این کتاب کوششی است برای بررسی کوتاه تاریخ ادبیات داستانی معاصر ایران. در اینجا گزارش تاریخی جریانه� را به دلیل وابستگی صعود و افول گونهها� ادبی به تحولات سیاسی سودمندتر از دیگر رویهه� دانستیم و بیشتر از نویسندگان صاحب صناعتی یاد کردیم که بر سنت داستاننویس� فارسی تاثیر گذاشتهان�. تاکید بیشتر بر رمان به دلیل غالب بودن این قالب در میان تمامی اشکال ادبی روزگار ماست. در تحلیل رمان هم بر دو گرایش مرتبط با ادبیات تکیه کردیم و از برخی ابزارهای آنه� در حد مقدور سود جستیم؛ یکی روایتشناس� و دیگری جامعهشناس� ادبیات؛ اولی جنبهها� شکلی و دومی جنبهها� محتوایی تحلیل را پوشش میدهند� اولی بیشتر به سراغ پیرنگ میرو� و دومی بیشتر با کنش اجتماعی شخصیت� در پیرنگ سروکار دارد؛ دو سازها� که وجه اصلی تمایز رمان را با قصه و سایر شکلها� روایی مشخص میکن�. در روایتشناس� بیشتر از رویکردهای شناختهشده� روایتشناسا� ساختارگرا بهره بردیم و در جامعهشناس� ادبیات به کاربردی ساده از مفهوم قهرمان مسئلهدا� از منظر گئورگ لوکاچ و لوسین گلدمن فارغ از پیچیدگیها� آنه� بسنده کردیم.
راستش نمیدان� کتابهای� با چنین شکل و شالودها� در بازار انتشارات ِ غرب وجود دارند یا نه، اگر آری؛ من برنخوردها�. من اینگون� کتابه� را جعلی میدان� از لحاظ ساختار و موضوعات بررسیشا�. منظور کتابهایی� است که درشان «همهچیز� ِ یک پدیده� گسترده را «یک نفر� بررسی میکن�: خطوط ِ بررسی ِ جریانشناختی� سبکشناختی� روایتشناختی� جامعهشناخت� و سیاسی که یکدیگر را در محورهای نامعلومی قطع میکنن� و بر کتاب قالب زده میشون�. منظورم آثاری مختصر (مثلاً در دویست و دوازده صفحه) است که تولیدات ادبیات داستانی فارسی را در یک بازه� فراخ (مثلاً صد و پنجاه و هفت ساله) بررسی میکنند� در «همه� زمینهها»� توسط «یک مولف». اما اگر این مساله را ایراد تلقی کنیم، ایرادی است که بر همه� یا غالبِ تولیدات ما پیرامون ِ شعر و داستان معاصر وجود دارد.
نهایتاً، در مقایسه با سایر پروژهها� اینچنین� روی داستان معاصر فارسی (بجز قصهنویس� ِ براهنی، و همچون صدسال داستاننویسی� میرعابدینی و کار ِ آقای تسلیمی)، این کتاب جای دفاع دارد؛ بهخاط� ِ ساختار ِ منظمترش� حرفها� ناگفته و دقیقتر� که میزن� و فضل اختصار آن. پس یک ایراد کلّی به کتاب حاضر وارد است که تنها برای این کتاب نیست و اما ایرادات جزئی: گذشته از اغلاط ِ ویرایشی، قالب کردن و پافشاری بر دستهبند� ِ یکپارچه در مورد آثار ِ هر عصر و کم پرداختن به میراث ادبیات چپ، شبها� شعر خوشه، شبها� گوته و قتلها� زنجیرها� ِ نویسندگان، آوردن دیدگاهها� ذوقی که فلان� داستان بهترین/ دشوارترین/ خوشخوانتری�/ سادهتری� داستان از مجموعه/ نویسندها� است و این کارِ نویسنده بهترین کارش است چون که من اینطور فکر میکن� و به نظرم میاید و حرفها� کلیا� که نظر به بسندگی متن ندارند، بنده ایراد جزئی� و بخصوصی در این کتاب نیافتم؛ مولف از پس ِ هدفی که برای کتاب در مقدّمه طرح شده برآمده است و مخاطبش _دانشآموزا� علوم انسانی، داوطلبان المپیاد ادبی، مخاطبان عام ادبیات داستانی_ را راضی میکن� ولی برای آنکه بها� «اکتفا» شود مناسب نیست؛ که هیچچی� برای اکتفا کردن مناسب نیست.
مراحل بررسی ِ داستانها� یک دوره آشکارا منظمت� از کار ِ میرعابدینی است (نظمِ کار ِ کتاب حاضر نسبت به همتایانش با نظر به فهرست آن هم مشخص است و اگر دستهبندیا� را هم غالب میکند� غلبها� منظم است نه آنکه آش ِ درهمجو� و متقاطعی از نگاهِ سیاسی، فردی، بومی و الخ را در دامن خواننده بریزد)، ارجاعات ِ دقیق و آماری به منابع و مولفان گوناگون در هر طیف و دستها� از محاسن کتاب بود به زعم بنده. در کنار همه� این حرفها� شخصاً به شخصِ محمد راغب در زمینه� روایتشناس� و داستان معاصر خوشبی� هستم.