کاووس دانشآمو� بود که عاشق ثریا شد و برایش نامه� عاشقانه فرستاد و تقاضای عکس کرد. ثریا کلاس اول دبیرستان بود. کاووس نامه را گذاشته بود لای کتاب ادبیات و به ثریا داده بود، توی یکی از کوچهها� تنگ و باریک گوران این کار را کرده بود، با این همه قضیه لو رفت و دوستان ثریا تا میتوانستن� مسخرها� کردند. گوران کوچک بود، همه همدیگر را میشناختند� مخصوصا پسرهای دبیرستانی دخترهای دبیرستانی را از خودشان بهتر میشناختن�. دخترها هم پسرهای دبیرستانی را خوب میشناختن�. دخترها کاووس کاجو را از دیگران بیشتر میشناختند� چون کاج بود، مگر گوران چند پسر کاج دبیرستانی داشت. پسر بیریخ� و لوچی که عینک نمیز� ولی درسخوا� بود. روحانگی� همکلا� ثریا بود. دوست بودند و قوم و خویش. نمیدانس� برادرش ثریا را میخواهد� وقتی فهمید که کار از کار گذشته بود و ثریا نشسته بود گوشه� حیاط مدرسه و گریه میکر�.
بلقیس سلیمانی که همه� ما او را بهعنوا� داستاننوی� میشناسیم� دستی نیز بر نقد دارد و پژوهشگر است. این نویسنده پرکار در سال ۱۳۴۲ در کرمان به دنیا آمد. شاید همین محل تولد و گذراندن دوران کودکی در این منطقه باعث شده که رمانه� و نوشتهها� او رنگ و بوی اقلیمی داشته باشند و او را نویسندها� بدانیم که در تالیف رمانهای� دغدغه بومیگرای� دارد. بلقیس سلیمانی نویسندگی را حرفه و شغل خودش میدان� که تماموق� مشغول آن است. با بررسی رمانه� و نوشتهها� او بهراحت� میتوا� دریافت که او روایتگر زندگی زنان و دغدغهها� ریز و درشت آنه� است. از این رو در بیشتر رمانهایش� زنه� شخصیت محوری دارند و داستان درباره دغدغهه� و چالشها� درونی و بیرونی زندگی آنهاس�. در واقع بلقیس سلیمانی بهگفت� خودش، بیشتر درباره چیزهایی مینویسن� که از آنه� شناخت و اطلاعات کاملی دارد. به همین دلیل موضوع رمانها� او دغدغهه� و چالشها� زنان است و روایتی زنانه دارند. از طرفی دیگر، در برخی رمانها� او ردپای وقایع سیاسی و تاریخی دهه ۶۰ نیز دیده میشود� زیرا به گفته خودش ماجراها و اتفاقات این دهه نیز دغدغه او بوده و درباره آنه� شناخت دارد.
جایزه ادبی مهرگان در سال ۱۳۸۵ جایزهٔ ادبی اصفهان در سال ۱۳۸۵ اعطای نشان درجه یک هنری در سال ۱۳۹۵
برای من کتاب راحتی نبود، نه اینکه سخت خوان باشه -اصلا-، ولی پر از کلمات برهنه بود و پر از چیزهایی که تا الان تو کتاب و فیلم برعکسش رو شنیدیم. شرح حال ثریا، زنی پنجاه ساله که دخترش رو به تنهایی بعد از مرگ همسرش بزرگ کرده. ثریا زن گداصفت و سردرگمیه که تا اخر کتاب هم نتونستم به نتیجه� درستی ازش برسم. نیمه� اول کتاب خوب بود، ولی بشدت افت کرد. اخراش هم که دیگه فقط میخواستم تمام بشه. اولین کتابی بود که از بلقیس سلیمانی میخوندم و احساس میکنم دوست دارم به قدر یک کتاب دیگه هم ازشون بخونم.
