داستان زندگی میر مهنا دُغابی که دد زمان حکومت کریم خان زند در بندر ریگ (استان بوشهر) به دنبا آمد. پدرش حاکم بندر ریگ و رود حله و جزیره خارک بود. در زمان او کشتیهای کشورهای اروپایی چون فرانسه، پرتغال و هلند برای تصرف تنگه هرمز وارد دریای عمان و خلیج فارس میشدن� و در جزایر و بندرهای آن پایگاه میجستن�. از کارهای مهم میر مهنا بیرون راندن این بیگانگان بود. نادر ابراهیمی با تکیه بر اسناد تاریخی، با سبک روایی خاص خود، داستان زندگی و زمان میر مهنا را در ۵ جلد نگاشته است.
نادر ابراهیمی در ۱۴ فروردین سال ۱۳۱۵ در تهران به دنیا آمد. تحصیلات مقدماتی را در این شهر گذراند و پس از گرفتن دیپلم ادبی از دبیرستان دارالفنون، به دانشکدهٔ حقوق وارد شد. اما این دانشکده را پس از دو سال رها کرد و سپس در رشتهٔ زبان و ادبیات انگلیسی، مدرک لیسانس دریافت کرد. او از ۱۳ سالگی به یک سازمان سیاسی پیوست که بارها دستگیری، بازجویی و زندان رفتن را برایش درپی داشت. ارایهٔ فهرست کاملی از شغلها� ابراهیمی، کار دشواری است. او خود در دو کتاب «ابن مشغله» و «ابوالمشاغل» ضمن شرح وقایع زندگی، به فعالیتها� گوناگون خود نیز پرداختهاس�. از جمله شغلها� او بودهاس�: کمک کارگری تعمیرگاه سیار در ترکمن صحرا، کارگری چاپخانه، حسابداری و تحویلداری بانک، صفحه بندی روزنامه و مجله و کارهای چاپ دیگر، میرزایی یک حجرهٔ فرش در بازار، مترجمی و ویراستاری، ایران شناسی عملی و چاپ مقالهها� ایرانشناختی� فیلمسازی مستند و سینمایی، مصور کردن کتابها� کودکان و� در تمام سالها� پر کار و بیکار یا وقتهای� که در زندان بسر میبرد� نوشتن را � که از ۱۶ سالگی آغاز کرده بود � کنار نگذاشت. در سال ۱۳۴۲ نخستین کتاب خود را با عنوان «خانها� برای شب» بهچا� رسانید که داستان «دشنام» در آن با استقبالی چشمگیر مواجه شد. تا سال ۱۳۸۰ علاوه بر صدها مقالهٔ تحقیقی و نقد، بیش از صد کتاب از او چاپ و منتشر شدهاس� که دربرگیرندهٔ داستان بلند (رمان) و کوتاه، کتاب کودک و نوجوان، نمایشنامه� فیلمنام� و پژوهش در زمینهها� گوناگون است. ضمن آنک� چند اثرش به زبانها� مختلف دنیا برگردانده شدهاس�.
