ŷ

Jump to ratings and reviews
Rate this book

پریخوانی�

Rate this book

120 pages, Unknown Binding

9 people want to read

About the author

کیوان قدرخواه، شاعر معاصر اصفهانی متولد ۱۳۲۲ که مجموعه شعرهای «گوشه‌ها� اصفهان»، «پریخوانیا»� «از تواریخ ایام» و «سایه‌ها� نیاسرم» را در کارنامه خود دارد، یکی از شاعرانی است که شعرهای اغلب بلندش بر محور پانوشت و حاشیه می‌چرخن�.
شعرهای قدرخواه که عموما در یک بستر تاریخی، جغرافیایی و فرهنگی شکل می‌گیرند� سرشار از واژه‌ها� ترکیبات، اسامی خاص تاریخی و جغرافیایی، اصطلا حات نجومی، مذهبی، داده‌ها� علوم غریبه و� هستند و ارجاعات آنها به متونی چون کتاب مقدس، هزار و یک شب، مقالا ت شمس، سفرنامه‌ه� و� زیاد است. شعرهای کتاب «گوشه‌ها� اصفهان» شعرهایی‌ان� که با ارجاع به اماکن جغرافیایی اصفهان از قبیل دالبتی، سرچشمه، تل عاشقان، پشت بارو، تکیه ظلمات، زینبیه، درکوشک، هارون ولا یت، کوه صفه و� تاریخ را در بستر جغرافیا روایت می‌کنند� روایتی که اگرچه تاریخ را دستمایه خلق و آفرینش هنری قرار می‌ده� اما «تاریخ نگاری» نیست.

Ratings & Reviews

What do you think?
Rate this book

Friends & Following

Create a free account to discover what your friends think of this book!

Community Reviews

5 stars
4 (33%)
4 stars
3 (25%)
3 stars
2 (16%)
2 stars
2 (16%)
1 star
1 (8%)
Displaying 1 - 4 of 4 reviews
Profile Image for Vartan.
67 reviews42 followers
March 4, 2024
درد آن جاست اثری آفریده باشی که اکثر شاعران را درگیر خود کرده باشد، شعری چند لایه، زبانی که مو لای درزش نمی‌رو� و به وجه و گونه‌ا� از اساطیر بپردازی که حتی منوچهر آتشی نپرداخته است، آن‌وق� یک نفر بیاید این اشعار را داستان بخواند و بگوید داستانهای بی‌س� و ته‌ا� بود! قدرخواه را در سایه‌ها� نیاسرم ببینید در آن شعر بلند، تا ببینید این شاعر مهجور چگونه فتح کرده آن‌چ� را قله� رفیع شعر می‌خوانن�.

سلیمان گفت: هان!
آصف گفت: بشود! اما نشد!
_می‌ش� بشود، می‌ش� نشود_
آصف آن سوی‌ت� ایستاد
و سایه‌ی� گسترد که به انتهای ظلمت می‌رسی�
...
نوبر اول فنجانی آواز بر خاک افشاند
«بنا بر تذکار خواجه‌� لسان‌الغیب�
نوبر دوم به ضرباهنگ کاینات خیره ماند
_با نگاه مات مفرغین_
نوبر سوم تا نهانخانه‌� خاک پیش رفت
و مناره‌ا� از سین برآورد
سلیمان بر کرانه‌� افقی ایستاد که از سین تا شین سوسو می‌ز�
پس جمیع آباء و اسباط و اجنه را احضار کرد
و به کیوان‌ب� جرجیس فرمان داد تا نقبی حفر کند
و زیر آب آب‌ه� را بزند
چشمهایش را که بست
کاروانی را دید و ساربانی که گِرد مناره‌ی� تازه‌زا� می‌چرخیدن�
آصف دو لحظه از عطر یاس صید کرد
عنان باد را گرفت و به خاک یهودیه سنجاق کرد
_با سرانگشت بخت‌النصر_
_می‌ش� بشود، می‌ش� نشود_
سلیمان از شاه‌نشی� شهشهان فرمان تفرج داد
نرم نرمک از قطب افراطی نور آبی گذشتند
تابشی تابش دیگر را می‌بلعی�
و هر نشانه، نشانه‌� دیگر را باطل می‌کر�
قطفیر دیوزاد عرش بلقیس را به دوش می‌کشی�
هدهد در کوره راه‌ها� آفتاب سرگردان بود
...