جدیدترین کار خانم بلقیس سلیمانی کتاب آن مادران این دختران که به نحوی به شکاف نسلی میپردازه و تقریبا سعی داره کمی متفاوت نگاه کنه به این ماجرا. داستان با قدرت شروع میشه. مثل همیشه با دستی قوی سریعا خواننده رو به میان آشفتگی یک زندگی میکشونه و به نوعی از وسط ماجرا رو شروع میکنه و بعد به آرومی در دل داستان به گذشته و اتفاقات افتاده گریز میزنه و داستان رو پیش میبره. ثریا بیوه ای هست که در جوانی در حالیکه سه ماهه باردار بوده همسرش رو از دست میده و در شهر غریب تهران با شغل معلمی دخترش رو بزرگ میکنه . در فصل کنونی داستان که خواننده همراه نویسندست ثریا دانشجوی ارشد فلسفه است و دخترش بزرگ شده. داستان به نحوی عریان بود. سعی شده بود بعضی بندها رو بشکنه و به نیازهای یک زن هرچند میانسال اشاره کنه. متفاوت به مادری نگاه کنه که به تنهایی فرزندی رو بزرگ کرده. ابتدای داستان خیلی قشنگ پرداخته شده بود به این قضیه و ما با شمایل زنی روبرو بودیم که حتی دوست داشت برادر شوهر باهاش ازدواج کنه تا تنها نمونه. این حس جدید نیست اما یک نیمچه تابویی بود برای شکستن چرا که تصویر یک زن بیوه در اکثر فیلم ها و کتاب ها تصویر زنی بی اندازه فداکار هست که خودش از درون کاملا به بی نیازی رسیده و اوج کمالش بزرگ کردن بچه هاشه. در حالیکه ابتدای کتاب تصویر واقعی یک زن رو از درون میبینی که چه بسا اون هم نیازها و خواسته هایی داره. به مرور اما داستان از شور افتاد. و حتی این تصویر خدشه دار شد. جایی که توقع داشتم بیشتر به این موضوع بپردازه دوباره شخصیت تبدیل شد به مادری که تلاش داره برای دخترش همسر و زندگی تشکیل بده تا وقتی دستش از دنیا کوتاه شد خیالش راحت باشه. به موازات این بهم ریختگی در شخصیت پردازی روایت دچار کندی شدید ریتم میشه و حتی پردازش به ریزترین حرکات در تعارفات میوه و شیرینی! بعد از گذر از این کندی چیزی که اصلا دوست نداشتم عریانی داستان در جاهایی بود که سلیقه ی شخصی من هیچ نمی پسنده. عریانی در لغات. مثلا اشاره ی بیش از حد و جزییات به ماجرای یبوست یا نشستن سر سنگ توالت و گوش دادن به صدای جر جر شاشش !! البته این سبکی از نوشتار هست که برای مثال در کارهای هدایت موج میزنه اما به این کتاب و حداقل به این نثر نمیومد که کسی ناگهان تصمیم بگیره بیش از اندازه خواننده رو صمیمی فرض کنه. انگار ناگهان سر نثری کوچه بازاری به داستانی مادر و دختری باز شده بود و نوعی بهم ریختگی آشکار بوجود آورده بود اما بلقیس سلیمانی و پایان کتاب هاش
ضربه ای که پایان کتاب درست مثل کتاب شب طاهره اش وارد میکنه کاملا مسیر داستان کندی و از ریتم افتادگی رو از یاد میبره. درست وقتی توقع داری همه چیز همینطور شبیه یک خاطره خوانی به پایان برسه ضربه کوبیده میشه و با همین ضربه داستان به انتها میرسه. نه پایانی باز محسوب میشه و نه انتهایی برای ابد بسته شده. اونقدر که میتونی در ذهن خودت دیالوگ ها را به شیوه های مختلف ادامه بدی و حتی فصول جدیدی براش بنویسی اما مطمن باشی این بهترین پایان بود برای کتاب. پایان کتاب دقیقا در خور پلات داستان بود. در خور اسم داستان. در خور چیزی که نویسنده سعی داشت بگه و درست آخرین نوشته ها همه ی حس و منظور رو با هم رسوند.
