ع. ر. افلا's bookshelf: all en-US Mon, 28 Apr 2025 19:55:57 -0700 60 ع. ر. افلا's bookshelf: all 144 41 /images/layout/goodreads_logo_144.jpg <![CDATA[Codex Seraphinianus. Ein Orbis Pictus des Universums der Phantasie.]]> 512662 Con allegato l'opuscolo "Decodex" che contiene scritti di più autori sull'opera di Luigi Serafini.]]> 365 Luigi Serafini 3791306510 ع. ر. افلا 0 to-read 4.43 1981 Codex Seraphinianus. Ein Orbis Pictus des Universums der Phantasie.
author: Luigi Serafini
name: ع. ر. افلا
average rating: 4.43
book published: 1981
rating: 0
read at:
date added: 2025/04/28
shelves: to-read
review:

]]>
کوه جادو 22907365 1016 Thomas Mann ع. ر. افلا 0 currently-reading 3.86 1924 کوه جادو
author: Thomas Mann
name: ع. ر. افلا
average rating: 3.86
book published: 1924
rating: 0
read at:
date added: 2025/04/28
shelves: currently-reading
review:

]]>
<![CDATA[بار دیگر شهری که دوست می‌داشتم]]> 79450 111 Nader Ebrahimi ع. ر. افلا 0 to-read 3.68 1966 بار دیگر شهری که دوست می‌داشتم
author: Nader Ebrahimi
name: ع. ر. افلا
average rating: 3.68
book published: 1966
rating: 0
read at:
date added: 2025/04/28
shelves: to-read
review:

]]>
زمرد و حمله 49474523 160 Bijan Elahi 6007806588 ع. ر. افلا 0 to-read 3.65 2018 زمرد و حمله
author: Bijan Elahi
name: ع. ر. افلا
average rating: 3.65
book published: 2018
rating: 0
read at:
date added: 2025/04/28
shelves: to-read
review:

]]>
اطلس قاره‌ها� مه‌آلو� 45315667 212 İhsan Oktay Anar 6008883098 ع. ر. افلا 0 to-read 3.50 1995 اطلس قاره‌های مه‌آلود
author: İhsan Oktay Anar
name: ع. ر. افلا
average rating: 3.50
book published: 1995
rating: 0
read at:
date added: 2025/04/27
shelves: to-read
review:

]]>
<![CDATA[دفترهای سرافینو گوبیو فیلمبردار سینما]]> 57691666 287 Luigi Pirandello 6004901504 ع. ر. افلا 0 to-read 3.56 1925 دفترهای سرافینو گوبیو فیلمبردار سینما
author: Luigi Pirandello
name: ع. ر. افلا
average rating: 3.56
book published: 1925
rating: 0
read at:
date added: 2025/04/26
shelves: to-read
review:

]]>
هنر و زیبایی در قرون وسطی 51564678 272 Umberto Eco 9646581544 ع. ر. افلا 0 to-read 3.00 1987 هنر و زیبایی در قرون وسطی
author: Umberto Eco
name: ع. ر. افلا
average rating: 3.00
book published: 1987
rating: 0
read at:
date added: 2025/04/26
shelves: to-read
review:

]]>
ماراتن صد ساله 231997895 امریکایی‌ه� پس از پیروزی کمونیستها در جنگ داخلی چین، مدام با ناراحتی می‌پرسیدن� چه کسی چین را دودستی تقدیم کرد؟ اگر امروز نقش نظام تک حزبی چین را که به سان حیوانی درنده عمل می‌کن� نشناسیم بیست سال دیگر از خود خواهیم پرسید: «چه کسی جهان را دودستی تقدیم کرد؟ و جواب این خواهد بود: «خود ما.» -واشینگتن تایمز
چین همواره آرزوی آن را در سر پرورانده که بر جهان تسلط پیدا کند؛ این آرزو که تقریباً به بخشی از ژن فرهنگی این کشور تبدیل شده به قول پیلزبری عیان است ولی با این حال از نظر همگان مخفی مانده� نویسندۀ این کتاب درست می‌گوی� که چین بزرگ‌تری� چالش برای موقعیت آمریکا در جهان امروز محسوب می‌شو�. -وال استریت جورنال]]>
415 Michael Pillsbury 6002537619 ع. ر. افلا 0 to-read 2.00 2014 ماراتن صد ساله
author: Michael Pillsbury
name: ع. ر. افلا
average rating: 2.00
book published: 2014
rating: 0
read at:
date added: 2025/04/26
shelves: to-read
review:

]]>
A Little Cloud (Dubliners) 9714239 One of Ireland’s most famous writers was James Joyce, a novelist and poet who’s best known for his avant garde classic Ulysses, which was inspired by The Odyssey but written in a completely modern, stream of conscience way. Joyce was also acclaimed for his poetry, journalism, and novels like A Portrait of the Artist as a Young Man.

This edition of Joyce’s A Little Cloud includes a Table of Contents.

]]>
James Joyce ع. ر. افلا 4 brave-new-what


در تمام عمر مطالعاتی‌ا� برخورد چندانی با مهدی غبرائی نداشتم و در عوض در طول چند ماه اخیر برخوردهای زیادی با ایشان داشتم که هر کدام بر تنفرم افزود:
۱. پاریس جشن بیکران
مهدی این کتاب را که برادرش فرهاد ترجمه کرده، ویرایش کرده است، دستی به آن کشیده. او مقدمه‌ا� هم بر این کار نوشته که اعتراف می‌کن� شاعرانه بود، اما در پایانش می‌گوی� که ممکن است بگویند دارد از کردیت برادرش سؤاستفاده می‌کند� اما چنین نیست، و ترجمه‌ها� خودش به اندازهٔ کافی کردیت دارد که محتاج کسی نباشد، گرچه آن هم وهم است و� (نقل به مضمون)
اولا، به نظرم اصلا لزومی نداشت این مقدمه نوشته شود، کاستی‌های� در کتاب دیده‌ا� و رفع کرده‌ای� چرا باید اشاره کنی به نقص کار برادر فقید و مرحومت؟
ثانیا، چرا انقدر از مخاطب می‌ترسی� مخاطب دشمن تو نیست، و بسیاری از مخاطبان به اندازهٔ خودت قضاوت‌گ� نیستند، گیرم هم که باشند، چه اهمیتی دارد؟ شنیدی بالاخره پاریس‌جشن‌بیکرا� چاپ شده؟ این مهدی کیری هم ویرایشش کرده، معلوم نیست چه تری زده تو کتاب، می‌خوا� از قبل برادرش یه چیزی بهش برسه، از این بدتر که نمی‌ش� بگویند؟ ولی چه اهمیتی دارد واقعا؟ بعد هم اگر انقدر می‌ترس� می‌توانست� اسمت را ذکر نکنی اصلا، نویسنده همینگوی، مترجم فرهاد غبرائی، همین. من یکبار برای مجموعه‌داستان� که برادرم ترجمه کرده بود مقدمه نوشتم و گفتم اسمم را نیاورد، اندازهٔ من هم نیستی؟ تازه من فوق‌العاد� آدم خودخواهی‌ام� ولی اندازهٔ من هم نیستی.
۲. کافکا در کرانه
در یادداشت خود کافکا مفصلا گفتم، اما استاد علاوه بر سانسور کلی سوتی دارد و در مصاحبه‌ا� با داستان‌همشهر� آن زمان، گفته بود باید چند غلط جزئی به یک نثر خفن بخشیده شود، چه گه‌خوری‌ه�!
۳. موج‌ه�
ترجمه واقعا خوب بود، اما چرا می‌گوی� با پرویز داریوش مخالف است و فکر می‌کن� خیزاب مدنظر وولف نبوده و موج مدنظر بوده؟ مگر یکی از معانی خیزاب موج نیست؟ توضیحات مهدی روی این کتاب از خودش آشغال‌ت� بودند، اما دمش گرم که آنها را آخر کتاب ذکر کرد که هوای مسموم نفسش کمتر به مشامم برسد.
۴. عتیق رحیمی
این‌یک� را نخواندم اما وقتی دیدم یکی از کاربران گفته ترجمهٔ «لعنت بر داستایفسکی» را خوانده و پیشنهاد می‌کن� برویم اصل فارسی‌ا� را بخوانیم (بله درست متوجه شدید) کنجکاو و جستجوگر شدم و فهمیدم ایشان نویسندهٔ فارسی‌زبا� هستند (اهل افغانستان) که کتابهایشان به انگلیسی و فرانسه ترجمه شده و نشر ثالث یک نسخهٔ انگلیسی از کتاب را داده مهدی ترجمه کند. مهدی از همه‌ج� بی‌خب� هم که کونش نکشید سه دقیقه در اینترنت جستجو کند روزها را وقف ترجمهٔ کتابی کرد که اصل فارسی‌ا� موجود بود، و وقتی پس از انتشار به این قضیه اعتراض شد، نامجووار نه‌تنه� اشتباهش را نپذیرفت، بلکه توجیه کرد که فارسی درّی برای مخاطب ایرانی دشوار است، خب چرا از همان فارسی درّی ترجمه نکردی ابله؟
۵. مصاحبه‌ا� در باب نوبل با کاوه میرعباسی
مهدی و میرعباسی در اینجا حرف‌های� زدند که یادم نیست کدام به کدام بود اما یادم هست میرعباسی هم حاشیه‌ها� خودش را دارد پس بدون دبل‌چ� نقل‌قو� می‌کنم� آنها یکی از دلایل نوبل‌نبرد� ایرانی‌ه� را این می‌دانن� که نویسنده‌ها� ایرانی نویسندهٔ حرفه‌ا� نیستند چون کسی از این راه پول درنمی‌آور� و نوشتن برای نویسنده‌ها� ایرانی «تفنن» است. واقعا آیا کل زندگی من سؤتفاهم بوده یا اینها در اشتباهند و هر نویسنده‌ا� که برای پول ننویسد لزوما کارش تفنن نیست؟ مثلا غزاله علیزاده که می‌گوی� اگر روزی قلم بایستد و ننویسد قلب او هم می‌ایست� داشته به موجودی حسابش فکر می‌کرده�
نویسنده‌بود� در ایران سخت است. خیلی چیزها سخت است، زن‌بودن� زنده‌بودن� آزاده‌بودن� اما یکیش هم می‌شو� هنرمندبودن که از اقسامش همین نویسندگی است.
تقریبا تمام ادیبان خفن ایران در زندگی‌شا� به‌گایی‌های� را تجربه کرده‌اند� اما لازم نیست برویم سراغ فردوسی و حلاج، از زمان ورود رمان به ایران، ما بدبختی کم نداشتیم، و تقریبا ۹۰٪ رمان‌ها� خفن ما اجازهٔ چاپ نداشته‌اند� و از زمان رضاشاه تا الان هر حکومتی بخشی از توش و توان خود را مصروف گاییدن نویسنده‌ه� کرده است. نویسنده اگر خایه‌ما� نباشد و پیچیده و اوپن‌ماین� باشد دهنش گاییده است. سرنوشت آدم‌های� مثل هدایت و معروفی واقعا جای گریه دارد. ممنوع‌القلم� و سانسور دو عامل عمده از بالا هستند، اما قطع به یقین فقط این نیست.
در ایران کمتر مفسر و منتقدی هست که به آثار ایرانی توجه کند (عجب آیرونی تخمی‌ا�). آنها ترجیح می‌دهن� آثار غربی را تجزیه‌تحلی� کنند که جای شکرش باقی است چون استعداد خاصی در این کار ندارند. مخاطب عام ایرانی هم که کلا کتاب نمی‌خوان� و «من کتاب نمی‌خونم� یا «وقت کتاب‌خوند� ندارم» یا «نمی‌تون� رو کتاب تمرکز کنم» یا «کتاب می‌خون� خوابم می‌گیره� نه به عنوان جملاتی که با شرم بیان شوند، که مثل سناریویی که بازیگری حفظ کرده باشد از دهان مردم تف می‌شو� (عجب استفادهٔ متفاوتی از یک فعل، حال می‌کن� آقای گلشیری؟)، و آن دسته هم کتاب می‌خوانن� لذت وافری از کتابهای کسشعر می‌برن� که بای‌ذو� این هم خیلی نرمال شده و وقتی کسی با نگاهی به خرمندی دامبلدور می‌گوی� ۴۸قانون‌قدر� کتاب خوبیه حتما باید بخونیش تو خیلی ضعیفی اصلا آدم به خودش زحمت نمی‌ده� وارد بحث شود.
اینکه از ۹۰ میلیون آدم در این سرزمین شاید ۵۰۰ نفر واقعا ادبیات را بفهمند و عدهٔ کمتری از آنها برای ادبیات ایرانی وقت بگذارند و عدهٔ کمترتری برای ادبیات معاصر ایرانی و عدهٔ کمترترتری برای رمان معاصر ایرانی، چقدر باعث شکل‌گیر� یک جریان به‌طورکل� و پیشرفت یک شخص به‌طورجزئ� می‌شود� نویسندهٔ اصیل که برای مخاطب نمی‌نویسه� برای دل خودش می‌نویس�. این حرف هم کسشعر است. اینکه کتاب باید خوانده شود به این معنا نیست که کتاب برای خوانده‌شد� نوشته شده، به این معنا ست که ادبیات هم مثل هر هنر دیگری محصول تاریخ است و تاریخ فقط گذشته نیست و هرلحظه دارد شکل می‌گیرد� و هیچ نویسنده‌ا� نیست که به تمام ابعاد اثرش آگاه باشد و نظر دیگران می‌توان� روشنگر باشد. و به‌علاو� نیاز به توجه لزوما فاحشگی فکری نیست، فاحشگی فکری وقتی رخ می‌ده� که هنرمند مطابق سلیقهٔ دیگران هنرش را تغییر دهد.

- وضعیت جویس در ایرلند بسیار شبیه وضعیت نویسندهٔ ایرانی بود در تمام قسمت‌ها� حتی آنجا هم گه‌خورهای� مثل مهدی غبرائی وجود داشتند و روی مخ جویس راه می‌رفتن�.
جویس پر کشید و موفق شد، آیا چنین امیدی منتظر استعدادهای ادبی ما هم هست؟
من به اینجا خیلی امیدوارم، هم به لحاظ نقد هم قوهٔ خلاقه. هم در اینجا یادداشت‌های� خوانده‌ا� که بهتر از کل کل تاریخ نقد معاصر ایران موشکافنده بودند، و هم تخیل جالبی در میان بعضی از دوستان جریان دارد. اینجا برایم شبیه به فضای زیرزمینی موسیقی رپ است، بدون نیاز به آقابالاسر، ما خودمان داریم دست خودمان را می‌گیری�.

- خوانش سوم، بار اول ترجمهٔ پرویز داریوش نازنین، که به زیبایی هرچه‌تمام‌ت� عنوان کتاب را «پاره‌ا� ابر» گردانده، بارهای بعدی ترجمهٔ صفریان که meh، ترجمه کرده «ابر کوچک».]]>
3.72 1914 A Little Cloud (Dubliners)
author: James Joyce
name: ع. ر. افلا
average rating: 3.72
book published: 1914
rating: 4
read at: 2025/04/25
date added: 2025/04/25
shelves: brave-new-what
review:
از مهدی غبرائی متنفرم



