شاپور صبری، شخصیت اصلی داستانها� «شرط بندی روی اسب مسابقه» معلم نقاشی است؛ شخصیتی که در بزنگاه عشق ورزیدنها� نامرادیها� خباثته� و خوش اقبالیهایش� ماجراجوییها� ذهنی خود را دنبال میکن�.
از امیرحسین خورشیدفر، پیش از این مجموعه داستان بسیار ستوده شده «زندگی مطابق خواسته تو پیش میرود� منتشر شده است.
جایزه بنیاد هوشنگ گلشیری، مهرگان ادب، روزی روزگاری و گام اول از جمله جوایزی است که امیرحسین خورشیدفر تا کنون دریافت کرده است.
طبق شناسه، این کتاب مجموعه داستان کوتاه است اما اگر شروع کنید به خواندن شک برتان میدار� که شاید دارید مقدمه یک رمان بلند را میخوانی�. از آن رمانها� کلاسیک قرن هجدم که چندین صفحه را به توصیف یک ویژگی شخصیت اصلی اختصاص میدهن� و سر صبر به موضوع اصلی میرسن�. اما همینطو� که پیش میروی� متوجه میشوی� که اینطورها هم نیست. بعضی داستانه� نه حتا شبیه داستانان� و نه ربط مستقیم و واضحی به شخصیت اصلی دارند و نه اصلاً هیچ شخصیت، موقعیت، فضا و ماجرایی در آنه� نیست. اتفاقاً بیشت� به یک «یادداشت» شبیهان� که در صفحه اجتماعی یک روزنامه چاپ شده باشد. به طور خاص منظورم «پولدار فامیل» است که نمیخواه� اسم داستان را رویا� بگذارم.
مجموعه داستان اگر هم «پیوسته» باشد باید که هر داستان، ساختار مستقل خودش را داشته باشد و اشتراک داستانه� از نظر شخصیت و یا مکان و ... تنها به وحدت بیشت� مجموعه کمک کند و نه اینک� هر داستان یک تکه از یک کل بید� و پیکر باشد که خواننده نفهمد دارد رمان میخوان� یا داستان کوتاه یا هیچکدام اصلاً؟! به این دلیل که مجموعه «زندگی مطابق خواسته تو پیش میرود� را بسیار پسندیده بودم، بدیهی است که توقع و انتظارم از نویسنده بالا رفته باشد. دلیل عصبانیتی که در این ریویو مستتر است همین است که نمیدان� چطور بعضی از داستانها� این مجموعه صرفاً پرداختن به یک موضوعان� بدون اینک� ساختار داستان داشته باشند و این فکر مسموم به ذهن خواننده میرس� که نکند برای افزودن بر حجم کتاب به مجموعه اضافه شدهان� و هیچ ارتباط روایی و منطقی و داستانیا� به مجموعه و سایر داستانه� و تعریف داستان ندارند!
بسیار مشتاق خواندن این کتاب بود و در اولین روزی که روی طاقچه آمدم گرفتمش. کتاب به عنوان مجموعه داستان معرفی می شود اما مجموعه داستان به هم پیوسته است با شخصیت واحد شاپور صبری. داستان های اول کتاب. بخش قابل توجه کتاب- به معرفی ویژگی شخصیت می پردازد مثل خست و پرخوری و... به نوعی در ابتدای نمایشنامه ها که شخصیت را با دقت معرفی می کنند.- نجمه می گفت سبک کتاب از روی یکی از داستان های کوتاه داستایوفسکی به اسم مرد مسخره برداشته شده است.- داستان های ابتدایی به دلیل طرح واره گی و اصرار زیاد بر یک ویژگی خاص چندان کشش و جذابیت نداشتند. 18 داستان که همه شان با شخصیت شاپور صبری به هم گره می خورند. هر داستان- طرح- یادداشت- دو صفحه است. . داستان امیتازها. نکته های ظریف از رده بندی آدم ها بر اساس دانشگاه و ماشین و طلاق و بچه داشتن و قعر جدول امتیازهای انسانی و... . پیک نیک در چالوس- ظرافت های دوستی و انسانی برخورد دو دوست یا شبه دوست در این داستان به نظرم تیزهوشانه و بسیار جذاب بود. لایه برداری شخصیت ها پایان بندی داستان با بررسی درام. آشتی ناپذیری و کشمکش شخصیت ها . " مهندس ها و ریاضی دان ها همیشه به هنر و علوم انسانی به چشم تفنن نگاه کرده اند. با وقاحت فکر کرده اند وقتی زندگی شان تامین شد سری هم به آن طرف بازار بزنند.: . راجو. شخصیت راجو در دانشگاه که دقیقا یکی را در دانشگاه هنر تهران داشتیم س ش. دقیقا رفتارهای راجو. کاملا. این شخصیت در ذهنم خواهد ماند. . شرط بندی روی اسب مسابقه را. یک داستان بسیار طولانی در برابر سایر داستان های کتاب. یک بار خواندم و به نظرها رجوع کردم ببینم سایرین چه درکی دارند. برای همه پیچیده و گنگ بود این داستان. بخشی از داستان به عنوان طرح جلد کتاب انتخاب شده است. ستارگان و اسب. من فکر می کنم در هم تنیدگی آدم های هنری بیرون و اتفاق های داخل طرح نقاشی در این داستان به هم گره می خورد. پسر چاق هنری- در چند داستان دیگر این شخصیت چاق به اشکال دیگر حضور دارد. شروع با فضای شعبده باز. ماجرای اسب و شهرستان و شرط بستن و فضای آموزشگاه هنری و پسر چاق و...
