ŷ

Jump to ratings and reviews
Rate this book

بهترین داستان های جهان #1

بهترین داستان های جهان - جلد اول : قرن های 19 و 20: استادان کهن

Rate this book
این مجموعه گلچینی از بهترین داستان های جهان در قرون 19 و 20 است. استادان کهن (سنت گرایان) با 15 داستان، دوران طلایی ( بخش اول) با 32 داستان، دوران طلایی (بخش دوم) با 17 داستان، مدرنیست ها (سنت ستیزان) با 25 داستان و پسامدرنیست ها با 24 داستان، عناوین پنج جلد این مجموعه هستند که در مجموع بیش از 110 داستان از نویسندگانی چون جیمز پاردی، نادین گوردیمر، فرناندون سورنتینو، ولادیمیر ناباکف، سال بلو، تونی موریسون، ریموند کارور، ماریو بارگاس یوسا، ریچارد براتیگان، گابریل گارسیا مارکز، کارلوس فوئنتس، ایتالیو کالوینو،هاروکی موراکامی، آلیس مونرو و تعدادی دیگر از نویسندگان مطرح جهان در این کتاب ها آورده شده است.
طیف موضوعی کتاب نیز از اعصار مختلف داستان نوسی جهان انتخاب شده تا مخاطب بتواند از هر دوره داستان نویسی بهترین های آن را بخواند و اجمالی با ادبیات آن عصر نیز آشنا شود. داستان های این مجموعه از آثار بهترین داستان نویسان قرن 19 و 20 جهان به همراه معرفی خود آنها جمع آوری شده است. از جمله نکات این مجموعه معرفی جداگانه هر نویسنده قبل از آغاز داستان است که خود باعث شناخت بیشر خواننده از زندگی نویسنده خواهد شد.

538 pages, Paperback

24 people are currently reading
187 people want to read

About the author

احمد گلشیری

38books58followers
احمد گلشیری مترجم ایرانی ادبیات داستانی است. وی فعالیت ادبی خود را از جنگ اصفهان آغاز کرد.

وی برادر هوشنگ گلشیری و پدر سیامک گلشیری دیگر نویسندگان ایرانی است

ترجمه� ها:

سال‌ها� سگی، ماریو بارگاس یوسا
ساعت شوم: به همراه دو مصاحبه با نویسنده، گابریل گارسیا مارکز، ۱۳۶۲
ساموئل بکت، ویلیام یورک تیندال، ۱۳۵۱
دلتنگی‌ها� نقاش خیابان چهل و هشتم، جروم دیوید سالینجر، ۱۳۶۴
پرندگان مرده و پانزده داستان دیگر، گابریل گارسیا مارکز، ۱۳۷۴
گابریل گارسیا مارکز - بهترین داستان‌ها� کوتاه، گابریل گارسیا مارکز
ارنست همینگوی - بهترین داستان‌ها� کوتاه
داستان و نقد داستان - گزیده، ۱۳۶۸
پدروپارامو، خوان رولفو
نفرین ابدی بر خوانندهٔ ا...ین برگ‌ه� - مانوئل پوییگ، ۱۳۷۹، نشر آفرینگان (تهران)
گزیده داستان کوتاه چخوف

Ratings & Reviews

What do you think?
Rate this book

Friends & Following

Create a free account to discover what your friends think of this book!

Community Reviews

5 stars
31 (39%)
4 stars
35 (44%)
3 stars
9 (11%)
2 stars
3 (3%)
1 star
1 (1%)
Displaying 1 - 8 of 8 reviews
Profile Image for Ahmad Sharabiani.
9,563 reviews711 followers
November 15, 2015
عنوان: بهترین داستانهای جهان - جلد اول : قرنهای 19 و 20: استادان کهن (سنت گرایان) ؛ گردآوری و ترجمه: احمد گلشیری؛ تهران، عصر داستان، 1390، جلد اول؛ شابک: 9786009290413؛ موضوع: مجموعه داستان کوتاه از نویسندگان جهان قرن 19 و 20 م

مجموعه پنج جلدی برگزیده آثار نویسندگان بنام قرون 19 و 20 جهان است، معرفی جداگانه هر نویسنده نیز پیش از آغاز داستان در مجموعه ی پنج جلدی هست

