THE BOOK OF RUDAKI Translation & Introduction Paul Smith Abu ‘Abd Allah Ja’far ibn Muhammad Rudaki (858-941) the ‘father of Persian Poetry� and possibly the ruba’i, was born in the village of Rudak near Samarkand. First a wandering ‘dervish� poet/minstrel he later served at the court of the Samanids of Bokhara. Nasr ibn Ahmad summoned him to his court and he prospered there amassing great wealth. He had 200 slaves in his retinue� and 400 camels carried his belongings when he travelled. In 937 he fell out of favour at court (and was blinded at this time as some commentators suggest) after the death of the prime-minister who had supported him. His life ended in abject poverty, forgotten by the world at that time, perhaps the reason why so much of his vast output of 1,300,000 couplets, only 75 rubai’s, ghazals, qasidas and qit’as survive (most are here translated, the most published). Rudaki’s poetry is about the passage of time, old age, death, fortune’s fickleness, importance of the matters of the heart, the need to be happy. Although he praised kings, nobles and heroes� his greatest love was knowledge and experience. The correct rhyme-structure has been kept in this modern translation, as well as the beauty and meaning of these beautiful poems. Large Format Paperback 7� x 10� Illustrated, 153 pages.COMMENTS ON PAUL SMITH’S TRANSLATION OF HAFIZ’S ‘DIVAN�.“It is not a joke... the English version of ALL the ghazals of Hafiz is a great feat and of paramount importance. I am astonished.� Dr. Mir Mohammad Taghavi (Dr. of Literature) Tehran. “Superb translations. 99% Hafiz 1% Paul Smith.� Ali Akbar Shapurzman, translator into Persian and knower of Hafiz’s Divan off by heart.“I was very impressed with the beauty of these books.� Dr. R.K. Barz. Faculty of Asian Studies, Australian National University.“Smith has probably put together the greatest collection of literary facts and history concerning Hafiz.� Daniel Ladinsky (Penguin Books author). Paul Smith is a poet, author and translator of many books of Sufi poets from the Persian, Arabic, Urdu, Turkish, Pashtu and other languages including Hafiz, Sadi, Nizami, Rumi, ‘Attar, Sana’i, Jahan Khatun, Obeyd Zakani, Nesimi, Kabir, Anvari, Ansari, Jami, Khayyam, Rudaki, Yunus Emre, Lalla Ded, Rahman Baba, Mu’in, Iqbal, Ghalib, Makhfi, Dara Shikoh and many others, as well as his own poetry, fiction, plays, biographies, children’s books and 12 screenplays. amazon.com/author/smithpa Published bt New Humanity Books
Abu Abdollah Jafar ibn Mohammad Rudaki (Persian: ابوعبدالله جعفر ابن محمد رودکی�, entitled آدم الشعرا Ādam ul-Shoara or Adam of Poets), also written as Rudagi (858 - c. 941), was a Persian poet regarded as the first great literary genius of the Modern Persian language. Rudaki composed poems in the "New Persian" alphabet and is considered a founder of classical Persian literature. His poetry contains many of the oldest genres of Persian poetry including the quatrain,[2] however, only a small percentage of his extensive poetry has survived. Rudaki's "Nahr and 'Ayn," "Khing- but and Surkhbut," and "Wamiq and 'Azra" have prospered on the riches of the oral tradition of folklores.
Abū Abd Allāh Ja'far ibn Muḥammad al-Rūdhakī (died 941), better known as Rudaki, and also known as Adam of Poets, was a Persian poet regarded as the first great literary genius of the Modern Persian language.
Rudaki composed poems in the New Persian alphabet and is considered a founder of classical Persian literature. His poetry contains many of the oldest genres of Persian poetry including the quatrain, however, only a small percentage of his extensive poetry has survived.
