در مجموعه فیلم به مثابۀ فلسفه به دنبال بیان نظریه های مختلف فلسفی دربارۀ فیلم نیستیم، بلکه بیشتر در نظر داریم هر فیلمی را که می بینیم یا به تعبیری هر فیلمی را که میخوانیم، به عنوان یک متن فلسفی ورق بزنیم. در اینجا فیلم ها را متنی فلسفی قلمداد می کنیم. مواجهه ای که متفاوت از نقد فیلم عمل می کند.
حرکت برخلاف جریان آب، راهی برای گشایش تفکر؛ وقتی نقادی به مسیری برای تفکر تبدیل میشو�.
0- اخطاریه: در فیلم و جهان سینما پیاده هستم. بیش از حد این متن را جدی نگیرید.
1- فیلم «راشومون» که در سال ۱۹۵۰ به کارگردانیِ آکیرا کوروساوا (1910-1997) ساخته شده است به گفتۀ منتقدین جزو اساسیتری� آثار سینمایی قرن20 بوده است. یاسوجیرو ازو (1903-1963) و کوروساوا کاری کرده اند که گردن منتقدین به شرق جهان در سینما بچرخد. همین فیلم راشومون هم نقطۀ عطف برخورد غرب با سینمای به اصطلاح غیرغربی بوده است.خلاصه بسیار میتوا� از اهمیت ژاپن و سینمایش گفت، اما هدف این متن چیزی دیگر است که این مقدمۀ خیلی مختصر برایش لازم بود.
2- فیلم آنچنا� لحظات اسپویلخی� ندارد اما اگر زیاده از حد حساسی اید حواستون باشه! پلات و طرح روایت اینگونه است: مردی عامی برای پناه بردن از باران شدید، به ریز دروازۀ مخروبۀ راشومون میرو�. آن زیر دو مرد دیگر را میبین�. آن دو مرد مبهوت و ترساندو� از یک خاطره اند. در اینجا نوعی فلاشب� یا شرح رخداد گذشته را شاهد خواهیم بود. یک قتل اتفاق افتاده است و حال روایتها� مختلف از یک قتل واحد را شاهد خواهیم بود. چهار روایت از رخدادی واحد. اتفاق واحد است (قتلی رخ داده است) اما روایتها� متکثر ناظرین/کاراکترهای سیر اصلیِ اثر را میساز�. حال روایتِ کلی قتل و فلاشبکه� چیست؟ یک مردِ جنگی و راهز� ژاپنی در جنگلی عاشق زنی سوار بر اسب میشود� زنی که با همسر خود در حال گذر از جنگل بوده است. در ادامه ماجرای این سه نفر را از زاویۀ دید شخصیتها� این داستان شاهد خواهیم بود. فیلم راشومون اقتباسی از دو داستان کوتاه ژاپنی قرونوسطای� است.
3- یک خطی و با یک نگاه خام و اولیه میتوا� گفت که بنمایۀ این اثر به تکثر روایت از یک رخداد واحد و در یک کلام نسبیت در شرح وقایع ارجاع دارد. همان فلسفۀ پستمدر� که علیه برداشتها� عینی/ابژکتیو و متقن از حقیقت/واقعیت قد علم کرده است. همان فلسفها� که علیه سامان مدرن به پا خواسته است. همانی که آغاز قرن20 رگهها� آن آغاز شده است. پستمدرنیس� در حدود 1980 وارد جهان فلسفه شد و تقریبا در اغلب مجادلات فلسفی سایۀ متون پستمدرنیسیت� را میتوا� دید. خیلی کلی و پر از گاف، پستمدرنیس� بر نسبیت امور ارجاع دارد و علیه عقل خودبنیادِ مدرن قد علم کرده است. فیلم راشومون در نگاه اول در نسبتی واضح با این سامان فکری در غرب است (مشخصا از زمانی که پستمدرنیس� فلسفی شد به یک حرکت دامنهدا� در غرب تبدیل شد_1980_ اما این فیلم در 1950 ساخته شده است و برای همین بسیاری این فیلم را پیشگام در این فهم از جهان میدانن�...) همین یک خطیِ ساده که به عنوان سهلالوصولتری� بنمایۀ اثر میتوان� باشد، میتوان� راهز� باشد. احتمال دارد درست باشد، اما راه تفکر را میبنن�. زیرا نزدیکتری� راه برای تفسییر و واکاویِ این فیلم همین است. کارِ صالح نجفی در این مقاله همین است، علیه این روایت مشهور و غالب صفآرای� میکن�. بیانی دیگر از این روایت مشهور این است (براساس مقالۀ کلاسیکشد� از دیوید کوک در مورد راشومون): این فیلم به «نسبیبود� حقیقت» ارجاع دارد. بر اساس مقالۀ کوک، «به نظر میرس� کوروساوا با ساختن این فیلم میخواه� بگوید واقعیت یا حقیقتی مستقل از آگاهی و هویت و ادراک بشری وجود ندارد». دانلد ریچی که از منتقدین مهم و برجستۀ سینمای ژاپن است نیز تفسیری همنو� با فلسفۀ پستمدر� به دست میده�. مشخصا ریچی بر این نکته اشاره دارد که کوروساوا در نهایت مشخص نمیکن� که کدام یک از 4روایت موجود صحیح است و بیننده آنچنا� محتوایی در دست ندارد که بتواند به یک داوری نهایی و کامل برسد. پس از اکران راشومون، عبارت «راشومون افکت/اثر راشومون» به همین برداشت نسبیگرایان� اشاره دارد.
