با مرور و سنجش دیگر آثاری که در این زمینه به نگارش درآمده، درمییابی� که رویکرد این پژوهش، در نقد و آسیب شناسی، رویکردی واقعگرایان� است. استدلال نویسنده این� است که بیشتر آثار موجود جنبهها� نظری دارند و دادهها� معتبر برآمده از منابع مرتبط با میراث تاریخی، فرهنگی و سیاسی ایران را در نظر نمیگیرن�. این پژوهش برآن است تا با رویکرد ̋ جامعهشناس� تاریخی ̏ جهت بررسی بنیادهای سازنده� هویت ملی ایرانیان، در کنار ارتباط دادن گذشته و حال، راهی به سوی پویاسازی گفتمان هویت ملی ایران را با برآوردن نیازهای نوین جامعه باز کند. از اینر� تقویت و استحکام هویت ملی و همبستگی ملی ایران، هدف اساسی نویسنده در این پژوهش بوده و آن را از آثاری که با آمیختن نظریات ناسازگار، آگاهانه و ناآگاهانه در مسیر واگرایی گام برمیدارند� متمایز میکن�. از متن کتاب: « فرضیه� اساسی پژوهش آن است که رهیافته� و دیدگاهها� گوناگون سنتی و مدرن به هویت ملی ایرانی دچار مشکلات ̋ روششناس� ̏، ̋ هستیشناس� ̏ و ̋ معرفتشناس� ̏ جدی هستند. ... در نهایت، پژوهش برآن است که هویت ملی ایرانی با وجود داشتن بنیادهای مستحکم تاریخی و فرهنگی و سیاسی، و در عین برخورداری از پیوستگی و اصالت و استقلال خاص خود، در صورتی قادر به رسیدن به استحکام، پویایی و تقویت همبستگی ملی بیشتر جامعه� ایرانی است که ضمن تکیه بر عناصر سازنده� سرزمینی، تاریخی، سیاسی و فرهنگی ایران، خود را به صورت یک گفتمان هویتی مردم-شهروند محور بازسازی کند.» ... نویسنده در مورد شرایط پس از انقلاب اسلامی چنین میگوی�: « پیدا شدن و تسلط دیدگاه منفی نسبت به ایرانیان و هویت ملی و ملیت در ایران، سیاستگذاریها� ارزشی ̋ فراملی ̏ را بر مسائل داخلی و خارجی کشور حاکم کرد و نادیده گرفتن و در مواردی نیز ضدیت با هویت ملی و ایرانیت را به دنبال داشت. ... در کنار سیاستها� الحاقگرایانه� پانعرب� و پانترک� کشورهای همسایه� ایران، پیدا شدن فعالیت گروهها� قومگرا� تحت تاثیر آن در داخل ایران و گسترش انبوه نشریات قومگرایانها� که در مناطق گوناگون ایران و در سطح دانشگاهه� تبلیغات گستردها� را در رابطه با نفی ملیت، هویت ملی ایرانی و تاریخ و میراث ملی و فرهنگی ایران و همزما� ستایش از هویت قومی و تاریخ و فرهنگ و سیاست کشورهای همسایه� دشمن ایران به راه انداخته بودند، حساسیت پژوهشگران و فعالان مسائل فرهنگی ایران را در بیرون و درون محیط دانشگاهها� ایران برانگیخت، آنچه بر این حساسیت دامن زد، بی تفاوتی محافل و مسئولان فرهنگی و سیاسی و سکوت رسمی آنه� در برابر اینگون� تبلیغات ضدایرانی و در مواردی نیز بهرهگیر� آگاهانه و ناآگاهانه از ادبیات آنه� در رسانهها� جمعی رسمی بود. این نکته بهویژ� در رابطه با آثاری مصداق پیدا میکر� که از یک چشماندا� سیاسی و با دیدی عمدتاً مبتنی بر ̋ نظریه� توطئه ̏، به نفی ملیت و هویت ملی ایران و میراث تاریخی و فرهنگی و گاه دینی آن میپرداخ� و تمامی این میراث را جعلی و ساخته و پرداخته� نیروهای خارجی، بهویژ� یهودیان میدانس�. از آنجا که اتکای اینگون� ادبیات توطئهگرایانه� حمله به میراث فرهنگی، سیاسی و تاریخی باستانی ایران بود و اساس هویت و ملیت ایرانی را به عنوان پدیدها� جعلی مطرح میکرد� رسانهها� رسمی داخلی، اعم از نشریات و گاه تلویزیون، از نوشتهها� اینگون� و نویسندگان آنه� در سطح عمومی بهره میگرفتن� تا به گمان خود با نفی میراث ملی ایران، محوری بودن میراث مذهبی آن را تقویت کنند.» راهکاری که در این پژوهش ارائه می شود، همان پویاسازی گفتمان هویت ملی است: « چنانچه ̋ مردم ̏ به عنوان یکی از عناصر سازنده� هویت ملی ایرانی و بنیادهای آن و به عبارتی یکی از فرضیهها� ̋ محور سخت ̏ گفتمان ملی در نظر گرفته شود، و نیازهای مردم یا شهروندان در کانون سیاستگذاریه� قرار گیرد، نیازهای نوین پنجگانه� جامعه� ایرانی نیز خودبهخو� برآورده می شو�. ... « تاکید نویسنده بر این است که این شیوه� نگرش به هویت ملی و بازسازی آن، تنها با برخورداری از دیدگاه جامعهشناخت� تاریخی امکانپذی� است.»
یکی از نیازهای ما در حال حاضر، جایگاه ما نسبت به ایران، هویت ملی، هویت قومی و ... است. این کتاب تلاشی است برای پاسخگویی به این نیاز. آسیب شناسی جالبی دارد و راهکارهای نسبتا مفیدی ارائه کرده است