"I smell the scent of the River of Moliyan and memories of a kind friend pervade my senses"
Rudaki was born in 858 in Rudak (Panjrud), a village located in the Samanid Empire which is now Panjakent, located in modern-day Tajikistan. Even though most of his biographers assert that he was completely blind, some early biographers are silent about this or do not mention him as being born blind.
His accurate knowledge and description of colors, as evident in his poetry, renders this assertion very doubtful. He was the court poet to the Samanid ruler Nasr II (914�943) in Bukhara, although he eventually fell out of favor; his life ended in poverty.
Look at the cloud, how it cries like a grieving man Thunder moans like a lover with a broken heart. Now and then the sun peeks from behind the clouds Like a prisoner hiding from the guard.
تاریخ نخستین خوانش: روز سی ام ماه آوریل سال2002میلادی
عنوان: دیوان اشعار رودکی سمرقندی؛ تهران، رویان، سال1378؛ در160ص؛ شابک9646857078؛ موضوع: دیوان شعر شاعران ایران - سده10م
رودکی را نخستین شاعر بزرگ پارسیگوی� و پدر شعر پارسی امروزین میدانند� پیش از وی کسی دیوان شعـر نداشته� و این از نوشته� های ایرانی عربی نویس همعصر «رودکی»، «ابوحاتم رازی» مسجل میگردد� میگوین�: توان و چیرگی «رودکی» در شعر و موسیقی، به اندازه� ای بوده است که نیروی افسونگری شعر، و نوازندگی وی، در «ابونصر سامانی» چنان تأثیر گذاشت، که وی پس از شنیدن شعر «بوی جوی مولیان» بدون کفش، «هرات» را به قصد «بخارا» ترک کرد
ریگ آموی و درُشتیها� او، - زیرپایم پرنیان آید همی آب جیحون از نشاط روی دوست، - خنگ ما را تا میان آید همی ای بخارا، شاد باش و دیر زی، - میر زی تو شادمان آید همی میر سرو است و بخارا بوستان، - سرو سوی بوستان آید همی میر ماه ست و بخارا آسمان، - ماه سوی آسمان آید همی رودکی
تاریخ بهنگام رسانی 25/09/1400هجری خورشیدی؛ ا. شربیانی
دوستان� گرانقدر، از میانِ رباعیات، غزل ها و قصیده هایِ سروده شده از زنده یاد <رودکی> بزرگوار، به انتخاب ابیاتی را در زیر برایِ شما ادب دوستانِ گرامی، مینویسم -------------------------------------------- جای� که گذرگاهِ دلِ محزون است آنج� دوهزار نیزه بالا خون است لیل� صفتان زِ حالِ ما بیخبرند � مجنون داند که حالِ مجنون چون است * ب� رویِ تو خورشیدِ جهان سوز مباد ه� بی تو چراغِ عالم افروز مباد ب� وصلِ تو کس چو من بدآموز مباد روز� که تُرا نبینم آن روز مباد * نام� شنوم، دل زِ فرح زنده شود حال� من از اقبالِ تو فرخنده شود و� غیرِ تو هرجا سخن آید به میان خاط� به هزار غم پراکنده شود * چو� کارِ دلم زِ زلفِ او ماند گره ب� هر رگِ جان، صد آرزو ماند گره امی� زِ گریه بود افسوس، افسوس کا� هم شبِ وصل در گلو ماند گره * چها� چیز مر آزرده را زِ غم بخرد ت� درست و خوی نیک و نام نیک و خرد هرآنک� ایزدش این چهار روزی کرد سزد� که شاید زید جاودان و غم نخورد * گرف� خواهم زلفینِ عنبرینِ تُرا ب� بوسه نقش کنم، برگِ یاسمینِ تُرا هرآ� زمین، که تو یک ره بر او قدم بنهی هزا� سجده برم خاکِ آن زمینِ تُرا * هم� جمالِ تو بینم، چو دیده باز کنم هم� تنم دل گردد، که با تو راز کنم مرا� دارم با دیگران سخن گفتن کج� حدیثِ تو آید، سخن دراز کنم * ساق� تو بده باده و مطرب تو بزن رود ت� مِی خورم امروز، که وقتِ طربِ ماست مِ� هست و درم هست و بتِ لاله رخان هست غ� نیست و اگر هست، نصیبِ دلِ اعداست * شا� زی با سیاه چشمانِ شاد ک� جهان نیست جز فسانه و باد ز� آمده شادمان باید بود و� گذشته نکرد باید یاد با� و ابر است این جهانِ فسوس باد� پیش آر، هرچه بادا باد * انگش� مکن رنجه به در کوفتنِ کس ت� کس نکند رنجه به در کوفتنت مُشت --------------------------------------------- امیدوار� این انتخاب ها مفید و موردِ پسندتان بوده باشه �<پیروز باشید و ایرانی>
دوستان� گرانقدر، از میانِ رباعیات، غزل ها و قصیده هایِ سروده شده از زنده یاد <رودکی> بزرگوار، به انتخاب ابیاتی را در زیر برایِ شما ادب دوستانِ گرامی، مینویسم --------------------------------------------- جای� که گذرگاهِ دلِ محزون است آنج� دوهزار نیزه بالا خون است لیل� صفتان زِ حالِ ما بیخبرند � مجنون داند که حالِ مجنون چون است * ب� رویِ تو خورشیدِ جهان سوز مباد ه� بی تو چراغِ عالم افروز مباد ب� وصلِ تو کس چو من بدآموز مباد روز� که تُرا نبینم آن روز مباد * نام� شنوم، دل زِ فرح زنده شود حال� من از اقبالِ تو فرخنده شود و� غیرِ تو هرجا سخن آید به میان خاط� به هزار غم پراکنده شود * چو� کارِ دلم زِ زلفِ او ماند گره ب� هر رگِ جان، صد آرزو ماند گره امی� زِ گریه بود افسوس، افسوس کا� هم شبِ وصل در گلو ماند گره * چها� چیز مر آزرده را زِ غم بخرد ت� درست و خوی نیک و نام نیک و خرد هرآنک� ایزدش این چهار روزی کرد سزد� که شاید زید جاودان و غم نخورد * گرف� خواهم زلفینِ عنبرینِ تُرا ب� بوسه نقش کنم، برگِ یاسمینِ تُرا هرآ� زمین، که تو یک ره بر او قدم بنهی هزا� سجده برم خاکِ آن زمینِ تُرا * هم� جمالِ تو بینم، چو دیده باز کنم هم� تنم دل گردد، که با تو راز کنم مرا� دارم با دیگران سخن گفتن کج� حدیثِ تو آید، سخن دراز کنم * ساق� تو بده باده و مطرب تو بزن رود ت� مِی خورم امروز، که وقتِ طربِ ماست مِ� هست و درم هست و بتِ لاله رخان هست غ� نیست و اگر هست، نصیبِ دلِ اعداست * شا� زی با سیاه چشمانِ شاد ک� جهان نیست جز فسانه و باد ز� آمده شادمان باید بود و� گذشته نکرد باید یاد با� و ابر است این جهانِ فسوس باد� پیش آر، هرچه بادا باد * انگش� مکن رنجه به در کوفتنِ کس ت� کس نکند رنجه به در کوفتنت مُشت --------------------------------------------- امیدوار� این انتخاب ها مفید و موردِ پسندتان بوده باشه �<پیروز باشید و ایرانی>
زمانه پندی آزادوار داد مرا زمانه چون نگری سر به سر همه پند است به روز نیک کسان گفت تا تو غم نخوری بسا کسا که به روز تو آرزومند است زمانه گفت مرا خشم خویش دار نگاه که را زبان نه به بند است پای در بند است