در تمام عمر مطالعاتی‌ا� برخورد چندانی با مهدی غبرائی نداشتم و در عوض در طول چند ماه اخیر برخوردهای زیادی با ایشان داشتم که هر کدام بر تنفرم افزود:
۱. پاریس جشن بیکران
مهدی این کتاب را که برادرش فرهاد ترجمه کرده، ویرایش کرده است، دستی به آن کشیده. او مقدمه‌ا� هم بر این کار نوشته که اعتراف می‌کن� شاعرانه بود، اما در پایانش می‌گوی� که ممکن است بگویند دارد از کردیت برادرش سؤاستفاده می‌کند� اما چنین نیست، و ترجمه‌ها� خودش به اندازهٔ کافی کردیت دارد که محتاج کسی نباشد، گرچه آن هم وهم است و� (نقل به مضمون)
اولا، به نظرم اصلا لزومی نداشت این مقدمه نوشته شود، کاستی‌های� در کتاب دیده‌ا� و رفع کرده‌ای� چرا باید اشاره کنی به نقص کار برادر فقید و مرحومت؟
ثانیا، چرا انقدر از مخاطب می‌ترسی� مخاطب دشمن تو نیست، و بسیاری از مخاطبان به اندازهٔ خودت قضاوت‌گ� نیستند، گیرم هم که باشند، چه اهمیتی دارد؟ شنیدی بالاخره پاریس‌جشن‌بیکرا� چاپ شده؟ این مهدی کیری هم ویرایشش کرده، معلوم نیست چه تری زده تو کتاب، می‌خوا� از قبل برادرش یه چیزی بهش برسه، از این بدتر که نمی‌ش� بگویند؟ ولی چه اهمیتی دارد واقعا؟ بعد هم اگر انقدر می‌ترس� می‌توانست� اسمت را ذکر نکنی اصلا، نویسنده همینگوی، مترجم فرهاد غبرائی، همین. من یکبار برای مجموعه‌داستان� که برادرم ترجمه کرده بود مقدمه نوشتم و گفتم اسمم را نیاورد، اندازهٔ من هم نیستی؟ تازه من فوق‌العاد� آدم خودخواهی‌ام� ولی اندازهٔ من هم نیستی.
۲. کافکا در کرانه
در یادداشت خود کافکا مفصلا گفتم، اما استاد علاوه بر سانسور کلی سوتی دارد و در مصاحبه‌ا� با داستان‌همشهر� آن زمان، گفته بود باید چند غلط جزئی به یک نثر خفن بخشیده شود، چه گه‌خوری‌ه�!
۳. موج‌ه�
ترجمه واقعا خوب بود، اما چرا می‌گوی� با پرویز داریوش مخالف است و فکر می‌کن� خیزاب مدنظر وولف نبوده و موج مدنظر بوده؟ مگر یکی از معانی خیزاب موج نیست؟ توضیحات مهدی روی این کتاب از خودش آشغال‌ت� بودند، اما دمش گرم که آنها را آخر کتاب ذکر کرد که هوای مسموم نفسش کمتر به مشامم برسد.
۴. عتیق رحیمی
این‌یک� را نخواندم اما وقتی دیدم یکی از کاربران گفته ترجمهٔ «لعنت بر داستایفسکی» را خوانده و پیشنهاد می‌کن� برویم اصل فارسی‌ا� را بخوانیم (بله درست متوجه شدید) کنجکاو و جستجوگر شدم و فهمیدم ایشان نویسندهٔ فارسی‌زبا� هستند (اهل افغانستان) که کتابهایشان به انگلیسی و فرانسه ترجمه شده و نشر ثالث یک نسخهٔ انگلیسی از کتاب را داده مهدی ترجمه کند. مهدی از همه‌ج� بی‌خب� هم که کونش نکشید سه دقیقه در اینترنت جستجو کند روزها را وقف ترجمهٔ کتابی کرد که اصل فارسی‌ا� موجود بود، و وقتی پس از انتشار به این قضیه اعتراض شد، نامجووار نه‌تنه� اشتباهش را نپذیرفت، بلکه توجیه کرد که فارسی درّی برای مخاطب ایرانی دشوار است، خب چرا از همان فارسی درّی ترجمه نکردی ابله؟
۵. مصاحبه‌ا� در باب نوبل با کاوه میرعباسی
مهدی و میرعباسی در اینجا حرف‌های� زدند که یادم نیست کدام به کدام بود اما یادم هست میرعباسی هم حاشیه‌ها� خودش را دارد پس بدون دبل‌چ� نقل‌قو� می‌کنم� آنها یکی از دلایل نوبل‌نبرد� ایرانی‌ه� را این می‌دانن� که نویسنده‌ها� ایرانی نویسندهٔ حرفه‌ا� نیستند چون کسی از این راه پول درنمی‌آور� و نوشتن برای نویسنده‌ها� ایرانی «تفنن» است. واقعا آیا کل زندگی من سؤتفاهم بوده یا اینها در اشتباهند و هر نویسنده‌ا� که برای پول ننویسد لزوما کارش تفنن نیست؟ مثلا غزاله علیزاده که می‌گوی� اگر روزی قلم بایستد و ننویسد قلب او هم می‌ایست� داشته به موجودی حسابش فکر می‌کرده�
نویسنده‌بود� در ایران سخت است. خیلی چیزها سخت است، زن‌بودن� زنده‌بودن� آزاده‌بودن� اما یکیش هم می‌شو� هنرمندبودن که از اقسامش همین نویسندگی است.
تقریبا تمام ادیبان خفن ایران در زندگی‌شا� به‌گایی‌های� را تجربه کرده‌اند� اما لازم نیست برویم سراغ فردوسی و حلاج، از زمان ورود رمان به ایران، ما بدبختی کم نداشتیم، و تقریبا ۹۰٪ رمان‌ها� خفن ما اجازهٔ چاپ نداشته‌اند� و از زمان رضاشاه تا الان هر حکومتی بخشی از توش و توان خود را مصروف گاییدن نویسنده‌ه� کرده است. نویسنده اگر خایه‌ما� نباشد و پیچیده و اوپن‌ماین� باشد دهنش گاییده است. سرنوشت آدم‌های� مثل هدایت و معروفی واقعا جای گریه دارد. ممنوع‌القلم� و سانسور دو عامل عمده از بالا هستند، اما قطع به یقین فقط این نیست.
در ایران کمتر مفسر و منتقدی هست که به آثار ایرانی توجه کند (عجب آیرونی تخمی‌ا�). آنها ترجیح می‌دهن� آثار غربی را تجزیه‌تحلی� کنند که جای شکرش باقی است چون استعداد خاصی در این کار ندارند. مخاطب عام ایرانی هم که کلا کتاب نمی‌خوان� و «من کتاب نمی‌خونم� یا «وقت کتاب‌خوند� ندارم» یا «نمی‌تون� رو کتاب تمرکز کنم» یا «کتاب می‌خون� خوابم می‌گیره� نه به عنوان جملاتی که با شرم بیان شوند، که مثل سناریویی که بازیگری حفظ کرده باشد از دهان مردم تف می‌شو� (عجب استفادهٔ متفاوتی از یک فعل، حال می‌کن� آقای گلشیری؟)، و آن دسته هم کتاب می‌خوانن� لذت وافری از کتابهای کسشعر می‌برن� که بای‌ذو� این هم خیلی نرمال شده و وقتی کسی با نگاهی به خرمندی دامبلدور می‌گوی� ۴۸قانون‌قدر� کتاب خوبیه حتما باید بخونیش تو خیلی ضعیفی اصلا آدم به خودش زحمت نمی‌ده� وارد بحث شود.
اینکه از ۹۰ میلیون آدم در این سرزمین شاید ۵۰۰ نفر واقعا ادبیات را بفهمند و عدهٔ کمتری از آنها برای ادبیات ایرانی وقت بگذارند و عدهٔ کمترتری برای ادبیات معاصر ایرانی و عدهٔ کمترترتری برای رمان معاصر ایرانی، چقدر باعث شکل‌گیر� یک جریان به‌طورکل� و پیشرفت یک شخص به‌طورجزئ� می‌شود� نویسندهٔ اصیل که برای مخاطب نمی‌نویسه� برای دل خودش می‌نویس�. این حرف هم کسشعر است. اینکه کتاب باید خوانده شود به این معنا نیست که کتاب برای خوانده‌شد� نوشته شده، به این معنا ست که ادبیات هم مثل هر هنر دیگری محصول تاریخ است و تاریخ فقط گذشته نیست و هرلحظه دارد شکل می‌گیرد� و هیچ نویسنده‌ا� نیست که به تمام ابعاد اثرش آگاه باشد و نظر دیگران می‌توان� روشنگر باشد. و به‌علاو� نیاز به توجه لزوما فاحشگی فکری نیست، فاحشگی فکری وقتی رخ می‌ده� که هنرمند مطابق سلیقهٔ دیگران هنرش را تغییر دهد.

- وضعیت جویس در ایرلند بسیار شبیه وضعیت نویسندهٔ ایرانی بود در تمام قسمت‌ها� حتی آنجا هم گه‌خورهای� مثل مهدی غبرائی وجود داشتند و روی مخ جویس راه می‌رفتن�.
جویس پر کشید و موفق شد، آیا چنین امیدی منتظر استعدادهای ادبی ما هم هست؟
من به اینجا خیلی امیدوارم، هم به لحاظ نقد هم قوهٔ خلاقه. هم در اینجا یادداشت‌های� خوانده‌ا� که بهتر از کل کل تاریخ نقد معاصر ایران موشکافنده بودند، و هم تخیل جالبی در میان بعضی از دوستان جریان دارد. اینجا برایم شبیه به فضای زیرزمینی موسیقی رپ است، بدون نیاز به آقابالاسر، ما خودمان داریم دست خودمان را می‌گیری�.

- خوانش سوم، بار اول ترجمهٔ پرویز داریوش نازنین، که به زیبایی هرچه‌تمام‌ت� عنوان کتاب را «پاره‌ا� ابر» گردانده، بارهای بعدی ترجمهٔ صفریان که meh، ترجمه کرده «ابر کوچک».
]]>
پیام کافکا 27214038 Sadegh Hedayat ع. ر. افلا 0 3.57 پیام کافکا
author: Sadegh Hedayat
name: ع. ر. افلا
average rating: 3.57
book published:
rating: 0
read at:
date added: 2025/04/24
shelves:
review:

]]>
سیلوی 55402477 112 Gérard de Nerval 6226528931 ع. ر. افلا 0 to-read 5.00 1853 سیلوی
author: Gérard de Nerval
name: ع. ر. افلا
average rating: 5.00
book published: 1853
rating: 0
read at:
date added: 2025/04/24
shelves: to-read
review:

]]>
سور بُز 1158821 624 Mario Vargas Llosa 964405203X ع. ر. افلا 0 to-read 4.41 2000 سور بُز
author: Mario Vargas Llosa
name: ع. ر. افلا
average rating: 4.41
book published: 2000
rating: 0
read at:
date added: 2025/04/24
shelves: to-read
review:

]]>
اولئانا 13342727 140 David Mamet 6005193015 ع. ر. افلا 0 to-read 3.75 1993 اولئانا
author: David Mamet
name: ع. ر. افلا
average rating: 3.75
book published: 1993
rating: 0
read at:
date added: 2025/04/23
shelves: to-read
review:

]]>
شرق بهشت 3270432 784 John Steinbeck ع. ر. افلا 0 to-read 4.41 1952 شرق بهشت
author: John Steinbeck
name: ع. ر. افلا
average rating: 4.41
book published: 1952
rating: 0
read at:
date added: 2025/04/22
shelves: to-read
review:

]]>
Apology 73945 The Apology of Socrates is Plato's version of the speech given by Socrates as he unsuccessfully defended himself in 399BCE against the charges of "corrupting the young, and by not believing in the gods in whom the city believes, but in other daimonia that are novel" (24b). "Apology" here has its earlier meaning (now usually expressed by the word "apologia") of speaking in defense of a cause or of one's beliefs or actions.

The revised edition of this popular textbook features revised vocabulary and grammatical notes that now appear on the same page as the text, sentence diagrams, principal parts of verbs listed both by Stephanus page and alphabetically, word frequency list for words occurring more than twice, and complete vocabulary.]]>
127 Plato 0865163480 ع. ر. افلا 5 brave-new-what

- قالب
برعکس سایر فیلسوفان یونانی، هیچکدام از مقالات آکادمیک افلاطون در حال حاضر در دسترس نیستند، و آثاری که از او به جا مانده، چیزی مانند تلاش‌ها� آلن دو باتن در دنیای امروز است: فلسفه برای عوام. این آثار در قالبی شبیه به نمایشنامه عرضه می‌شون� که در هر کدام سقراط (استاد افلاطون) با بزرگان و کوچکان بحث می‌کن�. گویی او سنت نمایشنامه‌نویس� یونانی را به سنت فلسفی‌ا� گره زده و در هر دو استادی خود را ثابت کرده. این رساله‌ه� به‌هیچ‌رو� عاری از بار دراماتیک نیستند و برای مثال در همین آپولوژی می‌بینی� که بارها سقراط از اینکه با های‌وهو� مانع سخن‌گفتن� می‌شون� پریشان می‌شو�!

- کدام سقراط؟
با توجه به اینکه خود سقراط هرگز حتی یک جمله هم ننوشت، ما از هویت دقیق او اطلاعی نداریم، افلاطون او را فیلسوفی شهید و درستکار می‌داند� و آریستوفان او را سوفیستی متقلب. این موضوع چندان هم اهمیتی ندارد. نام افلاطون و سقراطش جدایی‌ناپذیرن�.

