با یه مقدار تاخیر خیلی خوشحالم که تو یک سال اخیر، سبک جنایت واقعی مورد اهمیت بیشتری قرار گرفته! و حداقل دیگه آدمایی مثل من بخاطر علاقه داشتن به داستان های این شکلی و دراوردن ریزِ کارهایی که قاتلین سریالی کردن، با لفظِ “روانی� مورد خطاب قرار نمیگیرن! اما درمورد خود کتاب باید بگم که خیلی دوست داشتم اطلاعات بیشتری درمورد وضعیتِ الانِ سمیه و شاهرخ در اختیار مخاطب قرار میگرف�! البته گویا چیزی بیشتر از اون چیزی که تو کتاب اومده گیرِ نویسنده نیومده! یادمه اولین بار چند سال پیش فهمیدم همچین اتفاقی افتاده! کل روز ماجرا ذهنم رو درگیر کرده بود و ساعتها پای گوشی بودم که چیزی بیشتر از ویکی پدیا گیرم بیاد! و خب نویسنده هرچیزی که لازم بود درمورد این داستان بدونیم رو میشه گفت در خلاصه ترین و بهترین شکل ممکن جمع آوری کرده.
کل کتاب به زور چهل صفحه است و نصفش کپی از روزنامهها� اون زمانه و بقیه اش هم یک مشت پرت و پلا درباره مسائل اجتماعی و اقتصادی اون زمون. به خدا تو این گرونی کتاب خریدن از تفریح زدنه اگه نگم از شیکم زدن. جان هر کسی دوست دارید آدما رو گول نزنین.
کتاب را تهیه کردم و سریع خواندم. اول هاش خیلی خوب بود ولی بعدش خسته کننده شد. گویا یک مطلب مطبوعاتی باشد که کشش داده باشند. بیشتر اطلاعاتش هم در اینترنت بود.
کتاب رو با صدای نویسنده گوش دادم،راجع به این ماجرا چیزی نمیدونستم و برام تازگی داشت جنایتی انقدر وحشتناک اونم در دهه ۷۰ برام جالب بود! دوست داشتم بیشتر راجع به افراد درگیر این ماجرا بدونم ولی متاسفانه بیشتر نقل قول های روزنامه ها و مجلات در کتاب آورده شده بود که یه جاهایی واقعا خسته کننده میشد.
من دهه 80ای هستم و اصلا از این اتفاق خبر نداشتم. خیلی وحشتناک بود واقعا. کتاب بسیار خوشخوا� بود و ترتیب خیلی شسته و رفته و خوبی داشت.
این کتاب رو دو روزه خوندم از بس که کشش داشت..
نکته جالبی که تو این کتاب بود، اینکه علاوه بر بازخوانی پرونده سمیه و شاهرخ، به جامعهشناس� دهه 70 و وضعیت جوانه� و موارد سیاسی اون دهه هم اشاره کرده بود و خیلی خوب بود...
این کتاب رو اول به دهه 60و70ایا توصیه میکن� و بعد به کسایی که ژانر جنایی دوست دارن.
جلسه پاتوق کتاببازه�-کتاب"خیابان گاندی، ساعت پنج عصر" با حضور خانوم فردوسی عزیز 02.04.20
1/10 خیابان گاندی شاید در نوع خودش جزو اولین ها باشد اما اولینی که کاش نبود! از عنوان کتاب شروع کنیم:جذاب است.روایت واقعی یک داستان از جنایتی که سالها پیش رخ داده. خواننده گمان میبرد با یک داستان جنایی روبه رو است. جایی که قرار است همراه با زاویه دید نویسنده کند وکاو کند،اشتباه کند،بهت زده شود وهیجان و تعلیق را تجربه کند! اما شاید همان چند صفحه اول کافی است. هیچ کدام از این اتفاق ها رخ نمیدهد. وقتی با یک داستان واقعی سروکار داریم، میپذیریم که بخشی از محتوای داستان را میتوان به سادگی از اینترنت خواند و مطلع شد. اما تاسف آور است که حدود 200 صفحه کتاب چیز بیشتری برای ارایه نداشته باشد.سوال اینجاست که اگر زوایای پنهان داستان-که در واقع جذابیت اصلی از تابیدن نور برهمان جا حاصل میشود-برای خود نویسنده حل نشده چرا در قدم اول این داستان را انتخاب کرده است؟ تنها به صرف اینکه این اسم و عنوان در پس ذهن خیلی از ما نقش بسته؟ فروختن اثر با این ترفند همان راهی را میرود که نویسنده در جستارهای جانبی آن را مورد مذمت قرار داده است.انتظار زیادی نیست اگر خواننده بخواهد چیز بیشتری از روایت رسمی نصیبش شود. اما واقعیت این است که در این کتاب تنها درچند خط آن هم در حد گمانه زنی های یک خانمی که به روزنامه ای نامه نوشته بود،از این زوایای پنهان صحبت میشود. به نوع روایت هم ایراد وارد است.انگار نویسنده تلاش میکند اندک جذابیت داستان را از بین ببرد. کتابی که کل ماجرا را در همان چند صفحه اول میگنجاند حتما چیز بیشتری برای باقی صفحات باقی میگذارد. حتما انقدر به کیفیت و روایت خویش اعتماد دارد که خواننده را تا صفحات پایانی با خودش همراه کند. متاسفانه به جز همان چند صفحه اول هیچ جذابیتی در کار نیست.خواننده باید زور بزند تا خودش را تا پایان کتاب همراه کند. جای جای کتاب پر است از بریده های جراید آن روزها. که تقریبا تمام آنها حرف های تکراری میزنند. انگار شما را نشانده اند و برایتان یک داستان دو خطی را با آب و تاب و کلمات متفاوت ده ها مرتبه میخوانند. هدف از اینهمه تکرار چیست؟حس میکنید نویسنده روزنامه ها را کنار هم چیده ،بخش های مرتبط با داستان را بریده و چند فصل را با آن ها پر کرده است.تکرار و تکرار و تکرار!
باز کردن مسایل روز آن دهه از منظر اجتماعی و تحولات سیاسی ایده ی بدی نیست خصوصا برای یک ناداستان. شاید بتوان به این بخش کمتر ایرادی گرفت.اما بخش داستان آنقدر ضعیف و کم مایه است که هیچ رمقی برای خواندن جستارهای جانبی باقی نمیگذارد. شاید همه این ها تقصیرعنوان جذاب این کتاب باشد. شاید ما از همان ابتدا اشتباها انتظار داشتیم.
ناامید شدم. شاید به این خاطر که من آن دوران نوجوان بودم و با حرص و ولع روزنامه های مربوط به این قتل را می خواندم. اولین نوشته من در این جا منفی است. فکر نمی کنم برای هم دو ره ی های من چیز دندان گیری داشته باشد.
اینو پارسال(سال چهارصد و دو) دست یکی از بچهه� دیدم و قرض گرفتم خوندمش، خود اتفاق که بهت انگیز بود و کلی جای بحث داشت اما یادمه کتاب بیشتر فقط گزارش اتفاق بود که خب چیز خیلی جدیدی گفته نمیش�. جا داشت بحث کنه و نکرده بود.
۱.اولین� مواجه� من با پرونده خیابان گاندی، سمیه و شاهرخ، سه سال پیش تو مجله ناداستان شماره عشق بود. برام جالب بود و هیجان داشت نه از بابت قتل، از بابت اینکه چطوری رسانها� شده تو اون دوره.
۲. قصه و کلمهها� خانم مهراوه فردوسی رو از مجلهه� میشناس�( ناداستان، سان و...) قبلا هم نوشتم که نوشتههاشو� تا روزه� درگیرم میکن� و از سرم بیرون نمیر�.
۳. وقتی کتاب تموم شد، گفتم: همین؟ یعنی چی؟ این چیزی نبود که من انتظارش داشتم، درسته که خانم فردوسی تو مقدمه نوشتن که رفتن دنبال جرمشناس� روایی تو کتاب، اما حتا جرمشناس� هم نبود و خیلی هم محافظهکاران� یود. روایت، روایت صادقی نبود.
۴. جرمشناس� میتونس� از دید چند روانشناس� جامعهشناس� مردمشنا� باز و تحلیل بشه. بریدهها� روزنامه اون ساله� تو کتاب هیچ حس و تحلیلی بهم ندادن و خیلی هم اذیتکنند� بودن.
۵. رسانه و پرداختن به یک اتفاق و از بایکوت در اومدنش خیلی مهم و عجیبه. کتاب چیزی رو تحلیل نمیکنه� چیز جدیدی هم نمیگه، بازخوانی پرونده تو کتاب برای من مثل همونی که تو مجله خوندم بود.