نگارینا، شنیدستم که: گاه محنت و راحت سه پیراهن سلب بودهس� یوسف را به عمر اندر یکی از کید شد پر خون، دوم شد چاک از تهمت سوم یعقوب را از بوش روشن گشت چشم تر رخم ماند بدان اول، دلم ماند بدان ثانی نصیب من شود در وصل آن پیراهن دیگر؟
ای دریغ! آن حر، هنگام سخا حاتم فش ای دریغ! آن گو، هنگام وفا سام گراه
میلاو منی، ای فغ واستاد توام من پیش آی و سه بوسه ده و میلاویه بستان
بر عشقِ توام نه صبر پیداست نه دل بی روی توام نه عقل پیداست نه دل این غم که مراست کوهِ قافست نه غم این دل که توراست سنگِ خاراست نه دل . . . آمد بر من ، که؟ یار، کی ؟ وقتِ سحر ترسنده ز که؟ ز خصم ، خصمش که؟ پدر دادمش دو بوسه ، بر کجا؟ بر لبِ تر لب بد؟ نه ، چه بد؟ عقیق ، چو بود؟ چو شکر . . . ای از گلِ سرخ رنگ بربوده و بو رنگ از پی رخ ربوده بو از پی مو گلرنگ شود چو رو بشویی همه جو مُشکین گردد چو مو فشانی همه کو . . . کیرِ آلوده بیاری و نهی در کُس من بوسه ای چند برو برنهی و بر نس من
پیشنهادی بهتر از رودکی خواندن برای این دوران سیاه نمیدان�. شعر رودکی ریشه اندیشه های پس از خود در شعر فارسی است، از دم غنیمت شماری خیام تا عشقبازی سعدی. شاد زی با سیاه چشمان شاد.
Farsça şiirin ilk büyük ismi, kendinden sonra gelenlerin ilginç bir habercisi. Ne şairaneliğiyle her kültürün önde gelenleriyle baş edebilecek Firdevsi kadar başarılı, ne de tasavvuf geleneğini benimsemiş Senaî kadar bilge, ama hepsini etkilediği aşikar. Rudekî'nin materyalizmi belki de en ilginç özelliği, Ömer Hayyam'ın yapamamış olmaktan yakındığı her şeyi dibine kadar yapmış, bunlardan olabildiğince istifade edebilmek amacıyla devletin birçok ileri geleninden övgü şiirlerini esirgememiş, ama sonuçta yine pişman bir şekilde hayatını tamamlamış biri olduğu anlaşılıyor. Bu durum, feleğin her zaman son gülen olduğunun veya inançların yaşayışla bir türlü uyuşamayışının bir göstergesi olabilir, ama her halükarda okuması zevkli ve faydalıydı.
ابوعبدالله جعفر بن محمد رودکی سمرقندی، از شاعران مشهور و نابینا در قرن سوم و چهارم هجری است که استاد بدیعالزما� فروزانفر از او با عنوان پدر شعر فارسی یاد کرده است (رودکی، ۱۳۹۱: ۱۴ الی۱۶). اشعار سرایندۀ قصیده یا غزلِ «بوی جوی مولیان آمد همی / یادِ یارِ مهربان آید همی» را بالغ بر صدهزار بیت شمردهان� که از آنهم� تنها چیزی نزدیک به هزار بیت باقی مانده است (همان: ۱۵-۶۶).
با صدهزار مردم، تنهایی بی صدهزار مردم، تنهایی
یکی از دلنشینتری� ابیات پراکندۀ رودکی که حاکی از تنهایی انسانهاست� بیت فوق است (همان: ۷۸). هرچند دکتر الوند بهاری در مقالها� با عنوان «بی صدهزار مردم تنهایی»� ضبط این بیت را به شکلی که در عصر حاضر شهرت یافته است، نادرست شمرده و معتقد است چنانک� ادیب قرن هفتم هجری، شمس قیس، در المعجم متذکر شده است، «تنها» در مصرع اول را باید به معنای «بینظیر� دانست و «تنها» در مصرع دوم را هم باید به مانند «دلا خو کن به تنهایی که از تنه� بلا خیزد»، جمع «تَن» و به معنای «بسیار» در نظر گرفت.
