What do you think?
Rate this book
216 pages, Hardcover
First published January 1, 1965
One day, when the pigeon was trying as usual to consort with the hens and chicks, a small black shape broke away from the clouds. The hens ran screaming toward the barn and the chicken coop. The black ball fell like a stone on the flock. Only the pigeon had no place to hide. Before he even had time to spread his wings, a powerful bird with a sharp hooked beak pinned him to the ground and struck at him. The pigeon’s feathers were speckled with blood. Marta came running out of the hut, brandishing a stick, but the hawk flew off smoothly, carrying in its beak the limp body of the pigeon.
اگر حقیقت داشت که زنها و بچهه� جزیی از دارایی اشتراکی خواهند بود، پس هر کودکی پدر و مادرهای زیاد و تعداد بیشمار� خواهر و برادر خواهد داشت. چنین چیزی بیش از آن حد بود که انسان بدان چشم بدوزد: تعلق داشتن به همه! قرار بود هرکجا که میرو� پدرهای فراوان با دستها� قوی و اطمینانبخ� سرم را نوازش کنند و مادرهای بیشمار� مرا در آغوش بکشند و برادران بزرگ بیشما� از من در مقابل دندان سگه� دفاع کنند
ناگهان الگوی حاکم بر دنیا با بداهتی زیبا در برابرم آشکا شد. فهمیدم که چرا بعضی قوی هستند و بعضی ضعیف، بعضی آزادند و بعضی در بند، بعضی ثروتمندند و بعضی فقیر. به آسانی میتوا� گفت دسته� اول لزوم دعا خواندن و لزوم جمعآوری حداکثری روزهای مغفرت را درک کرده بودند. در جایی آن بالابالاها، همه� دعاهایی که از زمین میرسی� با دقت طبقهبند� میش�. طوری که هرکسی توشهدا� مخصوص خودش را داست که روزهای رحمت الهی خود را در آن انبار میکر�. حالا آنچه را که لازم بود داشتم و از دانستن اینکه روزهای تنبیه و حقارت بزودی سپری خواهد شد، بر خود میبالید�. تا آن زمان ساس کوچکی بودم که هرکسی میتوانس� لهش کند ولی از آن پس ساس حقیر تبدیل به گاوی میش� که کسی نمیتوانس� به آن نزدیک شود
در جایی بالای ابرها، خداوند همه چیز را هدایت میکر�. حالا میفهمید� که به چه دلیل او به زحمت میتوان� وقت خود را صرف ساس کوچک سیاهی مانند من بکند. او ارتشها� بزرگ، مردان، حیوانات و ماشینها� بیشمار� داشت که تحت فرماندهی او میجنگیدن�. باید تصمیم میگرف� که چه کسی برنده است و چه کسی بازنده، چه کسی باید زنده بماند و چه کسی باید بمیرد. ولی اگر در حقیقت این خداوند بود که تصمیم میگرف� که چه اتفاقی باید بیفتد پس چرا دهاتیه� نگران دین و ایمان و کلیسا و کشیشهایشا� بودند؟ اگر شوروی قصد داشت کلیساها را منهدم کند و کشیشه� را بکشد، خداوند نمیتوانس� چنین تهدیدی را بر امت خود نادیده بگیرد. ولی آلمانه� نیز که کلیساها را ویران میکردن� و مردم را میکشتن� در پایان فاتح نخواهند بود. از دیدگاه خداوند عاقلانهت� این خواهد بود که همه در جنگ شکست بخورند، چرا که همه مرتکب قتل میشدن