این کتاب توسط کاظم مستعان السلطان یا همان هوشی دربان نوشته شده است و برای اولین بار در سال 1304 ش. به چاپ رسیده است. صادق ممقلی که همان داروغه یا قهرمان داستان است شخصیتی واقعی در اصفهان دروۀ قاجاریه بود که تا حدود سال 1262ش. در قید حیات بود. اواخر دورۀ کاری این داروغه مصادف با شروع حکمرانی سی وسه سالۀ ظل السلطان (1228-1297 شمسی) بر این شهر بود. با توجه به اینکه شخصیت اصلی این داستان در تاریخ اصفهان حضور داشته است پس داستان ها وروایت هایی که در این کتاب میخوانیم تا حدودی می تواند از راه و روش این داروغه و حال و هوای اجتماعی و نحوۀ رفتار مردم را در اصفهان قاجاری برایمان آشکار کند. این کتاب نثر شیرینی دارد و به تناسب داستانی که نزدیک به 100 سال پیش نوشته شده است اثری پیشگام محسوب می شود. هرچند در حین خواندن کتاب گاه سیر رخ دادن اتفاقات نامربوط به هم است، اما همۀ این اتفاقات در جهت نشان دادن راه و روش صادق ممقلی برای اطفاء دزدان و سرکیشه گران است. نکتۀ جالب توجه در داستان صادق ممقلی رابطۀ سیالی است که بین دزدها و داروغه و مردم و گداها و باقی اقشار وجود دارد. خبری از مرز بندی دقیق بین نیروهای خیر و شر نیست. همچنین خصیصۀ بارز دیگر این کتاب آمیخته ای از طنز و خشونت عجیبی است که تقریبا سایۀ آن را بر اتفاقاتی که از دورۀ قاجاریه نقل می شوند می توان دید. داستان هایی از مردمانی عجیب غریب که گاه ترسناکند.
اثر منحصر به فردی است. اولین بار سال ۱۳۰۴ چاپ شده. روایت اما به حدود ۱۲۲۰ خورشیدی تا چند دهه بعد آن برمیگرد�. قهرمان کتاب، صادق ممقلی، در واقعیت داستانی در سال ۱۲۶۲ خورشیدی مرده. نثر کتاب طبعا قدیمی است و شرح ماجراها گاهی گیج کننده. اما کتاب به شدت جذاب است. فصل پایانی که حکایت یک جیببر� است در حد سینمای کمدی صامت خندهدا� است و ریتم تند و موجزی دارد. جنبه حیرتآو� دیگر کتاب این است که آن کسی که مدتها شرلوک هلمز ایران را سر کار گذاشته دختری جوان است.
حقیقتش اول که کتاب را دیدم با خودم گفتم خدایا دوباره فلانی و شرلوک هلمز آنهم نه هلمز، که اینبار هلمس...ولی به جهت علاقه شدیدی که به ژانر کارآگاهی و بخصوص شرلوک هلمز دارم کتاب را خریدم و اتفاقا چه کار خوبی کردم! داستان بسیار جذاب و گیرایی دارد به نحوی که همینطوری کتاب را باز کردم که نگاهی بیندازم و نتوانستم تمام نکرده کتاب را زمین بگذارم، ماجرا در حدود سالها� ۱۳۰۰ شمسی رخ میدهد� زمان ظلالسلطا� و روایت داروغه اصفهانی بسیار هوشمندی است که به امورات جنایی - عمدتا دزدی - سروسامان میده�...پردازش داستان واقعا قوی بود و زمانی که خواندم از نویسنده تنها همین اثر موجود است جدا افسرده شدم چون قلمش بسیار قوی و ذهنش بسیار خلاق بود و نمونه چنین جواهری در ادبیات ایران، بخصوص ادبیات ژانری آنهم در آن دوره عملا نایاب است! پیچ و خمها� داستان در فضای ایران/اصفهان قدیم واقعا ماهرانه و به زیبایی طراحی شده، داستان از همان ابتدا به رغم ادبیات قدری سخت، خواننده را با خود تا به آخر میکش� و خواندن روایات نه تنها لذتبخ� است که مقداری اطلاعات تاریخی هم به خواننده میده� و در نهایت پایان زیبایی که داشت...در کل اگر اهل ادبیات ژانری کارآگاهی و مثل خودم، علاقمند به شرلوک هلمز هستید - هرچند واقعا نامی از آن بزرگوار در کل کتاب نمیآی� - این کتاب را توصیه میکنم� مقدارش کم است و قیمتش هم چندان گران نیست و برای یک ساعت استراحت بین کار، گزینه خوبی است!