جلد نخست: استادان کهن (سنت گرایان) با 15 داستان؛ جلد دوم بخش نخست از دوران طلایی با 32 داستان؛ جلد سوم بخش دوم دوران طلایی با 17 داستان؛ جلد چهارم مدرنیستها (سنت ستیزان) با 25 داستان؛ و جلد پنجم پسامدرنیستها با 24 داستان؛ عناوین پنج جلد این مجموعه هستند که در مجموع بیش از 110 داستان است از نویسندگانی چون: جیمز پاردی، نادین گوردیمر، فرناندون سورنتینو، ولادیمیر ناباکف، سال بلو، تونی موریسون، ریموند کارور، ماریو بارگاس یوسا، ریچارد براتیگان، گابریل گارسیا مارکز، کارلوس فوئنتس، ایتالیو کالوینو،هاروکی موراکامی، آلیس مونرو و دیگران از نویسندگان جهان
Profile Image for Marzi Motlagh.
168 reviews75 followers
March 1, 2021
عجیبه که هنوز خیلیا با مجموعه ی 5 جلدی بهترین داستان های جهان آشنا نیستن! انتخاب گلشیری عالیه و ترجمه هم راضی کننده ست. جلد اول مربوط به داستان های دوران کهن و سنت گراهاست، جلد دوم و سوم دوران طلایی، جلد چهارم مدرنیست ها و جلد پنجم پسامدرنیست ها.

تقریبا از تمام نویسنده های مطرح جهان یک یا دو داستان با بیوگرافی مختصری از نویسنده آورده. فهرستش رو میتونید توی فیدیبو ببینید. واقعا وسوسه کننده ست!💕

من توی جلد یک با قلم چند نویسنده که از قبل چیزی ازشون نخونده بودم، آشنا شدم؛ مثل هاثورن، موپاسان، کرین و بیِرس.

