و اگر برای عقل هنوز چیزی مانده باشد که ارزش حظ کردن داشته باشد، این چیز، یک ناچیز، یک حفره است؛ انسان نگهبان زخم خویش است، تئوری پراکسیس یکی از نامهای بسیار این زخم است.
از یادداشت دبیر مجموعه
... ترجمه می تواند افترا بزند،
می تواند به تهمت و متعاقبا به شکایت دامن بزند. ممکن است ترجمه با نوستالژی برای تهامیتی از دست رفته درآمیزد و در نتیجه با معضل دزد و رنج همراه شود. ترجمه می تواند از صورت آرمانی دادن به گذشته سر باز زند و بدین ترتیب به واسطه زدودن صورت آرمانی گذشته، حال را به گستره ای برای بازی مبدل کند؛ می تواند لذت دلبخواهی بودن زبان را تحقق بخشد و بدین ترتیب از وضعیت تاثرآوری طفره رود که می خواهد آدمی را به اصالتی گریزپا و فریبکار متعهد کند. ترجمه همچنین پای مسائلی نظیر تألم و لطمه را به میان می کشد: {همواره مترجم از خود می پرسد} آیا امید جبران مافات هست؟ آیا اصلا باید در پی جبران مافات بود یا نه؟ از متن کتاب
Judith Butler is an American post-structuralist and feminist philosopher who has contributed to the fields of feminism, queer theory, political philosophy and ethics. They are currently a professor in the Rhetoric and Comparative Literature departments at the University of California, Berkeley.
Butler received their Ph.D. in philosophy from Yale University in 1984, for a dissertation subsequently published as Subjects of Desire: Hegelian Reflections in Twentieth-Century France. In the late-1980s they held several teaching and research appointments, and were involved in "post-structuralist" efforts within Western feminist theory to question the "presuppositional terms" of feminism.
Their research ranges from literary theory, modern philosophical fiction, feminist and sexuality studies, to 19th- and 20th-century European literature and philosophy, Kafka and loss, and mourning and war. Their most recent work focuses on Jewish philosophy and exploring pre- and post-Zionist criticisms of state violence.
کتاب مجموعه ای از چند مقاله است در قطع جیبی. دو مقاله اول نوشته بلانشو هست مقاله سوم نوشته پل دومان و مقاله چهارم نوشته باتلر این کتاب راجع به ترجمه حرف میزنه. اینکه اثر دوبار تحسین میشه: اولین بار وقتیه که میگه اوه باورم نمیشه این ترجمه باشه.(ببین چقده خوب بوده دیگه)یا وقتی که میگی وای این دقیقا همون اثر اصلی هستش. ترجمه رو به عنوان نزدیک کننده زبان ها میدونه ، البته باور داره که اثر باید این ویژگی رو در خودش داشته باشه . یه جا کتاب میگه: [ مترجم در حین ترجمه ، بیش از آن که در زبانی که بر آن تسلط ندارد ، آشفته و سردرگم باشد(یعنی مبدا) ، در زبانی که به آن تعلق دارد دچار مشکل می شود.(یعنی مقصد) ]
به نظرم خیلی خیلی درسته این حرف چرا که انتخاب و پیدا کردن کلمات خیلی مهمه تا منظور درست رسیده بشه .
خیلی گنگ پیش میره ،چجوری ممکنه یک کتاب راجع به ترجمه باشه ولی خودش ترجمه ای داره که نمیتونه منظور رو خوب برسونه. مثلا در بخشی از کتاب : (این تصمیم از یک شکست نتیجه میشود ، چون غیرشخصی ترین نوع سرنوشت که همان مرگ است ، در انجام شده ترین سرنوشت ، جایی برای خودش باز میکند) گاهی حس میکردم به جای اینکه راجع به ترجمه حرف بزنه ، داره راجع به داستان و شخصیت ها حرف میزنه.
اینکه کتابی درباره ترجمه انقدر ترجمه اش پرت و پلا باشد نوبر است. ظاهراً هیچ تلاشی از طرف مترجم برای قابل فهم کردن متن اتفاق نیفتاده و ایشان در دام تاملات فلسفی ای که باتلر و دومان و بلانشو درباره ترجمه ناپذیری کرده اند افتاده و این ترجمه ناپذیری را با عدم تلاش برای معنادار کردن جملات و سرهم کردن واژه ها پشت هم اشتباه گرفته است. قطعاً در این وضعیت دیگر نباید از مترجم سوال کنیم که چرا لحن هر سه نویسنده یکسان است و با لحن بخش هایی که از بنیامین ترجمه شده یکیست. از ایشان که متن اصلی را درست نفهمیده چه توقعی است که لحنش را در بیاورد. علاوه بر این کتاب پر از اغلاط ویرایشی است و این جا ناشر سهم خودش را برای سخت تر شدن خوانش متن به انجام رسانده است. بعد از این سه پاراگراف مشخص است که 4 ستاره برای چهار جمله ای است که از وسط ترجمه ی کتاب میشد فهمید و خب خداروشکر ارزش خواندن داشت.
حکایت همیشگی ترجمۀ گنگ و بدون راهنما بر فرض ترجمۀ خوب، باید چنین کتاب های سخت خوانی، با مقدمه و توضیحی از جانب مترجم ساده سازی شوند. باید نقش مترجم در ساده سازی و ایضاح نمود داشته باشد و به همین خاطر ما نیاز به مترجم متخصص در آن زمینه داریم. صرف برگرداندن متن از زبانی به زبان دیگر، اتلاف وقت و خیانتی ست که همین کتاب موضوع اش را به آن اختصاص داده است! حتی در کتابی در باب ترجمه نیز ما باید از ترجمه بنالیم. مقالۀ سوم از جودیت باتلر، ساده تر و فهم پذیرتر از دیگر مطالب کتاب بود.
