي� «خر» شروع مي‌شو� و تا پايان آن با زباني غني و کلامي برگرفته از گفتار مردم عادي کوچه و بازار و ترانه‌ه� و متل و ضرب‌المثل‌ها� معروف و جاري و ساري در فرهنگ عامۀ مردم ايران ادامه مي‌ياب�. در جايي از اين بخش، ترانۀ بسيار مشهور و قديمي «مادرم زينب خاتون، گيس داره قدِ کمون، به کس کسونم نميده، به همه کسونم نميده» را مي‌شنوي�
اين ترانه سالها پيش در اولين کوشش جدي و پيگيري که در جهت جمع‌آور� ترانه‌ه� و متل‌ها� رايج در فرهنگ فولکور مردم ايران توسط «صادق هدايت» و با انتشار مجموعۀ «اوسانه» انجام شد، مکتوب شده و به چاپ رسيده است. در نمونه‌ا� که «بيژن مفيد» از اين ترانه قديمي در نمايشنام‌� «شهر قصه» خود ارائه مي‌ده� اما، از «مستشار فرنگ» و «فشنگ‌ها� دويست مليون مگاتوني عمو سام براي پاپتي‌ها� ويتنام» هم گفته مي‌شو� و سخن مي‌رو�

در بخش سوم از اين نمايشنام، بعد از تغيير شکل فيل، شاهد شستشوي مغزي و تهي شدن او از ارزش‌ه� و باورمندي‌ه� و اعتقاداتش، و در نهايت بيشتر فرو رفتن او در مرداب بي‌هويت� و از خود بيگانگي هستيم

برتولت برشت، شاعر و نمايشنام نويس معروف آلماني در يکي از اشعار خود مي‌گوي�: «وقتي که اسمت روي کاغذهاي تشخيص هويت نباشد، تو وجود نداري

در آخرين پرده از نمايشنام «شهر قصه»، ضمن اشاره‌ا� که «بيژن مفيد» به روند بورکراسي و کاغذ بازي حاکم بر دنياي ما، و عارضه رشوه‌ده� و رشوه‌خوار� در جامعه دارد، در ادامه روايت از «نيستان جدا افتادن» و غربت و غريبي فيل که روزگاري نه از پي حشمت و جاه، که از اتفاق روزگار گذرش به «شهر قصه» افتاد و از بدِ حادثه دندانش شکست، بعد از اضمحلال شخصيت و باروها و اعتقادات او، ما را به مهماني شوم مرگ هويت و از دست‌رفتگ� فيل دعوت مي‌کن�. «فيل» حالا نه تنها «يک چيز هشهلفت» شده است، بلکه حتي ديگر نامش هم «فيل» نيست. «منوچهر» است
Profile Image for M.rmt.
125 reviews272 followers
May 7, 2016
یاد دوران بچگیم افتادم که همیشه با گوش دادن قصه های رادیو و نوار کاست خوابم میبرد:)
امروزه جای همچین آثاری تو تعلیم و تربیت ما واقعا کمه.با شعر و داستان و نمایش راحت میشه انگیزه دانش آموزان برای درس و آشنایی با ادبیات افزایش داد.
Profile Image for Momen ahmadi.
113 reviews27 followers
January 11, 2018
شهر قصه" داستان شهريه که آدم های اون بر يک سری حداقل ها و داشتن يک زندگی ساده سازش کردن. اين آدم ها با يک معيار ضد انسانی زندگی می کنن. ضد انسانی به اين معنی که تو نتونی زندگی خودت رو اونجور که دلت می خواد ادامه بدی و قوانين، خرافات و فرهنگ مبتذل به تو تحميل بشه.

يک فيل از خارج شهر به اين شهر وارد می شه. همه حيوانات اين شهر به دور فيل ميان و با موذی گری سر اين فيل رو کلاه می ذارن و هر چيز با ارزشی که داره ازش می گيرن. حتی سعی می کنن که هويت اين فيل رو عوض هم کنن. خرطومش رو می کنن و بين خودشون تقسيم می کنن. عاج های اون رو هم می کنن و تبديل به شاخ می کنند...
آخرش که فيل ديوانه می شه، تصميم ميگيره بخونه که "حمومی هويتم رو بردن، عاجم رو بردن. خير نبينی حمومی که من به اين روز افتادم ..." در واقع اينجای داستان آگاه می شه که ديگه فيل نيست!

