ترم دوم دوره� ارشد، نغمه رسما چادرش را کنار گذاشت و به اصطلاح خیلی امروزی شد. من مخالف امروزی بودن و شیک پوشی نیستم، اما نغمه، بیشتر دنبال مد و مدگرایی و مارک و برند لباس و کیف و کفش بود. کیف و کفشی کمتر از باربری انتخاب نمی� کرد و جز مارک ورساچه و گوچی را قبول نداشت. مقنعه� اش هم که رفته رفته در اماکن غیر رسمی، تبدیل به شال و روسری تی� تی شده بود.
انگار داشت از مسعود انتقام می� گرفت یا شاید هم از خودش. هر چه بود دیگر حتی شب� های قدر هم به مسجد نمیآم� و من تنها می� رفتم. پیشتر از بس با هم بودیم اهل محل به شوخی و طنز، خواهران دوقلو صدایمان می� کردند. البته می� دانستم نمازش را میخوان� و با خدایش ارتباط دارد، اما حس می� کردم خدایش با خدای ما فرق کرده است.»
میتونم بگم ترکیبی از دو کتاب سمفونی مردگان و روی ماه خداوند را ببوس بود سمفونی مردگان بخاطر پس و پیش شدن داستان و مشغول کردن ذهن خواننده ، روی ماه خداوند را ببوس هم بخاطر تم مذبی و سوال های اساسی در حوزه دین با این تفاوت که بر خلاف کتاب روی ماه خداوند را ببوس ، کتاب صرفا سوال محور نیست و پاسخ های در خور تأملی هم ارائه میدهد.
داستان همهی جوونای امروزیه که حرفای زیاد و اعتراضات زیادی درمورد مسائل دینی داره و خیلی خوب درد ما رو در مورد این مسائل بیان میکنه من واقعا از صحبتای حاچ اقا چراغی داستان لذت بردم کاش همه ی علما اینطوری آگاه بودن
ایده ی کلی داستان پردازی خوب بود ولی می تونست اثر پخته تری باشه مثلا پرداخت شخصیت ها تا حدی ضعیف بود به نظرم یه جاهایی داستان یهویی پرش داشت(جدا از سبک البته)
شگفت انگیز بود! از اول تا آخر داستان یک شکّ خوبی وجود داشت و هزار و هزار چالش دیگر...
او که اصلا با اهداف من نزدیک نیست خودش رو برای انس با این اهداف آماده میکنه و درنهایت میشه اهداف خودش؛ منی که با اهدافم دارم زندگی میکنم بر اثر شک و چالش ها انقدر ازش دور میشم که دیگه هدفی وجود نداره جز پوچی...
و همش نشانه هاست که انسان رو از شبهه ها نجات میده و شاید یکی از کارهای خیری که کرده باشم
کتاب بسیار پر کشش شروع میشه و مخاطب رو همراه خودش می کشه. تغییر زبان راوی، چیزیه که به جذابیتش واقعا کمک می کنه. تغییرات روحی شخصیت اصلی کتاب خیلی قشنگ بیان شده. توی کتاب شبهات و سوالات زیادی مطرح میشه و به نظرم هدف از این این نبود که تک تک اونها رو توضیح بده، چون اساسا قرار نبود که رساله شرعی بنویسه، بلکه هدف نهایی و راه نهایی یعنی تسلیم بودن در برابر احکام الهی، چیزیه که مخاطب کاملا بهش پی می بره. من اسم نویسنده رو جستجو کردم و بعدا متوجه شدم که ایشون ملبس به لباس روحانیت، شاعر، استاد دانشگاه و روحانی کاروان عمره های دانشجویی هستن و تمامی شبهه ها و مسائل مطرح شده، دقیقا موضوعات مبتلا به دانشجویان خودشون بوده و خب دونستن این مطلب، واقعا کتاب رو در نظر من جذاب تر کرده.
یک رمان حذاب و دوست داشتنی بود. دخترک شخصیت داستان رو دوست داشتم و در کنارش به چالش های فکری مشترک انسان ها پاسخ میده�. . «آقای سلیمان! میشو� من بخوابم؟» را از طاقچه دریافت کنید