با صدهزار مردم، تنهایی بی صدهزار مردم، تنهای�
البته ناگفته نماند که بهاری در سطرهای پایانی نوشتۀ� خود این را نیز اذعان کرده که نمیدانم� با تمام این حرفها� میشو� گفت معنای سخن رودکی فقط همان است که شمس قیس نوشته است و میشو� معنایی را که همروزگارا� در سر دارند یکسره نفی کرد و حکم به غلط بودنش داد، یا نه (بهاری، ۱۳۹۸: ۳۶۳ الی۳۷۰).
منابع:
_ رودکی، جعفر بن محمد، ۱۳۹۱، دیوان رودکی، به کوشش کامل احمدنژاد، تهران، کتاب آمه.
_ بهاری، الوند، ۱۳۹۸، پیش ادیب عشق: ارجنام� استاد دکتر سعید حمیدیان، «بی صدهزار مردم تنهایی»� به اهتمام احمدرضا بهرامپو� عمران و محمدامیر جلالی، تهران، نشر قطره.
کاروان شهید رفت از پیش � وآن ما رفته گیر و میاندی� � از شمار دو چشم یک تن کم � وز شمار خِرَد هزاران بیش � توشه� جان خویش ازو بربای � پیش کایدت مرگ پای آگیش � آن چه با رنج یافتیش و بذل � تو به آسانی از گزافه مدیش � خویش بیگانه گردد از پی سود � خواهی آن روز مزد کمتر دیش � گرگ را کی رسد صلابت شیر؟ � باز را کی رسد نهیب شخیش؟ �
ڲç biliyorum .okuyamıyorum ..buraya rudaki sahip hazretlerinin bir kaç satır şiirini okudum araştırırken buraya geldim bir iki kelime yazayım dedim ..çok büyük bir şair ve mütefekkir olduğu yazdığı satırlardan anlaşılıyor..Allah rahmet eylesin ..bu dünya onun gibi nice dehaları harcadı gönderdi..
به عنوان پدر شعر کلاسیک فارسی رودکی از جایگاه ممتازی در جهان برخوردار است. اشعار غنایی و تعلیمی وی راه را بر بزرگان زیادی باز کردهاس� و از این رو همواره آیینها� پاسداش� مختلفی برای این شاعر پارسیزبا� برگزار میشو�.در یکی از این آیینه� که در سال ۲۰۰۸ به میزبانی سازمان ملل متحد برگزار شد بان کی مون دبیرکل سازمان ملل متحد دربارهٔ شاعری رودکی در حضور جمع کثیری از سرشناسان علمی فرهنگی جهان، نمایندگان یونسکو و سفیران کشورهای مختلف گفت: «اشعار رودکی میتوان� مبنای اتحاد جهانی قرار بگیرد؛ چراکه رودکی شاعر خوبیه� و عدالت بود»ـ منبع: ویکیپدی�
طبعاً این 2 ستاره برای ارزشگذار� شعر رودکی نیست، چرا که رودکی شاعر فوقالعادها� بوده و از همین تعداد اندک ابیاتی که ازش باقی مونده میش� به این مساله پی بُرد. منتهی این کتاب، که از انتشارات خوب توس هست، حق مطلب رو نتونسته ادا کنه، از لحاظ قطع و جنس کاغذ و از همه بدتر صفحهآرای�. توضیحات و شرح ابیات گاهی بسیار خوب اند، اما چون همه در انتهای کتاب چپانده شدهان� و رفت و آمد از اول یا وسط کتاب به آخر کتاب برای من جهنم است، آن هم اینقدر پر تعداد، همان توضیحات درخشان را هم از چشما� انداخت.