خلاصه که گنج نابیه این پنج جلد. ازش غافل نشید🍃
Profile Image for Maryam.
182 reviews48 followers
September 3, 2016
با اینکه مرگ ایوان ایلیچ و یادداشت های یک دیوانه را قبلا خوانده بودم ولی خواندن دوباره هم خوب بود
Profile Image for Cham.
173 reviews37 followers
October 11, 2020
یادداشت شماره‌� دو
سرب‌زی�، اثرِ فئدور داستایفسکی.
این داستان، منو واقعا لرزوند و ناراحت کرد و عصبانی و اصلا، نمی‌دون�! حقش پنج‌ستاره‌ست� ولی بهش چهارستاره می‌د�. از داستایفسکی باید بیش‌ت� بخونم.
ماجرای دختریه، شونزده‌ساله� که خیلی وضع مالی‌شو� بده، پدر و مادرش مردن و با عمه‌ها� بدبخت‌� زندگی می‌کنه� عمه‌ها� هم می‌خوا� به زورِ پول، بفروشنش به یه پیرِ چاق تا بشه زنِ طرف. راوی داستان، یه رباخواریه که بازنشسته‌� ارتشه و چهل سالشه و دختره چند بار اومده پیشش و بهش چیزایی وثیقه (؟) داده و ازش وام گرفته. من وسط داستان تازه فهمیدم طرف رباخواره، هی می‌گف� مغازه‌� دست‌گیر�(!)، همیاری، یه چیزی تو این مایه‌ه�!
آره، مرده می‌فهم� ماجرای دختره رو، باهاش حرف می‌زن� و دختره قبول می‌کن� که بیاد زنِ این بشه.
یادِ اون شعرِ فاضل می‌افتاد� که می‌گف� «هوای مملکتِ عاشقان سیاسی نیست».
مرده واقعا دختره رو دوست داشت، یه جا این‌طور� در موردش می‌گف�:
دست کم او می‌دانس� و همین برای من اهمیت داشت، چون او همه‌چی� من بود. او تمامی امیدهای آینده‌� من بود که در رویاهایم پرورده بودم. تنها کسی بود که امیدوار بودم دوست واقعی زندگیم باشد، و به هیچ کس دیگری نیاز نداشتم.
دختره هم، خب یه دختربچه‌� شونزده‌ساله‌س� دیگه! هی سعی می‌کن� به مرده ابراز محبت کنه، از سر و روش بالا می‌ره� بغلش می‌کن� و از این حرفا، ولی خب، مرده اصلا احساسش رو بروز نمی‌ده� اصلا! خیلی هم سرد باهاش برخورد می‌کن� و اینا، چرا؟ به خاطرِ یه سری مزخرفات که کلیت‌� اینه که، دوست داره دختره خیلی بهش احترام بگذاره و تو نظرِ دختره، تبدیل به یه قهرمان بشه و از این حرفا!
آره خلاصه، همین‌طور� می‌گذره� دختره کم‌ک� خسته می‌ش�. چندجا با مرده دعواشون می‌ش� و کدورت پیش می‌آ� و نهایتا، دختره مریض می‌شه� بدجور. جون مرده بالا می‌آ� تا دختره خوب بشه. بعدش دیگه دختره خییلی افسرده و گرفته شده بوده.
بعد یه روز، خیلی یهویی! مرده به خودش می‌آ�. می‌بین� دختره رو این‌هم� دوست داره، ولی داره باهاش بدرفتاری می‌کن� و بهش محبت نمی‌کن�.
تا این‌ج� فکر کنم یک سالی از ازدواج‌شو� گذشته.
آره خلاصه، مرده به پاش می‌افته� زاری می‌کن� و ازش بخشش می‌خواد� بغلش می‌کنه� و دختره فقط میخکوب شده، دختره عصبی می‌شه� خنده و گریه‌� هیستریک! مرده بهش قول می‌د� که با هم ببردش مسافرت و اینا. دو سه روز می‌گذره� دختره بهتر می‌شه� کم‌ک� دوباره لب‌خن� می‌زن� و مهربون می‌ش�. یکی دو روز بعد، مرده رفته بوده پاسپورتاشون رو بگیره، می‌آ� می‌بین� اعععع! دختره خودش رو از پنجره انداخته پائین و خودکشی کرده (البته این نکته از اول داستان مشخص بودشااا، که دختره نهایتا خودکشی می‌کن�).
و خب، من که شخصا اصصلا برام قابلِ قبول نبود که چرا تازه وقتی همه‌چی� داره دقیقا اون‌طور� می‌ش� که دختره می‌خواسته� باید یهویی همچین کاری بکنه؟ توضیحات نویسنده هم برام مقبول نبود، ولی خب، حالا که فکر می‌کنم� آره، کاری که کرد غیرمنتظره نبود. دختره دیگه روانی شده بود، یه مرد که بیست و چند سال ازش بزرگتره، یک ساله که ذهنش رو به بازی گرفته که اون‌طور� فکر کنه که این می‌خواد� خب بیچاره دیوونه می‌شه� بعدش یهویی می‌زن� به سرش و خیلی یهویی هم می‌پر� پائین.

هعیی... داشتم به کارِ مرده فکر می‌کردم� این سیاست‌به‌خرج‌داد� تو روابطِ عاشقانه. نه که بگم من هیچ‌وق� مثلا سعی نمی‌کن� یه جوری رفتار کنم، تا تو یه جوری فکر کنی، ولی خب مثلا تو دوره‌� اول‌مون� نه واقعا. از اعتراف تا سه چهار ماه بعد که اون‌طور� شد، من واقعا سعی می‌کرد� روی رو باشم، واقعا هیچ سیاستی به خرج نمی‌داد�.
البته بعدتر، نه. بدترین سیاست‌به‌خرج‌دادن‌ها� هم، مال وقتاییه که ناراحت‌� می‌کرد�. یعنی تموم کارایی که می‌تونست� رو می‌کرد� تا اون حس بدی که بهم منتقل شده رو به تو هم منتقل کنم، تا دوباره اون اتفاقا نیفتن. نتیجه‌� می‌ش� چی؟ از زندگی بیزارترت بکنم و اینا...
حالا خیلی هم سیاست نمی‌خواس� و نمی‌خوا�! یه دختر شونزده‌سال� که واقعا دوستت داره، قلبش دستته و راحت می‌تون� بشکنی‌ش� و دل شکستن هنر نمی‌باش� و از این حرفا.
خلاصه که سیاست‌به‌خر� دادن واسه این که آدم احساس، عقیده، روش، طرز فکر یا هرچیزی رو به طرفش بقبولونه، به طور کلی چیزِ بدی نیست به نظرم، ولی وقتی رابطه عاطفی باشه، فکر می‌کن� چیزِ بدیه. طرف یا خودش به اون موضوع می‌رسه� یا اگه بخواد نرسه، فکر می‌کن� عوارضِ جانبیِ این سیاست خییلی بدتره.
البته هنوز نمی‌دونم� باید بیشتر فکر کنم در این باره.