4- طبق روایت صالح نجفی، پس از راشومون، این فیلمسا� ژاپنی فیلمِ تاریخی و مهم «هفت سامورایی» را ساخت که در غرب، تفسیری اومانیستی را برانگیخت. تفسیر اومانیستی از هفت ساموراییِ کوروساوا، مانند تفسیر نیهیلیستی و نسبیگرایان� از راشومون، تفسیری سرراست و سهلالوصو� است. البته سهلالوصو� برای ذهنِ غربی که دوست دارد تمام مقولات را در جهاز هاضمۀ تفکر خودش حل و فهم کند. یعنی غرب وقتی میتوان� یک اثر را بفهمد که بتواندی آن را در دستگاه تحلیلی خودش فهم بکنه و بعد از آن جهان گویی بیرون از خودش توجه میکن�. این یک مسیر نقدِ صالح نجفی به این برداشت مشهور است. به بیان صالح نجفی، این تفسیرِ پستمدرنیست� تفسیری غربی از راشومون است. نقدی که به این نقد وارد است این است که در اغلب مواقع بینندۀ راشومون، خودش به چنین تفسیری از اثر میرس� و اینگونه نیست که بخواهد غربی بفهمد اثر را. البته اینجا معمولا بحث سیطره مفاهیم غربی بر ناخودآگاه سوژۀ غیرغربی میاد وسط که نمیتون� خیلی له یا علیها� چیزی بگم. به هر جهت...
5- در ادامه صالح نجفی تلاش میکن� «راشومون افکت» را بیشتر مورد نقد قرار بدهد. به نظرم ارجاعی صالح نجفی که به ژیژک در کتاب پارالکس ویو (the parallax view, 2006) میده� مهم است. ژیژک میگوی� غربیه� راشومون افکت را ابداع کردند برای مقابله با ترومای فیلمی بنام راشومون، برای فرار از تز اصلیِ فیلم که همانا «مواجه با حقیقت» است نه لزوما نفی وجود حقیقت!
6- پیام فیلم روشن است: در اول فیلم «راهب میگوید� آنچه او دیده و در این سه روز بدان پی برده تحملنکردنیت� و وحشتناکت� از تمام وحشتها� عینی [قتل، غارت و تجاوز] است که برشمرده شده است. - این وحشت از کجا میآید� از فروپاشیدن و از هم گسیختن پیوند اجتماعی: چیزی که افراد جامعه را به یکدیگر پیوند میدهد� به واقع از هم پاشیده است». به بیانی اعتماد رخ بر بسته است و «شرافت» که نخ تسبیح جامعۀ سنتی ژاپن بوده است بعد از «چهار روایت» نابود میشو�. پس راشومون به تفسیر صالح نجفی، دغدغهها� انتولوژیکی یا معرفشناسان� ندارد و دغدغها� اجتماعی دارد و آن مواجه ژاپن با دیگری بزرگ است که باعث شده است پیوندهای سنتیِ آن از هم گسیخته شود. پایان نمادین فیلم که راهب به کودک نظر میافکن� و امیدوار از صحنه خارج میشو� در تفسیر نسبیگرایان� از راشومون چنان حامل معنا نیست، اما در این تفسیر صالح نجفی معتبر است.
7- به نظرم یه ذره هم حرفها� خودم رو بزنم: آوردۀ اصلی این متن تفسیری از صالح نجفی، بتشکن� برداشت غالب از یک اثر بود. وقتی در نگاه اول سویۀ نسبیگرایان� و پستمدرنیستی� اثر را درک کردم، دیگر مسیر تفکر برایم بسته شده بود. تمام ادامۀ فیلم داده جمعکرد� بود برای دفاع از برداشت اولیه. اینکه تفکر نیست! ولی بعد از این خرق عادتِ صالح نجفی باری دیگر جری شدم که فیلم را ببینم و منتقدانهت� و کاوشگرانهت� بهش نگاه کنم. ولی یک نقد اساسیِ من به این تفسیر این بود که بیش از حد به «درونمایه� و فلسفۀ پشت اثر تکیه کرده بود (که البته منطق سری نقدهای «فیلم به مثابۀ فلسفه» از صالح نجفی همین تفلسفها� فیلمی است). یعنی تکنیک و فرم فیلم به ماهو تکنیک و فرم فیلم مورد توجه صالح نجفی نبود. بسیار از تکنیکه� بیان شده بود و شرح داده شده بود، مانند اهمیت نمای نقطه دید(POV)، قاببندیها� تکنیکها� روایی، عدم افشای بسیاری اطلاعات برای بیننده و عدم حضور قاضی و کلی نکتۀ دیگر، ولی تمام اینها به نحوی فهم و تفسیر شد که درونمایۀ اثر درک شود، و نه خودِ اثر به عنوان تولیدی سینمایی. کلا صالح نجفی بسیار درگیر سویهها� نظری و فلسفی پشت آثار است. برای مثال در نشست «بکت و سیاست/بکت متفکر ژست است» در پانوراما (که واقعا ارائۀ جالبی بود) صالح نجفی واقعا واکاوید بنیانها� فکری بکت رو، اما از منطق هنری و فرمی آثارش اون قدرها که انتظار داشتم چیزی دستگیرم نشد (البته احتمال داره اشتباه کرده باشم!)
