از همان اولین داستان «حرف اول اسمش نون بود» که بهشکل� طنزآمیز و درعینحا� با تهمایها� از تلخی به تبعات داستاننویس� در محیطی شهرستانی میپرداز� میشو� دید که خیاوی در این مجموعه مشغول بازنگری مسیری است که تاکنون آمده است. آیا نگرانیها� مردِ تکافتاده� شهرستانی مجموعه� خیاوی سرانجامی خوش خواهند داشت؟
حافظ خیاوی در داستانها� بههمپیوستها� که در مجموعه� «حرف اول اسمش نون بود» گردآوری شدهان� بهسرا� زیست شهرستانی رفته است. در این مجموعه سختیه� و سرخوشیها� زیستن در یک شهر کوچک برای فردی که کمی از محیط خود کنده است و روحیات و رفتارش چندان شبیه به همگان نیست یکی از مهمتری� دستمایهها� خیاوی بوده است. خانواده، اجتماع و نسبت آنه� با فردیت نویسندها� شهرستانی که نوعی تکافتادگ� را تجربه میکن� دستمایها� شده برای نوشتن داستانهای� صادق و لطیف که بیخودنمای� پر هستند از ظرافتها� تکنیکی.
مجموع هشت داستان کوتاه دنباله داراززندگی نویسنده ای در"مشگین شهر " . ملاحظاتی که درداستانهایش براوتحمیل می شود. تحمیل ها یی فراتر از عناصرِنفوذ رسمی که شامل مردم عادی وحتی خودسانسوری نویسنده است . ذهنش در روایت داستانها ، بلاوقفه ازماجرایی به ماجرای دیگر و از این خاطره به دیگری می رود وهرچه به ذهنش می رسد را مثل شخصی بدون تمرکز ومبتلا به پرش فکرروایت میکند . اعلام میکند که بعضی شخصیتها را فقط با حرف اول اسمشان معرفی خواهد کرد و.. خونسرداست ومهربان و درمتن زندگی مردم "خیاو" با آنهاست .با رذالتها ، دروغها ، خوبیها ..بدون قضاوت وبانوعی نگاه مهربانانه وطنز. کتاب جمع وجور، مختصرومفید ، بدون زیاده گویی. یکی دو اشتباه کوچک املایی انشایی داشت که حتما درچاپهای بعدی اصلاح خواهد شد:
وقتی برسد به درخت های گیلاس که آن گوشه ، کناردیواربود، گیلاس های سرخ وزردی که ازپوست درختشان هم شیره می زد بیرون که زنبورها دورش وزوز می کردند همیشه وحتما" دهانش آب می افتد و...
وآن شب قهرنمی کرد بامن و شب که می خوابیدیم قصه " من ایدیم ، هادییدی ، هودییدی " رامی گفت ودستش رابه پشتم می کشید مثل همیشه ..