مجموعه مقالاتی از «جلال آلاحمد� در موضوعات گوناگون اجتماعی و فرهنگی است. در این نوشتار ابتدا هفت مقاله از جلال آلاحم� در مورد شخصیت صادق هدایت و ارتباط با بوف� کور، مشکل نیما یوشیج در مورد ابداع وی در شعر نو، سفرنامه وی به یونان و توصیف این کشور، توصیف زندانها� راکفلر و چند داستان دیگر ارایه شده آنگا� دیدگاهها� سیدمحسن امین در مورد برخی از امور نامشروع در زمینه عزاداری امام حسین(ع) که آن هم ترجمه جلال آلاحم� است مطرح گردیده است. در این زمینه مسایلی مانند دروغ گفتن در روضهخوانیها� نعرهکشید� در عزاداریها� تحریف تاریخ کربلا به جهت استناد به مقتلها� غیرمعتبر و برخی اعمال زشت در عزاداری، بدعت و غیرمشروع دانسته شده است.
جلالالدی� سادات آلاحمد� معروف به جلال آلاحمد� فرزند سیداحمد حسینی طالقانی در محله سیدنصرالدین از محلهها� قدیمی شهر تهران به دنیا آمد. او در سال ۱۳۰۲ پس از هفت دختر متولد شد و نهمین فرزند پدر و دومین پسر خانواده بود. پدرش در کسوت روحانیت بود و از این رو جلال دوران کودکی را در محیطی مذهبی گذراند. تمام سعی پدر این بود که از جلال، برای مسجد و منبرش جانشینی بپرورد. جلال پس از اتمام دوره دبستان، تحصیل در دبیرستان را آغاز کرد، اما پدر که تحصیل فرزند را در مدارس دولتی نمیپسندی� و پیشبین� میکر� که آن درسها� فرزندش را از راه دین و حقیقت منحرف میکند، با او مخالفت کرد: «دبستان را که تمام کردم، دیگر نگذاشت درس بخوانم که: « برو بازار کار کن» تا بعد ازم جانشینی بسازد. و من رفتم بازار. اما دارالفنون هم کلاسها� شبانه باز کرده بود که پنهان از پدر اسم نوشتم. » پس از ختم تحصیل دبیرستانی، پدر او را به نجف نزد برادر بزرگش سید محمد تقی فرستاد تا در آنجا به تحصیل در علوم دینی بپردازد، البته او خود به قصد تحصیل در بیروت به این سفر رفت، اما در نجف ماندگار شد. این سفر چند ماه بیشتر دوام نیاورد و جلال به ایران بازگشت. پس از بازگشت از سفر، آثار شک و تردید و بیاعتقاد� به مذهب در او مشاهده میشو� که بازتابها� منفی خانواده را به دنبال داشت. آلاحم� در سال ۱۳۲۳ به حزب توده ایران پیوست و عملاً از تفکرات مذهبی دست شست. دوران پر حرارت بلوغ که شک و تردید لازمه آن دوره از زندگی بود، اوجگیر� حرکتها� چپ گرایانه حزب توده ایران و توجه جوانان پرشور آن زمان به شعارهای تند وانقلابی آن حزب و درگیری جنگ جهانی دوم عواملی بودند که باعث تغییر مسیر فکری آن احد شدند. در سال ۱۳۲۴ با چاپ داستان «زیارت» در مجله سخن به دنیای نویسندگی قدم گذاشت و در همان سال، این داستان در کنار چند داستان کوتاه دیگر در مجموعه «دید و بازدید» به چاپ رسید. آلاحم� که از دانشسرای عالی در رشته ادبیات فارسی فارغ التحصیل شده بود، او تحصیل را در دوره دکترای ادبیات فارسی نیز ادامه داد، اما در اواخر تحصیل از ادامه آن دوری جست و به قول خودش «از آن بیماری (دکتر شدن) شفا یافت.» در سال ۱۳۲۶ به استخدام آموزش و پرورش درآمد. در همان سال، به رهبری خلیل ملکی و ۱۰ تن دیگر از حزب توده جدا شد. آنه� از رهبری حزب و مشی آن انتقاد میکردن� و نمیتوانستن� بپذیرند که یک حزب ایرانی، آلت دست کشور بیگانه باشد. در این سال با همراهی گروهی از همفکرانش طرح استعفای دسته جمعی خود را نوشتند. نزدیک به بیست سال بعد از این رویداد تحول فکری بزرگ آل احمد پس از سفر حج اتفاق افتاد و او بار دیگر و این بار بدون تقلید و با دانشی عمیق به اسلام گروید.
