رسول یونان (زاده ۱۳۴۸) شاعر، نویسنده و مترجم ایرانی است. او در دهکدها� در کنار دریاچه ارومیه به دنیا آمد. هماکنو� ساکن تهران است. او تاکنون چند دفتر شعر به چاپ رسانده است. گزیدها� از دو دفتر شعر رسول یونان با عنوان «رودی که از تابلوهای نقاشی می گذشت» توسط واهه آرمن به زبان ارمنی ترجمه شده و در تهران به چاپ رسیده است. آثاری از او نیز توسط مریوان حلبچها� به کردی سورانی ترجمه شدهاس�. او از داوران جایزه ادبی والس بوده است.
عشق ما به پایان رسید اشیا و جهان به واقعیت خود برگشتند پرده های رویا کنار رفت و شهر با تمام زشتی هایش در قاب پنجره نشست عشق ما به پایان رسید و شعر تبدیل شد به نثر
بعد از این روزها عادی و آوازها معمولی ست. ماه دیگر فقط ماه است. دریای رویا نیست. بعد از این همه چیز معنای خاص خودش را دارد و زندگی را فقط آتشی می تواند گرم کند که به معنای واقعی آتش است.
رسول یونان، چرا دلت گرفته؟ مگر طبیعت برایت ننواخت؟ مگر بوی پیراهن دریا برای تسکینت کافی نبود؟ چرا از خواب هایت بیدار نمی شوی؟ دریا در گوشت چه زمزمه کرد که جیغ مرغابیان دریایی را هم نشنیده میگیری؟ دیدگاهت را به مرگ می ستایم، مرگ برایت بخشی از مرگست. مرگ های بی انتها، مثل مهره های دومینو، نامش را زندگی گذاشتند از رفتن می هراسی، چرا؟ مگر کوچ پرستوها دست خودشان است؟ مگر چمدانت چرخ هایش شکسته؟ مگر چترت آب پس می دهد؟ پس چرا بزرگ ترین کابوست قطار هایند؟ اگر تو نخندی و شعر نخوانی، چ کسی حرف لاله هارا بازگو می کند؟
جدی میگم، یه رسول یونان ناامید مثل یه یونیکورن بدون شاخه (اصلا هم های نیستم)
عنوان: پایین آوردن پیانو از پلهها� یک هتل یخی؛ شاعر: رسول یونان؛ تهران، افکار، 1388، در 111 ص؛ چاپ دوم 1388؛ شابک: 9789642280032؛ موضوع: شعر شاعران معاصر ایرانی قرن 21 م
بدهکار هیچ کس نیستم جز همین ماه که از پشت میله ها میگذرد که میتوانست از اینجا نگذرد و جایی دیگر مثلآ در وسط دریایی خیال انگیز بچسبد به شیشه کابین یک تاجر پول دار بدهکار هیچ کس نیستم جز همین ماه که تو را به یادم میآورد
هواپیماها می گذرند هر چه فریاد می کشیم کسی نمی شنود گیر افتاده ایم در این بیابان چاره ای جز شکار تو نداریم ای خرگوش زیبا ما را ببخش!
اینجا دیگه اوج یونانِ ، از لحاظ خلاقیت در تعابیر و مضامین ، جاییِ که یونان خودِ شاعرش را پیدا کردهس� به ثبات رسیدهس� و دارد خلق میکند .
در کافه ها هدر رفتم مثل قهوه ای که بر می گردد در سینماها حذف شدم مثل پلان های بد فیلم خیابان ها مرا به اداره پلیس بردند وهنوز این کابوس ادامه دارد پادشای دریا را شلاق می زند تا رامش کند ماهیان جیغ می کشند می ترسم یخ می زنم می میرم اما از خواب بیدار نمی شوم
معمولا از هر مجموعه شعر یک یا دو شعرش را می پسندم اما در مورد این کتاب باید بگویم تقریبا تمام شعرهایش را دوست داشتم. همه شعرها ساده، دلنشین و کاملا ملموس هستند مثلا این شعر خیلی زیبا و با نکته سنجی خاص شاعر بیان شده
کاش در خانه خود نشسته بودیم و هوای سفر نمی کردیم جاده های دنیا از کف دست تو می گذشتند به موهایت که دست کشیدی ما در تاریکی گم شدیم
ویا این شعر
اگر مرا دوست نداشته باشی دراز می کشم و می میرم مرگ نه سفری بی بازگشت است و نه ناگهان محو شدن مرگ دوست نداشتن توست درست آن موقع که باید دوست بداری
رسول یونان شاعری که به طبیعت با دیدی متفاوت نگاه می کنه و زیبایی و سادگی اشعارش هیجان انگیز و دوست داشتنی ست... استفاده از ترکیبات نو و فضاهایی که در ذهن مخاطب در بیشتر مواقع به عادت تبدیل شده خیلی نو و زیبایی گیرایی داره
1.5 Is there anything special about these kinda poems that I don't understand?
ولی این رو خیلی دوست بداشتم: در آنسو� دنیا زاده شده بودی دور بودی مثل تمام آرزوها و ریل در مه زنگ زده بودند هیچ قطاری حاضر نبود مرا به تو برساند من به تو نرسیدم من به حرفی تازه در عشق نرسیدم و در ادامه خوابها� من هرگز خورشیدی طلوع نکرد :)
یک سوم پایانی کتاب رو درک نمیکردم، لااقل هیچ حسی رو در من برنمیانگیخ�! اما خب شعر خوب هم کم نداشت. رسول یونان خیلی ساده مینویسه و احتمال اینکه شعری مناسب حالت داخل کتاباش پیدا کنی کم نیست.
در آینه ها جاده هایی شگفت انگیز به چشم میخور� اگر پا به آینه ها بگذاری طعم واقعی سفر را خواهی چشید و خواهی فهمید که انسان چگونه می تواند تک و تنها بدون همراهی خود به سفر برود پا به آینه ها بگذار! فرشتگان فانوس به دستت خواهند داد!