مَلِکِ گرسنه حکایت کودکی شمس است و ترک خانواده، جابجایی و یک جا نماندن، بستگی با مشایخ همروزگا� و گسستگی از آنان، و سرانجام برخورد و آمیختن او با مولانا. حکایت کیمیایی است که بر مولانای واعظ و فقیه میریز� و از او عارف و شاعر میآفرین�. حکایت ربودن مولانا از «چنگال قومی ناهموار» و ستیز با آنان است، حکایت طالبی است که مطلوب میشود� حکایت دعویِ «بزرگتر� بلندتر، بلندتر، بلندتر» کردن است شمس از مولانای «خام»، شاعری «پخته» میساز� و به این بسنده نمیکن�. قونیه را ترک میگوی� تا مولانا را به «آتش» کشد. شمس میرو�. مولانا نیِ نیستان میشود� خودِ شمس میشو� و از جداییه� حکایت میکن� پس از «عارف جانسوخته� و «در جستوجو� مولانا»، نهال تجدد، اینبار� براساس مقالات شمس تبریزی، تقویم شمس را با کلام خود او مینویس�
Nahal Tajadod was born in Teheran in 1960 and left Iran for France in 1977. She studied at INALCO where she obtained a doctorate in Chinese. Her thesis was on Mani, the Buddha of light and gave for the first time a translation of a Manichean text in Chinese, a real textbook written by the Manicheans themselves. She has been researching the Iranian contributions to Chinese civilisation. Buddhism, Christianism, Manichaeism, Zoroastrianism, Judaism and Islam were all spread in China by Iranian missionaries. Born into a family of Iranian erudites, Nahal Tajadod was initiated into Sufism in childhood. She has contributed to the translation of the Rûmi and has written a fictionalized biography of the great master of Sufism. She is the wife of famous screenwriter and film critic Jean Claude Carrière.
کتاب "ملک گرسنه" سومین کتاب منتشرشده درباره مولانا از نهال تجدده. پیشنهاد میکنم اون دوتای دیگه(عارف جانسوخت� و در جستوجو� مولانا) رو زودتر بخونید. کتاب خیلی روانه(به نسبت متنی که خانم تجدد باید باهاش داستانگویی میکرد) و من رو مشتاق کرد برم و درباره مولانا بخونم. این کتاب از مجموعه "در واقع-مشاهدات" هست یعنی based on a true story و واقعیه. کار خیلی ارزشمندیه و هر لحظه خوندنش غبطه میخوردم به سواد و دانش خانم تجدد. جاهایی از کتاب ممکنه بخندید، جاهایی تعجب کنید، عصبانی شید، سرخ شید یا حتی گریه کنید. به شخصه از بعضی رفتارهای مولانا شاخ درآوردم که چقدر مجذوب شمس شده بود که هر چه داشت و نداشت تقدیمش میکرد(مثلا به شمس اجازه نمیداد کار کنه و زحمت بکشه یا همسرش رو محرم شمس کرده بود)، از بعضی رفتارهای شمس هم تعجب میکردم چون تصور قبلیم این بود شمس، شخصی بسیار آروم و متینه و داد و بیداد کردناش و گاهی لجاجتها� کودکانه� برام غریب بود. در کل فکر نکنم کسی باشه که این چند روز، با تعریف و معرفی این کتاب سرش رو درد نیاورده باشم:))) پیشنهاد میشود.
من هیچوق� از طرفدارای پروپاقر� مولانا و شمس و اتفاقات مرتبط نبودم. توی شعر هم اگرچه مولانا فوقالعادهست� ولی شعر عاشقانه سعدی و خیام رو به شعر عارفانه مولانا ترجیح میدم. این بیس مذهبیا� که داستان مولانا داشته، اغراقهای� که توی کتابها� مختلف شده و جنبه� ضد زنش که توی این کتاب هم نمونههای� ازش دیده میشه، باعث میشه خیلی مطابق سلیقه� من نباشه. این کتاب از خیلی از کتابای مشابهی که درمورد این موضوع نوشته شده� و با تخیلات و برداشتها� شخصی ترکیب شده� بهتره. اکثر جملات کتاب از مقالات شمس و اشعار مولانا و .. برداشت شده� و میشه گفت تا حد زیادی معتبرن. اون بخشی هم حاصل قلم نویسندهست� تا حد امکان تلاش شده که با بقیه کتاب متفاوت نباشه و کتاب انسجامش رو از دست نده.
