Tout le monde est occupe: roman, 1999, Christian Bobin عنوان: همه گرفتارند؛ نویسنده: کریستین بوبن؛ مترجم: نگار صدفی؛ تهران، ماه ریز، 1382، در 92 ص، شابک: 9647729057؛ داستانهای نویسندگان فرانسوی قرن 20 م
Christian Bobin is a French author and poet. He received the 1993 Prix des Deux Magots for the book Le Très-Bas (translated into English in 1997 by Michael H. Kohn and published under two titles: The Secret of Francis of Assisi: A Meditation and The Very Lowly
Tout le monde est occupe: roman, 1999, Christian Bobin تاریخ نخستین خوانش: سوم دسامبر سال 2004 میلادی عنوان: همه گرفتارند؛ نویسنده: کریستین بوبن؛ مترجم: نگار صدفی؛ تهران، ماه ریز، 1382، در 92 ص، شابک: 9647729057؛ داستانهای نویسندگان فرانسوی قرن 20 م نقل از متن: مراسم ازدواج معمول. اول شهرداری، سپس کلیسا. شهرداری بی� عیب، همه چیز کامل است. آرام، سرد و جمهوریمداران�. شهردار در تعطیلات است. معاون فرهنگی جانشینش شده� است. زخم معده دارد و دختر بزرگی که به زودی برای ادامه ی تحصیل در استرالیا، او را ترک خواهد کرد، و زنی که هر سه� شنبه شب، با همان معشوقی که از دوازده سال پیش دارد، به او خیانت میکن�. معاون فرهنگی اعتقادی به فضیلت ازدواج ندارد. ایرادی هم� ندارد، کسی هم از او نخواسته� است که اعتقاد داشته� باشد، فقط از او خواسته شده� است که چند بند قانون را، بدون هیچ آهنگ خاصی در صدا، مخصوصاً بدون هیچ آهنگی در صدا تکرار کند. خیلی خوب از پس این کار برآمد. یک ساعت بعد، کلیسا است. پس از قانون، نوبت رحمت الهی است. پایان نقل. ا. شربیانی
«ما با هم ازدواج کردیم و شب عروسی، من ترکش کردم. مانژ، تو مادر بسیار تند و تیزی داری. دیدن آینده موهبتی است که خیلی بیشتر از آنک� تصور میکنی� رایج است: تمام عشاق از چنین موهبتی برخوردارند. همیشه میدانی� با چه کسی ازدواج میکنی�. میدانی� -یا حس میکنیم� هرجور دوست داری- زندگیمان با او چطور خواهد بود. اما گاهی اوقات، عشق آنقد� قوی است که کاری نمیتوا� کرد: انسان میتوان� بهراحتی� با آگاهی تمام به سمت بدبختی خود برود. شب عروسی، متوجه شدم که سالها� بعدم چگونه خواهد بود، فهمیدم که در آن زندگی مانند ماهی بیرون از آب خواهم بود. تقصیر پدرت نبود. در اینجو� داستانها� کسی مقصر نیست. قضیه مربوط به آدمهای� میشو� که نمیتوانن� یا هرگز نخواهند توانست در یک عنصر واحد زندگی کنند. هوا برای ماهیگیر خوب است نه ماهی. نمیدان� چه بر سر پدرت آمد. فقط میتوان� از خوبیهای� برایت بگویم.»
«برای پاک کردن کتابه� کافی است آنه� را باز نکنیم. آدمه� هم همینطو�: برای محو کردنشا� کافی است هرگز با آنه� صحبت نکنیم.»
یا
«بعضی آدمه� شما را از خودتان رها میکنن�. بهقد� دیدن یک درخت گیلاس پرشکوفه یا بچه گربها� که دنبال دمش میدود� این کار را طبیعی انجام میدهن�. حرفه اصلی این آدمه� حضور داشتن است.»
