What do you think?
Rate this book
اتاق ورونیکا
اتاق ورونیکا تریلری‌س� شسته رفته و خوش‌ساخ� که پیچش‌ها� دقیق و ساختمان مهندسی شده� آن، یادآور سنت رمان‌ها� معمایی نویسندگانی‌س� همچون، ادگار آلن‌پو� آگاتا کریستی، ژرژ سیمنون، دشیل همت، ریموند چندلر، راس مک‌دانل� و ...
استفن کینگ نویسنده� رمان‌ها� پرفروش درباره� آیرا لوین می‌نویس�:
توانایی آیرا لوین در نوشتن آثار دلهره‌آو� به ظرافت ساعت‌سازا� سوییسی‌س� و کارهای ما در مقایسه با آثار او مثل ساعت‌ها� ارزان‌قیم� خرازی‌ه�.
آیرا لوین در سال ۲۰۰۷ در اثر عارضه� قلبی در شهر نیویورک درگذشت.
استفن کینگ نویسنده� رمان‌ها� پرفروش درباره� آیرا لوین می‌نویس�:
توانایی آیرا لوین در نوشتن آثار دلهره‌آو� به ظرافت ساعت‌سازا� سوییسی‌س� و کارهای ما در مقایسه با آثار او مثل ساعت‌ها� ارزان‌قیم� خرازی‌ه�.
آیرا لوین در سال ۲۰۰۷ در اثر عارضه� قلبی در شهر نیویورک درگذشت.
113 pages, Paperback
First published January 1, 1974
13 people are currently reading
1,938 people want to read
About the author
Ira Levin
73books1,620followersLevin graduated from the Horace Mann School and New York University, where he majored in philosophy and English.
After college, he wrote training films and scripts for television.
Levin's first produced play was No Time for Sergeants (adapted from Mac Hyman's novel), a comedy about a hillbilly drafted into the United States Air Force that launched the career of Andy Griffith. The play was turned into a movie in 1958, and co-starred Don Knotts, Griffith's long-time co-star and friend. No Time for Sergeants is generally considered the precursor to Gomer Pyle, USMC.
Levin's first novel, A Kiss Before Dying, was well received, earning him the 1954 Edgar Award for Best First Novel. A Kiss Before Dying was turned into a movie twice, first in 1956, and again in 1991.
Levin's best known play is Deathtrap, which holds the record as the longest-running comedy-thriller on Broadway and brought Levin his second Edgar Award. In 1982, it was made into a film starring Christopher Reeve and Michael Caine.
Levin's best known novel is Rosemary's Baby, a horror story of modern day satanism and the occult, set in Manhattan's Upper West Side. It was made into a film starring Mia Farrow and John Cassavetes. Ruth Gordon won an Oscar for Best Actress in a Supporting Role for her performance. Roman Polanski, who wrote and directed the film, was nominated for Best Writing, Screenplay Based on Material from Another Medium.
Other Levin novels were turned into movies, including The Boys from Brazil in 1978; The Stepford Wives in 1975 and again in 2004; and Sliver in 1993.
Stephen King has described Ira Levin as "the Swiss watchmaker of suspense novels, he makes what the rest of us do look like cheap watchmakers in drugstores." Chuck Palahniuk, in , calls Levin's writing "a smart, updated version of the kind of folksy legends that cultures have always used."
Ira Levin died from a heart attack at his home in Manhattan, on 12 November 2007. He was seventy-eight at the time of his death.
After college, he wrote training films and scripts for television.
Levin's first produced play was No Time for Sergeants (adapted from Mac Hyman's novel), a comedy about a hillbilly drafted into the United States Air Force that launched the career of Andy Griffith. The play was turned into a movie in 1958, and co-starred Don Knotts, Griffith's long-time co-star and friend. No Time for Sergeants is generally considered the precursor to Gomer Pyle, USMC.
Levin's first novel, A Kiss Before Dying, was well received, earning him the 1954 Edgar Award for Best First Novel. A Kiss Before Dying was turned into a movie twice, first in 1956, and again in 1991.
Levin's best known play is Deathtrap, which holds the record as the longest-running comedy-thriller on Broadway and brought Levin his second Edgar Award. In 1982, it was made into a film starring Christopher Reeve and Michael Caine.
Levin's best known novel is Rosemary's Baby, a horror story of modern day satanism and the occult, set in Manhattan's Upper West Side. It was made into a film starring Mia Farrow and John Cassavetes. Ruth Gordon won an Oscar for Best Actress in a Supporting Role for her performance. Roman Polanski, who wrote and directed the film, was nominated for Best Writing, Screenplay Based on Material from Another Medium.
Other Levin novels were turned into movies, including The Boys from Brazil in 1978; The Stepford Wives in 1975 and again in 2004; and Sliver in 1993.
Stephen King has described Ira Levin as "the Swiss watchmaker of suspense novels, he makes what the rest of us do look like cheap watchmakers in drugstores." Chuck Palahniuk, in , calls Levin's writing "a smart, updated version of the kind of folksy legends that cultures have always used."
Ira Levin died from a heart attack at his home in Manhattan, on 12 November 2007. He was seventy-eight at the time of his death.
Ratings & Reviews
Friends & Following
Create a free account to discover what your friends think of this book!
Community Reviews
Displaying 1 - 30 of 296 reviews
September 2, 2021
بچه که بودم، یکبار توی مراسم عزاداری امام حسین، دیدم یکی از مردهایی که عَلَم بلند میکنن و میون دسته عزاداران حرکت میکنن، نتونست سنگینی وزن رو تحمل کنه و علیرغم کمک مردهای دیگه، علم خم شد و زمین افتاد. همه� مردم وحشت کرده، ناراحت و حتی عصبانی شده بودن. انگار گناه بزرگی اتفاق افتاده بود. اون روز کسی از عزادارها آسیب ندید، به جز اون مرد که کمرش درد گرفته بود و دیگه علم نکشید، ولی شبش برای بلاگردونی یه گوسفند قربانی شد و فردا ناهار همه قیمه خوردن. و من همیشه سوال میکردم چرا باید تاوان اشتباه اون مرد رو یک گوسفند بیچاره بده.
November 24, 2020
چه نمایشنام� خوبی.
پنج ستاره می‌دم� چون در ژانر خودش، خیلی خوب عمل کرده بود و کمبودی نداشت.