قسمتی از شعر بلندِ اصفهان در برج قوس
از کتاب سایه‌ها� نیاسرم
از کیوان قدرخواه
Profile Image for شادی‌آفَر .
155 reviews5 followers
March 8, 2020
*کیوان قدرخواه/ پریخوانی�*
.
چیزی به ظهر نمانده است
غُبارهای هزارساله پیکرت را پوشانده است.
.
این منم که کفنم را دریده‌اَ�
این منم که برخاسته‌ا�
.
گمانه می‌زد�
در پی رویاهایی که سنگ شده بود.
.
چیزی نمی یافتم
چیزی نمی‌دید�
چیزی نمی‌شنید�
تنها تصویر درختان غروب
بر حاشیه‌� شب می‌لرزی�
.
باد بود یا صدای ِ مردگان
که از جهان‌ها� دوردَست می‌آم�
.
نمی‌یافت�
در هیچ لایه‌ا� نمی‌یافت�
.
تو از ما نیستی
به جایی دیگر به چیزی دیگر تعلق داری
بیهوده خواب ما را آشفته می‌کن�
بگذار آسوده باشیم
بیهوده ما را احضار مکن
سایه‌ه� را احضار کن
سایه‌ه� را
سایه‌ا� را
.
وقتی باران می‌بار�
ظهر چروک برمی‌دار�
و سقف پله‌ه� چکه می‌کن�
.
مهتابی مرده رنگ می‌بین�
شب‌پره‌های� می‌بین� که از کنارت می‌گذرن�
و سایه‌های� که بر پهنه‌� دیوارها خفته‌ان�
آن‌ه� عفریتهای تواند
و هنگامی که باید
از درون تو سر می‌کشن�
و هیچ‌گا� امان‌ا� نمی‌دهن�
بی هیچ چاره‌ا�
بی هیچ گریزی
.
و
بغض‌ا� را فرومی‌خور�
بی هیچ اُمیدی
بی هیچ انتظاری
.
و تو تَسلیم خواهی بود
بی هیچ امنایی
بی هیچ تقلایی
.
در تابوت خویش هفته‌ا�
و خوابی بی‌رؤی� را گدایی می‌کن�
بی هیچ اندوهی
بی هیچ ندامَتی
.
رنگهایی می‌بین� که در هم می‌پیچن�
سبز آبی زردِ کاهی
.
این کیست که مدام از اعماق سبزه‌ه� فریاد می‌زن� و خواب خضر را آشفته می‌کن�
.
سوگند به کلمات
و پرنده‌ا� که بر اشیاء می‌کش�
هنگامی که کوچه‌ه� خالی‌س�
.
اکنون می‌رو�
تا با سر در ورطه‌� دوزخ سقوط کند
سنگی‌س� که هفتادسال فرو می‌افت� و به اعماق نمی‌رس�
اما بادها از جانب شمال
و بارانها از سوی غرب
او را در بر گرفته‌ان�
پس در خلئی عظیم، سرنگون می‌شو�
خلئی که تا آخرالزمان
بادها در آن می‌وزن�
و بارانها یکریز می‌بارن�
.
Profile Image for محمد.
71 reviews1 follower
March 17, 2023
جالبه ولی فقط همین...
متاسفانه با اینکه به نظر کتابی تصویری� میاد، اما هیچ تصویر خاصی ازش تو یادم نمونده، با این وجود که همین تازه تازه خوندمش. داستان خاصی انگار در کار نیست. از عمد انگار بر نامفهوم بودن استوار شده و برای همین هم انتهای داستان مجبور شده یادداشت‌های� بذاره از اینکه "این آصف بود؟ کل داستان داشتم ازش حرف می‌زدم� معلوم نبود کیه و اینا؟ این پسرخاله - شایدم پسر عمه، خب کی میدونه؟- سلیمان بوده. بعد اهااااان این یه بار نمیدونم چی میشه، میگن بهش آصف‌ها�. بعد دیگه سر هم میشه و اینا میشه اصفهان." خب پس همه این داستانا برای این بود که اصفهان رو شبیه یه موجود زنده توصیف کنی، هان؟ دمت گرم. ممنونم. ولی خب واقعا و نهایت� همه‌� این‌ها� منجر به زنده جلوه‌کرد� اصفهان نمیشن.
Profile Image for Behzad Ahmadi.
72 reviews4 followers
March 11, 2020
کیوان قدر خواه جواهریست در بین شاعران ناشناخته ایران. به هیچ عنوان از دست ندید
Displaying 1 - 4 of 4 reviews

Can't find what you're looking for?

Get help and learn more about the design.