ببخشید که دارم تمومِ داستانا رو برات اسپویل می‌کن�! اگه اذیت می‌ش� بگو دیگه اسپول نکنم، ولی از یه طرف به نظرم یادت بره تا وقتی که بخوای داستان رو بخونی، از اون طرف هم از اول تا آخرِ داستان یه ساعت هم نیست، دیگه عملا اسپویل معنایی نداره خب!

بعد این‌که� دیگه چون طولانی می‌ش� ریویوهام، خیلیا رو در لحظه بدون ویرایش می‌ذارم� می‌ذار� یه هفته بعد مثلا بهشون سر می‌زن� و ویرایش‌شو� می‌کن�. ببخشیت دیگه!

داستانِ بعدی! متاب، اثرِ گی‌د� موپاسن. دو ستاره. فوق‌العاد� کلیشه‌ا� حرفش رو زده بود. کل داستان اینه:
یه کشیشِ خشکه‌مذهب� سختگیر. یکی بهش می‌گ� خواهرزاده‌� دوست‌پس� داره و شبا باهاش می‌ر� کنارِ رودخونه. خیلی عصبانی می‌ش�. شبی از خونه می‌زن� بیرون، می‌ر� که مطمئن بشه. بعدش ایشون همیشه اولِ شب می‌خوابید� و حالا تحت تاثیرِ زیبایی شب و متاب قرار می‌گیر� و منقلب می‌ش�! بعدش که می‌بین� اونا دارن شونه‌به‌شونه‌� هم قدم می‌زنن� چون منقلب شده بوده و فضا خیلی رمانتیک بوده، می‌گ� پس لابد خداوند شب رو برای این آفریده که ملت بیان با معشوق‌شو� بیرون قدم بزنن.

داستان بعدی، گودمن براونِ جوان. نویسنده‌� می‌گ� تو کل عمرم با پنج شیش نفر بیشتر حرف نزده‌�!
داستانِ عجیبی بود، نمی‌دونم� دو ستاره. طرف می‌ر� یه جایی، محفل جادوگرا و شیاطین، یه طوری می‌ش� که دیگه می‌تونست� کارای بدِ همه رو ببینه. بعدش دیگه از همه بیزار می‌شه� همین.

بشکه‌� فلان نوع شراب، اسم شرابه رو یادم نیست!
تا حالا تنها چیزی که از ادگار آلن پو می‌دونستم� این بود که آبشارِ یخ جایزه‌� رو برده! داستانش وحشتناک بود نسبتا، سه ستاره.
طرف بهش فحشِ ناموسی می‌د� ظاهرا، اینم مدت‌هاا� بعد دعوتش می‌کن� که برن زیرزمینِ خونه‌ش� ببینن شرابی که خریده، مرغوبه یا نه. بعدش اون‌ج� یه کم بهش شراب می‌ده� شل و ول که می‌شه� می‌برد� تو یه اتاق، دستاش رو به دیوار زنجیر می‌کنه� بعدش درِ اتاقه رو دیوار می‌سازه� که طرف اون تو مدفون بشه =|
اصلا من مونده بودم، باورم نمی‌ش�. حالا یه فحش بهت داد، باید این‌طور� بکشی‌ش؟�
تا آخرِ داستان منتظر بودم یه چیزی بشه، ولی خب هیچی نشد.

پارکر اندرسنِ فیلسوف. سه ستاره. جاسوسی که اول شب دستگیر می‌شه� بعدش موقع بازجویی هی نمک می‌ریز� و مرگ رو با آغوشِ باز پذیرفته بوده، ولی وقتی می‌فهم� قرار نیست صبح بکشنش، و قراره همین الان بکشنش، یهویی دیوونه می‌ش�. هرچی با بازجو حرف می‌زن� که صبح بکشنش، قبول نمی‌کن�. ظاهرا رسمش همینه که صبح بکشن طرف رو، ولی بازجوه که افسرِ مقام‌دار� بوده، می‌خواست� حرصِ این رو دربیاره، به رغم این که طرف با نمک ریختن‌ها� کلی خندونده بودتش! آره، جاسوسه هم کم لطفی نمی‌کنه� تو یه چادر بودن، ستون چادر رو می‌اندازه� چاقوی طرف رو از پاش درمی‌آر� و فرو می‌کن� تو گلوش و، کلا یه وضصیتی بوده اصلا! نهایتا می‌برن� و همون نصفه‌شب� می‌کشن�. ولی! بازجوه هم درمان نمی‌ش� و می‌میر�.

