«هزار فرسنگ تا آزادی» نوشته یون سون کیم داستان فرار هیجانانگی� او از کشور کره شمالی است. او در ۱۲ سالگی در حالی که مادر و خواهرش در گیرو دار قحطی اوایل دهه نود، برای تهیه غذا از خانه بیرون رفتهاند� به تنهایی و بدون هیچ پولی سوار اتوبوس میشو� تا خود را نجات دهد.
در اوایل دهه نود، شهر پیونگ یانگ شاهد یک قحطی مرگبار بود. بر اساس گزارشهای� که آن روزها مخابره میشد� هزاران کارگر گرسنه در خیابانه� پرسه میزدن� و در کمال ناامیدی تلاش میکردن� تا غذایی برای سیر کردن شکم خود و خانوادههایشا� پیدا کنند. آنها قربانی یکی از رازآلودترین فجایع کره شمالی شده بودند: قحطی بزرگی که جمعیت ۲۵ میلیونی این کشور را به مرز نابودی کشانده بود
موضوع فی نفسه تاثیرگذاره اما تو این کتاب خیلی جالب بهش پرداخته نشده. انتظار داشتم از کره� شمالی اطلاعات خوبی بده و عمق فاجعهر� به تصویر بکشه اما بیشتر ترغیبم کرد برم کره جنوب� پناهنده بشم انقدر که برای پناهندهه� آپشن در نظر میگیرن! در کل حرف جدیدی برای گفتن نداشت و امتیاز واقعیش ۲ هست اما دقیقا برای همون نفسِ موضوع که اول گفتم ۳ امتیاز دادم.
احساس همزاد پنداری عجیبی با یک شهروند کره شمالی میشه حس کرد ، هر دو اسیران دیکتاتوری و زندگی در حکومتی توتالیتر ، نظام هایی دارای رهبرانی مقدس و ایدئولیژی مقدس ، و پروپوگانداهایی که شب و روز برای این حکومت ها کار میکنند تا رفتار وحشینانه اون هارو معقول و درست جلوه بدن
شاید تنها فرق دو حکومت موقعیت جغرافیای متفاوتمون باشه که به لطف اون ما کمی ، فقط کمی بهتر زندگی میکنیم
تجربه زندگی و فرار از یک دیکتاتوری؟ نه تجربه تلاش برای زنده ماندن است گرسنگی، فقر،بیسرپناه� و ناامیدی... اسارت در چین و بعد تحقیر در کرهجنوب� صدای مردمی که به شدت محصور و جداشدهان� از دنیا ولی هنوز گاهی به شکل غیر قانونی رویاپرداز� میکنند... خیال خوب سرزمینهای دور و آزاد در کره شمالی جرم است!! و ببینید که چه کارهایی برای این مردمان عجیب و برای بقیه عادی و خسته کننده است.... کتاب سفری نیمه کاره به کره شمالیست میتوانست کاملتر و بهتر باشد نمیدانم چرا اینقدر کم درباره زندگی در کره شمالی و قوانینش در آن گفته شده شاید برای نویسنده آنقدر این چیزها تکراری بوده که ارزش نوشتن نداشته!!!
کتاب بسیار جالبی بود... حتی به عنوان یک ایرانی قسمتهای� از داستانش باعث شد باهاش همزادپنداری کنم و حتی دچار بغض بشم... یون سون کیم قطعا آدم خوششان� و سختکوش� بود و رسیدن به آزادی کمترین حقش از زندگی...
بعد از یئانم� و هیئونسئو� اینبا� نوبت یونسو� بود که باهاش از کرهشمال� فرار کنم! روند کلی سه کتاب شبیه هم بود، اما تفاوت اوضاع خانوادگی و شرایط هنگام فرار باعث شد که من همچنان به خوندن ماجراهای اینچنین� علاقه داشته باشم. اگه دنبال زاویه دید متفاوتتر� در مورد این موضوع هستین، کتاب روح گریان من نوشته� کیم هیونهی� میتونه گزینه مناسبی باشه، چراکه برخلاف سه کتاب قبلی، داستان یکی از جاسوسها� کرهشمال� رو روایت میکن�...