ابراهیمی چندین فیلم مستند و سینمایی و همچنین دو مجموعهٔ تلویزیونی را نوشته و کارگردانی کرده، و آهنگه� و ترانههای� برای آنه� ساختهاس�. او همچنین توانستهاس� نخستین مؤسسهٔ غیرانتفاعی � غیردولتی ایرانشناس� را تأسیس کند؛ که هزینه و زحمتها� فراوانی برای سفر، تهیهٔ فیلم و عکس و اسلاید از سراسر ایران و بایگانی کردن آنه� صرف کرد؛ ولی چنانک� باید، شناخته و بهکا� گرفته نشد و با فرارسیدن انقلاب و جنگ، متوقف شد. او فعالیت حرفها� خود را در زمینهٔ ادبیات کودکان، با تأسیس «مؤسسهٔ همگام با کودکان و نوجوانان» � با همکاری همسرش � در آن مؤسسه متمرکز کرد. این مؤسسه، بهمنظو� مطالعه در زمینهٔ مسائل مربوط به کودکان و نوجوانان برپا شد و فعالیتش را در حیطهٔ نوشتن، چاپ و پخش کتاب، نقاشی، عکاسی، و پژوهش دربارهٔ خلقوخو� رفتار و زبان کودکان و نیز بررسی شیوهها� یادگیری آنان دنبال کرد. «همگام» عنوان «ناشر برگزیدهٔ آسیا» و «ناشر برگزیدهٔ نخست جهان» را از جشنوارهها� آسیایی و جهانی تصویرگری کتاب کودک دریافت کرد. ابراهیمی در زمینهٔ ادبیات کودکان، جایزهٔ نخست براتیسلاوا، جایزهٔ نخست تعلیم و تربیت یونسکو، جایزهٔ کتاب برگزیدهٔ سال ایران و چندین جایزهٔ دیگر را هم دریافت کردهاس�. او همچنین عنوان «نویسندهٔ برگزیدهٔ ادبیات داستانی ۲۰ سال بعد از انقلاب» را بهخاط� داستان بلند و هفت جلدی «آتش بدون دود» بهدس� آوردهاس�. او، پس از چندین سال دست و پنجه نرم کردن با بیماری، بعدازظهر پنجشنبه ۱۶ خرداد ۱۳۸۷ در سن ۷۲ سالگی درگذشت.
دوستی جایی گفته بود "اگر جریان روشنفکری ما کسی مثل نادر ابراهیمی را در جبهه� خودش میداش� قطعا از او یک بت میساخ�". چه کنیم که اگر کسی حرف از استقلال بزند و از غیر گریزان باشد مورد غضب و قهر منورالفکرها قرار میگرف� و میگیرد�
رمان، یک رمان کمنظی� است و از نظر داستانی مو لای درزش نمیرو�. شخصا دوست داشتم مثل رمانها� کلاسیک جزئیات زیادی از مکان و زمان را توصیف کرده باشد. اما بار اصلی توصیف اشخاص به دوش دیالوگه� بود.
گوش کن عبدالله! گوش کن و فراموش مکن! خدّام خائنان،کثیف تر از خود خائنان هستند
بازویی که از مغز اطاعت می کند ،اگر نباشد ،مغز، فقط ، فرمان عربده جویی خواهد داد . دهان هم اگر نباشد ، چه بهتر.
عبدالله ! این حکام نیستند که به ملّت ها خیانت می کنند ، این امربران حکام هستند که از ملت اند و پشت کرده به ملت. یک ستاره ی دریایی بدون آن همه بازو ،یک لاشخور، بدون آن بال ها و منقار ، یک تیرانداز ، بدون تیر...این ها هیچ نیستند و هرگز چیزی نخواهند شد. اولین کسی که فرمان ستم داد، اگر فرمانبری در کار نبود،صدایش ،یکلحظه در هوا می ماند،آب می شد، می چکید روی شن های برشته و تمام. اولین کسی که فرمان ساختن زندان را داد ، در مقابل آن که اولین زندان را ساخت ، صفراست. فرمان می داد ، عربده می کشید ، می نالید ، قلبش می ترکید و تمام.
اگر می خواهی ظالم را ذلیل کنی ، ایادی ظلم را ذلیل کن ، همین!
