پرونده� قتلی با گرهها� بسیار به دایره� جنایی میرس� و تبدیل به مسئله� شخصی سرگرد نجفی، مسئول پرونده، میشو�. قاتل پیرمردی عجیب است که به دلیل حفر تونلهای� دقیق و حسابشد� در میان اعضای دایره� جنایی به «موش کور» معروف شده است. دغدغه� حل این پرونده فشار بسیار زیادی به سزگرد نجفی وارد و او را در گردابی از خشونت گرفتار میکند� خشونتی که همچون دخمهای� نقبشد� پوست شهر را پوک و پوسیده کرده و منتظر اشارها� است تا همچون هیولایی از زیر آوار بیرون بخزد و کور و بیهد� از همه چیز و همه کس انتقام بگیرد
اواخرش کمی به زیادهگوی� و تکرار کشیده شد و اگر پنجاه یا صد صفحه خلاصهت� میشد� خیلی بهتر بود، ولی بههرحا� خوشخوا� و پرکشش بود و از وقتی که برایش گذاشتم راضیا�. صحنهها� سیاه خون و خشونت و کثیفیا� برای من دلآزا� نبود، ولی شاید به هر کسی نشود توصیها� کرد