۶. درسته که همه� ما آدما مثل دومینو دنباله و وصلای� و تو رابطه� که رشد میکنی�( هر نوع رابطه) اما همونقدر هم میتون� آسیبزنند� باشه، گاهی وقته� نقطه نقطه از کنشه� جمع میشه که میتون� به دست( خانواده، جامعه، دوست، همکار و...) و اینقد بزرگ میشه که یه واکنش پر از فریاد رو داره.
برای منی که سال ۷۵ هنوز به دنیا نیومده بودم، خیلی طرز فکرها و اتفاقاتی که توی عمرم باهاشون دست و پنجه نرم کردم تازه معنی گرفته. هر چند این کتاب به خودی خود برای شناختن ایران دهه� هفتاد کافی نیست، ولی خوندنش هم خالی از لطف نیست. درمجموع پیشنهادش میکن�.
برای من به شدت نوستالژیک بود. منو برد به مسیر مدرسه تا خونه و واستادن پای دکه روزنامهفروش� و پچپچه� ی زنگ تفریح ها. البته محیط کثافت مدرسه� راهنمایی در همون ساله�.
اون زمان رو یادمه! من با شاهرخ و سمیه تقریبا همین سن هستم و تقریبا محل زندگی مون هم نزدیک بود. خاطرات محوی از اون� روزا یادم میاد. خیل� خیلی خیلی مساله ی حساس و غم انگیزی بود . و در عین حال وحشتناک. یه نوجون باید به کجا برسه که دست به همچین جنایتی بزنه ؟ شاهرخ و سمیه قربانی خانواده ها و طرز فکر کهنه و قدیمی جامعه ی اون زمان بودن. جامعه ای که به همه برچسب می زد و همه رو مورد قضاوت قرار می داد .
امتیازم ۳/۵
پ.ن: با مرور اون خاطرات بغض کردم واقعا امیدوارم این دو هر جا که هستن زندگی خوبی داشته باشن و به آرامش رسیده باشن
این کتاب اولین ناداستانی محسوب میشه که خوندم. چیزی که باعث شد این کتاب رو بخونم ابعاد جرمشناسانه� کتاب و اینکه درباره� یک پرونده� واقعی جنایی بود. اتفاق تلخ، واقعی و تأملبرانگیز《سمی� و شاهرخ�. از نظر من نویسنده ترتیب درست و دقیقی برای بیان وقایع انتخاب کرده بود. تا حد خیلی زیادی بیطرفان� و بدون غرضورز� نوشته شده بود. خیلی هوشمندانه انتهای کتاب اطلاعاتی رو به مثابه� پایان باز وارد کتاب کرد که حداقل من از اون زاویه بهش نگاه نکرده بودم. اتصال این اتفاق با هزاران اتفاق دهه� هفتاد و وضعیت اجتماعی جامعه� ایران در اون زمان هم آگاهیبخ� و هم جالب بود از این منظر که شما فقط با یک عینک به ماجرا نگاه نمیکردی�. در آخر خوندن این کتاب درست ۲۶ سال بعد و مقایسه بستر اجتماعی امروز و دیروز نشون میده فارغ از هرچیزی چقدر گذر زمان و تغییر ناگزیر عجیبه.
نقدش رو دوست نداشتم .تمام اطلاعاتی که در مورد وقوع جنایت بود تکراری و مطالب موجود در نت بود.نقد و بررسی پاتولوژی اجتماعی ،روانشناختی اتفاق هم سست و بی پایه و با جبهه گیری سیاسی و اجتماعی بود و بسیار بی ربط .حیف وقتی که گذاشتم
کتاب در واقع در هر بخشش به دو قسمت تبدیل میشد:"بازخوانی پرونده" که در اون به جزئیات و مطالبی که در پرونده این جنایت بود میپرداخت و "جستارها" که در اون ها بیشتر به شرح حال و هوای مردم و تاثیر این پرونده بر مردم در دهه ۷۰ اشاره میشد. در کل برای داشتن یه اطلاعات تکمیلی از پرونده "سمیه و شاهرخ" خوب بود و نویسنده از منابع و اطلاعات کاملی کمک گرفته بود ولی اگه فکر میکنید داستان رو میدونید و بر اون واقف هستید و نیازی به بیشتر دونستن ندارید پس کتاب رو نخونید چون چیز عجیب و غریب یا نکته قابل توجهی قرار نیست به کسی اضافه کنه. صرفا شرح حالی بود بر این پرونده.