در سال ۱۳۲۶ کتاب «از رنجی که میبریم� چاپ شد که مجموعه ۱۰ قصه کوتاه بود و در سال بعد «سه تار» به چاپ رسید. پس از این ساله� آلاحم� به ترجمه روی آورد. در این دوره، به ترجمه آثار «ژید» و «کامو»، «سارتر» و «داستایوسکی» پرداخت و در همین دوره با دکتر سیمین دانشور ازدواج کرد. «زن زیادی» نیز به این سال تعلق دارد. در طی سالهای ۱۳۳۳ و ۱۳۳۴ «اورازان»، «تات نشینها� بلوک زهرا»، «هفت مقاله» و ترجمه مائدهها� زمینی را منتشر کرد و در سال ۱۳۳۷ «مدیر مدرسه» «سرگذشت کندوها» را به چاپ سپرد. دو سال بعد «جزیره خارک - در یتیم خلیج» را چاپ کرد. سپس از سال ۴۰ تا ۴۳ «نون و القلم»، «سه مقاله دیگر»، «کارنامه سه ساله»، «غرب زدگی» «سفر روس»، «سنگی بر گوری» را نوشت و در سال ۴۵ «خسی در میقات» را چاپ کرد و هم «کرگدن» نمایشنامها� از اوژان یونسکورا. «در خدمت و خیانت روشنفکران» و «نفرین زمین» و ترجمه «عبور از خط» از آخرین آثار اوست. این میان کتاب در خدمت و خیانت روشنفکران از طرف حکومت پهلوی ممنوع الچاپ شد و جلال در دوران حیات خودش چاپ دوباره و توزیع درست این کتاب را ندید
آلاحم� در صحنه مطبوعات نیز حضور فعالانه مستمری داشت و در این مجلات و روزنامهه� فعالیت میکر�. نکتها� که در زندگی آلاحم� جالب توجه است، زندگی مستمر ادبی او است. اگر حیات ادبی این نویسنده با دیگر نویسندگان همعصر� مقایسه شود این موضوع به خوبی مشخص میشو�. این نویسنده پر توان که همواره به حقیقت میاندیشی� و از مصلحت اندیشی میگریخت� در اواخر عمر پر بارش، به کلبها� در میان جنگلها� اسالم کوچ کرد. جلال آلاحمد� نویسنده توانا و هنرمند دلیر به ناگاه در غروب روز هفدهم شهریور ماه سال ۱۳۴۸ در چهل و شش سالگی به طرز مشکوکی درگذشت. بسیاری از محققان مرگ زودهنگام او را قتل مخفیانه توسط نیروهای امنیتی رژیم پهلوی میدانند، روشی که به ویژه در دهه چهل و پنجاه از سوی پهلوی و ساواک متداول بود
وجود او بعدم پیوست اما برگ های وجودش در دسترس ماست.
بگذاریم خودش [هدایت] بگوید: � حس می کردم که این دنیا برا من نبود. برای یکدسته آدم های بی حیا، پررو، گدامنش، معلومات فروش، چاروادار و چشم و دل گرسنه بود. �
بوف کور انعکاس دقیق زندگی ملتی است در یک دوره ی استبداد.
