تعریف جاسوس : اومانیست، روشنفکر ؛ کسی که با استبداد مخالف است ،کسی که یک بار قصد داشت به خارج از کشور برود ، ممنوع الخروج ، کسی که بیش از حد تر و تمیز است ، آدمی که زیاد مطالعه می کند و به دانشگاه هم رفته است ، کلیه ی خارجیانی که به ایران می آیند جز روژه گارودی . جمله ی قصار : من فقط به خارجی هایی اعتماد دارم که جاسوس خودمان هستند . ، کسی که مقاله می نویسد ، کسی که پولدار است ، کسی که دلایل کافی برای زندانی شدنش وجود ندارد !
تجربه ای نو در طنز سیاسی که حاطل فضای پرتحرک مطبوعات پس از دوم خرداد 1376 بود. در نوع خود بسیار پیشتاز و چشمگیر است و به نوعی الگویی برای برخی طنزپردازان سیاسی ـ مطبوعاتی پس از خود شد