نمایشنام‌ا� در ژانر وحشت که خیلی روون و پرکشش و به‌انداز� نوشته شده و در انتها با پایان‌بند� قوی� میخ‌کوب‌ا� کرد.
همونطوری که از ژانر پلیسی و وحشت انتظار میره� دیالوگ‌ها� حساب شده بود و وقتی اواخر داستان بعضی گره‌ه� باز میشد� از این که اون اطلاعات خیلی معمولی اوایل نمایشنام بهت داده شده بود لذت می‌برد�.
پایان نمایش در این ژانر خیلی مهمه برای همین اسپویل نمی کنم.
فضای نمایش برخلاف چیزی که توی تعاریف می‌نویس� خیلی وحشتناک نبود، اما تعلیقی که داشت و موقعیت ناواقع‌گرایانه‌ا� که در دل واقع‌گرای� کاشته بود، آدم رو دنبال خودش می‌کشون� و البته از نیمه نمایش به بعد، با هم‌ذات‌پندار� آدم رو عصبانی می‌کر� و احساساتم درگیر شد. اما احساسم از جنس ترس نبود، بلکه از جنس عصبانیت بود.
اتمسفری که ساخته بود رو دوست داشتم، خونه‌ا� قدیمی، ملافه‌ها� اول نمایش و اشیا روی صحنه. دستورصحنه‌ه� رو خیلی با دقت و جزئی نوشته بود، انگار که فیلمی رو داره دکوپاژ میکن�. البته برای این ژانر به نظرم خیلی لازمه. چون اکت‌ه� می‌تون� حامل کنش باشن، درواقع این اتفاق هم می‌افتا�. مثلا زمانی که دختر در حمام بود و زن مخفیانه چیزی رو بیرون می‌اور� و کارهایی می‌کر�. اونجا تماشاگر از بیننده جلوتر می‌ر� و دیگه مطمئن می‌ش� قراره چه جور بلایی سر دختر بیاد.
چه موقعیت جذابی. دختری که قراره نقش دختر مرده‌ا� رو بازی کنه و وقتی شروع میکن� می‌بین� که زندانی شده توی اون هویت جدید.
از طرفی پیش‌داستا� خیلی جذاب و روان‌پریشانه‌ا� براش نوشته بودن که در انتهای نمایش فهمیده می‌ش� و به جذابیت کار می‌افزو�.
انتهای کار، من رو خیلی یاد نقاشی «داوود و سر جالوت» کاراواجو انداخت. این نقاشی عجیب، سرِ خودِ کاراواجو رو بریده و آویزان از مو در دستان داوود نشون می‌د�. سرِ حس و حالی شبیه فریاد و ترس از خودش نشون داده.
می‌گ� کاراواجو بعد از این که کسی رو در یک دعوا می‌کش� برای مقابله با حس عذاب و گناه این نقاشی رو می‌کش� که در اون سر خودش رو بریده. این ویژگی هنر که با تقلید میاد چیزی بدل از واقعیت رو بازنمایی میکن� و در ذهن انسان شبیه به واقعیت تفسیر می‌ش� برای من خیلی جالبه. چیزی که توی تراژدی و مبحث کاتارسیس هم میبینی�. چیزی که توی عروسک‌ها� وودو -همونا که بهش سوزن می‌زن�- هم میبینی�. خیلی جاها درواقع.
موضوع این نمایش همین مساله بود. مساله گناه، و کسی که می‌خوا� این بار گناه رو از روی خودش پاک کنه و آزاد بشه.
فکر میکن� اینه� درواقع یک جور گول زدن ذهن باشن. ما با زبان فکر می‌کنیم� زبان هم نظامیه از نشانه‌ه�. پس می‌تونی� با این‌جو� بازی‌ها� تقلیدی و زبانی و درواقع نشانه‌شناسانه� گولش بزنیم و خودمون رو آزاد کنیم.
مبحث جالبیه از منظر روانشناس� و دوست دارم درموردش بیشتر بدونم.
نمایشنام اتاق ورونیکا رو با خیال راحت می‌تونی� بخرید و بخونید. بسیار روون و خوش‌ساختا� و بدون‌اضافه‌گوی� و خوش‌داستا�!
***
در آوانگارد، درباره� این کتاب نوشته�:
پنج ستاره می‌دم� چون در ژانر خودش، خیلی خوب عمل کرده بود و کمبودی نداشت.
نمایشنام‌ا� در ژانر وحشت که خیلی روون و پرکشش و به‌انداز� نوشته شده و در انتها با پایان‌بند� قوی� میخ‌کوب‌ا� کرد.
همونطوری که از ژانر پلیسی و وحشت انتظار میره� دیالوگ‌ها� حساب شده بود و وقتی اواخر داستان بعضی گره‌ه� باز میشد� از این که اون اطلاعات خیلی معمولی اوایل نمایشنام بهت داده شده بود لذت می‌برد�.
پایان نمایش در این ژانر خیلی مهمه برای همین اسپویل نمی کنم.
فضای نمایش برخلاف چیزی که توی تعاریف می‌نویس� خیلی وحشتناک نبود، اما تعلیقی که داشت و موقعیت ناواقع‌گرایانه‌ا� که در دل واقع‌گرای� کاشته بود، آدم رو دنبال خودش می‌کشون� و البته از نیمه نمایش به بعد، با هم‌ذات‌پندار� آدم رو عصبانی می‌کر� و احساساتم درگیر شد. اما احساسم از جنس ترس نبود، بلکه از جنس عصبانیت بود.
اتمسفری که ساخته بود رو دوست داشتم، خونه‌ا� قدیمی، ملافه‌ها� اول نمایش و اشیا روی صحنه. دستورصحنه‌ه� رو خیلی با دقت و جزئی نوشته بود، انگار که فیلمی رو داره دکوپاژ میکن�. البته برای این ژانر به نظرم خیلی لازمه. چون اکت‌ه� می‌تون� حامل کنش باشن، درواقع این اتفاق هم می‌افتا�. مثلا زمانی که دختر در حمام بود و زن مخفیانه چیزی رو بیرون می‌اور� و کارهایی می‌کر�. اونجا تماشاگر از بیننده جلوتر می‌ر� و دیگه مطمئن می‌ش� قراره چه جور بلایی سر دختر بیاد.