اول اینکه قطعا قلم خانم سلیمانی و نحوه روایت تقریبا سیالشون بی نظیره. این کتاب یه ادای دینی بود به همه زنانی که عمرشون و جوونی شون درهیاهوی دهه شصت گذشت و از زندگی چیزی نفهمیدن. نیمه اول کتاب جذاب بود اما از نیمه دوم کتاب برام از ریتم افتاد و خیلی هم زود پایانش برام لو رفت.چندتا اشاره پایان داستان رو برام کاملا قابل پیش بینی کرد.پس از پایان کتاب لذت چندانی نبردم و در مجموع پایانش به نظرم قوی نبود.
داستان مملو از اختلاف دیدگاه نسل هاست خواندم و بغض کردم و لعنت به ناآگاهی و نا پختکی خودم در مواجهه با این تفاوت ها بین خودم و مادرم فرستادم،،، در جای جای داستان این حس تنفر از انا را داشتم انتهای داستان،،، غالفلگیر شدم واش� ریختم ،
باید بگم این کتاب رو از بقیه اثار ایشون بیشتر دوست داشتم. منطق حاکم به قصه شو و فضای قابل فهم اش رو... و یک پایان بندی خوب رو شاهد بودم. به همه مادرای این نسل به دختران و به همه ادمهایب که باید تنهایی بار یه زندگی رو بدوش بکشن توصیه میکنمش.
هسته اصلی داستان «آن مادران این دختران» شکاف بین نسل� ها ست. در واقع نویسنده با بیان داستانی که بر روابط یک مادر و دختر متمرکز شده است میخواه� تفاوت ارزش ها� دو نسل را نشان دهد که هر کدام آرمان� های خاص خود را دارند. داستان این رمان نیز همچون بیشتر کتاب� های پیشین خانم بلقیس سلیمانی در شهر فرضی گوران رخ میده� گرچه تهران نیز یکی از مکانها� اصلی رخدادهای داستان است. رمان «آن مادران و این دختران» مایه� های اجتماعی دارد و مانند «مارون»
باز هم یک داستان عالی از خانم بلقیس سلیمانی. داستان کتاب درباره مادر و دختری تنهاست. بخش اعظم کتاب هم بیان تضادهای فکری بین نسل مادر با نسل دختر و شیوه ای که هر کدام برای رسیدن به خواسته هایشان، در پیش می گیرند، است. به هر حال به نظرم، بعد بازی آخر بانو و کتاب به هادس خوش آمدید، این بهترین اثر خانم سلیمانی است.
عمیقااحساس تنهایی می کرد.به این نوع ازتنهایی می گفت تنهایی اگزیستانسیال.همین تنهایی فردی وشخصی راه می گشودبه تنهایی درکل کائنات,به پرتاب شدگی به هبوط... عجیب اینکه اعتقادبه مغاک بی بنیادهم گاهی آرامش می کند.ته تهش همه کس وهمه چیزبه بادفنامی رود.مرگ همه رابرابرمی کند.
نوشته های خانم سلیمانی رو خیلی دوست دارم . این روایت از اختلاف دو نسل بی نهایت ملموی و جذاب بود . گرچه متاسفانه پایانش قابل حدس بود . امیدوارم بازم ازشون بخونم
داستان رو داستان مادران و دختران در نسلها� مختلف دیدم...ارتباط بین ننه و ملکه...ملکه و ثریا...ثریا و آنا.. آنا و بچها� که علاقه ای به وجودش ندارد... دغدغه های زنان همسن ثریا که جوانیشان در جنگ و سختیه� گذشت و عمرشان به پای فرزندان سپری و فدای آنها شد...برگشت به تحصیل ثریا و شاگرد اول شدنش در دانشکده را دوست داشتم و واگویه های خودش با خودش...اما پایان دلچسبی نداشت از نظر من اولین کتابی است که از این نویسنده بزرگوار مطالعه کردم..و برحسب سلیقه ای که دارم سه ستاره به کتاب میده�
کارهای بلقيس سلیمانی رو دوست دارم. بیش از حد ساده و روان و باور پذیر هست. شخصیت زن ها شکننده و در عین حال مقاوم هست. همیشه جزیی از زندگی خودت رو تو داستان هاش میبینی. گاهی وسط داستان شور اوليه وجذابیت کم میشه ولی با پایان غافلگیر کننده تا مدت ها ذهنت رو در گیر میکنه...