"Tout le monde est occupé" est un autre livre de cet auteur que j'ai lu . Petit roman vite lu ,lumineux, joyeux mais un brin déstabilisant. C'est simple : c'est exactement comme ça que je voudrais aimer, comprendre, dessiner, regarder, dire, faire, écrire, penser, rêver. Je voulais un livre qui me fasse du bien, et m'aère un peu la tête : je l'ai encore une fois trouvé auprès de Christian Bobin. Et maintenant... je crois que je vais le relire dans la foulée, et le déguster, au lieu de le dévorer comme je viens de le faire. Cela m'a fait pleurer et rire. La conversation entre Van Gogh et Rembrandt est tout simplement incroyable. Merci pour tout, mon chère Christian Bobin* درباره آرین دختری است که سه بار عاشق می شود و در پی ازدواج سه گونه زندگی را تجربه ميکند و صاحب فرزندان مختلف می شود. دختر اولی مانژ به معنای چرخ و فلک عاشق نقاشی است و از پدری ماهی گیر. پسر دوم تامبور به معنای طبل از پدری لوله کش که عاشق اختراع است و دختر سوم کروت به معنای میگو دختری عاشق رقص که فرزند معلمی به نام آرمان، کسی که عشق آرین می شود. قسمت هایی از کتاب: گاهی اوقات عشق آن قدر قوی است که کاری نمی توان کرد : انسان می تواند به راحتی با آگاهی تمام به سمت بدبختی خود برود.
حدس زدن آینده کار سختی نیست . حدس زدن چیزی که در گذشته اتفاق افتاده بسیار سخت تر و جالب تر است .
برای پاک کردن کتاب ها کافی ست که هرگز لای آنها را باز نکنیم، مردم هم خمین گونه هستند; برای پاک کردن آن ها کتفی ست که با آن ها حرف نزنیم.
عشق اتفاق کوچکی است که عواقب وحشتناکی دارد. این حرف آقای لوسين است. دیگر سربازهای سُربي جمع نمیکند، به جای آن نظریه هایی درباره عشق را جمع میکند. معاشرت با فلاسفه باعث سرگیجه می شود.
هیچ کس لوله کش نیست، حتی یک لوله کش. هیچ کس آن چیزی نیست که برای پول درآوردن انجام می دهد
چند وقت پیش که کتاب "مردی که همه چیز همه چیز داشت" رو خوندم نهایت تونستم بهش دو ستاره بدم و حس کردم نویسنده شوخیش گرفته و دچار هذیان شده که تونسته اون کتاب رو بنویسه. اولین تجربه من از بوبن نشون داد که آقای بوبن هم دچار همون تب و هذیان بوده اما این هذیان همراه یک هوشیاری خاصه که به نظرم تو کتاب میگل آنخل آستوریاس نبود. انگار بوبن در هذیان بوده اما هوشیار و آگاه نسبت به اینکه چی میخواسته بگه
. چه سعادتی است بدینسا� رفتن عاشقانه و بی هیچ تلاشی برای نگه داشتن آنچه به آن عشق میورزی� زندگی کن نفس بکش آواز بخوان بدانسا� که گویی به خاطر هیچک� دیگری اینجا نبودها�...💜 #زندگیگذران #کریستینبوبن ترجمه #بنفشه_فرهمندی 📝. کتاب همه گرفتارند، ماجرای دختری به نام آریان است که در سه ازدواجش صاحب سه فرزند میشو�. او به کودکان علاقه دارد و دوست دارد وارد دنیای آنه� شوند. کتاب پر از حس زندگی و تولد است.زیرا درونمایه� کتابها� بوبن خلاء، طبیعت و کودکی است.کتاب دوم کتاب زندگی گذران، در نثر شعرگونها� در مورد ستایش طبیعت و تنهایی و کلمات است. بوبن خود، از مادیگرای� گریزان بوده و جویای تنهایی، به خصوص از زمان مرگ دوستش، همان کسی که #کتاب_زندهتر_از_زندگی را برایش نوشته است.کتاب #زندگیگذران رو خیلی دوست داشتم چون دانستهه� و نادانستهها� جهله� و داناییهایما� رو در قالب کلماتش میبینیم و پی میبریم که بیشما� حس هست که بین همه� آدم مشترک است
این کتاب، دهمین اثریه که از این نویسنده خوندم و شاید معمولیترینشو� باشه. بهنسب� اکثر کتابها� دیگه� حالت داستانی بیشتری داره و در عوض، حرفها� کمتری برای گفتن. کتاب پره از استعاره؛ استعاره و بیان شاعرانه، چیزای بدی نیستن. ولی وقتی از حد لازم فراتر بره، مشکلسا� میش�. نویسنده تو این کتاب، به جای استفاده از اونه� برای کمک به بیان حرفهاش� اونقد� درگیر استعاره شده که حرفها� اصلاً بین اونه� گم شده�! و وقتی کتاب رو تموم میکنی� تنها احساسی که داری، اینه که یکسر� متن قشنگ خوندی؛ بدون اینک� چیز زیادی بهت اضافه شده باشه.