کتاب «خیابان گاندی، ساعت پنج عصر» یکی از عجیبتری� کتابهای� بود که این روزها خواندم. مرور یکی از مهمتری� پروندهها� جنایی دهه ۷۰ ایران، اینبا� از زاویها� جدید. در آن روزها کم سن و سال بودم و طبعاً اصل اتفاق در ذهنم نبود. ولی هرچقدر با تاریخ روایی آن پیش رفتم و چند سال بعد از جنایت روایت شد، کم کم هالها� از واکنشها� رسانهه� و جراید به خاطرم آمد. دقیقاً روزهایی که تیم ملی فوتبال به جام جهانی ۱۹۹۸ فرانسه صعود کرد، میش� اخباری جسته و گریخته در مورد «شاهرخ و سمیه» روی پیشخان روزنامه فروشیه� دید. این کتاب هم تلاش کرده تجمیع آن روایته� باشد. چقدر خواندنی بود انصافاً.
«حال� دخترانی با کفشها� کتانی شده بودند مسئله� حل ناشدنی خیابانها� جوانانی که دلشان میخواس� در خیابانها� شمال شهر رفت و آمد کنند و مظاهر جدید شهری را کشف کنند اما همیشه کسی بود که نگرانشا� بود و باید کنترلشا� میکر�. برعکس خیابان اما که جای دیدن و دیده شدن بود، کافهه� فردیت دنج دور از دسترسی برایشان به ارمغان آورده بود که برای آن زمان تحفه� نایابی بود. لژ خانوادگی کم رونق شده بود و به جایش کافهه� پُر شده بودند از دخترها و پسرهای هیجان زده از کشف این مکانه�.»
�
«هنجا� و واقعیت با هم سرشاخ شدند و سر آخر هنجار پیروز شد.»
اطلاعات جدیدی ارائه نشده بود و جمع بندی اخبار موجود در روزنامه ها و نشریات آن زمان بود. حتی یک عکس جدید خارج از تصاویر منتشره در آن زمان هم وجود نداشت من به شخصه انتظار بیشتری از کتاب داشتم
من اولین باری بود که داستان سمیه و شاهرخ رو میشنید�. به شدت پرونده عجیبی بود و قطعا جنبهها� زیادی رو شامل میش�.
نقاط مثبت: بررسی پرونده از جنبهها� متفاوت. وجود صفحات روزنامهه� یا متنها� نوشته شده از پرونده تو روزنامهه�. سبک نوشتاری رو دوست داشتم.
نقطه منفی: تنها نقطه منفیش برای من این بود که دوست داشتم بخشهای� که در ارتباط با خود پرونده و سمیه و شاهرخ بود بیشتر میش�. جستارها به نظرم بیشتر از بخشها� پرونده بودن.
بسیار جالب و عجیب و تاریک بود. تاریک از جهت جنایتی که رخ داد و جزئیات ماجرا و میزانی که مردم و رسانهه� تونستن دخالت کنن، عجیب و جالب از جهت تحلیله� و جستارهای مختلفی که بود. خوندنش بسیار چالشبرانگی� و جالب توجه بود و دوستش داشتم ولی هرگز پیگیر پروندهها� ایرانی نخواهمش� چون به شدت درگیرم میکنن. اگه روحیه حساسی دارید، نخونیدش چون بعضی بخشاش واقعا اذیتکنندهس�.
مهراوه فردوسی یکی از اون نویسندههایی� که -شاید بهتر باشه بگم روایتگ�- دلرباس�. متنهای� که مینویس� آهنرب� دارن. دقیقا یادمه از زمانی که اولین ناداستانم رو خوندم مجذوب متنش شدم. ناداستان ۰۰۸: عشق. توی اون شماره هم به همین پرونده و جنایت پرداخته بود. البته خیلی خلاصهت� و محدودت�. ولی از همونج� بود که برای منِ دهه هشتادی این روایت از دل دهه� هفتاد پررنگ شد و بهش علاقهمن� شدم. جنایتی که با گذشت بیست و اندی سال، پیامدهاش توی زندگی روزمره� نسل ما قابل لمسه. توی این کتاب، مهراوه فردوسی نه تنها پرونده� سمیه و شاهرخ رو پرده به پرده شرح داده؛ که در کنارش درباره� وضعیت جامعه بعد از این حادثه جستارهایی کامل و جامع نوشته و تحویل خواننده داده. به شخصه از خوندن این کتاب حظی وافر بردم و خوندنش به بقیه هم پیشنهاد میکن�.
