ŷ

Jump to ratings and reviews
Rate this book

یس

Rate this book
یس : مائده؟ وصف؟ تجلی؟

286 pages, Paperback

First published January 1, 1999

6 people are currently reading
173 people want to read

About the author

محمدرضا کاتب

20books35followers
محمدرضا کاتب (زاده ۱۳۴۵، تهران) در رشته کارگردانی تلویزیونی فارغ التحصیل شد و به سریال سازی و فیلمام� نویسی اشتغال یافت.مجموعه داستان

* قطره‌ها� بارانی، ۱۳۷۱
* نگاه زرد پاییزی، ۱۳۷۱
* عبور از پیراهن، ۱۳۷۲

رمان

* شب چراغی در دست، ۱۳۶۸
* فقط به زمین نگاه کن، ۱۳۷۲
* یس، ۱۳۷۸؛ برنده بهترین رمان سال جایزه منتقدان و نویسندگان مطبوعاتی
* پستی، ۱۳۸۱
* وقت تقصیر، ۱۳۸۲
* دوشنبه‌ها� آبی ماه، ۱۳۷۴

فیلمام�

* ماه شب چهارده (۱۳۸۵)
* سرخی سیب کال (۱۳۸۴)


Ratings & Reviews

What do you think?
Rate this book

Friends & Following

Create a free account to discover what your friends think of this book!

Community Reviews

5 stars
57 (18%)
4 stars
111 (35%)
3 stars
93 (30%)
2 stars
34 (10%)
1 star
15 (4%)
Displaying 1 - 30 of 36 reviews
229 reviews112 followers
July 30, 2018
یه کتاب متفاوت در ادبیات فارسی. یه کتاب پست مدرن، با پایان باز با سبک نوشتاری متفاوت، به شیوه ی جریان سیال ذهن و با خلاقیتای خاص نویسنده که همه ی اینا باعث میشن با یه کتاب کاملا متفاوت رو به رو باشیم.
داستان کتاب تا انتها خواننده رو درگیر میکنه. یه قسمتایی از کتاب خشونتی که توصیف میشه انقدر زیاده که حس میکنی روحت داره خراشیده میشه ولی بازم نمیتونی ازش دست بکشی. نمیدونم، شایدم خشونتی رو توصیف میکنه که توی ناخوداگاه هممون هست.
کتاب از زبان پاسبان جوانی روایت میشه که داستان زندگی خودش رو با داستان زندگی افراد شاخصی که توی زندگیش باهاشون برخورد داشته پیوند میزنه..
Profile Image for Mohammad Sadegh Rasooli.
545 reviews43 followers
January 30, 2018


در سیاههٔ صدتایی رمان فارسیِ رضا امیرخانی، اکثر رمان‌ه� خارجی هستند و اندکی ایرانی. بین ایرانی‌ه� بیشتر اسم‌ه� برای عموم (حتی کتاب‌نخوان‌ه�) آشنایند: محمود دولت‌آبادی� مصطفی مستور و سیمین دانشور. در این میان رمان «پستی» از «محمدرضا کاتب» هم هست و توضیح جلویش که از «یس به‌ت� است». من رمان پستی را شاید زود و بد خواندم. زود چون که وقتی خواندمش که حتی آن زمان تعداد خوانده‌شده‌ها� کلاسیکم به بیست عنوان نمی‌رسی�. بد چون فکر می‌کرد� رمان پست‌مدر� با واقعیت سیال را می‌شو� به صورت تکه‌پار� در راه و توی شلوغی مترو خواند. این بار خواستم رمان «یس» را با دقت بخوانم؛ بالاخره کتابی بود که جایزهٔ ویژهٔ منتقدان را برده بود. البته پیچیدگی این داستان طوری نبود که دقت زیاد راه به جایی ببرد. اول از همه دو چیز در کنار هم در این کتاب هستند که از یک طرف جاذبه دارد که بخوانی و از طرفی دافعه دارد که نخوانی. جاذبه‌ا� قلم سلیس نویسنده است و دافعه‌ا� عنوان‌ه� و نوع رسم‌الخ�. عنوان کامل کتاب این چنین است:� «یس: -مائده؟ -وصف؟ تجلی؟» فصل‌ها� کتاب‌ها� هم به همین شکل عجیبند. مثلاً فصل اول کتاب: «حکایت سفر و شبانهٔ� یکم: حکایت سفر: تجلی: قدمگاه: خانهٔ آرامش» و یا فصل دوم کتاب: «حکایت سفر و شبانهٔ دوم: شبانهٔ دوم: مائده: زروان: خنجر و شمایل.» اما این نامفهومی دیری نمی‌پای� که می‌فهم� که نویسنده با یک شبکهٔ مفهومی نسبتاً� پیچیده خودش را کنار کشیده و کار را داده دست خواننده که داستان را بخواند:�


