ŷ

Jump to ratings and reviews
Rate this book

روي پل آلما چه مي‌كني� خانم؟

Rate this book

80 pages, Paperback

First published January 1, 2009

14 people want to read

About the author

آزاده طاهایی

3books14followers

Ratings & Reviews

What do you think?
Rate this book

Friends & Following

Create a free account to discover what your friends think of this book!

Community Reviews

5 stars
1 (14%)
4 stars
4 (57%)
3 stars
2 (28%)
2 stars
0 (0%)
1 star
0 (0%)
Displaying 1 - 3 of 3 reviews
Profile Image for Saman.
1,168 reviews1,072 followers
Read
April 5, 2010

قرار گذاشتن آسان است
و ب هم زدنِ قرار
ب خدا
از آن هم آسان‌ت�
با این خیال
یک روز با زندگی قرار گذاشتم
ساده بود:
روزا
سرِ قرار با هم می‌نشستی�
فنجان � فنجان
چای می‌نوشیدی�
و
بشقاب � بشقاب
گپ می‌زدی�
روزی دیگر
خواستم
قرار را ب هم بزنم
با زندگی بی‌قرا� شوم
نشد!
نمی‌ش�!
یک کتری
نفرت می‌خواه�
و
یک قاشق چایخوری
شامت
ک
ندارم


Profile Image for Maryam.
182 reviews48 followers
March 2, 2015
فریاد یک زن در افق
وصدای گام های مردی ک
تنهایی اش را هر صبح
با خود ب تپه ها میبرد
مادر
آنچه را ک در طشت با آب و صابون چنگ می زدی
کودکی من بود
پیراهنی آویخته بر طناب
انسانی آویزان از طناب
وباد
ک بیرحمانه
می وزید و می وزید
و در لابلای
آستین ها دست ها پاها
می پیچید
صدای برخورد
شیروانی شب راه
راه جامانده در خلوت حیاط
راه جا مانده در دفترهای چرک نویس حساب
راه منتظر در راه
وگرب های ولگرد و مست
ک نشان راه گم شده را از ستاره ها می پرسیدند
برای من چیزی باقی نمانده است
جز صدای گام های مردی
ک هر صبح
تنهایی اش را با خود ب تپه ها می برد
وشب با گرده ای نان
وپاکتی از میوه های خسته
ب خانه باز می گشت
Profile Image for ZaRi.
2,319 reviews850 followers
Read
August 24, 2015
«مرد
مرد است»

مرد
مرد است
اما
مچنان پشت پنجره ایستاد
مغرور
مطمئن
ب
خیابان نگاه می‌کن�
چه روز
زیبایی!

مرد
مرد است
حالاست
ک بوی عفن
از همه
جا بیرون بزند:
از
باغچ
از راه
پل

ازمیان
ملافه‌ها� درهم پیچیده
لباسا�
اتو شده
از میان
پیراهن‌ه� و شلوارها
از
آلبوم عکس‌ها� خانوادگی
از
حافظه‌� اتاق
و با
این حال
مرد
مچنان
ایستاد
استوار
بی
تفاوت
مغرور
و می‌گوی�:
ی!
احمق نشو!

زانو می‌زن�
و از
روی زمین
تک‌تک‌ها�
حماقت را
جمع می‌کن�

ما احمق‌ای�
و این
حقیقت محض است
من همان‌قد�
ب حماقت‌ا� معترض‌ا�
ک ب
مردن‌ا�
و ب
گیجی و سنگینی این لحظه
ک زیر
انگشتان‌ا� جان می‌ده�

مردم
اما
مدت�
پیش از این
مرد
بود
نمی‌تواند�
نمی‌خواه�
اما
مرگ‌ا�
را بپذیرد
Displaying 1 - 3 of 3 reviews

Can't find what you're looking for?

Get help and learn more about the design.