چه موقعیت جذابی. دختری که قراره نقش دختر مرده‌ا� رو بازی کنه و وقتی شروع میکن� می‌بین� که زندانی شده توی اون هویت جدید.
از طرفی پیش‌داستا� خیلی جذاب و روان‌پریشانه‌ا� براش نوشته بودن که در انتهای نمایش فهمیده می‌ش� و به جذابیت کار می‌افزو�.
انتهای کار، من رو خیلی یاد نقاشی «داوود و سر جالوت» کاراواجو انداخت. این نقاشی عجیب، سرِ خودِ کاراواجو رو بریده و آویزان از مو در دستان داوود نشون می‌د�. سرِ حس و حالی شبیه فریاد و ترس از خودش نشون داده.
می‌گ� کاراواجو بعد از این که کسی رو در یک دعوا می‌کش� برای مقابله با حس عذاب و گناه این نقاشی رو می‌کش� که در اون سر خودش رو بریده. این ویژگی هنر که با تقلید میاد چیزی بدل از واقعیت رو بازنمایی میکن� و در ذهن انسان شبیه به واقعیت تفسیر می‌ش� برای من خیلی جالبه. چیزی که توی تراژدی و مبحث کاتارسیس هم میبینی�. چیزی که توی عروسک‌ها� وودو -همونا که بهش سوزن می‌زن�- هم میبینی�. خیلی جاها درواقع.
موضوع این نمایش همین مساله بود. مساله گناه، و کسی که می‌خوا� این بار گناه رو از روی خودش پاک کنه و آزاد بشه.
فکر میکن� اینه� درواقع یک جور گول زدن ذهن باشن. ما با زبان فکر می‌کنیم� زبان هم نظامیه از نشانه‌ه�. پس می‌تونی� با این‌جو� بازی‌ها� تقلیدی و زبانی و درواقع نشانه‌شناسانه� گولش بزنیم و خودمون رو آزاد کنیم.
مبحث جالبیه از منظر روانشناس� و دوست دارم درموردش بیشتر بدونم.
نمایشنام اتاق ورونیکا رو با خیال راحت می‌تونی� بخرید و بخونید. بسیار روون و خوش‌ساختا� و بدون‌اضافه‌گوی� و خوش‌داستا�!
***
در آوانگارد، درباره� این کتاب نوشته�:
March 31, 2020
اثری تحسین شده از آیرا لوین
نویسنده رمان بچه رزماری ( Rosemary baby)
که براساس این رمان، رومن پولانسکی فیلنامه‌ا� نوشت و بدین ترتیب فیلمش در اولین‌ها� ژانر وحشت ساخته شد.
عاشقان فیلم به خوبی می‌دانن� که پس از نمایش این فیلم، همسر بارادارِ پولانسکی� و چهار مهمان دیگرشان
توسط شیطان پرستان به طرز وحشیانه‌ا� به قتل رسید‌ن�.
برگردیم به اتاق ورونیکا نمایشنام‌ا� روانشناس� � وحشت که هر خواننده ای رو گیج میکن�. گویی کار آیرا لوین اینگونه بود که با مخاطبش رو امتحان کند و ببینند آنها چه می‌گوین�.
این نمایشنام برای کارگردان و بازیگران تئاتر بسیار پیچیده و عمیق است. اگر بخواهید آن را بازی یا کارگردانی کنید، باید تک‌ت� نقش‌ها� را با توجه به روان آنها بدانید.
ورونیکا دختر روان‌پریش� است که به رغم آنکه مظلوم واقع شده باشد، بسیار خطرناک است.
او خواهرش را به قتل رسانده (که البته در پایان داستان متوجه می‌شوی�) و پدر و مادرش برای حفظ آبرویشان، او را داخل اتاقش حبس میکنن� و هیچ مجازاتی به جز حبس برای او در نظر نمی‌گیرن�. اما بعد بعد از مرگ پدر و مادر، زندگی ورونیکا تغییر می کند...
و با این تغییر، شاید بتوان گفت زندگی آدمهایی بی‌خب� از همه‌ج� در سال ۱۹۷۳ تغییر میکنن�.
که در آخر داستان نمی‌دان� دلت برای سوزان بی‌گنا� بسوزد یا ورونیکای پریشان؟!
ورونیکا انگار فقط با مرگ دیگران، می‌توان� کمی از عذاب قتل خواهرش به دست خودش را کم کند، اما در آخر داستان، او شخصیتی می‌شو� به مانند یکی از مقتولین:
وقتی اون به همه چی اعتراف کرد، وقتی که تو و پسر جلوش رو گرفتین، اون یک‌مرتب� تبدیل شد به من و من در عین حال نبودم؛ و بعد از اینکه مجازات شد، احساس کردم خیلی آزاد خیلی پاکم. انگار که هرگز تو طول زندگیم، یه کار اشتباه اَزم سر نزده
در اینجا به شخصیت روان‌پری� ورونیکا می‌توا�
عقده حقارت هم اضافه کرد.
عقده حقارتی که با ۳۵ سال حبس در اتاق و بعد از مرگ پدر و مادر نمایان می‌شو�. ( و در اینجا به نظرم شناخت پدر و مادر و دخترش سیسی و پسرشان کنراد و در آخر ورونیکا بسیار لازم است)
آلفرد آدلر، روانشناس اتریشی و شاگرد فروید (که عقده حقارت را عقده_ادیپ نامید) [اشاره به داستان اُدیپ یونان باستان]
معتقد است که انسان با حقارت زاده می‌شو�. برای آدلر، حقارت نه تنها بخشی از ذات و هستی انسان است،بلکه عامل تعیین‌کنند� در تعریف هویت او نیز قلمداد می‌شو�.آدلر پس از آزمایشات بسیار به این نکته پی برد که ۹۵ درصد از مردم،خود را در مقایسه با دیگران بی‌کفای� می‌بینن�
شاید بتوان گفت که بعد از این خواندن اتاق ورونیکا، باید نگاهی به خودمان و روانمان بیندازیم.
چگونه است که می‌توا� عقده حقارت یا اُدیپ را در درونمان بشناسیم و کنترلش کنیم؟!
نویسنده رمان بچه رزماری ( Rosemary baby)
که براساس این رمان، رومن پولانسکی فیلنامه‌ا� نوشت و بدین ترتیب فیلمش در اولین‌ها� ژانر وحشت ساخته شد.