اتاقِ مبله. پنج ستاره، با کمالِ میل! نکته‌ا� که برای من خیلی مهمه، حرف داستان، به نسبتِ حجمشه. داستانِ دختره که خودکشی می‌کرد� خیلی پخته‌ت� و جذاب‌ت� و قوی‌ت� از این بود، خییلی، ولی خب54 صفحه بود. این داستان تو هفت هشت صفحه حرفش رو زده بود. و خب، من از این داستان به اندازه‌� هفت هشت صفحه انتظار دارم فقط، و به نسبتِ حجمش بهش پنج ستاره می‌د�. اگه داستایوفسکی می‌تونس� همون م��دار هیجان و ماجرا رو، تو سی صفحه تعریف کنه، حق اون هم پنج ستاره می‌ش�.
خب، داستان خیلی مختصر و مفیده. مردمی هستن که تو یه محله، فقط اجاره می‌شین�. دو هفته، یه ماه، چهار ماه، بعدش می‌ر� و اتاقِ دیگه‌ا� از یه صاحب‌خونه‌� دیگه اجاره می‌کن�. یه پسر جوون که دربه‌د� دنبال معشوقش می‌گرده� می‌ر� یه اتاق اجاره می‌کن�. مشخصات معشوقش رو از زنِ صاحب‌خون� می‌پرس� ولی طرف می‌گ� همچین کسی رو اصلا نمی‌شناس�. تو اتاق، یهویی یه عطر خاصی می‌آ� که اینو یادِ معشوقش می‌انداز�. دیوانه‌وا� توی اتاق دنبالِ یه نشونی از دختره می‌گرده� ولی چیزِ خاصی پیدا نمی‌کن�. توصیفات این‌ج� وحشتناک قشنگ و دقیقه. یعنی کاملا جنونِ پسره حس می‌ش�...
دوباره از زنِ صاحب‌خون� می‌پرس� و طرف مشخصات تموم مستاجرهای قبلی رو می‌گ� که هیچ کدوم معشوقِ این نیستن. ناامید می‌ش� و خسته و ملول. بعدش تو مکالمه‌� زنِ صاحب‌خون� با همسایه‌ش� معلوم می‌ش� مشخصاتی که گفته کاملا دروغ بوده. آخرین کسی که اتاق رو اجاره کرده بوده، دختری بوده که تو اون اتاق خودکشی کرده، و همون معشوقِ پسره بوده.
خدایاا، الان هم که رسیدم به این‌جا� تنم مورمور شد و یخ زدم.
من بیشتر از همه‌� داستانا دوستش داشتم فعلا، اگر خواستی بخونیش تو این آدرس با همون ترجمه هستش:

خب، سه تا از داستانا موندش. حس کردم دیگه داستان‌کوتاه‌دون‌� پر شده(!) و بهتره بذارم اون سه تا رو برای بعد.


یادداشتِ شماره‌� یک
خب خب، قبل از هرچیزی بگم! کوفت به کسایی که کسی که دوستش دارن پیش‌شون� و قدرش رو نمی‌دونن� کوفت به کسایی که کسی که دوستش دارن پیششونه و قدرش رو نمی‌دونن� کوفت به کسایی که کسی که دوستش دارن پیش‌شون� و قدرش رو نمی‌دونن� اه!
خب، بریم سراغ داستانا. گاهی با خودم می‌گ� کاشکی منم تو اون دوره‌ه� نویسنده بودم! نمی‌دونم� فکر می‌کن� نوشتن همچون چیزایی، خیلی خیلی راحت‌ت� از رعایت‌کردن� استانداردای داستانای مدرنه. می‌بین� نصف داستان به توصیف صورت طرف و دشت و دمن و صدای پرنده‌ه� و آب و هوا گذشته، چیزایی که اساسا مطرح نیستن و هیچ اهمیت و فایده‌ا� ندارن، و یه داستان با وجود تموم اینا، می‌تون� یه «شاهکار» تلقی بشه؟! جدا؟؟
فعلا نصف کتاب رو خونده‌م� بعدا که کامل کردم، نظرم در مورد باقی رو هم اضافه خواهم نمود.
دوتا داستانی که از تولستوی نوشته بود اصلا بهم نچسبیدن، یک ستاره. عملا هیچ داستان‌پردازی‌ا� نداشتن، هیچ ماجرایی نبود و واقعا حتی نمی‌ش� یه طرح براش نوشتت، و خب، ذره‌ا� از خوندن‌شو� لذت نبردم.

