لیلی گلستان (زادهٔ ۲۳ تیر ۱۳۲۳) مترجم و گالریدا� ایرانی، دختر ابراهیم گلستان و فخری گلستان و خواهر کاوه گلستان است. با نعمت حقیقی ازدواج کرد و چند سال با هم زندگی کردند که حاصلا� سه فرزند است: مانی، صنم، محمود. او عضو کانون نویسندگان ایران است.
Lili Golestan (born in 1944) is an Iranian translator, and owner and artistic director of the Golestan Gallery in Tehran. She is the daughter of the filmmaker and writer Ebrahim Golestan and the sister of photojournalist Kaveh Golestan.
هدیه ای که از خود خانم گلستان بدستم رسید و از این جهت واقعا برام ارزشمند بود... مجموعه ای از نوشتارها، یادداشت ها و مصاحبه های خانم گلستان در کتابها و جراید مختلف... خیلی از یادداشت ها حرفهای جالبی برای گفتن داشتن و میشد ازشون خیلی آموخت. اما بعضی ها مربوط به موضوع یا شخص خاصی بودند که بنظرم میتونست منقضی بشه با گذر زمان و چندان برای من جالب نبود که توی کتاب بیاد. اما ویراستاری کتاب بشدت ضعیف بود. انتظار این چنین کار ضعیفی از نظر ویراستاری رو نداشتم واقعا...
لیلی گلستان نامی آشناست. حتی همین جمله اول این یادداشت هم آشناست. گلستان برای آشناشدن و آشناماندن در حافظه تاریخی نامش برای اهالی ادبیات و هنر مسیر سختی را پیموده است. نه اشتباه نکنید! مراد من نحوه فعالیته� و جزئیات رزومه کاری او نیست. یعنی حداقل من در این بخش از یادداشتم نظر به آن ندارم. سختی کار لیلی گلستان خروج از زیر سایه نام پدر و برادر و همسر است. دختر ابراهیم گلستان، خواهر کاوه و همسر نعمت حقیقی بودن هر کدامش به تنهایی میتوانس� همه زندگی حرفها� او را زیر سایه ببرد و یا تحتتاثی� قرار بدهد. آنطو� که هویت مستقل او را با آسیب مواجه سازد.
باری به هر حال لیلی گلستان سالهاس� که تشخص حرفها� خودش را دارد و سالیانی است که نام خودش تبدیل به یک نشان شده است و همه اینه� علیرغ� نقدهایی است که میتوا� به آثارش داشت مانند هر آدم مستقل دیگری که سالهاس� کار میکن� و میتوا� آثارش را نقد کرد.
لیلی گلستان به خودیخو� شخصیت جذابی دارد. بخشی از این جذابیت به همه آن چیزهایی باز میگرد� که او از طریق وراثت به آنها دست یافته است یعنی همه آن تجربیاتی که او در قالب معاشرت� در بچگی و نوجوانی و جوانی به واسطه شخصیت پدرش با اهالی فرهنگ و هنر به دست آورده است. بخشی دیگر از این جذابیت به یک خصوصیت بارز اخلاقی او باز میگرد�. گلستان اهل حرف زدن است. آدم گفتن است. او حتی در روایت از خودش هم اهل سانسور نیست. صادق و صریح است. ابائی از گفتن علت متارکه با همسرش ندارد. هیچ ترسی از گفتن حضور فروغ در زندگی پدرش ندارد. اینها میتوان� حرفها� خالهزنک� و مبتذل و زرد تلقی گردد. اما حقیقت آن است که برای آدمها� اهل هنر و ادبیات این عشق، فرقت و هجرانه� سازنده بخشی از جریان کاریشا� است. در واقع هنرمند با گذر و عبور از رنجه� و با تاثیر از آنها دست به آفرینش میزن�. این آفرینش میتوان� تابلوهای نقاشی ایران درودی باشد، یا شعرهای فروغ، یا داستانها� سیمین دانشور و یا ترجمهها� لیلی گلستان باشد.
گلستان از قضاوت شدن نمیترس�. آنچه موجب صراحت گلستان است همین عدم ترس است. واهمه ندارد از اینکه انگ بخورد. او اهل نوشتن و اهل حرف زدن است خوب و روان وصمیمی حرف میزن� حرفها� او در مخاطب احساس همدلی ایجاد میکن�. خب همه اینه� درکنار کار ترجمه و گالریدار� یعنی که او سوژه مناسبی است برای مصاحبه سراغش بروند و از او بخواهند که در فلان ویژهنام� و یا روزنامه یادداشت بنویسد.
مجموعه یادداشتها� «حال حیرت» جدیدترین کتاب است که نام لیلی گلستان به عنوان نویسنده روی جلد آن آمده است. خود گلستان در مقدمه کتاب میگوی�: «این کتاب باز همان نوشتهه� و گفتگوهایم در جراید است».
«حال حیرت» کتابی کشکولوا� است. وجهخاطرهنگاریا� بر وجوه دیگر آن غلبه دارد. در این کتاب همه نوع یادداشتی به چشم میخور�. از یک یادداشت کوتاه درباره یک تئاتر بگیرید تا گزیدها� از یک میزگرد در یک سالنامه و یادداشت درباره گذران اوقات فراغت نداشته. شاید یکی از وجوه جذابیت برای خواننده همین فرم کشکولگو� آن است. همین فرم، امکانی را برای خواننده فراهم کرده تا شاید خودش را درون یکی از یادداشته� ببیند. خاصه آنکه نویسنده زن است و با همه زنانگیا� قلم به دست میگیر� و مینویس�.