عاشقان فیلم به خوبی می‌دانن� که پس از نمایش این فیلم، همسر بارادارِ پولانسکی� و چهار مهمان دیگرشان
توسط شیطان پرستان به طرز وحشیانه‌ا� به قتل رسید‌ن�.
برگردیم به اتاق ورونیکا نمایشنام‌ا� روانشناس� � وحشت که هر خواننده ای رو گیج میکن�. گویی کار آیرا لوین اینگونه بود که با مخاطبش رو امتحان کند و ببینند آنها چه می‌گوین�.
این نمایشنام برای کارگردان و بازیگران تئاتر بسیار پیچیده و عمیق است. اگر بخواهید آن را بازی یا کارگردانی کنید، باید تک‌ت� نقش‌ها� را با توجه به روان آنها بدانید.
ورونیکا دختر روان‌پریش� است که به رغم آنکه مظلوم واقع شده باشد، بسیار خطرناک است.
او خواهرش را به قتل رسانده (که البته در پایان داستان متوجه می‌شوی�) و پدر و مادرش برای حفظ آبرویشان، او را داخل اتاقش حبس میکنن� و هیچ مجازاتی به جز حبس برای او در نظر نمی‌گیرن�. اما بعد بعد از مرگ پدر و مادر، زندگی ورونیکا تغییر می کند...
و با این تغییر، شاید بتوان گفت زندگی آدمهایی بی‌خب� از همه‌ج� در سال ۱۹۷۳ تغییر میکنن�.
که در آخر داستان نمی‌دان� دلت برای سوزان بی‌گنا� بسوزد یا ورونیکای پریشان؟!
ورونیکا انگار فقط با مرگ دیگران، می‌توان� کمی از عذاب قتل خواهرش به دست خودش را کم کند، اما در آخر داستان، او شخصیتی می‌شو� به مانند یکی از مقتولین:
وقتی اون به همه چی اعتراف کرد، وقتی که تو و پسر جلوش رو گرفتین، اون یک‌مرتب� تبدیل شد به من و من در عین حال نبودم؛ و بعد از اینکه مجازات شد، احساس کردم خیلی آزاد خیلی پاکم. انگار که هرگز تو طول زندگیم، یه کار اشتباه اَزم سر نزده
در اینجا به شخصیت روان‌پری� ورونیکا می‌توا�
عقده حقارت هم اضافه کرد.
عقده حقارتی که با ۳۵ سال حبس در اتاق و بعد از مرگ پدر و مادر نمایان می‌شو�. ( و در اینجا به نظرم شناخت پدر و مادر و دخترش سیسی و پسرشان کنراد و در آخر ورونیکا بسیار لازم است)
آلفرد آدلر، روانشناس اتریشی و شاگرد فروید (که عقده حقارت را عقده_ادیپ نامید) [اشاره به داستان اُدیپ یونان باستان]
معتقد است که انسان با حقارت زاده می‌شو�. برای آدلر، حقارت نه تنها بخشی از ذات و هستی انسان است،بلکه عامل تعیین‌کنند� در تعریف هویت او نیز قلمداد می‌شو�.آدلر پس از آزمایشات بسیار به این نکته پی برد که ۹۵ درصد از مردم،خود را در مقایسه با دیگران بی‌کفای� می‌بینن�
شاید بتوان گفت که بعد از این خواندن اتاق ورونیکا، باید نگاهی به خودمان و روانمان بیندازیم.
چگونه است که می‌توا� عقده حقارت یا اُدیپ را در درونمان بشناسیم و کنترلش کنیم؟!
April 16, 2018
عالی! فقط عالی! و حسرت می‌خور� چرا تئاترشو نرفتم!
August 9, 2022
ریویو برای اولین کتاب 2020
کودکی و نوجوونیم، خیلی اهل فیلم دیدن نبودم(درستْ شبیه الآن) اما واسم مهم بود همون تعداد فیلم و سریال‌های� که میبینم جز به جز تو ذهنم ثبت بشه و از اینکه کسی در مورد یک فیلم صحبت کنه و من نتونم اون سکانس فیلم رو دقیق به خاطر بیارم منتفر بودم (وهستم)
اون موقع مردم هنوز پای سریال‌ها� صدا و سیما می‌نشست� و شب‌ه� رو با تلوزیون و فیلم‌های� که عموماً به صورت سی‌د� بود می‌گذروند�.
احتمالاً رِنجِ سنی همه� افراد گودریدز به سریال و فیلم‌ها� که آخرش همه چی به خوبی و خوشی تموم میشد قد میده، که البته یهو یک موج اومد و کلاً سبک تمام فیلم و سریال‌ه� رو عوض کرد. نوشتم که بگم من همیشه از همه� فیلم و سریال‌ها� که همه چی‌ب� خوبی و خوشی تموم میشد بدم میومد چون فکر می‌کرد� نمی‌تون� جز به جز تو ذهنم ثبت کنم،در عوض فیلم تلخی مثل مثل میم مادر سکانس به سکانس تو ذهنم ثبت شده‌بود� حتی وقتی شیرینِ فیلم هیس دخترها فریاد نمی‌زنن� رو دیدم تهِ تهِ دلم یه حسی می‌گف� کاش اعدام بشه، درسته اذیت میشم اما سال‌ه� یادم می‌مون�.
نوشتم که بگم امروز وقتی بعد از دوماه داشتم یک کتاب رو تموم می‌کرد� و به صفحه هشتاد و چهار رسیدم با تمام وجود دلم می‌خواس� سوزان کرنر یه تنفگ برداره و همه� آدم بدای قصه رو بکشه.
من، همون یگانه� هفت هشت سال قبل هستم اما دلم می‌خواس� کتابم به خوبی و خوشی تموم شه چون وقتی به له شدن آدما بین جمعیت فکر میکن� حالم بد میشه، وقتی خواهر کوچولویِ هفتْ‌سال� قبل مدرسه میگه نمی‌خوا� برم مدرسه می‌ترس� موشک بزنن حالم بد میشه، چون به آدمایی سوختن تو هوا بعد از این همه سال تلاش فکر میکن� اشکام میریزه، وقتی تنها اُمیدم رفتن از ایران بود و الآن می‌بین� همه� ایرانیایی که رفتن بیشتر از من نگرانن حالم بدتر و بدتر میشه...