کتاب از دو نظر در ادبیات فارسی معاصر بسیار مهمه، یکی قرار گرفتن کتاب در رده� "ادبیات پلیسی" و خلق اولین شخصیت کارآگاهی در ادبیات معاصر فارسی (صادق ممقلی)، دیگری از جهت از آنِ خودسازی و بومی کردن فضای داستانها� مدرن پلیسی کانن دویل خالق داستانها� شرلوک هلمز. به طور کلی داستان گره افکنی و گره گشاییها� لازمه� داستان پلیسی رو در حد و اندازه� باورپذیری نداره و خیلی جاها پند و اندرزگویی بیش از حد داروغه با اون وجه منطقی و استدلال گرش در تضاد قرار میگیره. زمان وقایع داستان در دوره� قاجار اتفاق میفته. لحن داستان سادهاس� و فضاسازی در حد خیلی کمی صورت گرفته. روح و تاثیر داستانها� شرقی و هزار و یک شب رو هم به خوبی میشه توی پیچ و تاب و تو در تو بودن وقایع کتاب حس کرد.
و در پایان اینکه کتاب با یک تصویر هولناک برای من شروع شد: "در یکی از روزهای اوایل فصل بهار که رودخانه زایندهرو� اصفهان طغیان نموده بود..."
وقتی مغز متفکر مجرمین فمفتا� ماجرا هم هست، وقتی نور مشعله� را یارای مقابله با لشگر تاریکی شب نیست، وقتی هر جرعها� که مینوش� میتوان� آلت قتاله باشد، وقتی برخی میفهمن� و برخی نمیفهمند� وقتی یک مامور قانون ایرانی در قرن نوزدهم هستی و با مجازات و قصاص مخالفی، وقتی هزارویکش� زیست هر روزها� است، وقتی از عروسکگردان� در این خیمهشبباز� لذت میبر�.
"صادق محمد"، ارباب داروغه� اصفهان در زمان حکمرانی سلطان مسعود میرزا ملقب به "ظل السلطان"، به وقت دزدی موظف بود ظرف چهل روز عین یا مطابق مبلغ را به مالباختگان پس داده، رسید دریافت کند. رمان "صادق ممقلی"، شرلوک هلمز ایران؛ داروغه� اصفهان، به قلم کاظم مستعان السلطان، تهران ۱۳۰۴، قدیمیتری� رمان جنایی ایرانی در دست ماست. ارباب صادق محمد، متوفی به سال ۱۲۶۲ هجری شمسی، در توصیف زندگی مردم زمانه خود میگوید� "من در عمر خود آنچه به خاطر دارم چندین مرتبه امور از اصل تغییر شکل پیدا کرده و مردم بیچاره شادی کرده، تصورِ خوبیِ آتیه برای خود نمودهاند� اما به زودی از شدت فشارِ دسته� بعد آرزوی دسته� قبل را میکردهان� ولی دیگر محال بود." ارباب از تشکیل صندوقها� عدالت در شهرها و در برابر زورگویی حکام میگوی� كه در ادامه این صندوقه� آتش بزرگتر� بر خرمن زندگی مردم شد.
رمان پلیسی جالبی مربوط به صد سال پیش. نظرم را به طور کامل در این مقاله نوشتم و مهدی گنجوی عزیز سجل که شناسنامه آن زمان بود از نویسنده این کتاب کاظم مستعان السلطان لطف کرد در اختیار من گذاشت که در این مقاله منتظر کردم.
به عنوان یک داستان کارآگاهی ایرانی به نسبت تاریخ نگارشش قابل تحسین بود. بعضی نکات کارآگاهی به شدت جالب بودند و فراتر از انتظارم. داستانکها� کاشته شده در دل قصه به مراتب جذابت� از داستان اصلی بودند. و شاید مشکل اساسی کمی بی چفت و بستی در همین ساختار اصلی داستان.