و باز هم شاهکاری دیگر از نادر ابراهیمی! فقط این نویسنده اس که میتونه تاریخ رو به صورت شعرگونه و موجز طوری روایت کنه که هم در دل حوادث سفر کنی و همراه بشی و هم از خوندن تک تک سطرها لذت ببری یا اشک بریزی! گاهی با خودم فکر میکنم اگه کتابهای تاریخ ما به چنین سبک و سیاقی بودن، قطعا تاریخ یکی از درسهای مورد علاقه بچه ها تبدیل میشد و شاید این قدر همه دور و ناآگاه از آنچه که برای کشورمون اتفاق افتاده بزرگ نمیشدیم! بگذریم...کتاب روایتی هست از جوانمردی و رشادت دلاورمرد جنوبی گمنامی به نام "میرمهنای دوغابی " که خواب و خوراک و آرامش رو از استعمارگران هلندی، انگلیسی، پرتغالی و عثمانی برای حدود یک دهه گرفت تا برای همیشه خلیج فارس از دستبرد اشغالگران در امان بمونه. پهلوانی که اعتقاداتش، عشقش به وطن و تنفرش از غاصبان این آب و خاک، در درجه خیلی بالاتری از عرق به روابط خانوادگی و قوم و خویشی قرار داشته. همونطور که در مقدمه کتاب هم به درستی اومده: «بیگانه حق دارد میرمهنای ما را «خطرناک ترین دزد دریایی خلیج فارس و دریای عمان» بداند و او را درست به همین گونه در دائره المعارفهای بزرگ دریایی خود معرفی کند و ما متقابلا بر عهده داریم که بسیار کارها برای میرمهنا بکنیم که این کتاب، کمترین آنهاست.» در روایت این داستان، چهار خط موازی دیده میشه و داستان رو پیش میبره: کریم خان زند، شاهرخ میرزای افشار، هلندی ها و انگلیسی ها و شیخ سعدون عرب و بالاخره خود میر مهنا. مبنای اصلی پیش برد داستان، گفتگوهایی هست که بین شخصیتهای داستان شکل میگیره و انقدر زیبا و روان توصیف شده که عدم بیان جزئیات تو بعضی از حوادث (مثل جزئیات درگیری های جنگی دریایی امیرمهنا و یارانش با بیگانگان) رو پوشش میده.
تاریخ را از نو باید نوشت؛ تمام تاریخ را و تاریخی باید نوشت، متکی به حق و حقیقت، و بیانگر پویندگی واقعیت تاریخی که ستمگران را به راستی، ستمگر و ستم دیدگان را به واقع ستم دیده نشان بدهد تاریخی که آرمانی، پیش رو داشته باشد و انسان را به ساخت درست آینده برانگیزد.
تمام وجود من و در تمام طول زندگیا� محتاج به «نادر ابراهیمی» خواندن است. نادر خواندن چیزی را در من زنده نگه میدار� که با پوست و گوشت و خون احساس میکن� که به زنده ماندن آن چیز نیازمندم.
نوشتن ریویو باشد برای وقتی دیگر. همین که این روزها میخوان� و از روزهایی که یک صفحه خواندن هم قسمتم نمیش� کمی فاصله گرفتهام� جای شکر دارد.
بر جادهها� آبی سرخ حکایتیس� از میرمَهنای دوغابی . دلاورِ جنوبی، که برای استقلال وطن قیام کرد .
یک .این کتاب را یک وطنپرس� واقعی نوشته است. وطن برای او حقیقت است . خون کسی که خیال بدی برای وطنت داشته باشد حلال است ، حتی اگر پدرت باشد . وطنپرست� برای او معنای زندگیس� . میگوی� نمیشو� به خدا ایمان داشته باشید ولی عاشق وطنتا� نباشید . وطن پرستی او ، آریاییباز� نیست ، پیف پیف کردن به عربها و غش کردن برای چشم آبی ها نیست . می گوید مغوله� با همه� جنایتهایشا� در ایران ، دربرابر اروپاییه� ، خیلی نجیب و آقا هستند . پس منتظر یک اثر وطن پرستانه باشید
دو.میرمَهنا یک قهرمانِ ایرانیس� . با تمام ویژگیهای� که قهرمان های ما داشته اند . پهلوان است . با ستمگران خشن و سنگدل ، با مردم بذلهگ� و مهربان. یک مجاهدِ عارف. افتاده در برابر خدا و گردن کشیده در برابر بیگانه .
سه . نویسنده، محرکِ تاریخ را مردم میدان� و اگر هم از دربارها مینویس� ، میخواه� ذلت و تباهی نهفته در آنها را نشان دهد . از تنفر مردم نسبت به حُکام ظالم میگوی� و از اینکه حاضرند برای حاکم خوب هر فداکاری بکنند.