امروز چهارشنبه است و من جمعه هفته گذشته نمی‌دونست� چقدر اتفاق بد و عجیب قراره بیفته، الان هم نمی‌دون� هفته بعد قرار چی بشه ...
پی‌نوش� اول:یه جمله معروف میگه اگه چیزی شما رو نکشه قویترتون میکنه به شدت مخالفم باهاش، من 18 دسامبر 2019 به مدت کمتر از چهل و هشت ساعت یه بیماری سخت رو تجربه کردم و تموم شد اما خیلی ضعیف‌ت� از قبل شدم ، مطمئنم برای روحمون هم همین حالته و روز به روز بی‌حوصله‌ت� و ضعیف تر میشه.
پی‌نوش� دوم:دو ماه بود لذت تموم کردن کتابی رو تجربه نکرده بودم و فقط کتاب جدید خریدم و شروع کردم اونقدر تعدادشون زیاد شده که دیگه به کتاب‌ها� در حال خوندن گودریدزم اضافه نمی‌کن�.
پی‌نوش� سوم :اسم یک قطعه موسیقی تو کتاب اومده «مستانه به سوی بوفالو»کنجکاو شدم گوش کنم، لطفا اگه قطعه موسیقی یا نمایش‌نامه� زبان اصلی رو دارین اسم اصلی قطعه رو بهم بگین.
پی نوشتی دیگر: (برای یگانه، مرداد 1401)
زتدگی روزی که ریویوم رو نوشتم سخت بود، و هر روز هم سخت تر میشد، کتاب رو که تموم کردم دوست داشتم گوشه خیابون بشینم و از شدت درد و رنجی که دو سال هر روز بیشتر از دیروز بود محو بشم، حتی سخت تر شدنش هم ادامه داشت اما وقتی جلو میری، میبینی یه جایی هست که پیک سختی رو رد کردی و زندگی دوباره آروم و بهتر میشه، الان خیلی هم موافق نوشته هام نیستم، اما خوبیشون اینه که یادم میفته حتی اون روزای خیلی خیلی سخت هم تموم شدن..
کودکی و نوجوونیم، خیلی اهل فیلم دیدن نبودم(درستْ شبیه الآن) اما واسم مهم بود همون تعداد فیلم و سریال‌های� که میبینم جز به جز تو ذهنم ثبت بشه و از اینکه کسی در مورد یک فیلم صحبت کنه و من نتونم اون سکانس فیلم رو دقیق به خاطر بیارم منتفر بودم (وهستم)
اون موقع مردم هنوز پای سریال‌ها� صدا و سیما می‌نشست� و شب‌ه� رو با تلوزیون و فیلم‌های� که عموماً به صورت سی‌د� بود می‌گذروند�.
احتمالاً رِنجِ سنی همه� افراد گودریدز به سریال و فیلم‌ها� که آخرش همه چی به خوبی و خوشی تموم میشد قد میده، که البته یهو یک موج اومد و کلاً سبک تمام فیلم و سریال‌ه� رو عوض کرد. نوشتم که بگم من همیشه از همه� فیلم و سریال‌ها� که همه چی‌ب� خوبی و خوشی تموم میشد بدم میومد چون فکر می‌کرد� نمی‌تون� جز به جز تو ذهنم ثبت کنم،در عوض فیلم تلخی مثل مثل میم مادر سکانس به سکانس تو ذهنم ثبت شده‌بود� حتی وقتی شیرینِ فیلم هیس دخترها فریاد نمی‌زنن� رو دیدم تهِ تهِ دلم یه حسی می‌گف� کاش اعدام بشه، درسته اذیت میشم اما سال‌ه� یادم می‌مون�.
نوشتم که بگم امروز وقتی بعد از دوماه داشتم یک کتاب رو تموم می‌کرد� و به صفحه هشتاد و چهار رسیدم با تمام وجود دلم می‌خواس� سوزان کرنر یه تنفگ برداره و همه� آدم بدای قصه رو بکشه.
من، همون یگانه� هفت هشت سال قبل هستم اما دلم می‌خواس� کتابم به خوبی و خوشی تموم شه چون وقتی به له شدن آدما بین جمعیت فکر میکن� حالم بد میشه، وقتی خواهر کوچولویِ هفتْ‌سال� قبل مدرسه میگه نمی‌خوا� برم مدرسه می‌ترس� موشک بزنن حالم بد میشه، چون به آدمایی سوختن تو هوا بعد از این همه سال تلاش فکر میکن� اشکام میریزه، وقتی تنها اُمیدم رفتن از ایران بود و الآن می‌بین� همه� ایرانیایی که رفتن بیشتر از من نگرانن حالم بدتر و بدتر میشه...
امروز چهارشنبه است و من جمعه هفته گذشته نمی‌دونست� چقدر اتفاق بد و عجیب قراره بیفته، الان هم نمی‌دون� هفته بعد قرار چی بشه ...
پی‌نوش� اول:یه جمله معروف میگه اگه چیزی شما رو نکشه قویترتون میکنه به شدت مخالفم باهاش، من 18 دسامبر 2019 به مدت کمتر از چهل و هشت ساعت یه بیماری سخت رو تجربه کردم و تموم شد اما خیلی ضعیف‌ت� از قبل شدم ، مطمئنم برای روحمون هم همین حالته و روز به روز بی‌حوصله‌ت� و ضعیف تر میشه.
پی‌نوش� دوم:دو ماه بود لذت تموم کردن کتابی رو تجربه نکرده بودم و فقط کتاب جدید خریدم و شروع کردم اونقدر تعدادشون زیاد شده که دیگه به کتاب‌ها� در حال خوندن گودریدزم اضافه نمی‌کن�.
پی‌نوش� سوم :اسم یک قطعه موسیقی تو کتاب اومده «مستانه به سوی بوفالو»کنجکاو شدم گوش کنم، لطفا اگه قطعه موسیقی یا نمایش‌نامه� زبان اصلی رو دارین اسم اصلی قطعه رو بهم بگین.
پی نوشتی دیگر: (برای یگانه، مرداد 1401)
زتدگی روزی که ریویوم رو نوشتم سخت بود، و هر روز هم سخت تر میشد، کتاب رو که تموم کردم دوست داشتم گوشه خیابون بشینم و از شدت درد و رنجی که دو سال هر روز بیشتر از دیروز بود محو بشم، حتی سخت تر شدنش هم ادامه داشت اما وقتی جلو میری، میبینی یه جایی هست که پیک سختی رو رد کردی و زندگی دوباره آروم و بهتر میشه، الان خیلی هم موافق نوشته هام نیستم، اما خوبیشون اینه که یادم میفته حتی اون روزای خیلی خیلی سخت هم تموم شدن..
