توی این ریویو اول یک مقدمه نوشتم که توش راجع به تجربه مواجهم با کتاب توضیح دادم و این که از کجا میتونی� بحث رو پیگیری کنید (۱) در ادامه به متن کتاب پرداختم، به همون ترتیبی که احمدی توی کتابش پیش رفته، اول این که مسئله قومیت و ناسیونالیسم قومی چه خاستگاهی داره (۲) خلل موجود توی این نظریات چیه و چرا احمدی اعتقاد داره که این نظریهه� برای توضیح ناسیونالیسم در ایران کافی نیستن (۳) الترناتیو و پاسخ احمدی به این سوال چیه و اون چه عواملی رو برای رشد ناسیونالیسم قومی در ایران ذکر میکنه� (۴) و بخش انتهایی چند نقد که به کتاب احمدی وارد شده (۵)
نکته: آنچه در ادامه میبینی� تلاش من برای منتقل کردن هرچه صادقانهت� نظر احمدی است. پس آنچه در ادامه میخوانی� به این معنی نیست که من لزوماً آن را تأیید و یا رد میکن�.
(۱) این اولین مطالعه من در رابطه با قومیت و مفهوم ناسیونالیسم قومی بود. به کتاب آقای احمدی نمره ندادم چون به هیچ وجه وجاهت نقد و بررسی اون رو ندارم. به عنوان یک خواننده ساده میتون� بگم که به عنوان اولین کتابی که توی این حوزه خوندم تجربه خوبی رو از سر گذروندم. بخشی از متن کتاب رو مجبور شدم اسکیم کنم (به خاطر ددلاین پروژه و این که باید کار رو تحویل میداد�) ولی مقدار قابل توجهی از اون رو خوندم. احمدی توی یه مقاله ایده� خودش رو توضیح داده. هر چند که مطلبی که حدود ۴۰۰ صفحه بسط و شرح داده شده هیچ وقت توی یک مقاله ۲۰ صفحها� به طور کمال و تمام قابل توضیح نیست ولی خب ایده اصلی و مغز کلام احمدی رو با خوندن اون مقاله هم متوجه میشید. در ادامه میخوام به موضوع اصلی کتاب بپردازم.
(۲) مفهوم ناسیونالیسم قومی به اعتقاد احمدی متولد انتهای قرن نوزدهم و ابتدای قرن بیستمه. اصلاً پیش از این واژگان قومیت و قبیله واژهها� پر استفادها� نبودند. توی قرن بیستم یه نظریه مجبوبی به اسم کوره مذاب، بیان شد که این واژهه� رو سر زبونه� انداخت. این نظریهپرداز� معتقد بودند آمریکا مثل یه کوره مذاب میمون� که قومیتها� مختلف رو توی خودش حل میکن�. به مرور با پرکاربرد شدن این واژه و اتفاقات سیاسی مثل تجزیه یوگسلاوی و فروپاشی شوروی بحث راجع به قومیته� راه خودش رو به محافل آکادمیک باز کرد. با ساخته شدن دولتها� جدیدالاستقلال و حرکت های تجزیه طلبانه توی نقاطی مثل اسپانیا، این مباحث مورد توجه حکومته� هم قرار گرفت. حالا اینجا احمدی میگه که یه سری نظریهپرداز� بدون در نظر گرفتن عقبه تاریخی منطقه خاورمیانه و به خصوص ایران، اومدن و تلاش کردن مفاهیم موجود رو با شرایط ایران تطبیق بدن. اینجاست که احمدی میاد و میگه این شد انگیزه من از نوشتن کتاب حاضر. یعنی به اعتقاد احمدی هیچ کدوم این نظریات واقعیتها� تاریخی ایران رو توی نظرورزی خودشون در نظر نگرفتن.
