حسین یعقوبی سالهاس� که داستان مینویس� و ترجمه میکن�. او بیشتر به واسطه� فعالیتهای� در حوزه� ادبیات طنز شناخته شده است. رمانِ جدیدش «تخت بخواب» را با رگهها� طنزی اجتماعی نوشته است.
رمان درباره� روزگارِ یک نویسنده� جوان و ایدهآلیس� است که موفق میشو� با کمک دیگران شغلی در یک اداره� ملالآو� در تهران پیدا کند. او در آرزوی نوشتن یک شاهکار است و برای همین با دوستانش که کارگاهها� ادبی و داستاننويس� دارند مشورت میکن� تا سوژها� برای نوشتن این شاهکار بیابد. در همین حین فضای کارمندیِ خستهکنندها� که او واردش میشود� آدمهای� را مقابلش قرار میده� که آرزوها و امیالی حقیر دارند و این تازه ابتدای داستان اوست... یعقوبی رمانی رئالیستی با رگهها� طنز نوشته درباره� «حقارت» و شاید نمایش میانمایگ� در بخشی از جامعه� امروز. رمانی که تلاش میکن� با استفاده از انواعِ خُردهشخصیتها� ریز و درشت یک ساختارِ پُرتناقض را نمایش دهد که درش کلیتِ جامعه بهتدری� فردیت را از بین برده و او را رام میکن�. در این فرایند یعقوبی تلاش کرده بیش از هر چیز برای مخاطبش قصه بسازد و انبوهی آدم که شاید در مسیر این حقارت قرار گرفتهان�.
«من همیشه میگ� زندگی مثل تماشای فیلمه. اگه تا نصفه� اتفاق خوبی نیفتاده بهتره پاشی بری بیرون»
داستانی که دلم بخوادُ نداشت، یه قسمتهای� طنزهایی داشت ولی خب اونقدر که بگم دوسش داشتم نبود ولی جملها� که بالا نوشتم از کتابو خیلی دوس داشتم!
حقیقت حتی یادم نمیاد چرا این کتاب انتخاب کردم که بخرم، ولی ازونجایی که طرح جلد برام مهمه و هم از خوردن خربزه لذت میبر� شاید دلیل خرید کتاب کمی تا قسمتی مشخص بشه!
پ.ن: حس میکن� که گودریدز کم کم داره تبدیل میشه به دفترچه خاطراتم :)
البته چند اصل اخلاقی تغییرناپذیر دارم، مثلا اینکه تحت هیچ شرایطی دروغ نگویم، دزدی نکنم، حق کسی را نخورم، مگر اینکه... مگر اینکه مجبور باشم و در عین حال مطمئن باشم کسی خبردار نمیشو�. (ص۸)
کتاب «تخت بخواب» اثری از حسین یعقوبی است. در این کتاب، داستان نویسنده جوان و آرمانگرایی روایت میشو� که در حسرت نوشتن یک شاهکار میسوز�. وی با کمک دیگران برای امرار معاش، شغلی در یک اداره بدست میآور� اما کارمندی، شغلی خستهکنند� برای وی است که بسیاری از وقتش را برای نوشتن میگیر� و عده زیادی دشمن نیز برای خود در اداره بدست میآور� که فضای کاری را برایش به جهنمی تبدیل میکنن�.