March 15, 2022
محشر محشر! یکی از عالی‌تری� نمایشنام‌های� بود که این مدت خوندم. یه ایده عالی با یه پرداخت فوق‌العاد� که میخکوبت میکنه 👌🏻
August 18, 2023
حدود دو ساعت پیش بود که تو� کتابخونه دنبال یه کتاب باریک ماریک می‌گشت� که فردا تو جاده بخونمش، همینجوری که داشتم میزاشتمش تو کوله با خودم گفتم حالا بزار یه صفحه‌ش� بخونم اگه خوشم نیومد عوضش کنم، حالا صفحه دوم بعد سوم و عه چه جالب شد ... و در نهایت بوووم!!!
کتاب تموم شد و من الان دو تا پای خواب‌رفت� و بی‌ح� دارم و مغزی فلج و گیج!!!! (حالا چی برای توشه جاده بردارم؟؟)
اولین نمایش‌نامه‌ا� بود که می‌خوندم� حقیقتا بسیاااااار از نمایشنام� خوانی خوشم اومد!
پ.ن: یه جایی تو مقدمه گفته بود لوین فیلمنام� بچه رزماری رو� نوشته و من بسیار عاشق این فیلمم! خلاصه که جناب لوین روحت قرین رحمت باد.
پ.ن۲: رکورد سرعت تبدیل کتاب از «در حال خواندن» به « خوانده شده» رو با این کتاب زدم! :)
پایان: بیست و هفتم مردادماه سال ۱۴۰۲
کتاب تموم شد و من الان دو تا پای خواب‌رفت� و بی‌ح� دارم و مغزی فلج و گیج!!!! (حالا چی برای توشه جاده بردارم؟؟)
اولین نمایش‌نامه‌ا� بود که می‌خوندم� حقیقتا بسیاااااار از نمایشنام� خوانی خوشم اومد!
پ.ن: یه جایی تو مقدمه گفته بود لوین فیلمنام� بچه رزماری رو� نوشته و من بسیار عاشق این فیلمم! خلاصه که جناب لوین روحت قرین رحمت باد.
پ.ن۲: رکورد سرعت تبدیل کتاب از «در حال خواندن» به « خوانده شده» رو با این کتاب زدم! :)
پایان: بیست و هفتم مردادماه سال ۱۴۰۲
April 14, 2023
نمایشنام ای سرشار از تعلیق و وحشت که هرچه پیش می‌رو� دلهره‌آورت� می‌شو�.
با پایانی بسیار غافلگیرکننده.
مر۹۸
با پایانی بسیار غافلگیرکننده.
مر۹۸
August 7, 2020
یه جورایی بی نقص بود، دقیق و حساب شده.
تیکه اولش رو دقیقاً مثل شاتر آیلند اسکورسیزی حدس زدم و برام قابل پیش بینی بود، اما قسمت های بعدی و پایانش عالی بود.
قبلاً تو یکی از ریویوها گفتم، نمایشنام باید خواننده رو دقیقاً تو موقعیت قرار بده و این نمایشنام از همه نظر بی نظیره.
تیکه اولش رو دقیقاً مثل شاتر آیلند اسکورسیزی حدس زدم و برام قابل پیش بینی بود، اما قسمت های بعدی و پایانش عالی بود.
قبلاً تو یکی از ریویوها گفتم، نمایشنام باید خواننده رو دقیقاً تو موقعیت قرار بده و این نمایشنام از همه نظر بی نظیره.
April 26, 2024
اصولاً علاقه‌ا� به این ژانر ندارم، ولی «اتاق ورونیکا» رو توی یه نشست خوندم و خیلی هم بهم چسبید. 👌🏽
June 21, 2017
یک نمایشنام فوق العاده هیجان انگیز ،تاریک و غیر قابل پیش بینی
January 11, 2023
زن و مرد میانسالی در یک رستوران از زوج جوانی درخواست عجیبی دارند، اینکه برای دقایقی کوتاه دختر جوان نقش دختری مرده رو بازی کنه... میتونم بگم که عالی بود، واقعاً عالی. اتاق ورونیکا یک داستان رازآلود و دلهره‌آو� بود که پله پله شما رو با خودش همراه میکن� و هر لحظه شاید شما بتونید اندکی از آینده رو حدس بزنید اما قطعا تمام داستان رو نمی‌تونی� و این دقیقا بهترین خصیصه� این کتابه.ه
June 9, 2016
Once again, Ira Levin turns on the suspense and sets the creepy stage!
Without giving anything away, all I can say is that VERONICA'S ROOM has the ambiance of 1935 and one hell of a twisted plot as a good deed turns into a living nightmare......in 1973.
Super quick read with a very dark ending. ECK!
May 17, 2015
اتاق ورونیکا دومین اثری از لوین است که به فارسی ترجمه می شود. اولین کتاب ازاین نویسنده "بوسه پیش از مرگ" در سال 1342 توسط انتشارات کیهان در ایران منتشر شده است. از آثار مشهور لوین می توان به "پسر رزماری" و "فرزند رزماری" اشاره کرد. با اقتباس از آثار این نویسنده، فیلم هایی در هالیوود (و یک فیلم نیز در بالیوود) ساخته شده است. اتاق ورونیکا نمایشنام ای وهمناک و هیجان انگیز است که در فضایی گاتیک در یک عمارت قدیمی اتفاق می افتد.نمایشنام از دو پرده تشکیل شده که ماجرای پرده اول در سال 1973 و پرده دوم در وهم ساختگی سال 1935 رخ می دهد. دیالوگ ها و لحن به خوبی پرداخته شده و دقت نویسنده در صحنه پردازی و جزئیات داستان نمایش به قدری ست که ممکن است خواننده نیز در میانه ی نمایشنام فریب وهم حاکم بر آن را خورده و مسخ ورونیکا/ سوزان را بپذیرد و از پیش بینی وقایع پایانی آن عاجز شود
January 21, 2022
اااا� فعلا مغزم یخ زده روش..
عجب نمایشنام‌ا� بود!!!