داستان گوگول بامزه بود، نیکلای گوگول، «یادداشت‌ها� یک دیوانه»، سه ستاره. قبلا داستان «شنل»ش رو هم خونده بود، اون قشنگ‌ت� و جذاب‌ت� بود. اگه موقعی وقت کردی تو اینترنت هستش. یه جمله‌ا� هم هست، فکر کنم چخوف گفته، اصلا مطمئن نیستم، می‌گ� که «همه‌� ما زیر شنل گوگول بزرگ شدیم»!
حالا بعدا که مجوعهه رو بهت می‌د� بخونی، به نظرم به هرحال برای این که داستان‌کوتاه‌های� که خود آدم می‌نویس� پخته‌ت� بشه، منبع خیلی خوبیه، ولی بذار داستان رو تعریف کنم برات. یه کارمند بدبختیه، می‌زن� به سرش، فکر می‌کن� پادشاه اسپانیاست. همین، خیلی داستان به هم ریخته‌ا� بود، یه جاهایی خیلی حوصله‌سرب� می‌شد� ماجرای داستان یه جاهایی زیادی تخیلی می‌ش� و تضاد داشت با خودش اصلا، ولی خب، حداقلش این بود که نهایتا حس بدی نداشتی که «عجب مزخرفاتی خوندم!»
چندجاش که قشنگ بود رو برات یادداشت می‌کن�:
مردم دچار این کج‌فهم� هستند که مغز انسان در سرش قرار دار. چیزی از این دروغ‌ت� وجود ندارد. مغز را بادهای دریای خزر با خود می‌آوردن�.
D:
به خاطر پول، پدر، مادر و حتی ایمانشان را می‌فروشن�. این‌ه� چاپلوسند، خیانکارند! و تمام این جاه‌طلبی‌ه� به یک علت است، به علت غذه‌� کوچکی که زیر زبان قرار دارد و کرمی به اندازه‌� سر سوزن در آن جا دارد و همه زیر سر یه سلمانی است که در خیابان گروخوایا زندگی می‌کن�. فعلا اسمش ره به یاد ندارم اما یک چیز را مطمئن هستم و آن این است که به کمک یک قابلمه‌� مسی خیال دارد دینی را در سراسر جهان رواج دهد. و من قبلا شنیده‌ا� که بیش‌ت� مردم فرانسه هم اکنون به آن دین گرویده‌ان�.
:|
+می‌دون� مزخرفن و خوندن‌شو� هیچ فایده‌ا� نداره، ولی برای من بامزه بودن، گفتم شاید تو هم خوشت بیاد!
داستان با این جمله تموم شد:
آیا می‌دانی� حاکم سایق الجزایر درست زیر بینی‌ا� زگیل دارد؟

داستان بعدی هم خییلی حوصله‌سرب� بود و ااااقعا از اول تا آخرش هییچی نداشت به نظرم =| یک ستاره. من نمی‌فهمم� یا واقعا سیستم این داستانا همینه؟! از اول تا آخرش یه ماجرای یه جمله‌ا� رو تعریف می‌کرد� با کلللی جزئیات بی‌فاید� و حوصله سر بر، در مورد این که توی جنگل اول کدوم پرنده‌ه� می‌خوابن� بعدش کدوم، در مورد پرنده‌های� که نصفه شب آواز می‌خون� و این مزخرفات!

