این رُمان، داستان ِ فروپاشی یک خانواده� خرده مال� در یکی از روستاهای شمال ِ ایران (جوردی- رامسر) در دهه� چهل ِ شمسی است که پیرامون یک قتل شکل میگیر�. راوی داستان برای کشف ِ قتل ِ عمویش که حدود سی سال پیش اتفاق افتاده به زمان کودکیا� برمیگرد�. راوی از طریق عکسها� دوران کودکیا� با یازده تا پانزده سالگیا� ارتباط برقرار میکن� و با آنها به گفتوگ� مینشین� تا ماجرا را از زبان ِ آنها بشنود. در بازگویی ِ لحظهها� کودکی و نوجوانی، با آمیزها� از رؤیا و واقعیت، فضایی آفریده میشو� که در آن، انسانه� گهگاه از واقعیت ِ فرساینده� بیرونی میگریزن� تا به شادی ِ ناداشتها� دست یابند. در این رُمان، در کنار شادیه� و رنجه� که در وهم و در پیوند با طبیعت بازنموده میشود� نفوذ و تأثیر ِ دین وخرافات، تأثیر ِ اصلاحات ارضی، مهاجرت روستاییان به تهران و... در هالها� از طنزی پوشیده به تصویر کشیده میشو�.