چهار. کتاب پر است از جملاتی که سرنوشت را نفی میکن� . میگوی� ما کارهایی را آگاهانه یا ناآگاهانه انجام میدهی� ، نتیجها� را سرنوشت مینامی�. انسان را موجودی مختار و مسئول میدان�.
پنج . بعضی مواقع شخصیتها� منفی ، مثل تعزیه ، خود را با صفتها� منفی توصیف می.کنند.
شش . روایت ابراهیمی، بسیار پاک است . از انسانها� عاشقی میگوی� که هوسباز نیستند . به نظرم این جمله نادر بیش از همه برای خودش صادق است ایرانیه� اهل طربن� بدون مطرب و اهل مستی اند بدون می.
واقعا نمی دونم باید چی از این کتاب بگم ، اونقدرکه به قلب من نردیکه...وقتی آتش بدون دود رو خوندم عاشق قلم نادر ابراهیمی شدم و این روزها احتیاج داشتم کتابی دیگه ازش بخونم و این داستان رو شروع کردم و خدایا من عاشق قلم شاعرانه نادر ابراهیمی هستم، جوری که بعضی جاها با لحن حماسی و پرشورش قلبمم رو به هیجان می آورد، جوری که بعضی جاها با طنزش باعث لبخندم می شد و جوری که عاشقانه صحبت می کرد و باعث می شد به وجود عشق ایمان بیارم. داستان در مورد دلاوری های مردی به نام میرمهنا از ریگ هست، میرمهنا وقتی میبینه انگلیسی ها و هلندی ها در حال سواستفاده و غارت جنوب هستند به مقابله باهاشون بر می خیزه و جذابیت داستان اینه که متوازی با داستان میرمهنا قصه حکام دیگه ایران مثل کریم خان زند، آزادخان و شاهرخ میرزا هم روابت میشه، داستان در سال ۱۱۶۶ روایت میشه ، و جوری که داستان ها به موازت هم پیش میرن و با هم مرتبط میشن ، واقعاهنرمندانه هست، و چیزی که ارزش کتاب رو ببشتر می کنه وقتی هستی که نادر ابراهیمی صرف تحقیق درباره میرمهنا و ریگ کرده.شخصیت میرمهنا من رو یاد گالان و سولماز آتش بدون دود می انداخت، همون دیوانگی ها، رام نشدنی بودن ، لحن پر شور و حماسی، وطن پرستی و عاشقانه هاشون.امیدوارم داستان توی ذهنم پررنگ بمونه و زیبایی کتاب رو هیچوقت فراموش نکنم و چه خوب هست وقتی که آدم دشمنی در کشورش داره مثل میرمهنا بتونه بگه:
كتاب «بر جادهها� آبي سرخ» داستان تاريخي بلندي است با پرداختن به دلاوريه� و جسارتها� ميرمهنا، قهرمان جنوب، تصويري ملموس از خاندانها� حاكم بر نواحي جنوب و خراسان، افشاريه و زنديه، ارايه كرده و ضمن آن، از دسيسهگريه� و فتنهانگيزيها� زنان و مردان دربار در روزگار افشاريان، خيانته� و جنايتهايشا� پرده برداشته است.
تلفيق واقعيتها� تاريخي با تخيل و حركت در مسير تحليل حوادث و رخدادهاي پنهان و آشكار، از ارزندگيها� اصلي اين داستان تاريخي است. اين كتاب اثري است داستاني با پس زمينها� تاريخي كه هنرمندي نويسنده در سنخ رمانها� تاريخي، كارش را به شاهكاري ارزشمند و ماندگار تبديل كرده است.
بعد از که این رمان رو خوندم، دیگه نتونستم از هیچ رمان دیگها� اونطور که باید لذت ببرم. هر قهرمانی با میرمهنا مقایسه میش� و هر قلمی با ابراهیمی. چطور میشه این حجم از وطنپرستی� بزرگی و خوی انسانی در یکنف� جمع بشه و شما اینقدر زیبا اون رو توصیف کنی. خوندن این کتاب اتفاق عجیبی تو زندگی بنده بود خیلی عجیب!