داستان زندگی شمس و مولانا واسهٔ من همیشه یه معمای بدون جواب بوده. هر نوشتها� هم که دربارهشو� میخونم� هیچ کمکی نمیکن� که محض خاطر خدا، یه کوچولو بیشتر از رابطه� بینشون سر در بیارم. رابطها� که بوی عشق میده و برای من، عشق اونقدری جربزه نداره که باعث تولد همچین شاهکارهایی بشه. اگه منبعی میشناسی� که جوابم رو ازش بگیرم، ممنون میشم که بهم معرفی� کنید.
این دومین کتابیه که از نهال تجدد میخونم و راستش خیلی سخت بود که دراپ نکنم. کتاب قبلی هم مثل این خیلی خوب شروع میش� اما وسطها� به سمت بیمعن� شدن میرف�. اینقدر که بخش دوم و سوم دیگه داستان نمیگفت� فقط سعی میکر� بین نوشتههای� که از شمس اورده بود و اشعار مولانا یکسری کلمه بذاره تا حالت داستانی بگیره و مشخصا شکست میخور�.
سخنم خور فرشتهست� من اگر سخن نگویم مَلَک گرسنه گوید تو بگو خَمُش چرایی؟ کاش میشد به این کتاب هزار ستاره تقدیم کنم. کتابی که خیلی اتفاقی نظرمو جلب کرد و با خوندنش به بیست سال پیش سفر کردم. زمانی که دختر کوچکی بودم و شیفته مولوی. همون روزهایی که برای اولین بار زندگینامه مولوی رو مطالعه کردم و در دریای فیه ما فیه و مثنوی معنوی غرق شدم. یا شاید روزهای آغاز نوجوانی که غزلیات شمس رو در راه مدرسه میخوندم و بالای صفحه هاش مینوشت�: من نمیگوی� که آن عالیجناب هست پیغمبر، ولی دارد کتاب مولوی رو میشناختم اما همیشه شخصیت شمس تبریزی برام یه معمای بزرگ بود. یک جور جادوی خاص. یک قصه ی عجیب. این کتاب بی نظیر دست منو گرفت و همراه شمس به سفر برد. یادم انداخت چرا در سفرم. یادم انداخت قصه م چی بوده و قراره کجا برم. کتاب رو جرعه جرعه می نوشیدم. گاهی خوندن دو سه صفحه ساعتها طول میکشید� بس که برام پر از نشانه بود. حالا که این کتاب تموم شده احساس میکنم گمشده ای دارم. گمشده ای که شاید بتونم تو مقالات شمس تبریزی ردی ازش پیدا کنم. اگر مثل من شیدا و بی قرار نیستید، این کتاب رو مطالعه نکنید. اگر هم هستید که بسم الله...تعلل نکنید.
نظر نامحبوب من همیشه این بوده که شمس ابرانسان� نبوده که مولانا رو اونطور عاشق و شیدا کنه، چی شده که مولانا متحول شده و کتابه� و نیستان برای شمس سروده الله و اعلم! روایاتی که از ازدواج شمس و کیمیای کودک هست، تکهها� ضد زنی که در مابین نقلقوله� و اشعار میبینیم و همه همه باعث شده من اصلا و ابدا اون شیفته� رابطه� شمس و مولانا نباشم.. اگر هم ۴ ستاره دادم (البته اعتبار این ستاره به الانه، کی میدونه دو صباح دیگه اضافه میکنم بهش یا کم؟) برای قلم و هوش و مطالعات واضح نهال تجدد بود. روایات و نقل قولهای� که از منابع مختلفی مثل فیهمافیه� مقالات، منطق الطیر و غیره و غیره اورده بود نشان از مطالعات عمیق و شاید تخصصی او در این زمینه داره. من میدونم که ایشون حداقل به دو زبان فارسی و فرانسوی مسلطه، ولی در خیلی از بخشها� این کتاب، ردی از سواد ایشون در زبان عربی پیدا میکردم. چینش کلمات و جمله بندی نویسنده، بین روایات و نقلقولها� عینی که با «» مشخص شده بود خیلی خوشگل بود. این کتاب شاید روان نباشه برای خواندن، ولی شیرینه. از اثر شمس هم بر مولانا همین بس که مولانا رو از منبر اخوندی پایین اورده (شاید!) و کاری کرده که مولانا سروده: سجاده نشین باوقاری بودم بازیچه� کودکان کویم کردی
دیگه در اخر هم این که کیف کردم از شیرینی کتاب . چی بگم دیگه؟! :))
در حین مطالعه و بعد از اتمام کتاب مدام مراحل رسیدن به کمال شخصیتی که جناب شکوری در قسمت دوم پادکست رادیو راه در موردش گفتند(رسیدن از کودک معصوم به جادوگر) در ذهنم مرور میشد. با وجود اینکه مسلماً رسیدن به این کمال در مولانا به این سادگی و در مدت کمی نبوده که در این کتاب گنجیده شده اما تا حدودی امکانش هست که ذره به ذره رشد و تعالی را در زندگی مولانا مشاهده کنیم.