وقتی آدم میترسد با دوستش، با زنش، با همکارش و یا با هرکس دیگر درددل کند و حرف بزند ناچار 《فق� با سایه ی خودش خوب میتواند حرف بزند.》بو� کور گذشته از ارزش هنری آن یک سند اجتماعی است. سند محکومیت حکومت زور.
۲-مشکل نیما یوشیج
عده ای شعر را میسازند، عده ای آن را میسرایند، عده ای هم شعر را میگویند. اما او هبچکدام این ها را نمیکند. نیما شعر را می پراکند. شعر را می پاشد. گر چه خودش نوشته است که 《م� برای بی نظمی هم بنظمی اعتقاد دارم. �
نفس آدم بالا می آید تا بنشیند و در شعر او مطالعه ای کند.
《ها� ای شب شوم وحشت انگیز/ تا چند زنی بجانم آتش/ یا چشم مرا زجای برکن/ یا پرده زروی خود فروکش 》هنو� از بهترین اشعار نیماست...که قطعه《دماوند� ملک الشعرا بهار نیز بعدها و در همین وزن آمده.
هنر هرگز با مدافعه سر و کاری ندارد، و اگر داشته باشد نیز وجود یک اثر هنری خود بهترین مدافع آن است.
نیما نوشته است که 《م� برودخانه ای شبیه هستم که از هر کجای آن لازم باشد بدون سر و صدا می توان آب برداشت. �
۳-درباره ی آدن
آدن معتقد است که اساس مشکلات تمدن امروزی بشر برین مسئله قرار گرفته است که 《فرد》پ� از درک عالی ترین مقامات فضل و کمال متوجه جدائی《نفس》خو� از دیگران می گردد. و روابط اجتماعی با دیگران را زیر پا می نهد. در صوریتکه به بعقیده ی او در قرن ما《فرا� بتنهایی》ممک� نیست.
۶- یک داستان کوتاه: سلمانی زنش را کشته
پسرک اینطور جواب داد و دسته ی پنجه زا با خود برد، در گوشه ای از دکان نهاد و دو زانو رویش نشست و شروع کرد بگریه. چون بالاخره بچه بود و این هم روش مبارزه ی کودکان است در مقابل بی عدالتی های جهان.
چه چیز باعث میشو� که نویسندها� را دوست بداریم؟ آیا چون نوشتههای� دوست میداری� به او هم علاقهمن� میشوی� یا این که چون او را دوست داریم نوشتههای� جالب به نظر میرسد� به نظر من چیزی فراتر از کلمات و سطور کتاب است که آدم را جذب میکن�.� مقالهها� جلال به اندازها� که باید خوب بود. حتی بیشتر از آنچ� انتظار داشتم. دقیق، عمیق و صادقانه. اما داستانهای� که ترجمه� آن در در کتاب آورده شده بود چنگی به دل نمیز�. و نمایشنامه� آخر هم چیزی نزدیک به فاجعه. هیچوق� نتوانستم با تئاتر رابطه برقرار کنم. هیچوق�
در بوف کور دنیای وجود مشکوک است. تکرار بیهوده� اشیا و اشخاص و وقایع است. کارها تکرار میشون�. مجاز و واقع به هم میآمیز�. اما آنچه اصالت دارد رویاهاست. کابوسها� مکرر است. هذیانها� بیمارانه است. خوابی است که میان خواب و بیداری میتوا� دید. خوابی که سرحد زندگی و مرگ است
هفت مقاله در واقع دو مقاله� نوشته خود جلال هست و پنج تای دیگر ترجمه توسط جلال. (به انضمام عزاداریها� نامشروع که آن هم ترجمه مقالها� از یکی از علمای لبنان است). مقاله اول در مورد هدایت جالب بود. «سلمانی زنش را کشته» هم.
عزادارایها� نامشروع را هم که باید در همه هیأته� ابتدای جلسه بخوانند!!