در گذار روزگار دربردارنده هشت داستان از ابراهیم گلستان (-۱۳۰۱)، نویسنده ایرانی معاصر است. داستان� های آمده در این کتاب از دو مجموعه� ی جوی و دیوار و تشنه و شکار سایه برگزیده شده� اند.
Ebrahim Golestan (also spelt Ibrahim Golestan, Persian: ابراهیم گلستان , born 1922 in Shiraz, Iran) is an Iranian filmmaker and literary figure with a career spanning half a century. He has been living in Sussex, United Kingdom, since 1975.
He is the father of Iranian photojournalist Kaveh Golestan, and Lili Golestan owner and artistic director of the Golestan Gallery in Tehran, Iran. His grandson, Mani Haghighi, is also a film director.
(باغبان) گفت:《ج� برای اون درخت کوچیکه. برای هردو بهتره که دورشون کنم. هم برای اون (درخت) و هم برای کاج.�
《جد� کنیم؟ ریشه زخم می خوره.�
《ریش� خواب هس. ماه دی درخت خواب خواب هس.�
《خوا� چهکا� داره به زخم. ریشه ریشه هس. زخم می خوره.�
《بها� بیاد درس میشه�
《اگ� که هسّه لای این درخت جای خوش برای خودش دیده، ولش بکن به حال خود باشه. چه لازمه که رشد یه درخت به میل ما باشه؟�
《ت� جای تنگ رشد نمیکن�.�
《مگ� که رشد یعنی شاخ و برگ، گُندگی؟ ندیدی میوه ها چی بود؟�
این اولین چیزی بود که از جنابِ ابراهیم گلستان خواندم. با وجود اینکه طریقه� جملهسازی� رگهها� شاعرانه در بعضی داستانها� فضاسازی� قابل توجه، تمثیله� و استعارهه� و همچنین انتقال پیام در قالب کوتاهتری� داستان ها و به شکل روایتِ اتفاقاتِ معمولی و روزمره� آدمها� کاملا ستودنی است، متاسفانه ابراهیم گلستان در زمره� نویسندگان مورد علاقها� قرار نگرفت. شاید این مجموعه برای شروع مناسب نبود و باید نوشته های بیشتری از ایشان بخوانم. شاید هم زمانی دیگر نظرم کاملا دگرگون شود. با این حال دو داستانِ "درخته�" و " بعد از صعود" عجیب به دلم نشست. داستانِ "ماهی و جفتش" هم به شکل جالبی روایت شده بود.
داستان «بعد از صعود» یکی از بهترین داستانها� کوتاهی بود که تا به حال خوندها�. به جز این، داستان «لنگ» هم بسیار قوی و زیبا بود و با اینکه فکر میکنم انتخاب خوبی برای اولین گلستان خوندن نبود، ولی به نظرم همین دو تا کاملا قلم ابراهیم گلستان رو بهم نشون دادن که چطوریه.
کنار کاج نقرها� میان پونهه� جوانه داده بود. تا جوانه بود زیر برگها� پهن ندیده ماند. کسی که میوه را چشیده بود، خورده بود هسته را همین کنار جوی یا، نه، دورتر، تا سر قنات، پرت کرده بود، و آب هسته را کشانده بود تا رسانده بود لای پونهه�. بعد هسته رفته بود زیر خاک، یا همان میان پونهه� شکاف خورده بود، جوانه داده بود، ریشه کرده بود، بعد برف روی سال مرده ریخت.
«بعد از صعود» و «لنگ» رو -به ترتیب- بیشتر از بقیه دوست داشتم.
قسمتی از داستان «بعد از صعود»: -وقتی که سیل سرازیر میشو� جایی که قطره� عرق ما چکید پاک خواهد شد و نقش پایمان بر خاک از بین خواهد رفت، اما شاید بومادران و بابونه در یادِ سبز خود نگه دارند روزی که ما به بوی خوش پاکشان سلام میدادیم� و روی برف نوشتیم زندهای�.
کتاب شامل هشت داستان است که داستانه� از دو مجموعه داستان پیشین از آقای گلستان یعنی شکار سایه و جویودیواروتشن� انتخاب شدهان�. داستانه� هوشمند هستند و هر آنچ� که از انسان، روحیاتش و روابطش با دیگر انسانها،اشی� و چالشها� زندگیش باشد من را کیفور میکن�. یعنی دقیقا داستانهای ابراهیم گلستان. داستان با پسرم روی راه، جغرافیای روایت، دیالوگه� و افکار راوی همه در خدمت ایده داستان یعنی «بلوغ» است. حوصله نوشتنم نیست وگرنه میتوان� ساعته� در مورد این داستان و شبکهسازی� صحبت کنم. داستان درخته� از نظر زمانی نزدیک به مرگ فروغ است. (فروغ در بهمن ۴۵ فوت میکن� و داستان درخته� در اردیبهش� ۹۶ نوشته میشو�) سوای این، روایت خودش و فروغ و تأثیری که بر هم گذاشتهان� دراین داستان نهفته است. گلستان همان کاجی است که انگار میوه داده است از همجواریش با درخت میوه و فروغ همان درخت پا گرفتها� است که میوه داده است و ریشههای� با ریشهها� کاج آشتی پیدا کردهان� و در پایان کودکان باعث مرگش میشون�.
مجموعهداستا� منتشرشده «در گذار از روزگار» شامل هشت داستان از ابراهیم گلستان است؛ دو داستان «ظهر گرم تیره» و «لنگ» از مجموعه «شكار سایه» و شش داستان دیگر از مجموعه «جوی و دیوار و تشنه» گردهم آمدند تا در قامت این كتاب درآیند و بهگفت� ابراهیم گلستان در مقدمها� بر این كتاب، «چهبس� از همین تغییر و با همین تغییر نشانها� حاصل آید از زمانه و فضای بعدی، حاضر. و روزگار همچنان در گذار.» او مینویس� در دو مجموعه قبلی داستانه� بهوجهاتفاق� كنار هم نیامده� بودهان�. كمكرد� از آن یا افزودن بر آن جمع كم میكند� یا بیرا� میبر�.
جز ماندن کاری نمیش� کرد. ماندم. ماندم، اما چه ماندنی که نبودن بود- ماندن برای دوباره به یاد آوردن؛ ماندن به انتظار نامعلوم. آیا گون دوباره گل قاصدی به باد خواهد داد؟ باران چه بر سر سوسن میآورد� باریکهها� برف کجا رفتند؟ در لانهها� مورچه باران چه خواهد برد؟ سیلاب با باغ خشک چه خواهد کرد؟
-متاسفانه و برخلاف انتظارم با کتاب نتونستم ارتباط بگیرم. و با این حال داستان درخت و بعد از صعود را بیشتر دوست داشتم.
از این مجموعه، داستان درخت ها رو دوست داشتم، فرم موزون و نزدیک به شعری که گلستان انتخاب کرده در کنار مضمون داستان که یادآور قسمتهایی از زندگی شخصی نویسنده اس به نظرم فکر شده و هدفمند بود و در عین حال دوست داشتنی. جایی از این داستان گلستان میگه: کار کاج سبز ماندن است.