نسبتا کتاب سخت خوانی بود ولی موضوع برای من کشش بسیاری داشت. توصیفات زیبا و نثر قوی، وهمانطور که تصور می کردم به شدت مغایر با ملت عشق😕
شیرین، دلربا و جذب کننده. مختصر ولی بشدت مفید! اونقدر زیبا و دلنشین و پر از کشش نوشته شده که سخت میتونستم کتاب رو زمین بذارم. انتخاب زیرکانه� و جایگذاری دقیق وبه جایِ جملات خود شمس، این شیرینی رو بیشتر میکرد. نکته جالب اینکتا� برای من این بود که قلمم خانم تجدد حسابی تغییر داشت و از قلم پر آب و تاب عارف جان سوخته، تبدیل شده بود به اختصار گوییهای شمس الدین وارانها� که باعث میشد احساس نزدیکی بیشتری برای من به وجود بیاد...
در این کتاب نهال تجدد مولاناشناس دست به کاری بزرگ زده. او آمده در یک تحقیق عمیق زندگی شمس را از زبان خودش از لابهلا� جملات مقالات شمس بیرون کشیده. بعد آنها را با مقایسه� زمانی در کنار کتابهایی مثل ابتدانامه اثر سلطانول� پسر مولانا یا تاریخ طبری گذاشته. مثلا وقتی شمس وارد شهری میشد� از تاریخ طبری استفاده کرده و نشان داده که آن زمان فلان شهر چه خبر بوده. حاصل چه شده؟ یک جورهایی یک سلفپرتر� از شمس تبریزی. حسی که از خواندن کتاب داشتم مثل این بوده که خردهشیشههای� را جمع کنی و با دقت مانند یک پازل آنها را کنار هم بچینی و نتیجه� آن یک قاب عکس از شمس را بسازی. این سلفپرترها� که نهال تجدد از شمس فراهم کرده به کل شمس دیگری را برای ما جلوهگ� شده. در تمام طول این کتاب همه چیز را از روایت شمس میبینی� حتی سایه� مولانایی که توی داستان است مولانای شمس است. هیچجا� دیگر شاید نشود شمس را اینگونه از زبان خودش شناخت. کتاب چیزی شبیه معجزه است.
جالب بود...مقداری اطلاعات داشتم درباره ی نوع ارتباطشون ولی تاحالا کتاب نخونده بودم. متن سختخوان� داره در عین این که سرعت خوندن رو کم میکنه، اما شما متوجه متن میشین. علاقه مند شدم مثنوی ر�� بخونم...همزمان پادکست کنارش رو هم شنیدم که رام درمورد مولانا میگفت...اتفاق جالبی بود
نهال تجدد کتاب «ملک گرسنه» را بر خلاف دو کتاب قبلی، یعنی «عارف جان سوخته» و «در جستجوی مولانا» به زبان فارسی نوشته است. اکثر این کتاب بریدههای� از کتاب «مقالات» شمس است. بندهای سر و ته زده و صفحهها� جابهج� شده از کتاب «مقالات»، خوانش را مشکل میکند� البته نه زیاد. نویسنده بیشتر به نقل از منابع گوناگون پرداخته و خود مطلب زیادی برای عرضه کردن نداشته است.
