A play by Bahram Beyzaie. "نمایشنامه� "مجلس شبیه� در ذکر مصایب استاد نوید ماکان و همسرش مهندس رخشید فرزین به همراه تصاویر نخستین اجرای آن روی صحنه نمایشنامها� در وصف دهشتناک از میان بردن روشنفکران و متفکران یک سرزمین
سخت است موقع خواندن این نمایشنامه یاد آخرین پیام وحیده محمدیف� نیوفتاد. جسد سلاخی شده مهرجویی را تصور نکرد. بغض فرمانآر� در گفتگوی آخرش را بیاد نیاورد. صدای محمد مختاری را در گوش نشنید. یا حتی یاد گفتگوی منتشر نشده بیضایی با پرویز جاهد نیوفتاد که با خستگی و درماندگی دائما جملاتش را فرو میخورد و در نهایت گفت: بهتره این گفتگو رو تموم کنیم که تا زمانی که من در ایرانم نتیجه ای جز پشیمانی برای هردو ما نخواهد داشت. علی رغم همه این حرفها اما خوشحالم که پس از سالها انتظار بالاخره توانستم به این نمایش دسترسی پیدا کنم.
به بیان بیضایی این نمایش سوگنامها� است در ادای احترام به دوستان کشته شدها�. دوستانی نزدیک از نظر روحی که کابوس های خود را در آن به تصویر میکشد. انگار خودش را میبیند که در چهره های مختلف دوستانش کشته شده است!
در اینجا بیضایی ساده حرف میزند. خبری از وسواس های معمولش در انتخاب کلمات نیست. یا زبان آرکائیک و تئاتری خاص او. چون قرار است از رنج و تباهی و تلخی کابوس های خودش بگوید.
جدای از تاکید زیادی که در همه این ساله� روی مضمون این اثر شده، نمایش از نظر فرم اجرایی و تکنیک تئاتری هم اثر قابل توجهیاس�. از انتخاب اسمش که «مجلس شبیه» است و آدم را یاد تعزیه بین اولیاء و اشقیا میانداز� اما در ادامه اسم دو شخصیت معاصر میآی� و این تفسیر صحنها� مدرن از امکانات نمایشی تعزیه و استفاده بجا از گروه همسرایان همگی در خدمت ایجاد فضای کابوسوا� و پرابهام آفرینندگان و قربانیان قتل های زنجیرهایس�.
به امید روزی که اجرای این نمایش رو ببینیم و بگین تاریخ انقضای این موضوعات دیگر گذشته است!!
فُرم همون فُرم متعارف بهرام بیضاییه؛ یک صحنۀ واحد که با استفاده از اشیا و عناصر مینیمال تبدیل به همیشه و همه جا میشه؛ و اشخاصی که سیال هستن و میتونن به همدیگه تبدیل بشن، که البته معناداره و باری به جهت نیست این تبدیل ها. شروع و مخصوصاً پایان بسیار تکان دهنده ای داشت برای من.
نکتۀ دیگه دربارۀ اثراینه که به اکنون ما میخوره؛ اکنونی که شاید دهه هاست برای ما تکرار شده و تداوم پیدا کرده؛ اکنونی که «خود ما»، تک تک ما در تشکیل و تداومش نقش داریم. این اکنون رو اگر بخوایم زمان نگارش و اجرای اثر بدونیم میشه سال 1383؛ اگه بخوایم زمانی بدونیم که اثر درموردش نوشته شد میشه زمان کشته شدن محمد مختاری و پوینده و فروهر و ...؛ و اگه بخوایم تناظرش رو با امروز پی بگیریم، میشه امروزی که بر سر کیومرث پوراحمد و داریوش مهرجویی اومد.
در پایان کتاب اومده که اثر برای 45 شب سالن داشت، اما بعد از 21 شب جلوی ادامۀ اجراش رو گرفتن.
درنهایت اگه بخوام مقایسه ش کنم با نمایشنامۀ تازۀ دیگۀ بهرام بیضایی، به نام «چهارراه»، فکر میکنم شباهت های زیادی میان دو اثر وجود داره؛ و البته «چهارراه» از این بهتره.
نمایشنامه رو بسیار دوست داشتم، و ساله� بود منتظر خوندنش بودم و حالا منتظر و امیدوارم روزی هم بتونم فیلم ضبط شدهٔ اجرایِ ایران نمایش رو ببینم.
نمایشنامه همونطور که در جاهای مختلف گفته شده در مورد قتلها� زنجیرها� هست. قدرتِ قلم جناب استاد بیضایی عالیه. خوابآلو� و کابوسوا� بودنِنمایشنام� و تعلیقاتش جذابتر� میکن� بدونِ اینکه از بزرگی و دردش کم کنه و فقط دنیایِ ارایه رو بزرگتر میکن�.
زمانی که نمایشنامه رو میخوند� به این فکر میکرد� که چطور میشه صحنهها� این نمایش رو در واقعیت و روی صحنه بازسازی کرد. بیصبران� منتظر دیدن اجراشم، یا فیلمش، یا بر صحنه.