۱. بگذارید اینطو� بگویم، شاید اگر مارک ابرهارت علاوه بر ریاضیات، فیزیک و� شیمی، از استعداد و دانش مکفی ادبی نیز برخوردار بود، به جای «چرا چیزها میشکنند»� «شرطبند� روی اسب مسابقه» را نوشته بود. ۲.خوب است که آدم تکلیفا� را بداند. پس اگر به دنبال مجموعه داستانی هستید با خط روایی مشخص و شخصیتها� معین در فضاهای آپارتمانی و شبیه آن -نظیر آنچه امروز به کرات در قوطی هر عطار و قفسه هر کتابفروش� یافت میشو�- بگذارید خیالتان را راحت کنم: ناامید خواهید شد. خیلی خیلی ناامید خواهید شد. در «شرطبند� ...»؟خبری از تلاش برای چپاندن مضامین به ظاهر ثقیل (و در باطن بسیار دمدست� و تکراری) در ساختار روایی بابمی� و آشنای ذهن مخاطب نمییابی� و بعید میدان� بتوانید جمله فاخری را از آن استخراج کنید، از آن دست جملههای� که میتوان� شاهدی باشد بر خوانده شدن کتاب. «شرطبند� روی اسب مسابقه» پیش و بیش از هرچیز تجربها� است در خود امر «روایتگری� تلاشی برای نگاه دوباره به آنچه داستان «هست» و یا «میتوان� باشد». «شرطبند� ...» نه تنها از قالب روایت متعارف فاصله میگیر� بلکه از ایجاد هر نوع ساختار «عادتپذیر� و قابل پیشبین� هم دوری میجوی�. درست جایی که خواننده به حضور شاپور صبری، شخصیت اصلی کتاب، به عنوان نقطه ثقل روایت و پیوند داستانه� «عادت» میکند� درست همانج� که فکر میکن� کلید خواندن و کشف داستان را یافتهای� ساختار روایی باز تعریف میشو� و همین توانایی «شرطبند� ...» در قرار نگرفتن در قفسها� ویژها� در ذهن، که اثر را به دهه� داستان و ایده دیگر ارتباط میدهد� نقطه قوت و قدرت «شرطبند� ...» است. کتاب از تقلیل یافتن به ایدهه� و ساختارهای از پیش معین ذهن ما میگریز� و در تعریف متعارف ما از مجموعه داستان کوتاه جای نمیگیر� این میتوان� شما را ناامی� کند، آزار دهد و یا وادارتان کند تا قفسها� جدید برای داستانگفت� و داستان خواندن در ذهنتان باز کنید. قفسها� که میتوان� لذتبخشتری� تجربهها� داستانخواند� را در بگیرد.
کتاب را نیمهکار� ول کردم. سبک روایتش ابتدا برایم جذاب بود، بعد گیج شدم و در نهایت بیعلاق�. هر چه هست کتاب من نیست و فعلاً برای من نه در فرم نه محتوا جذابیت و حرفی ندارد.