(۳) اینجا به یکی از نقصهای� که احمدی توی نظریات موجود بهشون اشاره میکنه� میپرداز�. توی ادبیات علمی، مفهوم قبیله، به یک گروه از افراد که تمرکز گریز هستند و ارتباطشو� با دولت مرکزی خصمانه و در ستیز هستند اطلاق میشه که اکثراً روابطشون با رابطه خویشاوندی توضیح داده میشه. احمدی میاد میگه این راجع به ایران صدق نمیکنه. مشخصاً توی ایران، قومیتها� مختلف همیشه در ستیز با دولت مرکزی نبودند. بلکه احمدی توضیح میده که چه طور در عصر زندیه و قاجار به طور مثال، قومیته� بخش مهمی از ساختار و بدنه سیاسی رو تشکیل میدادن� و نخبگان سنتی ایلی بخشی از نخبگان سیاسی رو شامل میشد�. پس شاهد مثال غلط بودن این نظریات در مورد مسئله قومیت در ایران، همینه که قومیته� اینجا در گذشته طبق تعریف اصلأ رابطه خصمانها� با دولت مرکزی نداشتند و اتفاقاً با ساختار سیاسی همکاری و معاونت داشتند و اگر گروهها� ایلاتی نبودند اساسأ قاجار باقی نمیمون�. حالا یه سوال، در این صورت پس توضیح احمدی از اختلافات و نزاع قومی توی ایران چیه؟ اگر به نظر اون هیچ کدوم از این نظریات توانایی توضیح دادن وضعیت موجود رو نداره، پس چه توضیحی این توانایی رو داره؟
(۴) به نظر احمدی سه تا عامل باعث شد اختلافات قومی، زبانی و مذهبی رنگ و بوی سیاسی بگیرن. عامل اول: شکل گیری دولت اقتدارگرای انحصار طلب عامل دوم: نخبگان سیاسی عامل سوم: سیاستها� بینالملل� احمدی توضیح میده که بعد از به قدرت رسیدن رضاخان اون توی فرآیند تبدیل یک حکومت غیرانحصارطلب به یک حکومت انحصار طلب بوروکراتیک، نقش ایلات و نخبگان ایلی به حداقل رسید. حتی بسیاری از اونها هم چون تهدیدی برای حکومت مرکزی حساب میشد� حذف شدند. یعنی ساختار حکومت به اونها اجازه شرکت در تصمیمگیریها� مرکزی رو نداشت. در ادامه هم اصلاحات ارضی و انقلاب ۵۷ که نه تنها چیزی رو درست نکرد بلکه خراب تر هم کرد. عامل دوم، میشه نخبگان سیاسی. یک سری از نخبگان برای پیدا کردن توان اجتماعی تلاش کردند اختلافات زبانی و مذهبی رو سیاسی کنند. یک سری از این نخبگان چون در بدنه سیاسی جا نداشتند دست به این فعالیته� زدند و یک سری از اونها هم تحصیلکردهها� از فرنگ برگشته ای بودند که میخواستن� حکومت تازها� تشکیل بدهند. عامل سوم هم میشه سیاستگذاریها� بینالملل� که به اعتقاد احمدی با مداخلهها� روس و انگلیس این مسائل تبدیل به مسائل سیاسی شد.
(۵) انتقادات اصلی به نظریه احمدی در رابطه با روششناس� احمدی هستش و یک سری گفتند مفهوم قومیت و قبیله رو اون اساسأ متوجه نشده. از طرف دیگه چرا فقط احمدی به بلوچ و آذربایجان و کردستان اشاره میکن�. آیا نگاه اون نسبت به ایران جهان شمول بوده؟ پس چرا اون هیچ اشارها� به ترکمنه� و اعراب جنوب ایران نمیکند�
این کتاب اطلاعات ذی قیمتی درباره سه قومیت ترک، کرد و بلوچ در ایران ارائه میده. اطلاعاتی بیشتر تاریخی از فراز و نشیب این قومیتها و رابطه شون با دولت مرکزی ایران و همچنین نقش کشورهای همسایه در این تعاملات.