بعد میام بیشتر و درست‌ت� ازش می‌نویس�.
عجب نمایشنام‌ا� بود!!!
بعد میام بیشتر و درست‌ت� ازش می‌نویس�.
December 14, 2022
همین الان تموم شد
فوق العاده بود!!!
فوق العاده بود!!!
October 30, 2020
اتاق ورونیکا یه نمایش نامه پر از معماست،پر از اتفاقات عجیب و شخصیتهایی که هر دم نقاب هاشون رو عوض می کنند و بخشی از ابعاد شخصیتی روان پریششون رو نشون میدن.
داستان خواهر و برادری که دچار جنون هستند و اتفاقات ناگواری رو رقم می زنند و هربار بخشی از شخصیت آن ها برای خواننده آشکار میشه و به سوالی که در ذهنشون پیش میاد پاسخ داده میشه....
توی این نمایشنام مرز بین خیال و واقعیت رو براحتی نمیشه تشخیص داد و گاهی آدم فکر میکنه جایی رو اشتباه خونده یا حتی جا انداخته...اما این روشی جذاب برای پیش بردن داستان هست و خواننده رو به این شکل به چالش میکشه.و البته که مدام غافلگیر میکنه.
در نهایت می تونم بگم اتاق ورونیکا یه اثر روانشناختی جذاب و منسجم که در پایان شوکه ات میکنه.و بسیار زیبا مفهوم ناخودآگاه رو به نمایش میگذاره.
پ.ن : هر نوعی از ادبیات رو می پسندید این اثر رو از دست ندید.
به تاریخ ۹۹/۸/۹.
داستان خواهر و برادری که دچار جنون هستند و اتفاقات ناگواری رو رقم می زنند و هربار بخشی از شخصیت آن ها برای خواننده آشکار میشه و به سوالی که در ذهنشون پیش میاد پاسخ داده میشه....
توی این نمایشنام مرز بین خیال و واقعیت رو براحتی نمیشه تشخیص داد و گاهی آدم فکر میکنه جایی رو اشتباه خونده یا حتی جا انداخته...اما این روشی جذاب برای پیش بردن داستان هست و خواننده رو به این شکل به چالش میکشه.و البته که مدام غافلگیر میکنه.
در نهایت می تونم بگم اتاق ورونیکا یه اثر روانشناختی جذاب و منسجم که در پایان شوکه ات میکنه.و بسیار زیبا مفهوم ناخودآگاه رو به نمایش میگذاره.
پ.ن : هر نوعی از ادبیات رو می پسندید این اثر رو از دست ندید.
به تاریخ ۹۹/۸/۹.
August 5, 2023
از اون کتابایی که تا تمومش نکنی آروم نمیگیری😬
September 4, 2021
بشدت توصیه میشه این نمایشنام 👌🏽
July 8, 2021
برای امتحان عملی هنر خوندم و انگار نیازی بود برای تخلیه خودم .
همونجوری که شخصیت اصلی داستان ،درگیر ماجرایی بهت‌آور� و اتفاقاتی رو رقم‌میزن� برای تخلیه کالبد خودش
همونجوری که شخصیت اصلی داستان ،درگیر ماجرایی بهت‌آور� و اتفاقاتی رو رقم‌میزن� برای تخلیه کالبد خودش
June 4, 2023
این کتاب خیلی زیاد به چشمم خورده بود ولی هیچوقت نه خلاصشو خونده بودم نه اصلا می‌دونست� نمایشنام‌س�
به بهانه همخوانیش رفتم سراغش و... انتظار نداشتم یه اثر اینچنین خفن رو اینهمه وقت جلوی چشمم بوده و نرفتم سراغش😱
یک اثر روانشناختی با چهار شخصیت اصلی
روایت جذاب و پرکشش که شاید یکم می‌ش� حدس می‌ز� اصل جریان چیه ولی بازم اون آخر شوک رو وارد کرد🥲
اگه نمایشنام نخوندین، قصد نمایشنام‌خوان� دارین یا اصلا دنبال یه اثر خوب می‌گردین� اتاق ورونیکا شدیدا پیشنهاد میشه💯�
در نهایت اینم بگم که آیرا لورن، لعنت به ذهن سمی خلاقت😭
به بهانه همخوانیش رفتم سراغش و... انتظار نداشتم یه اثر اینچنین خفن رو اینهمه وقت جلوی چشمم بوده و نرفتم سراغش😱
یک اثر روانشناختی با چهار شخصیت اصلی
روایت جذاب و پرکشش که شاید یکم می‌ش� حدس می‌ز� اصل جریان چیه ولی بازم اون آخر شوک رو وارد کرد🥲
اگه نمایشنام نخوندین، قصد نمایشنام‌خوان� دارین یا اصلا دنبال یه اثر خوب می‌گردین� اتاق ورونیکا شدیدا پیشنهاد میشه💯�
در نهایت اینم بگم که آیرا لورن، لعنت به ذهن سمی خلاقت😭
February 16, 2022
واییییی چقدر مریض بود 😨 امشب خواب ورونیکا رو میبینم
October 1, 2022
فوق‌العاده� هر چی بگم کم گفتم. سراسر هیجان. حتما کتابای دیگه ای از ایرالوین میخونم.
December 1, 2022
۴.۸
وای خدای من!
خوب بود واقعا.
وای خدای من!
خوب بود واقعا.
August 19, 2023
وای سرم درد کرد واقعا! 🤯🤯
مغزم منفجر شد! هی می‌گفت� این دیگه آخرشه دستت رو خوندم دیگه! وای اصلا نمی‌ش� حدس زد چی به چیه! مغز نویسنده‌ش� می‌بوسم😆�
مرسی سارا (اگه اینو می‌بین�) مرسی که معرفی� کردی!😭💕
ورونیکا سال‌ه� پیش به‌خاط� سل مرده و خواهرش سیسی دچار مشکلات روانی شده و نمی‌تون� مرگ خواهرش رو باور کنه. سیسی سرطان داره و در حال مرگه. پیشخدمت‌ها� خونه یه روز دختری به اسم سوزان رو اتفاقی تو یه رستوران می‌بین� و بخاطر شباهت عجیبش به ورونیکا ازش میخوان تا چند دقیقه نقش خواهر مُرده سیسی رو بازی کنه و باهاش حرف بزنه تا آروم شه...
