سعید عقیقی (متولد ۹ آبان ۱۳۴۹ - کرمانشاه) فیلمنامهنویس� مدرس، منتقد و کارگردان سینما که به خاطر مقالهها� صریح و تندش شهرت دارد. عقیقی نویسنده سه فیلمنامه هفت پرده و شبها� روشن و صداها است.
رازهای جدایی: سینمای اصغر فرهادی درباره� چگونگی فراگیر شدن فیلمها� او و همچنان مولف ماندن فیلمساز است. از راهها� هماهنگی مولفهها� محبوب فرهادی به عنوان مولف با ایدهها� فراگیر و همچنین گسترش یافتن رابطه� فرد، جامعه و قانون میگوی�. عقیقی از مسیری که فرهادی، از رقص در غبار تا فروشنده طی کرده، نوشته که نشان میده� واقعگرای� و الگوهای کلاسیک کمابیش در فیلمها� او رشدی هم پای یکدیگر داشته و گاه به یکدیگر کمک کرده است. سینمای کلاسیک بر مبنای رخداد بزرگ و مهم شکل میگیر�. تلفیق دو الگوی کلاسیک و واقعگر� سبب شده است تا فیلمها� متاخر او ماهیتی فراگیر پیدا کند. فیلمسا� از طریق داستانها� چند لایه و درگیرکننده (آغاز از الگوی ب برای رسیدن به الگوی الف)، این امکان را به بیننده میده� تا همزمان با مشاهده� داستانها� پرکششِ رخداد محور و درگیر شدن در وضعیتی همسط� با شخصیتها� هر فیلم، اشارات ملموس اجتماعی آنه� را به طور کامل دریابد و به بیان دیگر، از طریق الگوی کلاسیک در داستان غرق شود و از راه الگوی واقعگر� در خود و جامعه� پیرامونا�. فیلمها� فرهادی سیر تکامل را در حرکت از نمایش� نیازهای طبقات محروم (دو فیلم اول او) به سمت مخاطرات اجتماعی طبقه� متوسط (پنج فیلم بعدیا�) و همچنین در تغییر فرد صاحب حق در تقابل با انسانها� ناحق یا در قیاس با زوایای تغییر یافته نزد افراد متعدد به نمایش گذاشت و طبعا از جانب کسانی که این تجربه� اجتماعی را با تمام وجود احساس کرده بودند و برای درک این تجربه� قدم زدن در کوچه و خیابان به اندازه� مطالعات اجتماعی سودآور بود، با آغوش باز از این تجربه� سینمای فراگیر استقبال کردند. اگر مهمتری� صحنهها� رقص در غبار در فضایی بدوی و بیابانی جریان دارد، در فیلمها� بعدی دوربین به مرور از فضای ته خطِ آهن شهر زیبا به آپارتمانها� مرکز شهر چهارشنبهسور� میرو� و از تفریحگاه ساحلی طبقه� متوسط درباره� الی ... به فضای بسته، ملتهب و سرشار از تنشها� جسمی و روحی جدایی نادر از سیمین راه مییاب�.
این کتاب را بلافاصله بعد از بوطیقای گسست اسلامی خواندم. به مراتب و از هر جهت که مخاطب سینما باشید این کتاب بهتری است. هر چه آن کتاب گسسته و شلخته است، این یکی مرتب و ساختارمند نوشته شده است.
هدف کتاب در همان ابتدا توضیح داده میشود:
این کتاب با هدف تشخیص و پیگیری الگوهای روایی و تصویری در هفت فیلم بلند سینمایی اصغر فرهادی نوشته شده و میکوشد به چند پرسش پاسخ دهد: ۱- آیا رابطها� میان سینمای کلاسیک و فیلمهای فرهادی وجود دارد؟ ۲- آیا رابطها� میان سینمای واقعگر� و فیلمهای فرهادی وجود دارد؟ ۳- آیا این دو الگو در هر فیلم او به شکل توامان قابل تشخیص است یا نه، و در هر دو صورت به چه شکل میتوان ساختار کلی روایت را در فیلمهای او توضیح داد؟
کتاب با مرور سریع کارهای فرهادی از فعالیتهای تلویزیونیا� دست روی نکات بسیار مهمی میگذارد که محبوبیت سینمای فرهادی را روشن میکند. محبوبیتی که تا حد زیادی مبتنی بر استفاده از «فرمولهای کلاسیک پرهیجان» به درامها� اجتماعی است. کتاب به خوبی مسیر فیلمسازی فرهادی را پیگیری میکند. «مسیری که از رقص در غبار تا فروشنده طی کرده، نشان میدهد که واقعگرای� و الگوهای کلاسیک کمابیش در فیلمهای او رشدی همپای یکدیگر داشته و گاه به یکدیگر کمک کرده است.»