- در جستجوی زمان ازدست‌رفت�
در کودکی داستان‌کوتاه� از فاکنر خواندم که در ابتدای آن زنی خود را به دار آویخته است، و در ادامه وقایع پیش از آن روایت می‌شو�. در مورد بازی‌ها� زمانی تارانتیو، یکی گفته بود که این چیز جدیدی نیست و فاکنر نمونه‌ها� این‌چنین� دارد. همچنین می‌دانی� که شخصیت اصلی نمایشنامه‌ها� افلاطون سقراط است. من دقیق نمی‌دان� که آیا «آپولوژی» نخستین رسالهٔ افلاطون هست یا نه، اما طبق چینش این کتاب، اول از همه آمده، و این انتخاب جالبی است چون آخرین رویداد زندگی سقراط است (محاکمه و اعدام). مثل رمان پروست که با یادآوری زمان گذشته شروع می‌شو� و در ابتدای کتاب راوی در انتهای تمامی آن ماجراها نشسته است. گویی این ترتیب نشان می‌ده� که ما با سقراط مواجه نیستیم، بلکه با سقراطِ افلاطون مواجهیم، نکته‌ا� که اصلا نباید فراموش شود. در انتهای این رساله سقراط می‌گوی� اعدام را رخداد بدی نمی‌دان� چون یا بعد مرگ عدم است که مثل خوابی بدون رؤیا ست، یا حیات جاودانه منتظرش است، که هر دو باحال‌اند� اما باحالی دومی به این است که می‌توان� با بحث‌ها� جنجالی‌ا� را با بزرگان فوت‌شد� ادامه دهد. وقتی این رساله در ابتدای آثار افلاطون بیاید و در ادامه بحث‌ها� او را با دیگران ببینیم، انگار افلاطون به مثابه دانته قلم دست گرفته و با راهنمایی ویرژیلیِ سقراط دارد از دوزخ و برزخ و بهشتِ عالم حقیقت دیدن می‌کن�.

- کامو
در همان صفحهٔ ابتدایی رساله سقراط تأکید دارد که قرار نیست «جز راست بگوید»، این جمله به سرعت مرا به یاد تعبیری از کامو دربارهٔ مورسو انداخت که او : حاضر نیست دروغ بگوید.
و متوجه شباهت این دادگاه با بیگانه شدم. هر دو رفتاری دارند که در تاریخ دادگاه‌ها� جهان نادر است: تلاشی برای جلب ترحم نمی‌کنن� و به عبارتی اصلا متهم‌وا� برخورد نمی‌کنن� و عقوبتشان نیز حقشان نیست. فکر می‌کن� خواندن این دو اثر متقابلا به درک هر دو کمک می‌کن�.

- زبان اقلیت
سقراط چندباری تأکید می‌کن� که زبان دادگاهیان را نمی‌دان� و مثل خودش حرف خواهد زد. این موضوع مرا به یاد کتاب دلوز/گتاری دربارهٔ کافکا انداخت. کافکا در اصل اهل چک بود و آلمانی‌ا� چندان تعرفی نداشت و به سادگی هرچه‌تمامت� می‌نوشت� و آنها این را تحت عنوان «ادبیات اقلیت» قلمداد کردند، نویسنده‌ا� که گویی مهاجرت کرده است، اما نه در جغرافیا، که در زبان.

- احترام به عقاید متفاوت
سقراط به اتهامات واهی اشاره می‌کن� و می‌گوی� که گفته‌ان� می‌توان� پرواز کند حال آنکه این حقیقت ندارد، بعد اضافه می کند که منظورش اهانت به کسانی که چنین ادعایی دارد (ادعای پروازکردن آدمی!) نیست، این حد از احترام به عقاید عجیب‌وغری� واقعا بامزه بود.

- تفکر انحصاری
سقراط کسانی را که جوانان را از گفتگو با همشهریانشان بر حذر می‌دارن� و ادعا می‌کنن� در قبال دریافت مبلغی می‌توانن� بهشان درس زندگی بزنند نهی می‌کند� که این اشخاص در زمان حال می‌توانن� سخنرانان انگیزشی باشند. من هم فکر می‌کن� آنچه می‌توان� به طور طبیعی (و به قول سقراط رایگان) در جامعه روی دهد، نیازی به تخصص ندارد. ما می‌توانی� به یکدیگر کمک کنیم و واقعیت‌ه� را با یکدیگر بشناسیم، و نیازی نیست کسانی که بیهوده خود را دانا می‌انگارن� جیبمان را خالی کنند.

- باختین
باید بگویم من از تز چند-صدایی باختین اطلاع چندانی ندارم، اما همان یک‌خطی‌ا� که می‌توان� تشخیص صداهای مختلف و حتی متضاد در یک متن باشد، در کار افلاطون خیلی پررنگ است. در یادداشت آینه‌های‌در‌ا� به دوگانه‌ا� از افراد اشاره کردم که یا شناختی عمیق از خود دارند یا شناختی سطحی از همگان، به نظرم افلاطون در دستهٔ دوم جای دارد، و می‌توان� به خوبی لحن‌ها� مختلف را درآورد. این موضوع به حدی است که حتی وقتی سقراط مشغول گفتگو با ملتوس (نقش دوم آپولوژی) نیست باز هم با عباراتی نظیر «شاید بگویید» چندصدایی را ایجاد می‌کن�.

- پیامبرِ جهل
سقراط از طریق معبد دلفی متوجه می‌شو� که کسی از او داناتر نیست، و تمام زندگی‌ا� وقف حل این معما می‌شود� که نتیجه‌ا� خود معمای دیگری ست: او از همه داناتر است زیرا به جهل خود آگاه است. او عاقبت به دام بدخواهی دشمنانش می‌میر�. زندگی او خیلی شبیه به آریکتایپ پیامبران است، اما به لحاظ محتوایی دقیقا نقطهٔ مقابل آن. حتی می‌توا� افلاطون را حوّاری او در نظر گرفت، با توجه به اینکه انجیل را هم حواریون نوشتند، نه خود عیسی (البته افلاطون و سقراط چند قرن قبل اینها بودند).
او نقطهٔ مقابل پیامبران بود چون بیشتر یک فرم بود تا محتوا. او بیشتر پیشنهاد می‌کن� فکر کنیم، تااینکه بگوید چه چیزی درست و چه چیزی غلط. دریدا معتقد بود حقیقت وجود دارد اما به تعویق می‌افت�. سارتر هم معتقد بود به نظر کافکا زیبایی وجود دارد، اما دسترس‌پذی� نیست. رسالت سقراط هم این بود، و تفاوتش با سوفیست‌ها� سوفیست دانشمند بود، دارای دانش، اما او فیلسوف بود، دوستدار دانش. گویی از همان آغاز هم مشخص بود که وقتی چیزی را دوست داری بهش نمی‌رس� و وقتی به چیزی رسیدی دوستش نداری، صاحبش شده‌ا�.

- فراعلمِ تجربی
می‌دانی� که فلسفه علم نیست، چون قابل آزمایش نیست، و درکل به دنبال نتیجه نیست (البته دلایل دیگری هم هست)، اما جالب است که سقراط کشتی‌ها� فکری‌ا� که با به ظاهر دانشمندان می‌گرف� (به چالش‌کشیدنشا� را) «آزمایش» می‌نام�. گویی برای او آگاهی آدمیان مادهٔ خامی برای آزمایش بود، آزمایشی فراتر از علم.

- بارت
در جایی سقراط می‌گوی� در سفرها و مناظره‌های� متوجه شد مخاطبین اشعار بهتر از خود شعرا آنها را تفسیر می‌کنن�. این برایم یادآور تز مرگ مؤلف بود، اما به طرز آیرونیک جالب است که فهم اندیشهٔ سقراط هم منوط به مرگ لیترالش شد؛ یا دقیق‌ت� بگویم شهیدشدنش.

- کارماآگاهی
سقراط در دفاع از اینکه قصد فاسدکردن جوانان را نداشته است می‌گوی� که اگر آنها را فاسد می‌کر� آنها آدم‌های� زیان‌رسا� می‌شدن� و او دوست ندارد از کسی زیان ببیند. یا می‌گوی� چطور آنهایی که وقتی جوان بودند از او آموختند وقتی پا به سن گذاشتند نظرشان تغییر نکرد؟ انگار افلاطون توانسته یک دید تاریخی را به چیزی شبیه به کارما وصل کند و جهان‌بین� جالبی خلق کند که آموزنده است.

- خوزه آرکادیو بوئندیا
وقتی در صدسال‌تنهای� خوزه پس از تحقیقات بسیار اعلام کرد که زمین مثل یک پرتقال گرد است همه او را تکفیر کردند. در اینجا هم یکی از اتهامات وارده به سقراط این است که می‌گوی� «ماه کره‌ا� خاکی است»، افسوس که جهل جوامع چه جنایت‌ه� می‌آفرین�.

- کپی‌رای�
در ادامهٔ اتهام اعلام‌شد� در بند قبلی، سقراط می‌گوی� اینها را آناکساگوراس در کتابهایش گفته، و اگر او سعی می‌کر� به خودش نسبتشان دهد جوانان با خواندن کتابهای آناکساگوراس به دروغش پی می‌بردن� (یعنی انکار نمی‌کن� اما از در دیگری وارد می‌شو�). انگار او دارد از قانون کپی‌رای� دفاع می‌کند� و همزمان می‌گوی� من هر چه بگویم از خودم گفته‌ا�. جایی هم از هومر نقل‌قو� می‌کن� اما اسمش را ذکر می‌کن�. بامزه است چون آدم انتظار ندارد فیلسوفی که چند هزار سال قبل زندگی کرده و خودش مهمترین مرجع رفرنس‌ها� فرهنگ غربی است بگوید: به قول فلانی� . انگار صالح نجفی دارد حرف می‌زن�!