از همون كتاب "ديوانه بازى" ميدونستم بوبن يكى از نويسنده هاى موردعلاقمه و اين كتاب هم تثبيتش كرد . در برابر جادوى داستانش چاره ى ديگه اى ندارين جز غرق شدن ، لم دادن و خوندن . من ١٠٨ صفحه رو تو دو روز خوندم ، چون كتابايى كه يه روزه ميخونمشون زودتر از ذهنم ميپرن . در اين حد عزيز بود برام ..
� برای پاک کردن کتابه� کافی است که هرگز لایشان را باز نکنیم. در مورد آدم���ه� هم همینطو� است: برای پاک کردنشان کافی است هرگز با آنه� حرف نزنیم. � � � پاییز فصل قبرها و کیفها� مدرسه است. قبرها کیفها� مدرسه مردگان هستند. درحالیک� سوت میزنن� و گفتگو میکنند� پیاده به قبرستان میرون�. هیچ دلیلی برای غمگین بودن وجود ندارد. به دیدار کسی میروی� که دوستش داشتیم و خورشید هم با ماست. � � � اگر میدانستی� که چقدر اعتقاد داشتن یا نداشتن شما برای خدا بیاهمی� است. خدا به سادگی خورشید است. خورشید از شما نمیخواه� که تحسینش کنید. او فقط از ما میخواه� جلوی تابش نورش را نگیریم و بگذاریم رد شود و کارش را انجام دهد. � دوست دارد ببیند که میخندی� و بازی میکنی�. بقیه مسائل را خود به عهده میگیر�. �
bazi ketabha hastand ke roohe adamo taltif mikonand....Hame gereftarand vase man injoor ketabi bood...dar sokoote shab va noore kam mikhoondamesh va bazi jomleha chenan tasirgozar boodan ke zireshoon khat mikeshidamo chand bar mikhoodameshoon va gahi ketabo mibastam va beheshoon fek mikardam... in avvalin ketabi bood ke az Boben khoonde boodam....
گرچه کریستین بوبن نتونسته این کتاب رو به روانی و عمیقی و در عین حال سادگی دیوانه بازی بنویسه اما کتاب های بوبن قلب منو به تپش در میاره چون منو به خودم می رسونه و باعث میشه خودمو دوست تر داشته باشم
دیوانه هایی هستند که هرگز چیزی نمی تواند تب زیبای عشق را از چشمانشان بدزدد. خدا حفظ شان کند به خاطر آن هاست که زمین گرد است و هر بار سپیده بالا می آید بالا می آید بالا می آید
❣بی� نویسنده هایی که می شناسم، بوبن لطیف ترین قلم رو داره بوبن ارزش کلمات و جادوی واژگان رو به خوبی میشناسه و توی استفاده ی دقیق و به جا از اون ها مهارت داره یادمه اولین باری که با بوبن آشنا شده بودم، قلبم غرقِ نور شده بود و سراسر وجودم از عجیب بودنِ قلمِ بوبن، شگفت زده شده بود هنوزم که هنوزه با خوندن داستان های بوبن، شیش تا جون به جونام اضافه میشه با تمام این اوصاف باید بگم که بوبن فقط "داستان"های قشنگی می نویسه بقیه ی آثارش اونقدر با استعاره و تشبیه و ادبیاتِ غلیظ آمیخته شده که ماهیتش رو از دست داده و آدم رو گیج میکنه 🙄😄شاید بشه گفت کتابای بوبن مثل تخم مرغ شانسیه 😍🙂با خوندن این کتاب، بوبن جاشو تو قلبم محکم تر کرد
در اوج داستان تخیلی زندگی واقعی را به تصویر می کشد. این ویژگی نوشته های بوبن همیشه هیجان انگیز است.