کتاب بسیار مهم هست. اولا در سبک "ترو کرایم" در ایران ما کتاب چندانی نداریم. جدای از این درباره� پروندهها� معروف جنایی ما هیچوقت راوی درستی نداشتیم. به طور مثال از قاتل عنکبوتی یا همون سعید حنایی دوتا فیلم ساخته شده که جفتشو� مفت نمیارز�. اما اینجا فردوسی نه تنها حق مطلب رو در فقط روایت کردن ماجرا ادا کرده بلکه تونسته فراتر از روایت بره و یک نگاه و شکل کلی از اوضاع اجتماعی و حتی سیاسی دهه� ۷۰ بده. نکته� مهم دیگه اینکه به واسطه� روزنامه نگار بودن یک زاویه دید بی طرفانه رو رعایت کرده که جانب داری خاصی نداره که همین باعث میش� شما بیشتر درگیر بشی و نتونی قضاوت کنی آدم هارو. یه چیز تو مایهها� کاری که "فرهادی" توی فیلمها� میکن�. کتاب پر از نقاط و لحظات درخشانه اما سه بخش از کتاب مطمئنم همیشه یادم میمون�. یکی نامه� پدر سمیه. یکی اون نظرات مردم در مطبوعات که وااااقعا تونست من رو عصبی کنه اون چند صفحه و جالب اینکه اون بلاهت در این ملت تمام نشده، فقط از غالب نامه به روزنامه منتقل شده به کامنت در اینستاگرام. و بخش سوم هم صحنه� قتل که جوری هوشمندانه، هنرمندانه، زیبا، ملموس و سرشار از تصویر نوشته شده که ثانیه به ثانیه رو میتونی� ببینین و حس کنی�. خوندن این کتاب قطعا سخته اما از نون شب واجب تره.
با شروع کتاب فکر میکردم با یک داستان روبرو هستم که خیلی دلم میخواست سرگذشت شخصیت های آن را در حال بدانم و امیدوار بودم بیان شده باشد ..... اما در ادامه متوجه شدم در واقع این کتاب تحلیلگر یک جنایت است که در دهه ی هفتاد رخ داده و با توضیحات نویسنده در مقدمه قانع شدم که مهم نیست در زمان حال ، قاتلان که هستند و چه می کنند ؟؟ هر پرده از داستان دارای یک جستار بعد از آن است که همان تحلیل واقعه ، جامعه و افکار و برخوردهای اجتماعی با قتل شوکه کننده و به دور از باور است . و سیاست های حاکمیت آن دوران در برابر جلوگیری از پیش آمدهای اینچنینی در آینده. با خواندن کتاب و جو سیاسی اجتماعی دهه هفتاد تاسف خوردم که هنوز هم بعد از سی سال ، نه پیشرفتی داشته ایم نه تغییری و سیاست های حاکم بر کشور علیرغم تغییر جامعه و مردم ، همان بوده که هست ، بدون اینکه پا به پای پیشرفت فکری و عقیدتی مردم اندکی تغییر داشته باشد . . . در اوایلِ کتاب از یک شخصیت سیاسی_ رئیس دولت وقت_ آن دوران نقل شده : " فضایل اسلامی و گرایش های انقلابی امری لازم اما ناکافی است برای اداره ی مملکت " و صد چندان افسوس که هنوز با همین سیاست های ناکافی کشور اداره می شود . و چقدر خصمانه نه دوستانه . . . متأسفانه در این جریان در سال ۷۵ ، دلایل قتل نه از دیدگاه جامعه شناسی نه روانشناسی بررسی شده است و فقط برای پیشگیری از وقایع اینچنینی به جای تحلیل و راهکار درست ، فقط به گرفتن امکانات بسنده شده و ضد ضربه ای با جوانان برخورد شده ، از طریق محدودیت های رفت و آمدی، روابط با جنس مخالف و جمع آوری ماهواره ها . . . در پایان نویسنده بیان میکنه که این داستان جزء اون دسته از داستان های گوش به گوش است که نه به جزئیات پرداخته شد و قطعا باکلی راز بازگو نشده بسته شد .و از یاد ها رفت .