مهمترین مسئله این است که بالاخره یک کتاب داستان کوتاه ایرانی خواندم که نویسنده اش نه می خواست مثل ریموند کارور بنویسد و نه مثل گلشیری. به نظر من سبک جدید و شخصی دارد. اولا نثر داستانها شبیه محاوره و آسان نیست. ولی علتش این نیست که از شیوه نگارش گلشیری متاثر باشد بلکه بیشتر چون مضمونهایی که مینویسد اصلا شبیه نویسندگان دیگر نیست. داستانهای این کتاب درباره مردی به اسم شاپور صبری هستند. یک آدم خیلی خیلی معمولی که ممکن است در ابتدا به نظرمان بیاد برای چه باید راجع به یک معلم هنر داستان بخوانیم.اما در هر داستان یک لایه از شخصیت او را میشناسیم و به نظر من هدف نویسنده این بوده که نشان بدهد شخصیت یک فرد بسیارپیچیده تر از چیزی است که در نظر اول به چشم میآید. مثلا بعد از چند داستان فکر میکنیم که این شخصیت آدم مظلوم و سربه زیری است اما بعد متوجه میشویم که آدم موذی است و اتفاقا خوب بلد است تا در سایه شخصیت آراش کارش را پیش ببرد. چند داستان مجموعه را خیلی خیلی زیاد دوست داشتم. چون سبک و زبان نویسنده با داستان نویسهای دیگر فرق دارد و اصلا تکراری نیست. مثلا نوع طنز این کتاب بیشتر شبیه شوخیهای انگلیسی است. یعنی با لحن خوسنرد و بدون اغراق و از طریق موقعیت یا به کار بردن یک عبارت جالب. یکی از داستانهای که خیلی دوست داشتم داستانی است که در آن شاپور با یک دوستش همراه دو دختر که سطح فرهنگی بالایی ندارند به یک رستوران باغی میرود. شخصیت دخترها با ایجاز خیلی خوب توصیف شده است و داستان در عین سادگی خواننده را غافلگیر میکند. پایان داستان عالی است و واقعا تازه میفهمیم که مضووع داستان راجع به بیرحمی شخصیت شاپور است. قصه اخر کتاب هشتاد صفحه است. خیلی پیچیده است اما به نظر من بی سرو ته نبود .یعنی من توانستم پازل اتفاقات رو کنار بچینم. حالا نمیدانم منظور نویسنده همین بود یا نه. من از این کتاب واقعا لذت بردم اولا چون طنز یک آدم باهوش را داشت. دوما چون شبیه کتابهای دیگر بود. ولی این را هم بگویم که در تمام ممدت احساس میکردم دوست دارم یک چیزی به این کتاب اضافه شود. شاید کمی عاطفه و احساس. .
کتاب عجیبی بود طوری که نتونستم بهش نمره بدم،داستان اخر برام گیج کننده بود .ریویو و نقد خاصی هم راجع بهش نوشته نشده فعلا. اما بخش اول کتاب رو دوست داشتم داستانها به طور کلی راجع به یه ادم معمولیه(شاپور) که همونطور که تو بخش اول میگه کسی راجع به ادمهای معمولی نمینویسه اما خورشیدفر مینویسه و این شاپور ادم خیلی خیلی جالبیه،داستان راجو قطعا تو ذهنم میمونه
داستاتهای قیقاج، آشغال� جمع کنها، خانم کوچولوی صبری، پیک نیک در چالوس ، راجو خیلی خوب بودند. داستان اخری که ۸۰ صفحه بود اول گیجم کرد اما دوباره خوندم و به نظرم عالی بود.
این کتاب همزمان با رمان تهرانی ها از همین نویسنده چاپ شد. شخصیت اصلی هر دو کتاب یکی است و انگار این کتاب دفترچه راهنمای تهرانی هاست و ما باید ابتدا شاپور تهرانی ها را از اینجا بشناسیم بعد تهرانی ها را راحت تر می فهمیم(حداقل برای من که ابتدا تهرانی ها را خواندم اینگونه بود ) . داستان هایی به هم پیوسته در مورد یک شخصیت به نام شاپور صبری که نقاش است . کتابی که بجز داستان آخرش که بی ربط به باقی داستان هاست میشود آنرا یک نفس خواند و تمام کرد
مجموعه داستان اول امیرحسین خورشیدفر درخشان بود. داستانه� هر کدام جهان ویژها� داشتند. این کتاب که من نمیدان� مجموعه داستان است یا رمان اما آن اندازه که کتاب اول برای من جذاب بود گیرایی نداشت..
هرچند که کاراکتری 《شاپو� صبری� و کل این مجموعه بهنظر� یک کپی- اگر بخواهم سختگی� باشم- 《ناخمن� اثر لئونارد مایکلز هست، امّا باید اقرار کنم، خورشیدیف� نویسنده� قهاریس�. توصیفات او، روایت بینطیر� و جزئینگر� و عمیق شدنش روی حالات و رفتارها� انسانی تحسینبرانگی� است.
این کتاب هر چیزی هست غیر از یه مجموعه داستان. اصلاً توقع نداشته باشید یه کتاب معمولی با روایت خطی بخونید. نمیتون� بگم کتاب بدیه و شخصاً مشکلی با روایتش نداشتم (اصلاً شاید نقطه قوت کتاب همین روایتش باشه)، اما به هر حال من توقع داشتم داستان هم یه جورایی جذاب و درگیرکننده باشه که خب این طور نبود. اولین کتابیه که دارم از جناب امیرحسین خورشیدفر میخون� و باید اقرار کنم قلم ایشون خیلی قدرتمند و کمی عجیبه، از اون قلمه� که نمیش� بهش نمره داد!
کتاب یک مجموعه� داستانه که یکی از شخصیتها� اصلی همه داستانه� فردیه به نام شاپور صبوری. در ابتدا شیوه روایت برام جذاب بود ولی بعد از خواندن چند داستان جذابیت اولیه برام ازبین رفت و دیگه نتونستم ادامه بدم و نیمه کاره رهاش کردم. نمیتون� بگم کتاب بدیه ولی این کتاب، کتاب من نبود.