در مجموع رمان کاتب، رمان جذاب ولی سخت‌خوان� است. او در این کتاب دست به خلاقیت تکنیکی زده که شاید در داستان‌ها� فارسی کم پیدا بشود. و تا حدی هم خوب از پس این کار برآمده. البته ذات این گونه نوشتن، نامفهومی است و من مخاطب که حوصله ندارم بنشینم و بارها کتاب را بخوانم تا بفهمم آیا نویسنده این وسط خبطی در روایت داشته یا نه و یا حتی حرف حسابش چیست.



Profile Image for Maryam.
69 reviews17 followers
August 30, 2023
از عجيبترين و البته بهترين كتابهايي كه خوانده ام، جزو موضاتيست كه نويسنده هاي ايراني روي شان كار نمي كنند. بقول نيلي منتقد كتاب اين كتاب از آن لعنتي هاي دوست داشتني ست
Profile Image for Ali.
2 reviews1 follower
October 1, 2009
این کتاب منو بیچاره کرد
Profile Image for M&A Ed.
365 reviews59 followers
October 21, 2023
محمدرضا کاتب در اوایل دهه‌� هشتاد با این رمان خود را به عنوان نویسنده‌ا� پسامدرن به جامعه‌� ادبی ایران معرفی کرد. این اثر دارای چهار راوی است. راویان که هر یک بت اول شخص مفرد داستان را از منظر خود روایت می‌کنن�. این چهار راوی عبارتند از: ۱. پاسبان ۲. جهان‌شا� ۳. مجیدِ نویسنده و ۴. روایتی که توسط خواننده نوشته می‌شو�.
عدم قطعیت� روایت‌ها� نقطه‌چین‌ها� جملات ناقص، پرش‌ه� مدام روایت‌ه� و تولد اثر با مرگ نویسنده از مولفه‌ها� پسامدرن این داستان است.
این رمان محمدرضا کاتب را می‌توا� در کنار دیگر رمان‌ها� معروف پست مدرن ایرانی چون: کولی کنار آتش روانی‌پور� همنوایی رضا قاسمی و... جا دارد.
مورد پسند واقع شدن روایت‌ها� پست مدرن کاملاً سلیقه‌ا� است؛ گاهی خواننده این گونه� روایت‌ه� را گیج‌کننده� غیرقابل فهم و فقط ادعای نویسنده برای نشان دادن تبحر و شهامت خود می‌دان� ولی به هر حال آثار پست مدرن گونه ای از روایتند که با ویژگی‌ها� انسان معاصر تا حدودی هم‌خوان� دارند.
Profile Image for Ali Danayie.
101 reviews
December 11, 2016
اما حالا قضیه فرق داشت، دیگر پا توی سن گذاشته بودم. کلی از موهایم سفید شده بود. حتی روی دست ها، پاها، سینه ام کلی موی سفید در آمده بود. دیگر آن جوان سابق نبودم که راه بروم و بگویم فردا را عشق است. کدام فردا؟ زمان خیلی نامرد است: چیزی نمی گوید، یک جا که دیگر راه برگشت نداری یک آینه قدی خون آلود می گیرد جلوت و تمام بدبختیهایت را نشان می دهد. هیچ وقت توی عمرم مثل آن ساعت نفهمیده بودم تنهایی یعنی چه: نفهمیده بودم تنهایم.
(از متن کتاب)
Profile Image for Bamdad.
116 reviews21 followers
December 12, 2022
به شدت دوستش داشتم. فضای دیوانه وارش، تکرار چرخهٔ "حون" و صد البته جهانشاه عزیز...