بخشهای� از کتاب در ادامه میآی�:
گفتگوی ابن عربی و شمس، او (ابن عربی) میگف�: «عرصه سخن بس فراخ است.» (شمس) میگفت�: «عرصه سخن بس تنگ است، عرصه معنی فراخ است. با گوش نو مرا استماع کن و ببر آن گوش کهنه آکنده از سخنها� بیهوده را. از سخن پیشت� آ تا فراخی بینی و عرصه بینی. بنگر که تو دور نزدیکی و یا نزدیک دوری.» (صفحه ۳۶)
از حضرت مولانا پرسیدند: «صدر چه جا را گویند؟» فرمود: «صدر علما در میان صفه است و صدر عرفا در کنج خانه و صدر صوفیان در کنار صفه و در مذهب عاشقان صدر در کنار یار است.» (صفحه ۸۰-۷۹)
تقريبا همه ميدونن كه يك ارتباطى بين شمس و مولانا برقرار شده كه شمس تونسته تاثير زيادي روي مولانا بذاره كه مولانا، مولانايي شده كه ما امروزه مي شناسيم اما هيچ وقت نفهميديم كه در اون ارتباط چه اتفاقاتى افتاده چه چيزايي بينشون رد و بدل شده. بعد از خوندن اين كتاب باز هم هيچ چيز از ابهامات ذهنيتون كم نخواهد شد. صرفا شايد يك سرى اطلاعات از زندگي شخصي شمس و مولانا به دست بياريد كه خالي از لطف نيست. نمره من به اين كتاب ٣.٥ هست
برای درک سخنان این کتاب، باید مقالات رو درک کرده باشید، باید فیه ما فیه رو فهمیده باشید و مجالس سبعه رو خونده باشید، خلاصه برای درک شمس باید از دنیای شمس باشی که بدونی زیر هر کلمه مفهموم شمس چه بوده، مولانا از دنیای شمس بود و اطرافیانش نبودن برای همین با شمس مخالفت میکردن، این کتاب با ظرافت نویسنده و تلفیق جملات از منابع مربوط به شمس به همراه توصیف شهرها از سفرنامه ابن بطوطه ، تصویر جذابی از اون دوران و جهان بینی شمس رو ارائه میده
سخنم خور فرشتهاس� من اگر سخن نگویم "ملک گرسنه" گوید که بگو خمش چرایی (مولانا)
نهال تجدد در این کتاب با زبان خود شمس به روایت زندگی شمس با محوریت ملاقات با مولانا و دلدادگی آن دو پرداخته است (پیش از او، با او ، پس از او). استناد تجدد در این کتاب به خود کتابهای منبع درباره شمس و مولانا میباشد، مقالات، دیوان کبیر، مناقب العارفین و ... کتابی خوب جهت ورود به دنیای محو ولی عمیق زندگی "شمس پرنده"!
اگر مقالات شمس رو جداگانه خونده باشید ممکنه این کتاب خیلی جذبتون نکنه، چون در واقع تماماً اقتباسی از همونه. اما نوع نثر این کتاب برای من دلنشین بود چون حس نمیکرد� درباره� کسانی هست که برای چندین قرن پیش هستن. کتاب محور خاصی نداره و بیشتر انگار مطالب مختلفی از مقالات کنار هم قرار گرفته�. اما در کل کتاب دوستداشتنیا� بود.
«مَلِک گرسنه» حکایت کودکیِ شمس است و تَرک خانواده، جابهجای� و یکج� نماندن، بستگی با مشایخ همروزگا� و گسستگ� از آنان، و سرانجام برخورد و آمیختن او با مولانا. حکایت کیمیایی است که بر مولانای واعظ و فقیه میریز� و از او عارف و شاعر میآفرین�. حکایت ربودن مولانا از «چنگال قومی ناهموار» و ستیز با آنان است، حکایت طالبی است که مطلوب میشو�... بخشی از مقدمه� ژان کلود کریر بر کتاب: شمس تبریزی شخصیت شگفتانگیز� است. شفاف و تیره در جستوجو� دوباره زاییدن، شکل دادن و ساختن پیر و مُرادی است که باید او را ترک، انکار و شاید فراموش کند. این مُراد، این شیخ، این شهنشه بیان، این شاعر تنومند، شخص او نیست. میپنداش� شاید ابن عربی باشد که نبود (ابن عربی بدو نیازی نداشت). و سرانجام با مولانا برخورد کرد و ازین واقعه هزاران بیتِ نو زاییده شد. نهال تجدد، با تکیه بر مقالات شمس تبریزی، بر آن شده تا این واقعه را از دید خود شمس بیان کند. این دیدار نادری که، برون از مکان و زمان، برون از عقل و منطق، برون از عاطفه و احساس، اجازه داد تا درویشی تندخو از واعظی مشهور یکی از بزرگتری� شاعران و شاید بزرگتری� شاعر جهان را پدید آورد.