8- خیلی حرفها� دیگه میش� زد ولی به چند دلیل دیگه سکوت میکن�: اول اینکه فیلم و این تفسیر رو خیلی وقت پیش خوندم و خیلی از چیزهاش رو یادم رفته. دوم اینکه حتما باید دوباره بعدا فیلم رو بازبینی کنم و تفاسیر دیگر را هم بخوانم که بهتر بتونم منتقدانه با این تفسیر مواجه . سوم هم اینکه واقعا سینما رو اونقدر که باید نمیشناس� و برای همین خیلی باید زبانم رو کنترل کنم که خرابکاری نکنم.
9- اینم بنویسم که ماندگار بماند: این فیلم را با یکی از رفقای جان، همون که از نمایشگاه کتاب1403 مجلدِ کامل «فیلم به مثایۀ فلسفۀ» صالح نجفی رو خریده بود در یکی از گالریها� تهران دیدیم. بعد فیلم هم در موردش گپها� چند زدیم.
نقاشی ندیمگان از ولاسکز (1599-1660) است که نمونها� مشهور از تکنیک قاب در قاب در یک بوم نقاشی است.
یه مقاله نسبتا بلند درباره راشومون که می تونست تو یه مجله سینمایی چاپ بشه البته به لحاظ کیفی ، مقاله بدی نیست اطلاعات مفیدی توش داره اما به اینجور کتابها (که این کتاب هم بخشی از یک مجموعه ۱۰ جلدی درباره سینما به نام " فیلم به مثابه فلسفه" همه در همین قطع و تعداد صفحات است ) به نظر من کتاب نمی گویند بلکه " کتابسازی " است
مقاله ای درمورد دیدگاه متفاوتی از فیلم و رد کردن نسبی نگری منتسب به فیلم. به نظر نجفی فیلم در مورد از بین رفتن «شرافت» است که از طریق تخریب چهره سامورایی نمایان میشود. کسی که دیگر نماد دلاوری و رشادت نیست و در هر روایت ضعیف و ضعیفتر میشود. هیچ پیمان نمادین اساسیی نمانده که پشتوانه اعتماد و بقای تعهدها و تکلیف ها باشد. فیلم درباره فروریختن و از هم گسیختن پیوند اجتماعی است. آنچه «دیگری بزرگ» و ثبات پیمان مردانه ( دیگری بزرگ در ژاپن قرون وسطی) را برهم میزند یک زن و میل زنانه است. پس نظریه کوروساوا درباره حقیقت در فیلم راشومون نظریه نیچه است که بنابرآن ��حقیقت، زن است.» چرا که در نهایت فاقد انسجام است. در زیر پرده ها و حجابهای متعدد هیچ نقطه مرجع نهایی و واپسینی ندارد. برای همین مواجهه با حقیقت چنین شوک آوراست.
موافق بررسی نقد فیلمه� نیستم. هرکس باید از زاویها� مخصوص به خودش و با توجه به تجربیات، طرز فکر و اولویت� ذهنی خودش به فیلمه� نگاه کند، و آنگونه که دوست دارد از آن لذت ببرد تا قوه� تخیل و ادراکش تقویت شود
آدمها نمیتوانند درباره� خودشان با خودشان صادق باشند.نمیتوانند بدون آب و تاب دادن و شاخ و برگ بخشیدن (به داستانی که درباره� زندگی خود تعریف میکنن�) حرف بزنند. این فیلمنامه چنین آدمهایی را به تصویر میکشد.آن نوع آدمهایی که نمیتوانن� زنده بمانند مگر با توسل جستن به دروغ تا احساس کنند بهتر از آنی هستند که در واقعیت هستند. آکیرا کوروساوا 👌🏽👌🏽
فیلم «راشومون» که محشر کبری است اما این «کتاب» - که واقعاً هم نمیشو� گفت کتاب بود - خیلی چفت و بست خاصی ندارد. چند ایده در آن مطرح میشو� که هر کدام بهتنهای� میتوانن� برداشته� و تفاسیر درخشانی از فیلم ارائه دهند اما در حد ایده باقی میمانن� و خیلی بسط پیدا نمیکنن�. ترتیب نوشتاری هم بهنظر� کمی شلخته آمد.