مشکل با کتاب این بود که یه جاهایی پراکنده� گوییش اذیت می� کرد
Profile Image for mohammad reza sadeqi.
4 reviews6 followers
June 26, 2015
برای محمدرضا کاتب با بی ترسی چشهای آبی اش

اول بار که اثری از کاتب خواندم، یس اش بود. مدتها بود که درباره ی قصه و قصه گویی ِ قوم ایرانی می اندیشیدم و به در و دیوار می زدم تا مفری برای رهایی ازش پیدا کنم. اما راه به جایی نمی بردم. امیدی هم نداشتم که از خلال رمان های منتشره چیزی دستم را بگیرد. هرچه بیشتر می خواندم، بیشتر به یقین می رسیدم. تا اینکه کاتب با صدای بلند یسش جلویم سبز شد. صدا آن قدر بلند بود که ناگاه به خود آمدم و دیدم همزبانش شده ام و یس را فریاد می زنم.
منظورم همذات پنداری با داستان نیست. نه، بیش از آن. منظورم هم سخنی با خود کاتب است. کاتب چیزی را درجانش یافته و درصدد بیان حرفی است که من نیز چندی است بدان رسیده ام. و چه سخت و دشوار است بیان سخنی که هنوز زمانه مجال گفتنش یا گوش شنیدنش را نداده است. اما ناله های کاتب در رنج فهم این حقیقت از میان رمان هایش چنان نوای هم آهنگی با زنجموره های من دارد که انسان را به یقین می رساند که هردو را یک مار گزیده.
قومی که نتواند قصه بگوید یعنی تاریخی ندارد. و قوم بی تاریخ چیست؟ هیچ! درواقع مردمی که قصه ندارند و یا توان قصه گفتن ندارند (مگر این دو فرقی هم باهم دارند؟!) اصلا میان بود و نبودشان تفاوتی نیست. اشارات تاریخی را می گذارم و می گذرم تا هرکه خواست خودش به دنبال آنها برود. فقط سرنخ آنکه هر ملتی در هر دوره ی تاریخی که توانست خودش را تثبیت کند، قصه های زیادی برای گفتن داشت، و همه ی آن ها را به نحو احسنت گفت. حتی در دوران جدید هم اینطور است. میان اهل فلسفه معروف است که غرب را فلاسفه ساختند؛ اما روسیه و ژاپن که فیلسوفی نداشتند، پس به کدام وسیله در ساخت تمدن غرب شریک شدند؟! داستان گویان! کافی است با چشمانی باز به دیگر اقوام بنگرید تا ببیند هر قومی که از جای خود تکانی خورده، توانسته اول قصه ی خود را بگوید.
ما چه؟! ما دیربازی است که بی قصه‎ای�. مدت هاست که کلمات را گم کرده ایم و خیال مان رخت بربسته و به ناکجا رفته. اما کاتب در میان ما گنگ خواب دیده است. فهمیده که درچه وضعی به سر می بریم و مُدام در تلاش است قصه ی بی وضعی ما را بهمان بگوید. اما ما تمام کر!
درست همینجاست که من با کاتب احساس هم زبانی می ‎کن�. اینجاست که من نیز خودم را گنگ خواب دیده می بینم و از رنجی که او می ‎بر� آگاهم.
کاتب در چشمهای آبی اش نیز که دراصل هم سن و سال یسش باید باشد، فریاد گنگ برمی آورد و کم کسی هست که صدایش را فهم کند. در یس پی ‎می‎زن� و خون در مجمع می ریزد و به آینه می نگرد، در "چشمهایم آبی بود" حیران و ویلان دربه‎د� جول‏‎خور� می شود و به هرکجا و ناکجا سرک میکشد.
گم گشته ی کاتب، گم شده ی قوم ایرانی است که در بی وضعی تام به سر می برد و هر روز به رقصی در می آید و خود نیز نمی داند چه می خواهد. در یک کلام آنچه من فهمیده ام این است که کاتب سخن از درد جان میگوید.
جناب کاتب، دست مریزاد. از تنهایی درمان آوردی...
Profile Image for Mehdi Miri Disfani.
78 reviews3 followers
December 9, 2012
رمان یس رو احسان بهم پیشنهاد داد تا بخرم. تابستان 90 که رفته بودم ایران.
رمان سرگذشت آدمهای تنها (و به شدت خسته ای) است که در دایره بسته خشونت گرفتار شده اند و مرگ تلخ و موهشی به انتظار آنها نشسته است. ستوان، جهان شاه، نعمان و مجید همه گرفتار خشونت از خردسالی تا انتهای عمر هستند. کتلت و کریم و بقیه هم همینطور. از خشونت جنسی تا خشونت روحی و فیزیکی که مجالی برای خروج از این دایره بسته برای هیچ کدامشان باقی نمیگذارد.