برای کسی که با بالا و پایینها� آتش بدون دود همراه شده بود و همراه احساسات مردی در تبعید ابدی حس کرده بود، این کتاب حرف زیادی برای گفتن نداشت، به جز تاریخ و حقایق و شوری که وطن به روحمون میاندازه� که به تنهایی برای این که یه کتاب به حد بینهایت� جذاب بشه کافیه.
قلم، قلم نادر بود، همچنان شورانگیز، سرشار از توصیفات بدیع و همراهکنند� اما در پیرانهتری� وجهه� خودش. نویسنده یه موقعهای� بیشتر از عادت همیشهاش� یادش میرف� که شخصیتها� رو مستقل از خودش ببینه� انگار یهو میرمهنا میرف� توی غالب نادر، میرزا عبدالله میرف� توی غالب میرمهنا و حسن سلطان تبدیل میش� به میرزا عبدالله. (احتمالا خود نویسنده هم متوجه این مسئله شده که هر چند صفحه یک بار به روشها� مختلف یادآوری میکر� که در جنوب همه میرمهنایی دیگرند. اما یادش رفت بگه که میرمهنا رو نادری دیگر خلق کرده.) کتاب پر بود از نصایحی که با زبونی شاعرانه راحتالحلقومت� میش�. شخصیته� یا سیاه سیاه بودن، یا سفید سفید. یا ناگهان از سیاهی و پلیدی تبدیل میشد� به سفیدی میرمهنایی. تنها شخصیت میانه، کریمخا� زند بود به گمونم. که اون هم بالاخره شاه بود و دور از دسترس. این باعث میش� احساس نزدیکی و درک نسبت به شخصیته� از دست بره.
برخلاف کتابها� دیگه� نادر، خوندن کتاب نیاز به تمرکز آنچنان� نداشت� چون مفاهیم دائم تکرار میشدند� اتفاقات چندین بار بیان میشد� و اگه بخش قابل توجهی از کتاب رو هم میگذروند� بدون خوندن، خیلی تفاوت خاصی در مسیر نمیکر�. به جز کتاب چهارم و پنجم که اتفاقات متفاوت و جدید، سریعت� اتفاق میافتاد� و منتظر بیحوصلگ� مخاطب نمینشستن�. کتاب سهلخوا� بود و توی هر نشست به خودت میاومد� و میدید� خیلی راحت بیش از صد صفحها� رو خوندی. اما چه فایده که حوصله� من نمیکشی� که تند تند کتاب رو دستم بگیرم و شوق آنچنا� زیادی برای دونستن ادامه� کتاب نداشتم. (چون میتونست� حدس بزنم که باز هم نتیجهها� تابع از همون اتفاقاتی که قبلا افتادن، پیش میر�. چیز مبهم یا گنگی وجود نداشت از مسیر پیشرفت ماجرا.) و این رو اشکالی از نویسنده و نحوه� پیشرفت ماجرا میدون� نه خود ماجرای تاریخی که به اندازه� کافی بالا و پایین و یکرنگی داشت.
در آخر این که میدون� مجموعه و کتاب پنجم نصفه موندن و هیچوق� فرصتش پیدا نشد که آقای ابراهیمی کاملشون کنه، اما بهترین پایانبند� برای این کتاب اتفاق افتاد، توی اوج اما کامل. راستش یه جورهایی خوشحالم از پایان مجموعه توی این قسمت، چون اگر به خود نویسنده بود تا جایی کتابه� رو کش میدا� که شخصیتها� داستان به کلی جذابیتشون رو از دست میداد�.
از اولین خط کتاب حس کردم بر جاده های آبی سرخ یک شاهکار به تمام معناست...
کتاب مقدمه ای طولانی ولی بسیار جالب و دردناک داشت.
به جرئت میتوانم بگويم خواندن داستان بدون خواندن مقدمه� نه تنها اهمیت واقعه، ارزش کار نادر ابراهیمی و بزرگی میرمهنا را نمیرساند بلکه شاید حتی آن را ذبح کند.