- ریچل
در فرندز خواهر ریچل از اینکه مدام بهش می‌گوی� با راس دیت نرود عصبانی است و می‌گوی� تو در جایگاهی نیستی که بگویی چه کنم، او هم می‌گوی� من نگفتم چه بکن، گفتم چه نکن. یاد این قسمت رساله افتادم: آن ندا را من از کودکی شنیده‌ا� و هر بار مرا از عملی که می‌خواست� بجا آورم بازداشته، درحالیکه هیچگاه به اقدام به کاری وادار ننموده است.
یک جور وجدان سلبی. اما اشارهٔ چندین‌بار� به این «ندا» این فکر را در نظرم آورد که افلاطون (هر چند خفیف) احتمالا درگیر اسکیتزوفرنی بوده است، شاید هم سقراط.

- جیمز گوردون
در کمیک «کیلینگ جوک» جوکر بلاهای زیادی سر گوردون می‌آور� تا او هم تبدیل به یک ابرشرور شود، اما گوردون با سررسیدن بتمن ازش می‌خواه� مطابق قانون با جوکر برخورد کند. این حجم از تأکید سقراط بر قانون مرا به یاد او انداخت.

- نمود سعادت
سقراط معتقد است ورزشکاران برای مردم «نمود سعادت» را فراهم می‌آورن� درحالیکه خودش خود سعادت را به آنان تقدیم می‌کن�. این اشارهٔ عجیب انگار چشمانم را به روی ورزش باز کرد. واقعا چرا وقتی آرسنال در یک بازی پیروز می‌شو� من فکر می‌کن� خودم برنده شده‌ام�

- اعتقاد به خدایی یگانه و آخرت
در ویکیپدیا آمده که در این رساله سقراط اعتقادش به این دو را نشان می‌ده� که دربارهٔ اولی باید بگویم چرت است چون به چندین خدا اشاره می‌کن� و صراحتا هیچکدام را انکار نمی‌کن� و در باب دومی هم سر قضیهٔ دانته گفتم احتمال ۵۰٪ش را مطرح می‌کن�.]]>
4.22 -399 Apology
author: Plato
name: ع. ر. افلا
average rating: 4.22
book published: -399
rating: 5
read at: 2025/04/22
date added: 2025/04/22
shelves: brave-new-what
review:
پیشگفتار: من این ادیشن را نخواندم و چهارجلدی لطفی-کاویانی را دست گرفته‌ام� اما فکر کردم بهتر است هر رساله را به صورت یک کتاب جدا انتخاب کنم که اگر نیاز بود هر کدام یادداشت خودش را داشته باشد، به‌علاو� که نمی‌خواه� پیوسته کل چهار جلد را بخوانم و بین رساله‌ه� فاصله خواهم انداخت.


- قالب
برعکس سایر فیلسوفان یونانی، هیچکدام از مقالات آکادمیک افلاطون در حال حاضر در دسترس نیستند، و آثاری که از او به جا مانده، چیزی مانند تلاش‌ها� آلن دو باتن در دنیای امروز است: فلسفه برای عوام. این آثار در قالبی شبیه به نمایشنامه عرضه می‌شون� که در هر کدام سقراط (استاد افلاطون) با بزرگان و کوچکان بحث می‌کن�. گویی او سنت نمایشنامه‌نویس� یونانی را به سنت فلسفی‌ا� گره زده و در هر دو استادی خود را ثابت کرده. این رساله‌ه� به‌هیچ‌رو� عاری از بار دراماتیک نیستند و برای مثال در همین آپولوژی می‌بینی� که بارها سقراط از اینکه با های‌وهو� مانع سخن‌گفتن� می‌شون� پریشان می‌شو�!

- کدام سقراط؟
با توجه به اینکه خود سقراط هرگز حتی یک جمله هم ننوشت، ما از هویت دقیق او اطلاعی نداریم، افلاطون او را فیلسوفی شهید و درستکار می‌داند� و آریستوفان او را سوفیستی متقلب. این موضوع چندان هم اهمیتی ندارد. نام افلاطون و سقراطش جدایی‌ناپذیرن�.

- در جستجوی زمان ازدست‌رفت�
در کودکی داستان‌کوتاه� از فاکنر خواندم که در ابتدای آن زنی خود را به دار آویخته است، و در ادامه وقایع پیش از آن روایت می‌شو�. در مورد بازی‌ها� زمانی تارانتیو، یکی گفته بود که این چیز جدیدی نیست و فاکنر نمونه‌ها� این‌چنین� دارد. همچنین می‌دانی� که شخصیت اصلی نمایشنامه‌ها� افلاطون سقراط است. من دقیق نمی‌دان� که آیا «آپولوژی» نخستین رسالهٔ افلاطون هست یا نه، اما طبق چینش این کتاب، اول از همه آمده، و این انتخاب جالبی است چون آخرین رویداد زندگی سقراط است (محاکمه و اعدام). مثل رمان پروست که با یادآوری زمان گذشته شروع می‌شو� و در ابتدای کتاب راوی در انتهای تمامی آن ماجراها نشسته است. گویی این ترتیب نشان می‌ده� که ما با سقراط مواجه نیستیم، بلکه با سقراطِ افلاطون مواجهیم، نکته‌ا� که اصلا نباید فراموش شود. در انتهای این رساله سقراط می‌گوی� اعدام را رخداد بدی نمی‌دان� چون یا بعد مرگ عدم است که مثل خوابی بدون رؤیا ست، یا حیات جاودانه منتظرش است، که هر دو باحال‌اند� اما باحالی دومی به این است که می‌توان� با بحث‌ها� جنجالی‌ا� را با بزرگان فوت‌شد� ادامه دهد. وقتی این رساله در ابتدای آثار افلاطون بیاید و در ادامه بحث‌ها� او را با دیگران ببینیم، انگار افلاطون به مثابه دانته قلم دست گرفته و با راهنمایی ویرژیلیِ سقراط دارد از دوزخ و برزخ و بهشتِ عالم حقیقت دیدن می‌کن�.

- کامو
در همان صفحهٔ ابتدایی رساله سقراط تأکید دارد که قرار نیست «جز راست بگوید»، این جمله به سرعت مرا به یاد تعبیری از کامو دربارهٔ مورسو انداخت که او : حاضر نیست دروغ بگوید.
و متوجه شباهت این دادگاه با بیگانه شدم. هر دو رفتاری دارند که در تاریخ دادگاه‌ها� جهان نادر است: تلاشی برای جلب ترحم نمی‌کنن� و به عبارتی اصلا متهم‌وا� برخورد نمی‌کنن� و عقوبتشان نیز حقشان نیست. فکر می‌کن� خواندن این دو اثر متقابلا به درک هر دو کمک می‌کن�.

- زبان اقلیت
سقراط چندباری تأکید می‌کن� که زبان دادگاهیان را نمی‌دان� و مثل خودش حرف خواهد زد. این موضوع مرا به یاد کتاب دلوز/گتاری دربارهٔ کافکا انداخت. کافکا در اصل اهل چک بود و آلمانی‌ا� چندان تعرفی نداشت و به سادگی هرچه‌تمامت� می‌نوشت� و آنها این را تحت عنوان «ادبیات اقلیت» قلمداد کردند، نویسنده‌ا� که گویی مهاجرت کرده است، اما نه در جغرافیا، که در زبان.

- احترام به عقاید متفاوت
سقراط به اتهامات واهی اشاره می‌کن� و می‌گوی� که گفته‌ان� می‌توان� پرواز کند حال آنکه این حقیقت ندارد، بعد اضافه می کند که منظورش اهانت به کسانی که چنین ادعایی دارد (ادعای پروازکردن آدمی!) نیست، این حد از احترام به عقاید عجیب‌وغری� واقعا بامزه بود.

- تفکر انحصاری
سقراط کسانی را که جوانان را از گفتگو با همشهریانشان بر حذر می‌دارن� و ادعا می‌کنن� در قبال دریافت مبلغی می‌توانن� بهشان درس زندگی بزنند نهی می‌کند� که این اشخاص در زمان حال می‌توانن� سخنرانان انگیزشی باشند. من هم فکر می‌کن� آنچه می‌توان� به طور طبیعی (و به قول سقراط رایگان) در جامعه روی دهد، نیازی به تخصص ندارد. ما می‌توانی� به یکدیگر کمک کنیم و واقعیت‌ه� را با یکدیگر بشناسیم، و نیازی نیست کسانی که بیهوده خود را دانا می‌انگارن� جیبمان را خالی کنند.

- باختین
باید بگویم من از تز چند-صدایی باختین اطلاع چندانی ندارم، اما همان یک‌خطی‌ا� که می‌توان� تشخیص صداهای مختلف و حتی متضاد در یک متن باشد، در کار افلاطون خیلی پررنگ است. در یادداشت آینه‌های‌در‌ا� به دوگانه‌ا� از افراد اشاره کردم که یا شناختی عمیق از خود دارند یا شناختی سطحی از همگان، به نظرم افلاطون در دستهٔ دوم جای دارد، و می‌توان� به خوبی لحن‌ها� مختلف را درآورد. این موضوع به حدی است که حتی وقتی سقراط مشغول گفتگو با ملتوس (نقش دوم آپولوژی) نیست باز هم با عباراتی نظیر «شاید بگویید» چندصدایی را ایجاد می‌کن�.