اینکه پسر صفر همان کودکی ستوان است و یا مجید همان ستوان است، نه تنها به جذابیت تکنیکی داستان افزوده بلکه شاید نماینگر این است که فارغ از خصوصیتهای فردی آدمهای داستان، زندگی آنها در زنحیره خشونت و درد و رنج به هم پیوسته است و نهایتا به هم میرسد.
از محتوا که بگذریم، محمدرضا کاتب در ساخت و پرداخت شخصیتهای اصلی و همینطور مکانها بسیار موفق بوده است. ترسیم و تجسم مکانهایی از جمله حجره و انبار نعمان، بساط عمومصطفی، اتوبان، و میدان محل اعدام برای من بسیار راحت بود و در خلال خواندن رمان به صورت تدریجی روی داد. درک رفتار شخصیتها هم راحت و طبیعی روی داد. به نظر من این نتیجه فضاسازی دقیق و ارایه جزییات ضروی و لازم در متن است.
کتاب من را پس از مدتها به تهران برگرداند، به دستفروشهای میدان صادقیه در شبهای سرد زمستان، به کارگرهای خسته و درمانده دور میدان مرکزی قلعه حسن خان و پلیسهای خسته تر دایم در حال گشت. به انبارهای آهن یافت آباد و دفترهای انتهای انبارها و به تهران و خشونت نهفته در زیر پوست این شهر.
Profile Image for Behzad.
594 reviews109 followers
November 3, 2017
رمان خشنی هست که ممکنه حال بعضی ها رو بد کنه این شدت از خشونت. و فُرم متفاوتی که با عنوان پسامدرن میشناسیم این روزها در پی میگیره.
که قشنگش میکنه.
ولی نه خشونتش و نه پسامدرن بازیهاش بی سابقه نیس حتا تو ادب داستونی فارسی.
کتاب خوبیه خلاصه دیگه.
در هنگام خدمت خیلی مقدس و اهورایی و آسمانی سربازی یکی از سروان ها صحنه ای رو تعریف میکرد که طی اون از توی ماشین تصادفی جنازه کشیده بود بیرون.
من یاد این کتاب افتادم...
Profile Image for Sarah.
78 reviews23 followers
Read
September 29, 2017
کتاب بسیار تلخی بود و چند بار تصمیم گرفتم رهاش کنم اما قدرت قلم نویسنده باعث می شد همچنان ادامه بدم.
جمله زیبایی از کتاب به خاطرم مونده:
روی رفاقت سنگ، درخت، آسمان و ... بهتر می توان حساب کرد تا آدمها. شاید برای همین اولین بت ها هم از این چیزها بودند.
Profile Image for Nojournalist.
13 reviews4 followers
November 17, 2008
این محمد رضای کاتب هم اعجوبه ای است در رمان نویسی، یکی از سیاه ترین رمان هایی که خوانده ام، و تلخ
Profile Image for Anoosha.
134 reviews41 followers
Read
December 9, 2018
به نظرم نویسنده به شدت درگیر فرم بوده و همین قضیه لذت رو از خواننده گرفته.
Profile Image for Zahra Saedi.
331 reviews20 followers
January 28, 2022
خیلی جاها در تعریف کتاب آورده‌ان� پست مدرن است، و خب� من نباید سراغش می‌رفتم� چون کلا به این سبک درهم‌بره� تعریف کردن قصه و آشفتگی علاقه ندارم. اینکه فرم روایت را دوست نداشتم باعث شد هیچ از قصه لذت نبرم اما خیلی جاها از دیالوگ‌ه� لذت بردم و دوست‌شا� داشتم. چیز دیگری که در کتاب اذیتم می‌کر� مطالب خارج از داستانی بود که نویسنده اصرار داشت ربطی به قصه ندارد و می‌شو� نخواند.
44 reviews3 followers
August 1, 2016
کاش عقلم می رسید یک مرگ با افتخار انتخاب می کردم.اینطور مردن روحیه آدم را پاک کسل میکند.دیگر آدم نمی تواند افتخار کند به آرام مردنش.آدم زرنگ کسی است که از مردنش هم مثل زندگی اش لذت ببرد والا چه فایده دارد آدم بمیرد،بهتر است زنده باشد و رنج ببرد
Profile Image for Ainaz.
11 reviews5 followers
July 4, 2014
ای کاش این روایت تازه، تک و ناب رو با اون چیزی که نمی دونم سعی در ایجاد تکنیک بوده یا چیز دیگه اینقدر خراب نمی کرد.
Profile Image for Ehsan.
4 reviews
October 4, 2012
!یس؛ رمانی که کمی مبهم آغاز می شود؛ خوب ادامه می یابد؛ و گنگ تو را رها می کند
142 reviews2 followers
February 4, 2021
کتابی که با کتابهای فارسی دیگه ای که تا به حال خوانده ام فرق داشت! قصه روان و سرراستی دارد و انتهای تاحدی باز و نامعلوم.