هنگام مطالعه گاهی حس میکردم شعر میخوان� نه نثر مدام از خودم میپرسم این ترکیبات لطیف، عمیق و زیبا از کجا به نادر الهام میشد� است� بارها حین خواندن میگفت� فتبارک الله أحسن الخالقین�. من از خواندن کتاب های ادبی لذت نمیبر� حتی میتوانم بگويم بیشتر حوصله ام را سر میبرن�... اما برجاده های آبی سرخ هم ادبی بود هم نبود... و جملاتش قلب مرا تکان میدا�.
از این مقدمه ها که بگذریم�.
داستان میرمهنا و مهم تر از آن نحوه روایت برای من اعجاب آور بود�
دقایق کلام، ظرائف داستان، شوخ طبعی پنهان و� و� و... جای جای کتاب نکته هایی درباب فن نویسندگی یادداشت کردم تا بعدا رجوع کنم و ببینم مثلأ چطور راوی گاهی از کتاب جدا میشو� و گاهی در روایت محو... چطور چندین داستان و روایت همزمان را کیبومتر ها از هم فاصله دارند پیش میبر� ... چطور فواصل زمانی قصه ها را میچیند که هم به قصه ها خلل وارد نشود و هم قصه ای نصفه نماند و از دیگری جا نیفتد... اگر کتاب را خوانده باشید میدانید چه میگوی�... چندصفحه کنار شاهرخ است و چندي بعد پیش میرمهنا گاهی کنار کریم خان است و اندکی کنار شیخ سعدون... که هرکدام روایت پیچیده و زمان بری دارند که گاهی رعایت تقدم و تاخرشان خیلی سخت میشو�... و من مات این چینش پازل گونه ی جذاب نادرم....
مدت ها بود دلم میخواست درباره اش بنویسم ولی دستم به قلم نمیرف� و هنوز هم نمیرود... انگار که حتی نوشتن درباره اش هم حقش را ضایع میکند�
آخ که چقدر بیشتر دلتنگش شدم.... بعد از تمام کردن بر جاده های آبی سرخ مدتی دستم به هیچ کتابی نمیرفت�
چقدر حرف دارم درباره اش�
و چقدر توصیفش سخت است�
مدت ها بود دلم نخواسته بود کتابی داستانی را دو بار بخوانم�
و حالا بعد از مدت ها حس میکنم تشنه ی میرمهنا هستم.
بر جادهها� آبی سرخ داستان بلندی است از نادر ابراهیمی که با وجود بهره بردن از خیال، حاوی مستندات تاریخی نیز میباش�. این کتاب، بر مجموعه وسیعی از حقایق و شواهد تاریخی قابل توجه استوار است و علاوه بر این، با ارادت کامل به حقیقت به رشته� تحریر درآمده است. خصوصیت اصلی داستان، فرماندها� بی پروا در دریای جنوب است و شاید کمتر کسی اسم او را شنیده باشد اما ایران و مردمش بسیار به او مدیون هستند؛ میرمهنای دغابی. قهرمان ریگ و جنوب کشور که مقابل استعمار انگلستان و هلند ایستاد. مردی که بیگانگان با عناوینی مثل دزد دریایی خلیج فارس، سعی در مخدوش کردن چهره� او داشتند. این کتاب به داستان جنبش ریگ و دلدادگی مردمان آنجا به «وطن» میپرداز�. البته در کنار پرداختن به این جنبش، به حکایت کریم خان زند، شاهرخ شاه، آزاد خان افغان و محمد حسن قاجار نیز پرداخته میشو� که حکایت اصلی ماجرا را زیباتر میکن�. نوع روایتگری او و قطع کردن و ادامه دادن چند ماجرای مرتبط با هم، این اثر را لذتبخشت� کرده بود. صفحاتی از شاهرخ شاه کور میخواندی� و سپس به میانه� لشکر آزاد خان افغان میرسیدی�. شاید تشبیه درست و کاملی نباشد ولی این رفت و برگشته� و وجود شخصیته� و قهرمانها� مختلف در سراسر داستان، من را یاد سریال گات انداخت :))) نادر سعی کرده بود که جنبهها� ملّی و دینی رو با هم در شخصیت اصلی داستان جمع کنه. حب وطن، خواندن نماز شب، دعاهای میرمهنا و توکل او به خدا، جلوهها� زیبایی را به مخاطب داستان نشان میدا�. با وجود اینکه داستان از اواسط کتاب، جذابیت کمتری برایم داشت، بدون اغراق میتوان� بگویم که این کتاب، جذابتری� رمان ایرانیا� بود که خواندم. ای کاش عمر نادر کفاف میدا� که نوشتن این کتاب را تمام کند...