همه چیزاز این پرسش شروع میشود که ترجمه رسالت مترجم است یا شکست مترجم در امر ترجمه؟این کتاب ترجمه ی چهار مقاله ی متاثر از کتاب رسالت مترجم والتر بنیامین است.دومقاله را بلانشو نگاشته است و دو تای دیگر به قلم جودیت باتلر و دومان است.و هر یک در جریان این تاثیر پذیری بر آنند تا شفاف سازند کار مترجم در مصاف تن به تن با دو زبان مبدا و مقصد چیست
به زعم بنيامين همان تفاوتي كه بين دال و مدلول و لوگوس و لكسيس وحود دارد است كه كار ترجمه را سخت و حتا ناممكن ميكند تا بدانجا كه در مقاله اش مينويسد مترجم شكست ميخورد و نااميد مي شود و حتا به نظر باتلر آگاه از اين شكست از خيانتش به متن لذت ميبرد چرا كه اساسن وفاداري به متن اصل ناممكن است. به نظر بنيامين و به تفسير دومان نميشود در خواندن متن هم به پديده شناسي (جستجوي معنا) و هم شعرشناسي (بررسي سبكها) توجه كرد و هميشه يكي فداي ديگري مي شود و به همين سبب است كه متن ترجمه هم تنها ميتواند در خدمت يكي از اين دو باشد يعني يا در حال انتقال معنا باشد و يا نحت اللفظي و سراسر نامفهوم. همچنين ميخوانيم كه به نظر بنيامين مترجم خوب از شاعر خوب جداست و بيشتر شبيه فيلسوف خوب است چون كارش تفسير است و تنها با زبان سر وكار دارد و اگر مترجمي شاعر خوبي هم هست نبايد در پي ارتباطي بين اين دو بكرديم. همچنين مي نويسد مترجم بايد سعي كند زبان مقصد را به زبان مبدا نزيديك كند به جاي اينكه تلاش كند همه ي تفاوتهاي زبان مبدا را ئبه نفع زبان مقصد نديده بگيرد. بنيامين همجنين ميگويد ترجمه مكمل متن اصل است چرا كه متن اصل ترجمه پذير است اما هركز نبايست از متن ترجمه دوباره ترجمه كرد.
ترجمه� افتضاح، ویرایش ضعیف، متن بیس� و ته، مملو از پراکنده گویی، و ناتوان در انتقال منظور. نمونها� از چرندیات موجود در این کتاب:
«صدای زبان در کنش ترجمه، در جاییک� چیزی افاده نمیشو� و قصدی وجود ندارد، بسیار نزدیک است به زبانیت زبان.» (صفحه ۱۳۷)
متن کتاب شباهت غریبی به ترجمهها� گوگلی دارد، با این تفاوت که مترجم کوشیده تا با استفاده از قلنبهنویسی� بر خرابکاری خود ماله بکشد. بهعنوا� مثال:
«طرح یا مفهوم مدرنیته، بهمثابه� غلبهب� ناآگاهی یا سادهلوح� خاص بهواسطه� نفیا� انتقادی، بهواسطه� آزمونی انتقادی که تلویحا بهمعنا� نفی روابط خاص ایجابی و دسترسی به آگاهیا� نو است، به ما اجازه میده� گفتمانی جدید بنا کنیم که ادعای غلبه بر یا احیای پروبلماتیک بهخصوص� را دارد.» (صفحه هفتاد)
بهعلاوه� توضیحاتی بیهوده در پاورقی آمده که بود و نبودشان فرقی نمیکن�. موضوع کتاب درباره ترجمه است اما دریغ از یک جمله� آموزنده درباب ترجمه. حیف وقتی که با این مزخرفات تلف شد.
خواندن این مقالات انتخابی برای کسی که با ترجمه سر و کار دارد میتوان� بسیار مفید باشد، اما ترجمها� ظاهراً یکبا� هم ویرایش نشده و خواندنش را بسیار سخت کرده. حالش را دارید بروید اصل مقالاتش را بخوانید. البته مقاله� اول را هم سایت ناممکن ترجمه� کرده بود که خیلی از این ترجمه بهتر نبود.
«برای شناخت و. سنجش اثر هنری یا فرم هنری، در نظر آوردن مخاطب هیچ سودی ندارد. نه تنها هر نوع ارجاعی به جمعی معین یا نمایندگان آن گمراهکنند� است، بلکه مفهوم نوعی مخاطب «آرمانی» نیز برای تحقیقات نظری در باب هنر زیانبخ� است. زیرا تمام آنچه این مفهوم پیش فرض میگیرد� وجود و ماهیت انسان به طور کلی است. هنر نیز خود، به همین سان، وجود جسمی و معنوی انسان را پیش فرض میگیرد� اما هیچ یک از آثار هنری دغدغهٔ جمع بودن حواس او را ندارد� زیرا هیچ شعری به نیت خواننده نوشته نشده، هیچ تابلویی به نیت بیننده کشیده نشده و هیچ سمفونیا� به نیت خیل شنوندگان تصنیف نگشته است.»
نقطه� اشتراکی که سبب شده این مقالات در قالب یک مجموعه چاپ شوند را نمیفهم�! چون صرف "ترجمه" کافی نبود! به اضافه� تمام ایرادهای وارده. میتوانس� کتاب مهمی باشد.