- پیامبرِ جهل
سقراط از طریق معبد دلفی متوجه می‌شو� که کسی از او داناتر نیست، و تمام زندگی‌ا� وقف حل این معما می‌شود� که نتیجه‌ا� خود معمای دیگری ست: او از همه داناتر است زیرا به جهل خود آگاه است. او عاقبت به دام بدخواهی دشمنانش می‌میر�. زندگی او خیلی شبیه به آریکتایپ پیامبران است، اما به لحاظ محتوایی دقیقا نقطهٔ مقابل آن. حتی می‌توا� افلاطون را حوّاری او در نظر گرفت، با توجه به اینکه انجیل را هم حواریون نوشتند، نه خود عیسی (البته افلاطون و سقراط چند قرن قبل اینها بودند).
او نقطهٔ مقابل پیامبران بود چون بیشتر یک فرم بود تا محتوا. او بیشتر پیشنهاد می‌کن� فکر کنیم، تااینکه بگوید چه چیزی درست و چه چیزی غلط. دریدا معتقد بود حقیقت وجود دارد اما به تعویق می‌افت�. سارتر هم معتقد بود به نظر کافکا زیبایی وجود دارد، اما دسترس‌پذی� نیست. رسالت سقراط هم این بود، و تفاوتش با سوفیست‌ها� سوفیست دانشمند بود، دارای دانش، اما او فیلسوف بود، دوستدار دانش. گویی از همان آغاز هم مشخص بود که وقتی چیزی را دوست داری بهش نمی‌رس� و وقتی به چیزی رسیدی دوستش نداری، صاحبش شده‌ا�.

- فراعلمِ تجربی
می‌دانی� که فلسفه علم نیست، چون قابل آزمایش نیست، و درکل به دنبال نتیجه نیست (البته دلایل دیگری هم هست)، اما جالب است که سقراط کشتی‌ها� فکری‌ا� که با به ظاهر دانشمندان می‌گرف� (به چالش‌کشیدنشا� را) «آزمایش» می‌نام�. گویی برای او آگاهی آدمیان مادهٔ خامی برای آزمایش بود، آزمایشی فراتر از علم.

- بارت
در جایی سقراط می‌گوی� در سفرها و مناظره‌های� متوجه شد مخاطبین اشعار بهتر از خود شعرا آنها را تفسیر می‌کنن�. این برایم یادآور تز مرگ مؤلف بود، اما به طرز آیرونیک جالب است که فهم اندیشهٔ سقراط هم منوط به مرگ لیترالش شد؛ یا دقیق‌ت� بگویم شهیدشدنش.

- کارماآگاهی
سقراط در دفاع از اینکه قصد فاسدکردن جوانان را نداشته است می‌گوی� که اگر آنها را فاسد می‌کر� آنها آدم‌های� زیان‌رسا� می‌شدن� و او دوست ندارد از کسی زیان ببیند. یا می‌گوی� چطور آنهایی که وقتی جوان بودند از او آموختند وقتی پا به سن گذاشتند نظرشان تغییر نکرد؟ انگار افلاطون توانسته یک دید تاریخی را به چیزی شبیه به کارما وصل کند و جهان‌بین� جالبی خلق کند که آموزنده است.

- خوزه آرکادیو بوئندیا
وقتی در صدسال‌تنهای� خوزه پس از تحقیقات بسیار اعلام کرد که زمین مثل یک پرتقال گرد است همه او را تکفیر کردند. در اینجا هم یکی از اتهامات وارده به سقراط این است که می‌گوی� «ماه کره‌ا� خاکی است»، افسوس که جهل جوامع چه جنایت‌ه� می‌آفرین�.

- کپی‌رای�
در ادامهٔ اتهام اعلام‌شد� در بند قبلی، سقراط می‌گوی� اینها را آناکساگوراس در کتابهایش گفته، و اگر او سعی می‌کر� به خودش نسبتشان دهد جوانان با خواندن کتابهای آناکساگوراس به دروغش پی می‌بردن� (یعنی انکار نمی‌کن� اما از در دیگری وارد می‌شو�). انگار او دارد از قانون کپی‌رای� دفاع می‌کند� و همزمان می‌گوی� من هر چه بگویم از خودم گفته‌ا�. جایی هم از هومر نقل‌قو� می‌کن� اما اسمش را ذکر می‌کن�. بامزه است چون آدم انتظار ندارد فیلسوفی که چند هزار سال قبل زندگی کرده و خودش مهمترین مرجع رفرنس‌ها� فرهنگ غربی است بگوید: به قول فلانی� . انگار صالح نجفی دارد حرف می‌زن�!

- ریچل
در فرندز خواهر ریچل از اینکه مدام بهش می‌گوی� با راس دیت نرود عصبانی است و می‌گوی� تو در جایگاهی نیستی که بگویی چه کنم، او هم می‌گوی� من نگفتم چه بکن، گفتم چه نکن. یاد این قسمت رساله افتادم: آن ندا را من از کودکی شنیده‌ا� و هر بار مرا از عملی که می‌خواست� بجا آورم بازداشته، درحالیکه هیچگاه به اقدام به کاری وادار ننموده است.
یک جور وجدان سلبی. اما اشارهٔ چندین‌بار� به این «ندا» این فکر را در نظرم آورد که افلاطون (هر چند خفیف) احتمالا درگیر اسکیتزوفرنی بوده است، شاید هم سقراط.

- جیمز گوردون
در کمیک «کیلینگ جوک» جوکر بلاهای زیادی سر گوردون می‌آور� تا او هم تبدیل به یک ابرشرور شود، اما گوردون با سررسیدن بتمن ازش می‌خواه� مطابق قانون با جوکر برخورد کند. این حجم از تأکید سقراط بر قانون مرا به یاد او انداخت.

- نمود سعادت
سقراط معتقد است ورزشکاران برای مردم «نمود سعادت» را فراهم می‌آورن� درحالیکه خودش خود سعادت را به آنان تقدیم می‌کن�. این اشارهٔ عجیب انگار چشمانم را به روی ورزش باز کرد. واقعا چرا وقتی آرسنال در یک بازی پیروز می‌شو� من فکر می‌کن� خودم برنده شده‌ام�

- اعتقاد به خدایی یگانه و آخرت
در ویکیپدیا آمده که در این رساله سقراط اعتقادش به این دو را نشان می‌ده� که دربارهٔ اولی باید بگویم چرت است چون به چندین خدا اشاره می‌کن� و صراحتا هیچکدام را انکار نمی‌کن� و در باب دومی هم سر قضیهٔ دانته گفتم احتمال ۵۰٪ش را مطرح می‌کن�.
]]>
خفاش دیوانه 25262059 گروه سنی: ب، ج.� 28 Jeanne Willis 9643913686 ع. ر. افلا 4 3.92 2007 خفاش دیوانه
author: Jeanne Willis
name: ع. ر. افلا
average rating: 3.92
book published: 2007
rating: 4
read at: 2025/04/22
date added: 2025/04/22
shelves:
review:

]]>
دفترهای مالده لائوریس بریگه 3314057 271 Rainer Maria Rilke 9649285202 ع. ر. افلا 0 to-read 3.87 1910 دفترهای مالده  لائوریس بریگه
author: Rainer Maria Rilke
name: ع. ر. افلا
average rating: 3.87
book published: 1910
rating: 0
read at:
date added: 2025/04/21
shelves: to-read
review:

]]>
مصاحبه دیدرو-دالامبر 36394448 120 Denis Diderot ع. ر. افلا 0 to-read 3.00 1769 مصاحبه دیدرو-دالامبر
author: Denis Diderot
name: ع. ر. افلا
average rating: 3.00
book published: 1769
rating: 0
read at:
date added: 2025/04/21
shelves: to-read
review:

]]>
راب 35921039
This new translation includes Diderot's all-important prefatory material, which he placed, disconcertingly, at the end of the novel, and which turns what otherwise seems like an exercise in realism into what is now regarded as a masterpiece of proto-modernist fiction.]]>
326 Denis Diderot 600618270X ع. ر. افلا 0 to-read 3.44 1796 راب
author: Denis Diderot
name: ع. ر. افلا
average rating: 3.44
book published: 1796
rating: 0
read at:
date added: 2025/04/21
shelves: to-read
review:

]]>
برادرزاده رامو 22568477 235 Denis Diderot ع. ر. افلا 0 to-read 3.56 1805 برادرزاده رامو
author: Denis Diderot
name: ع. ر. افلا
average rating: 3.56
book published: 1805
rating: 0
read at:
date added: 2025/04/21
shelves: to-read
review:

]]>
راهنمای مردن با گیاهان دارویی 107550920 117 عطیه عطارزاده 6002298037 ع. ر. افلا 4 brave-new-what و اما در باب کتاب:


- از گدار و وودی آلن به عطارزاده
در فیلم «گذران زندگی»، و در میان سکانس‌ها� صفحه سیاه می‌شو� و عبارتی روی آن می‌آید� اتفاقی که در فیلم «هانا و خواهرانش» هم رخ می‌ده�. گدار در گفتگویی با وودی آلن، به این شباهت اشاره کرد، و توضیح داد خودش این ایده را از سینمای صامت گرفته است. وودی آلن اما گفت این ایده را از رمان‌ها� کلاسیک گرفته است، رمان‌های� که عموما فصل‌هایشا� نام و توضیح مختصری دارند. عطارزاده هم این کار را کرده است، اما ظاهرا آن را از کتب حکیمان قدیمی ایرانی وام گرفته است. حرکت جالبی هم هست. جز عنوان اصلی (پرده فلان، در باب بهمان)، جمله‌ا� که در ادامه توی عنوان ذکر می‌کند� شاه‌بی� همان فصل است، و وقتی در طول خوانش بهش برمی‌خوری� دژاووی ادبی-زبانی عمیقی رقم می‌خور�.

- وضعیت-محوری
می‌توا� محور رمان‌ه� را در سه حالت ماجرا، شخصیت، و وضعیت تقسیم کرد (از ترکیب اینها می‌توا� حالت‌ها� بیشتری به دست آورد و درکل بهترین رمان‌ه� ترکیبی از هر سه‌ان�)، و به نظرم این رمان بیش از هر چیز روی وضعیت تأکید می‌کن� (ترکیبی از زمان، مکان و تم). خانه‌‌ا� با کتابخانه‌اش� گیاهان دارویی، و ترس از ناشناخته‌ه�.