“د� واقع همه کودکان مثل کودک او هستند؛ با چشمان گرد به زندگی عجیب و باور نکردنی نگاه می کنند. تحمل کردن نگاه خیره یک کودک بسیار سخت است� انگار خداوند در برابرتان باشد و بدون خجالت و سر فرصت خیره نگاه تان کند و از این که آن جایید کمی متعجب باشد.�
“� تو در کتاب ها به دنبال چیزی هستی که وجود ندارد. می بینی: همه گرفتارند.�
“ا� از آتش گذشته: چنین چیزی هرکسی را پخته می کند.�
Une très belle surprise ! La plume poétique de Bobin nous emmène dans un conte. Pas de fées, mais un conte plein de magie, de personnages aux jolis noms étranges. Et puis Rembrandt et Van Gogh.
به راستی می توان گفت سیر داستان بیشتر از اینکه یک واقعیت آشکار باشد ، یک روند رویاگونه اما با جزئیاتی از واقعیت است اما به نحوی داستان پیش می رود که احساس می شود در جهانی دیگر در حال اتفاق است ؛ از نظر من داستان سراسر شیرینی و جذابیت دارد ؛ نه آنقدر سرد و بی روح و نه آنقدر داغ و هیجان انگیز!
در دنیا مجنون هایی هستند که به قدری مجنون اند که هیچ چیز هرگز نمیتواند تب زیبای عشق را از چشم هایشان برباید. خداوند آنان را مورد رحمت قرار دهد. به خاطر وجود آنهاست که زمین گرد است و خورشید هنوز طلوع میکند، طلوع میکند، طلوع میکند
احساس کردم یه کتاب بچه گونه مخصوص آدم بزرگا میخونم:) روایت روزمره های زندگی به زبونی ساده و غیر از همیشه، این بار با جزئیات دقیقتر
آرین دختری سرزنده و پرشور و مصممه اما هرگز مطمئن نیست دقیقاً چی میخواد.. این باعث میشه مدام عاشق شه، فرزندی به دنیا بیاره و بعد جستجوی تازه ای رو از اول آغاز کنه تا وقتی که دوباره عاشق بشه و ۱۸ ساله!
خلاصه بوبن ه دیگه..از زندگی میگه، از رنج و درد بی پایانش، از زیبایی هاش و از عشق و عشق.
"Tout le monde est occupé" is the first book by this author that I read, Thanks to a dear friend. Since then I have read more than 10 books by this author among which my favorite is "La Folle allure".
best book i've read in my life. made me cry, and laugh. the conversation between Van Gogh and Rembrandt are simply amazing. thank you for everything, Christian Bobin.
من ترجمه فرزانه مهری (نشر ثالث) رو خوندم و بسیار ترجمه خوبی بود. به طور کلی فضای کتاب من رو به یاد مرشد و مارگاریتای بولگاکف عزیز انداخت. 🥲 با توجه به کوتاه یودن داستان، قابل تحمل و لذت بخش بود ولی قلم بوبن برای نوشتن سورئالی طولانی به اندازه کافی قوی نیست.
از متن کتاب:
برای پاک کردن کتابه� کافی است که هرگز لایشان را باز نکنیم. در مورد آدمه� هم همینطور است: برای پاک کردنشان کافی است هرگز با آنه� حرف نزنیم.
آن چیزی که آرزویش را داری جلوی چشمت است، یعنی فقط امروز وجود دارد و «فردا» نام دیگر تنبلی توست.