کتاب خیلی خوب ما رو با وضعیت شهروندان یک شهر عادی دور از پایتخت در کره شمالی (البته ۲۰-۳۰ سال قبل) آشنا میکن� و بعد هم از چالشها� زندگی غیر قانونی در چین میگید و دست آخر دید خوبی هم از درونیات یک پناهنده میدهد. اجرای صوتی کتاب خیلی جالب نبود
روایت جذاب و پرکششی بود. برخلاف کتاب «فرار از اردوگاه ۱۴»، که شاهد خیانت افراد خانواده به هم هستیم، اینجا همبستگی اعضای خانواده و تلاششان برای زنده ماندن و زندگی بهتر جالب توجهه. نویسنده دختری است که پدر و پدربزرگ و مادربزرگش را در قحطی بزرگ کره شمالی از دست میده و خودش به همراه مادر و خواهرش با سختیها� زیادی روبهر� میشن و درنهایت تصمیم به فرار از مرز چین میگیرن�. فراری که ۹ سال طول کشید تا به سرانجام برسه، تااینکه درنهایت در کره جنوبی به عنوان پناهنده پذیرفته شدند و پاسپورت و مدارک قانونی دریافت کردند. داستان با فراز و فرودهای زیادی همراهه. تلاششون رو تحسین میکنم� اینکه هیچوق� به شرایط موجودشون راضی نشدند، ریسک کردند، و در نهایت به چیزی که میخواستن� رسیدند. ناراحتم برای مردم کره شمالی، و امیدوارم به زودی با همت خودشون طعم آزادی رو بچشند و از این وضعیت نجات پیدا کنند.
چیزی که در ابتدای کتاب برای من فوقالعاد� بود اراده و روحیه باورنکردنی مادر بود. درست هنگامی که خودش و همه اعضای خانواده تصمیم گرفته بودند، تسلیم سرنوشت شوند و با خوابیدن در اتاق خالی، از گرسنگی بمیرند، میل به بقا او را وادار به حرکت کرد. او ترجیح داد اگر در نهایت محکوم به مرگ است، این مرگ در راه مبارزه با گرسنگی باشد نه خود گرسنگی! او برای نجات نقشه کشید. نقشها� اجرا نشد. نقشه را با تعویق اجرا کرد. نقشه را تغییر داد و در نهایت محکوم به پذیرش شکست در نقشه شد. اما پس از شکست هم به نقطه شروع(اون دوئک) بازنگشت. او شانس خود را در راه جدیدی امتحان کرد. با توجه به شرایط، در هر لحظه استراتژی خود برای بقا را تغییر میدا�. با هر دستاورد کوچکی(حتی تعدادی صدف) بدون اینک� فکر کند آینده چه خواهد شد، جشن میگرف� و پس از هر دستاورد کوچک، دوباره مبارزه را برای دستاورد بعدی آغاز میکر�....
This entire review has been hidden because of spoilers.
متنش واقعا گزارش گونه� و فصلای آخر یه تشکر و اعتذارِ طولانیه، علارغم وجود اتفاقات شگفت انگیز قلم خسته کنندها� داره. اما به هرحال سرگذشت واقعی یک پناهنده� از کشوری بسته و رازآلود هست. و اگر همچین داستان واقعیا� اگه دراماتیزه میشد عالی بود. دختری با هفت اسم هم همین حالت رو داشت، ولی باز یه مقدار کشش داستانی به متن داده شده بود. . من همین کتاب رو با همین صدا گوش کردم صدای راوی قشنگهه� منتها لحن و خوانش افتضاحه؛ افتضاح... اینقدر که آخرا رفتم سراغ متنی چون لحن کلافه� کرد.