کتاب داستان سیالی دارد. داستان یک مادر است و یک دختر و حکایت زندگی آنها که گاهی به گذشته سرک میکش� و گاهی به حال برمیگرد�. اما تلخ است خیلی تلخ. همه� روزهایش تلخ و سیاه است�. مرگ در تمام صفحات داستان دور میزن� و همه� لحظهها� زن بوی مرگ میده�.. نثر روانی دارد و گاهی کمی زیادی درگیر حواشی زندگی امروز میشو�. مثلا بنظرم وقتی از اسنپ و دیجیکال� در کتاب میگوی� آن را به اثری متعلق به امروز تبدیل میکن� و از ماندگار شدن آن کم میکن�..
هر بار بهتر از قبل! واقعا عالیه کارتون. کاش تو فضاهای دیگه مجازی بودین میشد بیشتر باهات در ارتباط بود. آن مادران این دختران رو که خوندم با خودم گفتم گفتم باید بلقیس سلیمانی رو بغل کنم بگم دست مریزاد
رمان «آن مادران این دختران» به قلم «بلقیس سلیمانی» روایت نسبتاً یکنواختیس� از تفاوت یا بهتر بگویم شکاف میان نسله�. شروع کتاب کوبنده و محکم است اما بعدها نوساناتش کم میشو� و بیشتر کتاب را توصیفات شکل میدهند� نه اتفاقات. اگرچه همین توصیفه� هم دقیق و استادانه نوشته شدهان� و خواننده را کاملاً در فضای دلخواه نویسنده قرار میدهن�. به شخصه اواسط کتاب، رغبتم را برای اتمامش از دست دادم اما خوشبختانه کتاب پایانبند� مناسبی داشت و میارزی� به تا انتها خواندنش.
چون کتاب پیاده از این نویسنده رو قبلا خونده بودم میتونم بگم این کتاب بدون ذره ای تلاش بیشتر برای شخصیت سازی و داستان، دقیقا زنی از همون شهر، با همون صفات با مشکلات مشابه، گداصفتی، ۳۰ سال زندگی در تهران بدون ذره ای تغییر در شخصیتش بود و بعد توصیف نسل جوان بعنوان خیره سری که در نهایت پشت میکنه به همه محبت هایی که بهش شده!
من خیلی کتاب رو دوست داشتم.... عجب داستان پر کششی بود و نثر خوبی داشت.... پایانش رو اصلا پیشبینی نمیکردم.... شوکه هستم الان! چه تصویری از این نسل ارائه میده...... چه تصویر غم انگیز و درستی.... به نظرم
تصویرسازی از دختران دهه شصتی و حال حاضر ________________ فضای داستان مردمان اهل کرمان است جمله ها و ادبیات کرمانی فرهنگ ها و آداب و سنن کرمانی اختلاف سنت و مدرنیته داستان مادر و دختری که آمیخته با طنز هم است
The novel tells the story of a woman in her 50s who lost her husband very soon after getting married and has raised her daughter all by herself. The author focuses on the woman`s relationship with her daughter and mother and points out the generation gaps between these generations. It`s interesting to follow how raising a girl has changed throughout the last decades.
The author is being pretty honest with readers, she writes about the most intimate things in the life of her character, her love life, her perception of her body, and that is quite unique for Iranian literature.
Another thing that draws attention is that the woman is from a village near Kerman, her husband was from the north of Iran, and now she lives in Tehran, so we constantly see these 3 parts of Iran being compared to each other, we learn about traditions and language differences.
All of this makes this book a valuable for everyone who not only wants to learn the language but is also eager to learn about Iran and its culture.