(Shams Langeroody) محمد شمس لنگرودی (زاده ۲۶ آبان ۱۳۲۹) شاعر معاصر ایرانی و از اعضای کانون نویسندگان ایران است. او فرزند آیت الله جعفر شمس لنگرودی است که مدت ۲۵ سال امامت جمعه لنگرود را بر عهده داشت. وی استاد دانشگاه بوده و تاریخ هنر درس میده�.
عنوان: جشن ناپیدا؛ شاعر: شمس لنگرودی؛ تهران، نشر چشمه، 1367، در 144 ص؛ موضوع: شعر شاعران ایرانی قرن 20 م تو را ندیدم دلم به بوی تو آغشته است. سپیده دمان کلمات سرگردان برمیخیزند و خواب آلوده دهان مرا میجویند!؛ کجای جهان رفته ای؟ بازنمیگردی، میدانم! نشان قدمهایت چون دام پرندگان همه سویی ریخته است.؛ بازنمیگردی، میدانم! و شعر چون گنجشک بخارآلودی بر بام زمستانی به پاره یخی بدل خواهد شد.؛ من این راه دراز را آمده ام که تو را ببینم. زمین شخم زده را دیده ام، پاره خشت و ماه بریده را دیده ام، شگفت کودکان و پایمال علفها را دیده ام، سایبانی خاک و شعله ی آه را دیده ام، باد را دیده ام؛ و تو را ندیدم ...؛
- پسرم ، ببين چه كسي به در مي كوبد - در باز است پدر - نگاه كن ، چه كسي به جانب آشپزخانه قدم بر مي دارد چه كسي چاقوها را تيز مي كند - در آشپزخان� كسي نيست پدر - اين لكه هاي برف و علف پس چيست جا پنجه هاي گل آلودي كه تكان مي خورند . خم شده در كف اندوهبارش ، احساس مي كند ، گلويش درهم مي فشرد . - پسرم ، بيا و پنجه ي تاريك را از حنجره ام دور كن ! - جز ملحفه ي سفيد و چهره ي برف آلودت چيزي نمي بينم پدر .
من این راه دراز را آمدها� که تو را ببینم زمین شخمزد� را دیدها� پاره خشت و ماه بریده را دیدها� شگفت کودکان و پایمال علفه� را دیدها� سایهبان� خاک و شعله� آه را دیدها� باد را دیدها� و تو را ندیدم
این اولین مواجهه� من با شعرِ شمس لنگرودی و زبان و تفکرش بود. این مجموعه شعر رو برای سومین بار شروع کردم و بالاخره تونستم به اتمام برسونم. دو بار قبل، به دلیل تازه بودن فضای ذهنی شاعر و زبان شعرها، نتونستم بیش از نیمه� کتاب جلو برم. اما بار دوم و بالاخره بار سوم که با دقت بیشتری اشعار رو مطالعه کردم، به کشف و دریافت چیزهای جالبی از دنیای شعریِ شمس رسیدم.