خلاصها� از پروندۀ جنایت خیابان گاندی جنایت خیابان گاندی یا ماجرای سمیه و شاهرخ، یکی از جنجالیتری� پروندهها� جنایی ایران بود. این جنایت در چهارشنبه 12 دی ماه سال 1375 به دست دو نوجوان شانزدهسال� به نام «شاهرخ وثوق» و «سمیه شهبازینیا� در یک خانۀ ویلایی در خیابان گاندی رخ داد. این جنایت به دلیل سن پایین قاتلها� موضوع و خانوادگیبود� آن و بُهت افکار عمومی بسیار بر سر زبانه� افتاد. ماجرا از این قرار بود که سمیه و شاهرخ عاشق هم شده بودند، خانوادۀ شاهرخ به دلیل اصرار او با این ازدواج موافقت میکنن� اما خانوادۀ سمیه به هیچوج� موافق ازدواج آن دو نبودند. سمیه و شاهرخ به اصفهان فرار میکنن� اما پس از مدتی به دلیل اصرار خانوادهه� به تهران باز میگردن� و دوباره با مخالفت خانوادۀ سمیه روبهر� میشون� و اینجاس� که تصمیم میگیرن� خانوادۀ سمیه را به قتل برسانند تا بتوانند به راحتی با هم ازدواج کنند. نقشۀ قتل را سمیه میریز� و شاهرخ نیز با او همکاری میکن�. آنه� ابتدا خواهر و برادر کوچکت� سمیه را به قتل میرسانن� که بعد از آن دستشان رو شده و دستگیر میشون�. شاهرخ بعد از دستگیری ماجرای قتل را اینگون� تعریف میکن� که پس از بیرون رفتن مادر سمیه به همراه دختر کوچکترش� او و سمیه به طبقۀ دوم خانه میرون� و ابتدا خواهر سیزدهسالۀ سمیه (سپیده) را که مشغول درس خواندن بود به طبقۀ بالا میکشانن� و پسر 5 سالۀ خانواده را به بهانها� به طبقۀ پایین میفرستن�. زمانی که شاهرخ مطمئن میشو� که پسر کوچک دیگر بالا نمیآید� از پشت دستش را دور گردن سپیده میانداز� و در این لحظه سمیه آمپول هوا را به او تزریق میکن� و سپیده بیحا� بر روی زمین میافت�. شاهرخ و سمیه پیکر بیجا� سپیده را به حمام میکشانن� و سرش را داخل وان پُر از آب نگه میدارن� و بعد جسد را گوشها� رها میکنن�. پس از مدتی پسر کوچکت� را صدا میزنن� و او که فکر میکن� شاهرخ قصد بازی دارد با خوشحالی به سراغشا� میآی� اما شاهرخ او را در بغل میگیر� و سمیه آمپول هوای دیگری را به برادر کوچکش تزریق میکن� و او را هم مانند سپیده در وان حمام غرق میکنن� و سپس برق خانه را خاموش میکنن� و منتظر مادر و خواهر کوچکت� سمیه میمانن�.
برای دوستانی که به دنبال یک خلاصه از این ماجرا بودن خلاصه کتاب از سایت سیبوک برداشته شده
خواندن جستار در هر حالی برایم لذت بخش است به خصوص که روایتی مستند از زندگی یک فرد باشد. کتاب در جستار اول و آخر خیلی عالی عمل میکن� ولی در میانه� راه شاید شما را خسته کند و این طبیعت روایت مستند هست.
ببینید نویسنده شخصا نرفته درباره این موضوع تحقیق کنه، فقط سعی کرده تمام مطالبی که توی نشریات اون زمان چاپ شده رو جمعآور� کنه و به ترتیب زمانی توی کتابش بیاره. یکمی هم تحلیلشون کرده. بنظرم کارش درحقیقت تألیف و گردآوری بوده، نه تحقیق یا نویسندگی. یک جاهایی درباره عکسهای� که خبرنگارها از سمیه و شاهرخ و خانوادههاشو� گرفته بودن یا بدستشون رسیده بوده و توی مطبوعات منتشر کردن گفته بود، اما خود عکسه� رو توی کتابش چاپ نکرده بود. من کنجکاو بودم عکسه� رو هم ببینم! من این کتاب رو درکنار کتاب «بررسی یک پرونده قتل» از میشل فوکو توی کتابخونه� گذاشتم. اگر این کتاب رو دوست داشتید، اون رو هم دوست خواهید داشت، توصیه میکن�!