روزگار آنها به شدت به روزگار ما مانند است
Profile Image for Niuosha.
410 reviews
April 28, 2020
دنیا چقدر تکراری ست که ، هر روزی این داستان
رو میشنوی یا میخوانی با تمام وجود لمس می کنی .

Profile Image for Marjan.
30 reviews5 followers
May 6, 2020
دوستان ببینید از اون ته مه کمد بالایی (گنجه)، مادرم چه گنجی پیدا کردن. دوتا کاست قدیمی شهر قصه. من واو به واو شهر قصه رو حفط هستم من عاشق شهر قصه هستم. پنج ستاره خیلی کمه براش.
جاتون خالی دوستان میخوام دوباره بهش گوش کنم
Profile Image for Sara.
1,641 reviews493 followers
April 7, 2019
از بهترین قصه های فارسی.

بخصوص صوتی ش که خود مفید ها اجرایش کردن.

خیلی خوبه.
Profile Image for Amir .
588 reviews38 followers
January 12, 2015
میگه هر سکه میشه قلب باشه / اما هر چی قلب شد دل نمیشه

سال‌ه� خیال می‌کرد� که این شهر مال بچگی‌ها� بوده و سراغش نمی‌رفت�. اما همین‌ج� تو گودریدز بود که فهمیدم اشتباه می‌کرد� و واقعا هم اشتباه می‌کرد�
.
شهر قصه قلعه‌� حیوانات ایرانی ماست. هر کدوم از شخصیت‌ه� تیکه‌های� از خود ماها هستن که هر روز و هر لحظه باهاشون سر و کار داریم. ما خودمون هم اهل همین شهریم. با این فرق که گاهی میمون میشیم، گاهی روباه، گاهی موش، گاهی خرس و گاهی خاله سوسکه

شهر قصه از ما دور نیست
...
Profile Image for Sina Tahmasbi.
184 reviews7 followers
October 2, 2023
من چقدر دیر "شهرقصه�"ی آقای مفید رو پیدا کردم. خیلی وقت پیش اتفاقی چند دقیقه از فایل صوتی اجرای این نمایش به کارگردانی یاشار دارالشفا داخل زندان اوین رو شنیدم، نشد که تا اخر بشنومش و بعد ها هم فراموشم شد، هفته‌� پیش فایل صوتی اجرای اصلی (اگر اشتباه نکنم اجرای جشن هنر ۱۳۴۷) رو پیدا کردم، و بدون اغراق روزی یک بار از اول تا اخر شنیدنمش. هربار با یکی از شخصیت‌ه� همخونی میکردم، یکبار ملا یکبار گوینده و بیشتر از همه موش!
دیروز سراغ اجرای اوین رفتم، قبلش یه فایل از دستنوشته� های آقای دارالشفا از ایده اجرای این نمایش داخل بند سیاسی رو هم خوندم که داستان "شهر قصه‌� اوین" رو جالب تر کرد. اگر با اجرای کامل و کارگردانی اجرای ۴۷ مقایسه بشه که قطعا کامل نیست، اما اگر بنا بر شرایط اجرا بهش گوش بدیم نویز بلندگوی زندان و همهمه‌� زندانی‌ه� و عجله‌‌� نابازیگرها برای گفتن دیالوگ تبدیل به بخشی از نمایش اوین میشه که واقعی تر و شجاعانه‌س�.
-----
نه دیگه این دل واسه ما دل نمیشه
هرچی بهش میگم نصیحت میکنم
که بابا آدم عاقل عاشق نمی‌ش�
میگه یه دل مگه از پولاده
که تو این دوره زمونه چششو رو هم بذاره
هیچ چیزی نبینه
یا اگر چیزی دید
خم به ابروش نیاره؟
میگه هر سکه میشه قلب باشه
اما هرچی قلب شد دل نمیشه

اجرای اصلی:

اجرای اوین:

یادداشت‌ها� یاشار دارالشفا:
Profile Image for Sara Alaee.
184 reviews195 followers
January 4, 2015
"شهر قصه" حكايت دردناك آدمی است که نادانيها، خرافات و سنتها و نظامهاي تحميل شده زندگيش رامحدود کرده اند.