به عنوان نمونه وقتی مانند زنان دیگر بار زندگی برای او سخت و سنگین میشو� مثل هر زن دیگری شروع میکن� غر زدن به خودش که تو حمالی و همه عمرت حمالی کردها�. این دقیقا همان وجه زندگیسا� زنانها� است که همه ما در خانه با مادرمان تجربه کردهای�. این بعد از زنانگی به هیچ عنوان تحتتاثی� هیچ مدرک تحصیلی و کار فرهنگی و هنری قرار نمیگیر�. زیرا امری فطری است که امکان کم و زیاد شدنش در زنان متفاوت، بسیار است اما امکان محوش وجود ندارد. زنان هر جای جهان باشند زن و مادرند. این برای خواننده ایرانی میتوان� جذاب باشد که زن حتی اگر متعلق به طبقه روشنفکر جامعه باشد و کاروبارش فرهنگ و هنر هم باشد در نهایت زن است. به این عبارت توجه کنید: «گفتم بدبخت بیچاره همیشه حمال بودی همیشه حمل کردی اول بچها� را بعد دوقلوهایت را بعد کتابفروش� داشتی و کتابه� را و بعد تابلوفروشی داشتی و تابلوها را. حمل. حامل. حمال از صبح تا شام مشغول صرف این فعل هستم.»
لیلی گلستان هم که باشی یک تاسکبا� با شیوه پخت مختص به خودت داری که اگر پایش بیفتد حاضری دستور پخت و حتی سِرو آن را سخاوتمندانه در اختیار خوانندگان قرار بدهی. حالا شاید این وسط یکی هم پیدا بشود و بگوید لیلی گلستان رسما دارد از حرفها� زنانه و سطحی در قالب کتاب کاسبی میکن�. این بستگی به شما و نگاه و انتظارتان از اثر دارد.
من تصور میکن� همه زنان ایرانی نیاز به صراحت و شجاعت گلستان دارند. صراحت و شجاعت در روایت خودش و زخمه� و خستگیهای�. به هر حال آنچه که جالب توجه است این است که گلستان از زخمه� عبور کرده است. از زخم پدربدخلق، ادای روشنفکرمابانه مادر سنتی، از حضور زنی شاعر و روشنفکر که به قول خودش آویزان پدرش شده بود و از رنج جداشدن از همسری که شش سال عاشقانه با او زندگی کرده بود اما در یک بزنگاهی دریافته بود نعمت، همسرش یک زندگی دیگر در دنیای خودش دارد پس سه بچه را برداشت و رفت برای ساختن آنچه از زندگی انتظار داشت. «حال حیرت» و اصلا حرفها� گلستان پلی است برای فهم این حرکت.
هرچند «حال حیرت» تنها مکتوبی نیست که گلستان در آن از خودش گفته است. اگر شما از لیلی گلستان پیش از این کتاب مصاحبه او در پروژه تاریخ شفاهی ادبیات معاصر ایران که توسط نشر ثالث منتشر شده است و سخنرانی او در «تد اکس» تهران با عنوان «خواستم، شد» و مجموعه یادداشتهای� با عنوان آنچنا� که بودیم را خوانده و شنیده باشید، باید بگویم «حال حیرت» هیچ آن و لحظها� ندارد که برای خواننده، جدید و یا محل تأمل باشد. حرفه� همان حرفها� سابق است. حتی حال کتاب هم خالی از حیرت است. هر چند گلستان در ابتدای کتاب میگوی� عنوان کتاب را از یکی از اشعار حافظ گرفته است.
عشق تو نهال حیرت آمد
وصل تو کمال حیرت آمد
بس غرقه حال وصل کاخر
هم بر سر حال حیرت آمد
اما «حال حیرت» برای خوانندها� که با گلستان آشناست فاقد هرگونه حال و نکته حیرتانگی� است. هر چند که او کماکان کار میکن� و همیشه راجع به پروژه و کارهایش مورد سوال قرار میگیر� و صحبت میکن�. خود لیلی گلستان میگوی� که کتاب باید چیزی به تو بیفزاید اما «حال حیرت» فاقد این خصوصیت است. حتی میتوان� تکرار مکررات باشد. هم حالش و هم زبانش و هم برخی حرفه�. انتشار یادداشته� بدون هیچ ترتیب و نظم خاصی است. یعنی از انضباط زمانی خاصی هم پیروی نمیکن� مثلا یادداشت متعلق به دهه نود پیش از یادداشت متعلق به دهه پنجاه آمده است و علتش هم مشخص نیست. متن به لحاظ ساختاری شلخته است. اغلاط تایپی، اشتباه قرار گرفتن گیومهه� از جمله انتقاداتی است که به کتاب وارد است.
در پایان باید بگویم همه انتقاداتی که به «حال حیرت» وارد است، خواندنش خالی از لطف نیست.
چه وقت میخواهی� متوجه شویم که در هنر اگر ساختارشکنی نشود، اگر ابداع نشود، اگر جسارت و شهامت و هوای تازه نباشد، پیشرفتی حاصل نخواهد شد. چرا باید هنوز برای قضاوت کردن در همان چارچوب پوسیده و زهوار دررفته و رُمبیده بر سرمان باقی مانده باشیم./
مجموعها� از مصاحبهها� مطبوعات با لیلی گلستان در قالب یک کتاب جمع شده... اگر میش� 2.5 میداد�. همیشه خوندن سرگذشتنامهه� و مصاحبههای� که تکههای� -هرچند کوچک- از زندگی خصوصی نویسندگان، هنرمندان، اندیشمندان و... رو، رو میکن� دوست داشتها�.