ماجرای دختری هست که در سنین کودکی قحطی رو تجربه کرده خانواده وی برای پیدا کردن غذا خانه را ترک می کنند اما آمدنشان به درازا کشید و دخترک سعی کرد به دنبال آن ها برود ولی موفق به پیدا کردنشان نمی شوند و ناامیدانه به خانه بر می گردد و از زندگی قطع امید می کند و نامها� برای مادر خویش می نویسد ولی بعد مدتی مادر به همراه خواهرش بر می گردد ولی دست خالی بعد مدتی که دیگر چیزی برای پیدا کردن نمی یابند سعی می کنند از کره شمالی قرار کنند در فصل گرما بودند و رود مرزی جاری بود باید تا فصل سرما و یخبندان صبر می کردد مدتی با سختی گذشت در موقع فرار با مردی همراهش یه دختر بود آشنا می شوند و با کمک آنها از رودخانه رد می شوند بعد از رد شدن از مرز یک زن آنها را پیدا کرده و به قاچاقچی زنان می فروشد آنها مدتی با سختی در کنار آنها زندگی می کنند چندبار تصمیم به فرار می گیرند ولی بعد منصرف می شود تا اینکه پلیس چین آنها را پیدا می کنند ولی آنها دوباره فرار کردند بعد اعضای خانواده مسیرشان را جدا کردند خواهر در چین ازدواج کرد و ساکن آنجا شد همراه مادرش به کره جنوبی رفت و اقامت آنجا را گرفت و برادر ناتنی اش در کنار پدرخوانده اش در چین ماند
نویسنده داستان را ساده و صمیمی نوشته و وجه سیاسی خود و داستانش را بزرگ نکرده است. رگهها� ترس از تاثیر نظام توتالیتر همان طور که در روایت میگوی� در جای جای آن دیده میشو�. چندین بار تاکید میکن� ما طرفدار نظام نیستیم فقط عاشق وطنمان هستیم. از دلتنگی و دلبستگی بسیارش برای سرزمینش میگوی� درحالی که در ١٢ سالگی با ترس و آزار زیاد آنجا را ترک کرده است. در پایان تقصیر را از نظام و کیم جونگ اون میدان�.
کتاب را دوست داشتم چون ساده داستان میگفت� غافلگیری اذیتکنند� و عمق عجیبی نداشت ولی مدام میخواست� ادامها� را بفهمی.
کتاب صوتی-شیرین سپهراد
This entire review has been hidden because of spoilers.
این داستان زندگی دختری اهل کره شمالی است که همراه مادر و خواهر بزرگترش پس از گذراندن دشواریهای زیاد در کشورش، راه فرار به چین و گذراندن مسیری بسیار دشوار برای رسیدن به کره جنوبی را در پیش میگیرند. همیشه به این موضوع فکر میکنم شانس اینکه در سالهای دهه چهل و پنجاه در شمال مدار ۳۸ درجه زندگی میکردی یا جنوب آن دو سبک زندگی بسیار متفاوت در مقابلت میگذارد. چیزی سرنوشت یک کشور یک پارچه را به دو قسمت بسیار متفاوت تبدیل کرد.
ماجرای یک دختر نوجوان از کره شمالی. مشکلات و سختی هایی که داشتن قلب رو به درد می آورد. تیپ شرایط سخت و ترسناکی فرار کردن. البته مثل همه کتابهای ژانر کره شمالی، همراه با تملق و تعریف از آمریکا و کره جنوبی بود! «هزاران فرسنگ تا آزادی» را از طاقچه دریافت کنید
داستان گیرایی داره و میشه بدون خستگی خوند ولی چندان عمق فاجعه نشون داده نشده. من فکر میکردم خیلی خیلی داستانها� سختتر� گذرونده باشند البته بنظرم مشکل از نوشتار کتابه. شاید میتونس� بیشتر روی دیکتاتوری و بسته بودن فضای کره شمالی مانور بده که اطلاعاتی در مورد اون کشور داده بشه. در نهایت پیشنهاد میکنم