اون زموناي قديم،
زيرگنبد کبود،
ميون جنگل سبز، لاي درختاي قشنگ،
شهر باصفايي بود.
دور تا دورش گل سرخ.
روبروش کوه بلند.
با چمن هاي وسيع
که پر از شاپرکه .
مردمانش همه خوب .
همه پاك و مهربون .
همه پرکار و زرنگ .
...

اسم اين شهر قشنگ،
شهرقصه بود �
توي شهر قصه هم
مثل هر جاي ديگه
هرکسی یه کاری داشت:
خره خراطي مي کرد ...
شتره نمدمالی می کرد ...
خرگوشه رزازی می کرد...
خاله سوسکه این وسط
با مینی ژوپ خودش
دل مردمو می برد...
بزه بزازی می کرد...
سگه عطاری می کرد...
کلاغه خبر چینی می کرد...
قاطر نعل بندی می کرد...
روباه ملا شده بود...
خرسه رمالی می کرد...
طوطیه شعر می گفت...
موشه هیچ کاری نداشت
فقط عاشق شده بود...
قورباغه غواصی می کرد
میمونه رقاصی می کرد...
Profile Image for Elinaz Ys.
96 reviews26 followers
October 17, 2014
.شهرقصه در اصل از يك روايت عاميانه گرفته شده : منتهى من به اين روايت شكلى تمثيلى داده ام. من دراين نمايشنام كوشيدم تا نظمى را كه خاص زبان اين قبيل روايتهاى عاميانه است در گفتگوى آدمهاى اين نمايش حفظ شود. »شهرقصه« حكايت دردناك آدمى است كه نادانيها، خرافات و سنتها و نظامهاي تحميل شده ى زندگيش رامحدود كرده است.