شمس ومولان� به نظرم هر چقدر درموردشون خونده بشه و� زیرو روبش� باز هم یکرا� هستن اینکه فراق رو تحمل کنی تا به کمال برسی و� برسانی واقعا کار عجیبیه با اینهم� کمالات اینحج� از زنستیزی هر دونفر رودرکنمیکن� نمیدوم بابد بیشتر بخونم درموردشون این دومین کتابم در مورد ایندونف� بود ملت عشق اولیش بود دومی شناخت بهتری از شمس بهم داد و خلق و خوهای عجیبش رو برام رونمایی کرد به نظرم شاید اگر هردو باهم به جایی ناشناخته میرفتند معجزه های بزرگتری از جفتشون خلق میشد. اما نهال تجدد بیشتر از هرچیزی واقعا نمیشه سواد وتسلط ایشون روکتما� کرد مسلمه که این دست سازه چهل تیکه نوشته های مهم ومربو� به هم متصل کرده ونوشت� ولی بی انصافی هستش اگر این مطالعه و این تسلط در نوشتن رو نادیده ببینیم زندگی از دیدگاه شمس کار سختیه نمیدونم شمس ادم عجیب تری بوده یا مولانا ولی برای من شمس شخصیت گنگ تری داره ادمی تند خو و ناآرام که چنان شیفته شود و شیفته کند «مولانا و من بهم رسیده بودیم.معجزه آسا. آیا روزی دو انسان دیگر خواهند توانست چون ما بهم بپیوندند؟»
به نام او به شخصه این اولین تجربه� من در خوانش متون عرفانی بود که تاثیر بهسزای� روی من داشت. تا پیش از این از خانم تجدد کتابی نخونده بودم. اما ترکیب خاصی که در آوردن گزیده هایی از مقالات شمس با متن خود خانم تجدد به وجود اومده بود، شگفتآو� بود. متن کتاب یکدس� بود، به طوری که فکر میکرد� متون خارج از مقالات شمس هم توسط مریدان و شاگردان شمس نگاشته شده. گرچه که چون متن وابستگی زیادی به مقالات شمس داشت، یه مقدار خوانش متن سخت بود. به طور کلی اما تونست برخی ابهامات رو در رابطه� شمس و مولانا برام روشن کنه. نمیشه به عنوان کتاب مرجع در نظرش گرفت منتها به عنوان کتابی تکمیلی (در رابطه با شمس و مولانا) میشه خوندش و اطلاعاتی از اون کسب کرد. از نظر من بهتره برای اطلاعات بیشتر به کتابی جامعت� مراجعه کرد و این کتاب به تنهایی قادر به رفع ابهامات ذهن مخاطب نیست..
کتاب و تلاش باارزش نهال تجدد عزیز. این کتاب اولین کتابی بود که از ایشان خواندم و جز کتاب ملت عشق، چیزی از مولانا و شمس نمیدونستم. این کتاب بهم کمک کرد کمی در دریای مولانا و شمس خیس شوم.
فهم نثر کتاب برام مشکل بود در بیشتر جاها، اما بخشهای� رو که فهمیدم بسیار دوست داشتم و ای کاش میتونستم بیشتر بفهممش. شاید نیاز بود نثر کمی روان تر و نزدیک به نثر امروز نوشته میشد تا تمام مخاطبان بتونن بفهمن اما اطلاعات و دانش کم من هم غیرقابل انکاره. در کل کتاب بهم یک بینشی از اتفاقات زندگی شمس، تاثیرش بر مولانا و هدف ملاقات این دو بهم داد و مفاهیم ارزشمند و عمیقی رو دریافت کردم. این کتاب یک جرقها� بود برام تا کتابهای مربوط به مولانا و شمس و شعرهای مولانا رو بیشتر دنبال کنم.
همان حکایت مکرر معروفتری� عاشقانه عرفانی جهان، دیدار شمس و مولانا، اما اینبا� از زبان خود شمس تبریزی در مقالات! رمانگونها� ادبی و شیرین برای کنجکاوان و دوستدارا� عشق زمینی- الهی شمس و مولانا.
این کتاب حال و هوای غریبی داره، مخصوصا اگه مثل من چندان با مولانا و شمس آشنا نباشید. خوندش رو دوست داشتم و قدرت قلم این نویسنده برام بسیار قابل احترامه.