از متن کتاب:

دم دم های آمدن مشتی قربانعلی معنی خیلی چیزها برایت عوض می شود. یکمرتبه می بینی چیزی که ۳۰ سال یک قیافه ای بوده حالا یک قیافه دیگر شده، یک رنگ دیگر شده. کلید خیلی از رازهای این دنیا دست مشتی قربانعلی است.
به مرگ می گفت مشتی قربانعلی.

هرکس توی تنهایی، یک دنیایی دارد سوای از بقیه. یک حالتی است اصلا. انگار از تنهایی آدم دیوانه می شود و تا یک نفر را می بیند باز عقل به سراغش می آید.
توی تنهایی هر کس مثل خودش است و توی جمع مثل دیگران...

کاش عقلم می رسید یک مرگ با افتخار انتخاب می کردم. این طوری مردن روحیه آدم را پاک کسل می کند. دیگر آدم نمی توامد افتخار کند به آرام مردنش. آدم زرنگ کسی است که از مردنش هم مثل زندگی اش لذت ببرد و الا چه فایده دارد آدم بمیرد، بهتر است زنده باشد و رنج ببرد.

با چشمهای باز مردن یک جور انتقام گرفتن از زنده هاست چون هرکه به آن چشم ها نگاه کند حداقل تا مدتی دیگر نمی تواند فراموشش کند. شاید برای همین تا بالای سر مرده می رسند پیش از هر کاری چشم هایش را می بندند.

آدم چند ساعت قبل از مرگش می فهمد راهی است دیگر، ولی باز نمی خواهد باور کند. هی به خودش می گوید اینها همه اش فکر و خیال است، نترس، چیزی نیست، یک ساعت دیگر خودت می بینی بیخود این همه ترسیدی.

گفتم: "به مویت قسم همیشه دوستت داشتم، خودت هم می دانی که دوستت داشتم. "
تا قبل از این که این حرف را بزنم هیچ میلی به او نداشتم، اما تا گفتم دوستت دارم دیدم واقعا دیگر دوستش دارم. نه این که برای همیشه و همه جا، نه، حداقل برای آن شب و آن ساعت و آنجا.

تنها کسی که توی این دنیا برایم مانده زری (درخت مو) است، آدم روی رفاقت سنگ، درخت، آسمان و... بهتر می تواند حساب کند تا روی رفاقت آدم ها. شاید برای همین، اولین بت ها هم از همین چیزها بودند.
Profile Image for Niki ☾.
36 reviews6 followers
July 12, 2024
هر کس توی تنهایی، یک دنیایی دارد سوای از بقیه. یک حالتی است اصلا انگار از تنهایی آدم دیوانه می‌شو� و تا یک نفر را می‌بین� باز عقل به سراغش می آید. توی تنهایی، هرکس مثل خودش است و توی جمع مثل دیگران.
Profile Image for Mehdi khani.
167 reviews38 followers
July 23, 2010
یس روایت تکان دهنده ای است از خشونت،خشونتی عیان که از جایگاه رئالیسم خود خارج می شود .آدم های داستان چه پاسبانِ گاه دل رحم و گاه خشن که آنچه را می خواهد نمی کند و آنچه را نمی خواهد می کند، چه جهانشاه و چه مجید در چیزهایی مشترکند:آنها انسانهای تنهایی هستند که با حلقۀ مرگ به هم می پیوندندوموجوداتی بی پروایند که یا در فکر مرگند و یا کشتن.فصلِ روایت جهانشاه از قتلهایش که با سر تیزک رگ گردن زن ها را می زد بخصوص لذتی که از جان دادن آخرین قربانی خود می برد تکان دهنده و کم نظیر است.رمان کاتب خلاقانه و مدرن است وما با نویسنده ای سروکار داریم که پست مدرن را فهمیده است