بيژن مفيد
Profile Image for Reza Gharibi.
39 reviews23 followers
October 16, 2015
شخصيت دوستمون روباه فوق العاده بود. فوق العاده.
برام هميشه سوال بود:
كه روباه ، ملاييِ كه نقش روباهه يا روباهي كه نقش ملائه!!
Profile Image for Tannaz.
711 reviews50 followers
February 2, 2020
نه دیگه، این واسه ما دل نمی‌ش�...
اگرم شد دیگه عاقل نمی‌ش�!
Profile Image for Farnoosh Farahbakht.
63 reviews357 followers
January 5, 2015
نه دیگه این واسه ما دل نمی شه
نه دیگه این واسه ما دل نمی شه ...
هر چی من بهش نصیحت می کنم
که بابا آدم عاقل آخه عاشق نمی شه
می گه یا اسم آدم دل نمی شه
یا اگر شد دیگه عاقل نمی شه
بهش می گم جون دلم
این همه دل توی دنیاست چرا
یک کدوم مثل دل خراب صاحب مرده ی من
پاپی زن های خوشگل نمی شه...
چرا از این همه دل
یک کدوم مثل تو دیونه ی زنجیری نیست
یک کدوم صبح تا غروب
تو کوچه ول نمی شه
می گه یک دل مگه از فولاده
که تو این دور و زمونه چشمش رو هم بذاره
هیچ چیزی نبینه یا اگر چیزی دید
خم به ابروش نیاره
می گم آخه بابا جون
اون دل فولادی
دست کم دنبال کیف خودشه
دیگه از اشک چشمش
زیر پاش گل نمی شه
می گه هر سکه می شه قلب باشه
اما هر چی قلب شد دل نمی شه
نه دیگه....نه دیگه ...نه دیگه این واسه ما دل نمی شه
نه دیگه این واسه ما دل نمی شه
بز: بهش می گم سکه قلب لا اقل کام خودش شیرینه .دیگه هر شهد براش زهر هلاهل نمی شه
قصه گو: می گه اون شیرینی به درد شاعر می خوره که با شمع و گل و پروانه و بلبل بغل هم بذاره بشینه نگاه کنه های های گریه کنه شعر بگه...
روباه:بهش می گم عزیزکم ...جانکم ...امیدکم...قلبک بازیگوشم ! سکه قلب اقلا قلب است می شه باهاش سر کسی کلاه گذاشت یا کلاهی بر داشت هیچ قلبی مثل تو عاطل و باطل نمی شه
قصه گو: می گه اون قلب فقط به درد ملا می خوره
خرس: بهش می گم ملا بازم هر چی باشه دست کم به فکر نفع خودشه بی خودی منصف و عادل نمی شه... !
خر: عینهو فرشته سر در دیوان قضا تا حالا سی ساله چسبیده به دیوار ...که چی؟!!! که با اون ترازوی نا میزون یه چیزی وزن کنه
قصه گو: می گه هر فرشته ای کاسب و بقال نمی شه
سگ: تازه هر بقالی هم انقده احمق نمی شه که با دستمال ببنده چشمشو بعد بخواد زردچوبه و فلفل رو با ترازو بکشه ...دیگه اون مثقال مثقال نمی شه دیگه اون فلفل فلفل نمی شه
قصه گو: بابا ول کن حاج آقا دل به فلفل آخه دخلی نداره فلفل شما هم مثل سکه قلب همه چی داره به غیر از فلفل عینهو قلب شما قلابی ...توی دل هر چی باشه به جز از عشق و محبت چیزی داخل نمی شه
خر: داش من از قول ما به این دل واموندت حالی کن عشق مثل دسته چپق حتما باید دو تا سر داشته باشه آخه عشق یه سره باعث درد سره !
قصه گو: می گه اون عشق فقط به درد خراط می خوره
شتر: بهش بگو عقلم آخه خوب چیزیه اگه فرهادی شیرینت کو..... اگه مجنونی لیلی ات کجاست
قصه گو: آخه مرشد مجنون اگه لیلی داشت مجنون نمی شد ...وقتی هم شد دیگه عاقل نمی شه
خر: بهش بگو دست بردار دیگه دیونه شدن این همه قمپز نداره توی دنیا دیونه فراونه مگه تو نوبرشو آوردی؟!!!
Profile Image for Maryam Shahriari.
256 reviews953 followers
January 4, 2009
شهر قصه رو وقتي بچه بودم شنيدم. اون موقعي كه فقط مي‌تونست� بفهمم يه داستانه. و چون بچه بودم و اسمشم شهر قصه بود دوستش داشتم.
مدت‌ه� به يادش نبودم تا اينكه چند شب پيش توي گشت و گذارم تو اينترنت لينك‌ها� دانلودش رو ديدم و دانلودش كردم و .... بله! همه خاطراتم زنده شد با اين تغيير كه ديگه مي‌فهميد� پشت هر جمله‌ا� چه چيزي پنهانه....

خيلي دوسش دارم
همه شخصيت‌ها�
خاله سوسكه
فيل
موش عااااشق رو كه ديگه نگو! كشته مرده‌� شعر خوندنشم!
اون آخونده هم ديگه بلــــــه
:D