بر جادهها� آبی سرخ تو یه جمله، سرود وطنپرست� و رشادت مردان و زنان کشورمون ایرانه...
داستان در زمانی رخ مید� که ایران بین این پادشاه و اون پادشاه تکهتک� شده و هر کدوم سرشون به کار خودشون گرمه، و اروپاییهای� که تازه سر از خواب طولانیمدتشو� برداشتن و فهمیدن چه گنجی در شرق نهفتهست� حالا چشم به این سرزمین دوختن...
در عهد کریمخا� زند و شاهرخ میرزای افشار، میرمَهنای دوغابی با یاران دلیرش جلوی این ماجراجوییها� هلندیه� و انگلیسیه� سینه سپر میکن�...
و البته، طرف مبارزه نه فقط بیگانه، که نوکران وطنی بیگانهس�...
«در میان ما چه کسی هست که نداند که آنچه ما میکشی� نه مستقیماً از جانبِ اجانب، که از جانبِ سرسپردگانِ ایشان است. ارباب اگر نوکرِ خوشخدمت� حلقهبهگو� نداشته باشد چگونه میتوان� اربابی کند؟ چگونه میتوان� خانه به خانه، سیهبخت� و درماندگی را صاحبخانه کند و صاحبخانهها� راستین را آواره و درمانده کند و به تکدی و خفت بکشاند؟»
و دلیران میرمَهنا حاضرن دریای جنوب با خونشون رنگین بشه ولی تن به این خفت و خواری ندن و دست از این خاک برندارن...
من اصولا از اینکه لحن یه کتاب داستانی، خیلی حالت ادبی داشته باشه خوشم نمیاد و برای همین در برابر خوندن این کتاب مقاومت میکرد� 😅
ولی بالاخره رفتم سراغش و مخصوصا با خوندن قصهٔ پرغصهٔ مقدمه بیشتر مشتاق شدم ماجرای این قهرمان گمنام جنوبی رو بخونم. گمنام هم که میگم برای من و امثال من، و گرنه که همچین کسی هیچوق� گمنام نیست...
بر خلاف تصور اولیهم� از نثر زیبای کتاب لذت بردم. گاهی پیش میاوم� که روند داستان به نظرم کند باشه ولی در نهایت طوری بود که دلم بخواد همچنان با میرمهنا و همراهانش سیر کنم.
گفتگوها، زنده و تأثیرگذار بودن و به آدمها� قصه جون میداد�.
داستان از زاویهٔ دید افراد متعدد و متنوعی روایت میشد� از دوست و دشمن، و وسعتش به پهنای جغرافیای ایران بود.
گاهی در جنوب و روزی در شیراز و گاهی از خراسان سر در میاورد.
اینطوری، ماجرای مردان و زنانی رو روایت میکر� که شاید فرسنگه� با هم فاصله داشتن ولی دلشون همزمان برای ا��ن آب و خاک میتپی�...
وطنپرست� و عشق به خاک وطن تو این کتاب موج میز� و اینقدر با عبارتها� زیبایی توصیف شده بود که بعضی جاها قلبم از شوق لبریز میش� و دلم میخواس� تمام این خاک اجدادی رو یک جا بغل کنم...