و الان سوزان تو اتاق ورونیکاس و با خودش کلنجار میره که آیا این نقش رو قبول کنه یا نه؟!
�
این تازه اول ماجراست و قراره اتفاقای دلهره‌آو� و غیرمنتظره‌ا� بیفته. 👹
کتاب بیست و دوم
۲۸مرداد ۴۰۲
مغزم منفجر شد! هی می‌گفت� این دیگه آخرشه دستت رو خوندم دیگه! وای اصلا نمی‌ش� حدس زد چی به چیه! مغز نویسنده‌ش� می‌بوسم😆�
مرسی سارا (اگه اینو می‌بین�) مرسی که معرفی� کردی!😭💕
ورونیکا سال‌ه� پیش به‌خاط� سل مرده و خواهرش سیسی دچار مشکلات روانی شده و نمی‌تون� مرگ خواهرش رو باور کنه. سیسی سرطان داره و در حال مرگه. پیشخدمت‌ها� خونه یه روز دختری به اسم سوزان رو اتفاقی تو یه رستوران می‌بین� و بخاطر شباهت عجیبش به ورونیکا ازش میخوان تا چند دقیقه نقش خواهر مُرده سیسی رو بازی کنه و باهاش حرف بزنه تا آروم شه...
و الان سوزان تو اتاق ورونیکاس و با خودش کلنجار میره که آیا این نقش رو قبول کنه یا نه؟!
�
این تازه اول ماجراست و قراره اتفاقای دلهره‌آو� و غیرمنتظره‌ا� بیفته. 👹
کتاب بیست و دوم
۲۸مرداد ۴۰۲
January 31, 2021
Oh wow. :))))))
January 31, 2024
جذاب و خوندنی با ریتم خوب
تا وسط کتاب رو با چونان شوقی پیش رفتم که باورم نمی‌شد� اما از وسط به بعد، کمی، با باز شدن مشت نویسنده، جذابیت کار برام از بین رفت. ادامه� ماجرا قابل پیش‌بین� بود و این کمی از جذابیت کم می‌کر�. اما شخصیت‌پرداز� فوق‌العاد� و ذره ذره روشدن لایه‌ها� مختلف شخصیت‌ه� کار رو همچنان جذاب نگه مي‌داش�. موقعیت، موقعیت بکر و ناب و جدیدی نبود. نمونه‌ها� مشابهی از چنین موقعیت‌های� وجود داره. هرچند که با وجود اینه� همچنان می‌ش� کتاب رو با شوق خوند و از خوندنش لذت برد.
ترجمه هم نسبتاً خوب بود. هرچند یک جاهای کمی یه دست‌اندازها� عجیب و ایرادهای خیلی ساده و دم‌دست� داشت که می‌تونس� برطرف شه و کیفیت ترجمه رو خیلی بالاتر ببره.
شاید ۳.۵ نمره� بهتری باشه
و جز کتاب‌هایی� که خوندنش رو توصیه مي‌کن�
تا وسط کتاب رو با چونان شوقی پیش رفتم که باورم نمی‌شد� اما از وسط به بعد، کمی، با باز شدن مشت نویسنده، جذابیت کار برام از بین رفت. ادامه� ماجرا قابل پیش‌بین� بود و این کمی از جذابیت کم می‌کر�. اما شخصیت‌پرداز� فوق‌العاد� و ذره ذره روشدن لایه‌ها� مختلف شخصیت‌ه� کار رو همچنان جذاب نگه مي‌داش�. موقعیت، موقعیت بکر و ناب و جدیدی نبود. نمونه‌ها� مشابهی از چنین موقعیت‌های� وجود داره. هرچند که با وجود اینه� همچنان می‌ش� کتاب رو با شوق خوند و از خوندنش لذت برد.
ترجمه هم نسبتاً خوب بود. هرچند یک جاهای کمی یه دست‌اندازها� عجیب و ایرادهای خیلی ساده و دم‌دست� داشت که می‌تونس� برطرف شه و کیفیت ترجمه رو خیلی بالاتر ببره.
شاید ۳.۵ نمره� بهتری باشه
و جز کتاب‌هایی� که خوندنش رو توصیه مي‌کن�
August 25, 2022
خوانش: ۳ شهریور ۰۱
ساعت: ۱۳:۴۵
امتیاز: ۴ از ۵
من تا حالا نمایشنام نخوندم و نمیدونم چرا همیشه نسبت به نمایشنام خوندن یک گارد عجیب و غریبی داشتم.. ولی با خوندن این کتاب.. ورود خودم رو به دنیای نمایشنام تبریک میگم..
اخه مگه میشه یه نمایشنام اینقدر جذاب و قشنگ باشه.. سرشار از پیچیدگی..
سرشار از هیجان و وهم! هنوز هم مغزم نتونسته اتفاقات این نمایشنام رو هضم کنه:))
تا اخرین لحظه نتونستم حدس بزنم که قرار چه اتفاقی بیفته.. اصلا مگه داریم اینقدر خفن :)
نگم براتون چقدر عالی بود :)
ساعت: ۱۳:۴۵
امتیاز: ۴ از ۵
من تا حالا نمایشنام نخوندم و نمیدونم چرا همیشه نسبت به نمایشنام خوندن یک گارد عجیب و غریبی داشتم.. ولی با خوندن این کتاب.. ورود خودم رو به دنیای نمایشنام تبریک میگم..
اخه مگه میشه یه نمایشنام اینقدر جذاب و قشنگ باشه.. سرشار از پیچیدگی..
سرشار از هیجان و وهم! هنوز هم مغزم نتونسته اتفاقات این نمایشنام رو هضم کنه:))
تا اخرین لحظه نتونستم حدس بزنم که قرار چه اتفاقی بیفته.. اصلا مگه داریم اینقدر خفن :)
نگم براتون چقدر عالی بود :)
July 8, 2018
چقدر خوب بود !!
نفس گیر و جذاب و غیر قابل حدس زدن. یک تریلر همه چیز تمام.
باید دیدنی باشه. امیدوارم دوباره اجرا بشه.
نفس گیر و جذاب و غیر قابل حدس زدن. یک تریلر همه چیز تمام.
باید دیدنی باشه. امیدوارم دوباره اجرا بشه.
Displaying 1 - 30 of 296 reviews
Can't find what you're looking for?
Get help and learn more about the design.