- حس‌آمیز�
آرایهٔ ادبی موردعلاقهٔ اکثر نویسنده‌ه� استعاره است، اما این رمان بیشتر حول حس‌آمیز� می‌گردد� و این باعث شده نثری به نسبت متفاوت از بسیاری از بزرگان به دست آید. در اینجا هر چیز بویی غیر از خودش دارد، و صدایی به‌مرات� غیرتر، برای مثال: شوری سرخ است.

- افلاطون
افلاطون معتقد بود فلسفی‌تری� لحظه برای انسان «حیرت» است، یا به عبارتی دقیق‌ت�: حیرت از امور عادی. موضوعی که اشاره می‌کن� در کودکان چشمگیر است (برادر کوچک خودم یکبار پرسید: ما چرا غذا می‌خوریم�)، و فیلسوف کسی ست که به آن دست پیدا می‌کن�: فیلسوف کسی ست که از اموری که برای دیگران عادی شده، تعجب می‌کن�. این قسم از حیرت در این رمان فراوان است.

- موتیف
عنصر تکرار در این اثر، به صورت موتیف پدیدار می‌شود� و انگار راهی ست برای مبارزه با فراموشی (هم برای راوی و هم برای خواننده). تکرار برخی جملات کلیدی (مثلا: نجات از سمت چپ اتفاق می‌افت�) وحدت زمان و مکانی خاصی به این رمان می‌بخشد� می‌گوی� «خاص»، چون این وحدت بیشتر شبیه کلونی حشرات خطرناکی ست که توی یک کوزه انداخته شده‌ان� تا ببینیم کدام آخرازهمه زنده می‌مان�. جمع اضداد.

- سوبژکتیو ابژکتیو است
موضوعی که بار اول با رمان لولیتا برایم جالب شد، و اینجا نقش پررنگ‌تر� داشت: چطور می‌توانی� شکاف عمیق ابعاد درونگرایانهٔ انسان را با واقعیت موجود در نثر بازسازی کنیم؟ رمان از این حیث محشر است. روزی دوستی داشت از اینکه نمی‌توان� آنقدر که لازم است درس بخواند و از فوت وقت شکایت می‌کرد� و دوست دیگری بهش گفت به جای این کار، باید به ریتم درونی‌ا� پی ببرد، و طبق آن درس بخواند، حال هر چقدر که نتیجه داد مهم نیست، مهم هماهنگی است. و باید بگویم در خلق یک راوی کریپ، نویسنده خیلی خوب عمل کرده است. مثلا راوی حین افتادن روی زمین، قبل از فرود، به صدای یک گربه توجه می‌کن� *دینامیتی در مغز حقیر می‌ترک�*. انگار درون شخصیتی که هیچ انسان زنده‌ا� در اطرافش نمی‌توان� بهش پی ببرد، به صورت برهنه به ما عرضه شده است.

- اسپین‌آف‌ها� مسخره
یکی از معدود ضعف‌ها� اثر، دنباله‌های� است که برای آثار ادبی بزرگ می‌نویس� (خصوصا کافکا). در باقی کتاب می‌توان� قلم نویسنده را با بزرگترین‌ها� ادبیات مقایسه کنم، اما وقتی پایش را توی کفش بزرگان می‌کند� از عرش به فرش می‌آی�. شایان ذکر است که: مگه مجبوری؟

- لینچ
ضمن تسلیت برای تازه‌درگذشته� باید بگویم نوع ارتباط ابن‌سین� و راوی، مرا به یاد تویین‌پیک� انداخت (یادم نیست اسم آن موجود ماورایی که در کاراکترها حلول می‌کر� چه بود). رمان از این لحاظ کلاژ کم‌نظیر� است، برای اینکه ابن‌سین� یکی از کاراکترهایش باشد، نه رمان تاریخی می‌شود� نه ابن‌سین� را به‌رو� می‌کن�. او با همان شمایل کلاسیک وارد خانه‌ا� در دروازه‌دول� می‌شو� و هر چه جلوتر می‌روی� حضورش پررنگ‌ت� می‌شو� (می‌دانی� که برخلاف سایر بیماری‌ها� روانی، اسکیتزوفرنی به مرور زمان پیشرفت می کند).

- متافیکشن
این رمان داستانی ست دربارهٔ داستان‌نویسی� در کنار نکتهٔ قبلی، باعث می‌شو� آن را پست‌مدر� تلقی کنیم.

- مارکز
در ص ۷۹ راوی می‌گوی� اشیاء جان دارند، کافی ست بیدارشان کنیم. آشنا ست نه؟ بله در صدسال‌تنهای� آمده. تعجب می‌کن� نویسنده‌ا� که عمدتا چیزی را بدون ذکر منبع نمی‌آورد� چرا در اینجا به مارکز اشاره نکرد؟ آیا باز هم این کار را کرده؟ یادم هست جایی می‌خواند� موراکامی برای اینکه اسم کتابش را بگذارد «وقتی از دویدن حرف می‌زنی� از چه حرف می‌زنیم»� از همسر ریموند کارور اجازه گرفت (چون کارور اولین‌با� با «وقتی از عشق حرف می‌زنی� از چه حرف می‌زنیم� این ترند را باب کرد). با توجه به اینکه هنوز ۹۵ سال از انتشار رمان مارکز نگذشته و کماکان مشمول قانون کپی‌رای� است، حرکت شایسته‌ا� نبود.
در مقابل، فروپاشی خانه در رمان، تداعی‌گ� فصول آخر صدسال‌تنهای� است، که این می‌شو� الهام‌گرفت� و کار خوبی هم هست و خوب هم درآمده.

- داوینچی یا ابن‌سینا�
در ص ۹۲ راوی از زبان ابن‌سین� می‌گوی� «همه‌چی� به همه‌چی� مربوط است»، جمله‌ا� که من شنیده‌ا� مال داوینچی است، و حالا به شک افتاده‌ام� یا واقعا ابن‌سین� بار اول گفته، یا ابن‌سین� در این کتاب یک حال دکترشریعتی‌طو� دارد و همه‌چی� از همه‌ج� دارد از دهانش بیرون می‌آی�.

- الکترا
رمان به طور همزمان تحت‌تأثی� تز عقدهٔ الکترای فروید، و خود اسطورهٔ الکترا ست، البته با تأکید بر تمایلی سادیستی به نابودی مادر، و آیدیالایزکردن تصویر پدر.

- انسان معلق
به‌شخص� معتقدم مهمترین دستآورد ابن‌سینا� ایدهٔ انسان معلق بود. او می‌گف� آیا انسانی که هیچکدام از حواس پنجگانه‌ا� کار نکند و در هوا معلق باشد، درکی از خودش دارد؟ من البته کاری با پاسخ او ندارم (که معمولی، جزمی و سطحی است، و به‌طو� خلاصه می‌گوی�: بله)، اما نفس این سؤال تمثیل جالبی است که می‌توا� سالها تصورش کرد و از این تصور لذت برد. در ص ۸۲ به طور گذرا به این تمثیل اشاره می‌شود� اما مجموعا رمان را می‌توا� بازتابی از همین تمثیل دانست. بله تفاوت‌های� دارد، اینجا فقط حس بینایی راوی از دست، اما ازتان خواهش می‌کن� پیش از ادامهٔ این یادداشت، تلاش کنید نیستی و عدم و را تصور کنید








آیا در تصور شما عدم سیاه‌رن� بود؟ نویسنده اگرچه نتوانسته به خود نیستی به معنی دقیق کلمه برسد، اما به تصور آن می‌رسد� و می‌دان� برای آن کافی است حس بینایی را حذف کند، به حواس دیگر برای پیشبرد داستان نیاز دارد، وگرنه که نمی‌ش� از خود سؤال ابن‌سین� جلوتر رفت.

- ابن‌سین�
شاید چیزی که این رمان را در میان بسیاری رمان‌ها� ایرانی (که تلاشی برای شبیه‌شد� به آثار غربی‌ان�) متمایز می‌کند� همین حضور چشمگیر عناصر بومی اعم‌ا� طب سنتی و ابن‌سین� باشد، و خوشحال‌کنند� است که نویسنده به قدر کافی در باب این موضوع مطالعه داشته، و خیالش را بر پایهٔ آن استوار کرده.

- تام و جری
در ص ۱۱۱ آمده است: لوله‌ا� توخالی‌ا� که می‌توان� از یک طرفش فوت کنی و همزمان فوت خودت آن طرفش بخورد توی صورتت.
من را به یاد آن میم مشهور تام‌وجر� انداخت که لولهٔ اسلحهٔ تام از در خانهٔ جری فرو رفته و از دیوار درآمده و اگر شلیک شود به خودش می‌خور� (البته جای نگرانی نیست چون تام نامیرا ست).

- آلن‌پ�
حضور ترسناک و سوررئال گربه‌ه� در این داستان، یادآور برخی تصاویر «گربهٔ سیاه» آلن‌پ� است، و فکر می‌کن� این دو اثر مکمل خوبی برای هم باشند.

- نادر ابراهیمی
نثر کتاب بیش از هر کس، برایم تداعی‌گ� نادر ابراهیمی بود، قصارگونه، لبخندآور و خلسه‌برانگی�.