از كارهاييه كه فراموش نميشه
Profile Image for Ryan.
133 reviews7 followers
June 8, 2023
نمایش شهر قصه، یک اثر تمثیلیست در نکوهش نادانی، خرافات و سنت‌های� که در یک جامعه‌� مذهب‌زد� به انسان‌ه� تحمیل می‌شو� و به چیستی و کیستی آن‌ه� جهت می‌ده�.
شهر قصه، رویای یک قصه‌گوس� که یک شهر خیالی را تعریف می‌کن�. در این شهر خیالی، حیواناتی هستند که هرکدام از این حیوانات نمونه‌‌� آدم‌های� هستند که جامعه را می‌سازن�. این قصه‌گو� بدبختی‌ها� خوشبختی‌ه� و برخوردهایشان را باهم تعریف می‌کن� با یک طنز گزنده‌ا� نسبت به جامعه‌ا� که در آن زندگی می‌کنیم� به همین دلیل است که مسئله‌ا� که در شهر قصه مطرح می‌شود� یک مسئله‌‌� همیشگیست.
بیژن مفید تلاش داشت با هنرش فاصله‌� بین روشنفکران و مردم را کم کند، وی گفت:
«دو دسته‌‌� روشنفکر و مردم عادی در عصر ما، روز‌به‌رو� از هم بیشتر فاصله می‌گیرن�: این فاصله باید روزی از بین برود. کار من کوششیست برای پر کردن این خندق ذهنی بین روشنفکر و مردم.»
به تعبیر بیژن مفید، این خندق ذهنی پنج دهه بعد از انقلاب ۵۷ نه تنها همچنان بر جای خود باقیست، بلکه روز به روز به ژرفای آن افزوده می‌شو�.
بیژن مفید در مقدمه‌� این نمایشنام نوشته است:
«این نمایش در اصل از یک روایت عامیانه گرفته شده است. منتهی من به آن شکل تمثیلی دادم. حکایت دردناک آدمیست که نادانی، خرافات و سنت‌ها� تحمیل شده به او، زندگی‌ا� را محدود کرده است.»
Profile Image for Eli.
130 reviews56 followers
September 4, 2013
اونجا که می گه
ب... ب... بنده فی ... فیلم!
خره برمیگرده بلند می گه:
میگه اسمش فیفیله!
بعدترش میگه:
ولش کن! فوفول سواد نداره!
طوطیه می گه:
کسی که سواد نداره، این همه باد نداره؟!
اونجا که خاله سوسکه میگه :
دوتا عاشق دارم یکیش تو رایه!!
بعد حرف می زنن راجبه اینکه چشاش کار کجایه
بعد ملا می گه:
ببینم کار ملاهای قم نیست؟
یا اونجا که میگه:
چطوره بگم زبیده؟ اونجور که ـِ ها رو ـَ می گه
عالی بود ینی !!!
شخصیت مورد علاقه‌م� کلن روباه بود :)

+ حتی اونجا که با لهجه میگه:
نوع ِ سوم دیگه محشر می کنه!

آپدیت: الان که از ذوق ِ دیالوگا اومدم بیرون؛
آقا خدایی عجب دیستوپیایی بود! محشر می کرد!
پنج ستاره لایقشه
حتا با وجودی که از کاراکتر موش متنفرم با تمام وجودم.
Profile Image for پگا.
127 reviews190 followers
September 7, 2013
من با صدای مُلّا عروسی کنم ؟ :ططط
Profile Image for Afsaneh khajavi.
66 reviews
January 5, 2015
من خیلی سال پیش نمایشنام صوتی شو روی نوار کاست داشتم، بعدم فیلم نمایشنام شو دیدم . بارها و بارها شنیدمش وهربار بیشتر از دفعه قبل لذت بردم.
1 review
Read
November 16, 2021
تصویر سازی بی نظیری از شخصیت‌ها� مختلف جامعه در زمانه خودش داره! واقعاً شاهکاره
Profile Image for Peymanjafari.
201 reviews9 followers
June 15, 2022
این نمایشنام بصورت انتقادی از شرایط اجتماعی و سیاسی و انتقاد از سیستم فاسد اداری نوشته شده
شخصیتها براساس نمادین مرتبط با حیوانات تنظیم شده
روبا=آخوند
خرس=رمال
خر=لات و اوباش
و فیل بر اساس شخصیتهایی ساده ای که از روستا به شهر اومدن و دچار تهاجم فرهنگی شدن و در دام اشخاص کلاش و فریبکار گیر افتادن
این داستان بصورت نمادین و طنز گزنده نسبت به شرایط نابهنجار و فاسد جامعه و حکومت است و�.
Displaying 1 - 30 of 49 reviews

Can't find what you're looking for?

Get help and learn more about the design.