دلی که وصف آتش شنید طالب آتش می گردد و روزی مهیای آتش خواهد شد و دیگر روز خواهد سوخت و خواهد سوزاند دلی دیگر را
Profile Image for Kebrit !!!.
195 reviews
May 17, 2010
جهان‌شا� می‌گف�:
"دم دم‌ها� آمدن مشتی قربانعلی معنی خیلی چیزها برایت عوض می‌شو�. یکمرتبه می‌بین� چیزی که سی سال یک قیافه‌ا� بوده حالا یک قیافه‌� دیگر شده، یک رنگ دیگر شده. کلید خیلی از رازهای این جهان دست مشتی قربانعلی است."
به مرگ می‌گف� مَشتی قربانعلی
Profile Image for Sareh Pedram.
4 reviews2 followers
January 5, 2014
شاید فکر کنید مگه میشه کتابی با این درجه از خشونت قابل خوندن باشه؟ بله! در واقع این خشونت داستان رو به شدت گیرا میکنه و جهانشاه یک کاراکتر بی نظیر میشه... حیف که آخر کتاب کمی گنگه و مطمئنا خواننده دلش میخواد داستان کمی واضح تر به سرانجام برسه
Profile Image for Reyhaneh.
85 reviews147 followers
July 20, 2007
بيست ارديبهشت نوشتم : اگر قرار نبود هفته ي ديگه بياد سر كلاس ، ‌ا� صفحه ي بيست جلوتر نمي رفتم . كاتب نيامد . من هم تا آخر كتاب خواندم
Profile Image for Fateme Amirkhani.
18 reviews16 followers
December 31, 2017
دقیقا همون چیزی که احتمالا حال آدما رو از خوندن این کتاب بد کنه، برام هیجان انگیز بود. توصیفات عجیب و حال به هم زن از خون و قتل!
Profile Image for Maryam Vahabi.
3 reviews
August 22, 2021
کتاب واقعا گیراست. حقایق ناپیدا و گفته‌ه� کاملا شبهه برانگیزه و قابل اعتماد نیست اما کاملا در بیان مفاهیم خوب عمل می‌کن�.
در انتها ما می‌دونی� خیلی چیزها نامشخصه و اصلا راوی شاید تنها پاسبان نبوده اما دردی که داشته کاملا قابل حسه.
This entire review has been hidden because of spoilers.
2 reviews
April 6, 2023
این کتاب آدمو تا انتها پای خودش میخکوب می‌کن�.
Profile Image for لاله فقیهی.
Author1 book8 followers
April 26, 2014
یسِ محمدرضا کاتب به رمان های پست مدرن��ستی پهلو می زند. ولی از آنجا که فضای فرهنگی-اجتماعی کشورمان هنوز زمینه های لازم و ضروری را برای برای خلق چنین متونی برنمی تابد،کاتب اندکی ناپخته و در القای عدم قطعیت، افراطی عمل می کند که البته با توجه به سابقه کوتاهِ این نوع تجربه در ادبیات جهان و به خصوص ایران اجتناب ناپذیر است. به هر حال تلاشِ کاتب برای آفرینش فضایی متفاوت و فرمالیستی موفقیت آمیز و قابل تحسین است.
127 reviews5 followers
August 15, 2015
اگرچه نبوغ فراوان دارد و روایت در عین از هم گسیختگی بسیار جذاب از کار درآمده و دوست داشتنی هم هست ولی برای تبدیل شدن به یک اثر عالی و منحصر به فرد یک چیزهایی که نمیدانم آن چیزها چیست را کم داشت .دوست ندارم درباره ش بگویم روایت جریان سیال ذهن و یا کتابی پست مدرن ویا چنین چیزهایی ، چون این تعابیر اصلن به فهم بهتر کتاب هیچ کمکی نمیکند ولی دست کم و به طور قطع این را می شود به راحتی گفت که در نو و مدرن بودن این کتاب هیچ شکی نیست و شجاعت و توانایی این تجربه ستودنی است
Displaying 1 - 30 of 36 reviews

Can't find what you're looking for?

Get help and learn more about the design.