داستان بعدی، «دشمنان» از آنتوان چخوف، چهارستاره، یا سه و نیم. خب، این واقعا یه چیزی بودش! داستانش نه که خیلی خلاقانه و جالب باشه، ولی لااقل یه ماجرا و داستانی داشتش! جزئیاتش هم، خب آره، زیاد بود، ولی خب مزخرف نبود، واقعا داشت با جزئیاتش یه چیزایی رو به آدم می‌فهموند� در مورد سبک زندگی اون دوره و مردمش و اخلاقیاتشون و وضعیت اجتماعی جامعه، هرچند فایده‌ا� به حالِ خودِ داستان نداشته باشه.
داستان دکتر متشخصیه که پسرش می‌میر� و پنج دیقه بعد مجبور می‌ش� برای نجات دادن همسرِ یه مرد متشخص دیگه بره جای دیگه‌ای� و برای این کار کلللی فشار متحمل می‌شه� چون واقعا جالش بد بوده، ولی مرد متشخص خیییلی التماس می‌کن� و واقعا درمونده بوده. بعدش که می‌رن� می‌فهم� زن مرد متشخص گولش زده، الکی فرستادتش دنبال نخودسیاه، تا با یکی از کارگرا (؟) که دوستش داره فرار کنه. بعدش عصبانیت این دوتا مرد متشخص رو به تصویر می‌کشه� خشم و ایناشون رو، و این حرفا.

فئودور داستایوفسکی، «درخت کریمس و عروسی»، سه ستاره. داستانش چیزی نداشت، ولی خب یه چیزایی از اون دوره‌ه� می‌فهمید� که خب جالب بود. داستان دختربچه‌� یازده‌ساله‌ا� بود، که کار بابای پولدارش پیش یه آدمی گیره. آدمه هم می‌آ� خودش رو می‌چسبون� به اینا و تا دختره شونزده‌سال� می‌ش� می‌گیردش� علی‌رغ� میل دختر. یه جاهاییش که بازی‌کردن� بچه‌ه� رو تعریف می‌کر� جالب بود، این که حتی تفاوت طبقاتی بین بچه‌ه� هم هستش و پسر کلفتِ خونه که با خجالت از همه‌ج� رونده می‌شد� این که احساسات طبقه‌� اجتماعی حالیش نمی‌ش�! و دختر صاحب‌خونه‌� پولدار که از همه خسته بودش و دلش می‌خواس� با پسرِ کلفته بازی بکنه.


چیزی که تو تموم داستانا دیده می‌شد� طبقه‌بندی� شدیدِ جامعه و تفاوت‌ها� همه‌جانبه‌� طبقات مختلف بود.
Profile Image for Ali.
6 reviews2 followers
Shelved as 'other'
June 20, 2019
این ورژن رو خوندم ولی چون فقط یک جلدش هست تو سایت اون یکی ورژن رو زدم
This entire review has been hidden because of spoilers.
Profile Image for _Redum_.
23 reviews
July 23, 2019
مجموعه‌ا� بود برای آشنا شدن با قلم و شیوه‌های� برای گفتن یک معنی ساده. کتابی که اگر علاقه‌من� به نوشتن باشید، آسانسور وار پلّه های پیشرفت و تجربه رو باهاش میرید بالا.
کتاب عالی بود، ولی یه مشکل بزرگ داشت که مربوط به بعضی داستان‌ها� می‌ش�:
اگه چند تا کتاب با درون ‌مای� های غنی خونده باشید، داستان های دیگه(مخصوصاً روس‌ه� که اغلب فضای سردی دارن) باقلم زیبا و پیام های سطحی‌تر� به سختی کشش لازم برای خوندنشون رو ایجاد می‌کن�.
Profile Image for Raha.
8 reviews
July 24, 2022
برخی مردم تنها از تجربه‌ها� خود می‌آموزن�. انسان‌ها� آگاه درعین‌حا� از تجارب دیگران نیز مایه می‌گیرن�. مطالعه‌� داستانْ تجارب بی‌پایان� را جلو پای ما می‌گذار�. با آدم‌ها� جالب بسیاری، هم از دنیای گذشته و هم حال، آشنا می‌شویم� آدم‌های� که ممکن است دوست داشته باشیم یا دوست نداشته باشیم؛ اما به آسانی نمی‌توانی� فراموش کنیم. بنابراین داستان چیزهایی فراتر از لذت و سرگرمی در اختیار ما می‌گذار�.
Displaying 1 - 8 of 8 reviews

Can't find what you're looking for?

Get help and learn more about the design.