خاصیت قلم نادر ابراهیمی، شاعرانهنوشت� و شاعرانهپرداخت� به موضوعات است، علاوه بر ان، عشق به وطن و داشتن اندوهی مقدس به نام میهن، قلم او را زیباتر و نوشتههای� را دلپذیرت� میکن�. بر جادهها� آبی سرخ، هرچند پراکنده بود و گهگا� مدیریت و انسجا��بخش� به نوشتهها� از کنترل نویسنده خارج میش� و با اینک� به اعتقاد من، خوب شروع شد، کشدا� ادامه پیدا کرد و شتابزد� خاتمه، اما ارزش خواندن دارد و ارزش اشک ریختن و عشقورزید� به همت مردان و زنانی که نامشا� در خاطرهه� مانده است؛ به احترام آنان و به احترام نادر ابراهیمی. نکته� منفی و آزاردهنده� کتاب، ویراستاری بیدق� آن است که باعث بدخوانی و کجفهم� میش� و علاوه بر آن حضور غلطها� املایی بود. چند خط از قسمتهای� که برایم محبوبت� بودهاند� در ادامه مینویس�.
«قرنهاس� که ما، ملت فردا هستیم. در زندگی غمانگیزمان� امروز نداریم و همهچیزما� شده: انشاءالل� درست خواهد شد!»
«تشنگی، انسان حقیر حیوانصف� را به آب لجن قانع میکن�.»
«مادر یک اسم نیست، بلکه سمت است، یک وظیفه. مادر باید مادری کند تا مادر باشد، نه آنک� بزاید و بعد هیچ قدمی در راه ساختن فرزندانش برندارد.»
«نخی ناپیدا، از جنس روح هست میان عاشق و معشوق، که عاشق را در یک دریا جمعیت به قطره� عزیز میرسان�.»
این رمان جذاب داستان میرمهنا، مردی که در مقابل غارتگریها� اجانب در جنوب قد علم میکنه رو بیان کرده.
همزمان به وقایعی که در سایر تکه های ایران به دست اداره کننده هاشون رخ میده و روابط میان این وقایع پرداخته شده (از هیچ کدوم این وقایع اطلاع نداشتم).
داستان فوق العادس ... فکر میکنم نادر ابراهیمی مناسب ندیده پایان کار میرمهنا رو بیان کنه... یه سرچ کردم و واقعا تاسف خوردم.... چقدر از تاریخ کشورمون بی اطلاع هستم 😖😖😖
نکته: در جایی از کتاب به قاتل میرمهنا اشاره شده .... اما تو نت نوشته میرمهنا رو والی بغداد کشته ... الان کدومش درسته؟؟؟ اگر کتاب پرمغزی درباره میرمهنا میشناسید ممنون میشم معرفی کنید 🌹
حماسه مردم ایران زمین ۳ داستان موازی از خراسان و شاهرخ شاه افشار، فارس و کریمخان زند، هرمزگان و میرمهنای عزیز که به گونه ای این سه به هم مربوطان�. البته بدگمانی و بدگویی از کریمخان زند خود جای تأمل و بررسی دارد همچنین نشان دادن عیاشی و در عین حال خفّت بعضی شاهان ایرانی بسیار زیبا بود و در پایان وجود دلاور مردانی چون میرمهنای دوغابی که برای بیرون راندان اجانب و ظالمان به مملکت باعث افتخار بوده و با آن همراه می شوید
سعی میکن� همیشه کتاب بخونم؛ ایرانی و خارجی، رمان و داستان، اخلاقی و تاریخی و ... . کتاب خوندن حالم رو خوب میکنه� اما سالها بود که عاشق هیچ کتابی نشده بودم، با واژه واژه اش زندگی نکرده بودم ... حسرت و لذت و تفکر و عشق، همگی باهم، رو تو سطر سطر هیچ کتابی نوش نکرده بودم ... دریغ و صد دریغ که تاریخ و تاریخنویسا� وفا ندارن ... اما با همه� این حرفه� من عاشقِ این کتاب شدم ❤️
منتظر فرصتم که «بر جادهها� آبی سرخ» رو بخونم و حدس میزن� داستانیه که روی من تأثیر زیادی میذار�. ممکنه منو بگیره و طوری بکشونه توی داستان که نتونم به راحتی بیام بیرون. شاید خوندنش رنجآو� باشه و منو مچاله و له کنه. احتمال مید� که یقها� رو سفت بچسبه و حرفاشو سرم داد بکشه. منتظرشم.