*سال نو مبارک*]]>
3.47 2015 راهنمای مردن با گیاهان دارویی
author: عطیه عطارزاده
name: ع. ر. افلا
average rating: 3.47
book published: 2015
rating: 4
read at: 2025/03/21
date added: 2025/04/21
shelves: brave-new-what
review:
شش ساله بودم که داشتم توی حیات خانهٔ بی‌ب� می‌شاشیدم� و او مچم را گرفت. دستشویی در چند قدمی‌ا� بود، و همین تعجبش را دوچندان می‌کرد� اما من گویی مثل هر کودک دیگری آنارشیست بودم و اهمیت نمی‌داد�. او فعال‌تری� عضو خاندان بود. به همه‌ج� سرک می‌کشید� آشپزی می‌کر� یا رسپی می‌داد� همیشه توی کیسه‌ا� تعداد زیادی کلوچه داشت و بهمان می‌داد� و در «اتاق‌پشتی� کلی صندوق داشت که در آنها وسایل گوناگونی را پنهان از دیگران نگه می‌داشت� صندوق‌های� با قفل‌ها� دو سانتی‌متر�. او هر روز به من و برادرم یک ۲۵ تومانی می‌دا� که برویم چیزی بخریم و بخوریم، و هر بار با این منظره مواجه می‌ش� که ما دو برگه‌آچها� (یا اگر مغازه نداشت برگه‌امتحان�) کف خانه دراز کشیده‌ای� و نقاشی می‌کشی�. ما نقاشی‌ها� گنده می‌کشیدیم� من اغلب آدم‌آهن� و برادرم درخت، بعد که متریال تمام می‌ش� توی همان نقاشی بزرگ را با نقاشی‌ها� کوچک پر می‌کردیم� نقاشی‌ها� کوچکی که به‌هیچ‌وج� ربطی به آن نقاشی بزرگ نداشتند، و گویی ما جاهلانه یک مکتب مدرنیستی را در نقاشی بنیان گذاشتیم و فراموش کردیم. بعدها ما از بی‌ب� جدا شدیم و او هر جمعه بهمان سر می‌ز�. بعدتر، باید با تاکسی جابه‌ج� می‌شد� و مدتی بعد، در تخت خود زمین‌گی� شد. به لحاظ لفظ، او شاید خشن‌ترین� بهترین در بداهه و متحیرکننده‌تری� باشد، به‌طوریک� می‌دان� اگر در یونان باستان بود، سقراط در تمامی بحث‌ه� با او شکست می‌خورد� و عاقبت هم اعدام نمی‌ش� و سرنوشت فلسفه برای همیشه تغییر می‌کرد� و معنایش این است که هیچ بنی‌بشر� در اطراف او از زخم‌زبان‌های� در امان نیست، هیچکس، به جز من و برادرم، نه حتی پدر، بلکه فقط من و برادرم، و دلیلش را همیشه خیلی خلاصه می‌گوی�: کِیس که ایسا بی‌مادری� رود، که به فارسی سلیس می‌شو�: چون که شما بی‌مادری� فرزندانم. اما چیزی هست که او نمی‌داند� و در همین جمله‌اش� در این «رود (فرزند)» نهفته است، اینکه ما مادر داریم، و او مادر ما ست.
و اما در باب کتاب:


- از گدار و وودی آلن به عطارزاده
در فیلم «گذران زندگی»، و در میان سکانس‌ها� صفحه سیاه می‌شو� و عبارتی روی آن می‌آید� اتفاقی که در فیلم «هانا و خواهرانش» هم رخ می‌ده�. گدار در گفتگویی با وودی آلن، به این شباهت اشاره کرد، و توضیح داد خودش این ایده را از سینمای صامت گرفته است. وودی آلن اما گفت این ایده را از رمان‌ها� کلاسیک گرفته است، رمان‌های� که عموما فصل‌هایشا� نام و توضیح مختصری دارند. عطارزاده هم این کار را کرده است، اما ظاهرا آن را از کتب حکیمان قدیمی ایرانی وام گرفته است. حرکت جالبی هم هست. جز عنوان اصلی (پرده فلان، در باب بهمان)، جمله‌ا� که در ادامه توی عنوان ذکر می‌کند� شاه‌بی� همان فصل است، و وقتی در طول خوانش بهش برمی‌خوری� دژاووی ادبی-زبانی عمیقی رقم می‌خور�.

- وضعیت-محوری
می‌توا� محور رمان‌ه� را در سه حالت ماجرا، شخصیت، و وضعیت تقسیم کرد (از ترکیب اینها می‌توا� حالت‌ها� بیشتری به دست آورد و درکل بهترین رمان‌ه� ترکیبی از هر سه‌ان�)، و به نظرم این رمان بیش از هر چیز روی وضعیت تأکید می‌کن� (ترکیبی از زمان، مکان و تم). خانه‌‌ا� با کتابخانه‌اش� گیاهان دارویی، و ترس از ناشناخته‌ه�.

- حس‌آمیز�
آرایهٔ ادبی موردعلاقهٔ اکثر نویسنده‌ه� استعاره است، اما این رمان بیشتر حول حس‌آمیز� می‌گردد� و این باعث شده نثری به نسبت متفاوت از بسیاری از بزرگان به دست آید. در اینجا هر چیز بویی غیر از خودش دارد، و صدایی به‌مرات� غیرتر، برای مثال: شوری سرخ است.

- افلاطون
افلاطون معتقد بود فلسفی‌تری� لحظه برای انسان «حیرت» است، یا به عبارتی دقیق‌ت�: حیرت از امور عادی. موضوعی که اشاره می‌کن� در کودکان چشمگیر است (برادر کوچک خودم یکبار پرسید: ما چرا غذا می‌خوریم�)، و فیلسوف کسی ست که به آن دست پیدا می‌کن�: فیلسوف کسی ست که از اموری که برای دیگران عادی شده، تعجب می‌کن�. این قسم از حیرت در این رمان فراوان است.

- موتیف
عنصر تکرار در این اثر، به صورت موتیف پدیدار می‌شود� و انگار راهی ست برای مبارزه با فراموشی (هم برای راوی و هم برای خواننده). تکرار برخی جملات کلیدی (مثلا: نجات از سمت چپ اتفاق می‌افت�) وحدت زمان و مکانی خاصی به این رمان می‌بخشد� می‌گوی� «خاص»، چون این وحدت بیشتر شبیه کلونی حشرات خطرناکی ست که توی یک کوزه انداخته شده‌ان� تا ببینیم کدام آخرازهمه زنده می‌مان�. جمع اضداد.

- سوبژکتیو ابژکتیو است
موضوعی که بار اول با رمان لولیتا برایم جالب شد، و اینجا نقش پررنگ‌تر� داشت: چطور می‌توانی� شکاف عمیق ابعاد درونگرایانهٔ انسان را با واقعیت موجود در نثر بازسازی کنیم؟ رمان از این حیث محشر است. روزی دوستی داشت از اینکه نمی‌توان� آنقدر که لازم است درس بخواند و از فوت وقت شکایت می‌کرد� و دوست دیگری بهش گفت به جای این کار، باید به ریتم درونی‌ا� پی ببرد، و طبق آن درس بخواند، حال هر چقدر که نتیجه داد مهم نیست، مهم هماهنگی است. و باید بگویم در خلق یک راوی کریپ، نویسنده خیلی خوب عمل کرده است. مثلا راوی حین افتادن روی زمین، قبل از فرود، به صدای یک گربه توجه می‌کن� *دینامیتی در مغز حقیر می‌ترک�*. انگار درون شخصیتی که هیچ انسان زنده‌ا� در اطرافش نمی‌توان� بهش پی ببرد، به صورت برهنه به ما عرضه شده است.

- اسپین‌آف‌ها� مسخره
یکی از معدود ضعف‌ها� اثر، دنباله‌های� است که برای آثار ادبی بزرگ می‌نویس� (خصوصا کافکا). در باقی کتاب می‌توان� قلم نویسنده را با بزرگترین‌ها� ادبیات مقایسه کنم، اما وقتی پایش را توی کفش بزرگان می‌کند� از عرش به فرش می‌آی�. شایان ذکر است که: مگه مجبوری؟

- لینچ
ضمن تسلیت برای تازه‌درگذشته� باید بگویم نوع ارتباط ابن‌سین� و راوی، مرا به یاد تویین‌پیک� انداخت (یادم نیست اسم آن موجود ماورایی که در کاراکترها حلول می‌کر� چه بود). رمان از این لحاظ کلاژ کم‌نظیر� است، برای اینکه ابن‌سین� یکی از کاراکترهایش باشد، نه رمان تاریخی می‌شود� نه ابن‌سین� را به‌رو� می‌کن�. او با همان شمایل کلاسیک وارد خانه‌ا� در دروازه‌دول� می‌شو� و هر چه جلوتر می‌روی� حضورش پررنگ‌ت� می‌شو� (می‌دانی� که برخلاف سایر بیماری‌ها� روانی، اسکیتزوفرنی به مرور زمان پیشرفت می کند).

- متافیکشن
این رمان داستانی ست دربارهٔ داستان‌نویسی� در کنار نکتهٔ قبلی، باعث می‌شو� آن را پست‌مدر� تلقی کنیم.

- مارکز
در ص ۷۹ راوی می‌گوی� اشیاء جان دارند، کافی ست بیدارشان کنیم. آشنا ست نه؟ بله در صدسال‌تنهای� آمده. تعجب می‌کن� نویسنده‌ا� که عمدتا چیزی را بدون ذکر منبع نمی‌آورد� چرا در اینجا به مارکز اشاره نکرد؟ آیا باز هم این کار را کرده؟ یادم هست جایی می‌خواند� موراکامی برای اینکه اسم کتابش را بگذارد «وقتی از دویدن حرف می‌زنی� از چه حرف می‌زنیم»� از همسر ریموند کارور اجازه گرفت (چون کارور اولین‌با� با «وقتی از عشق حرف می‌زنی� از چه حرف می‌زنیم� این ترند را باب کرد). با توجه به اینکه هنوز ۹۵ سال از انتشار رمان مارکز نگذشته و کماکان مشمول قانون کپی‌رای� است، حرکت شایسته‌ا� نبود.
در مقابل، فروپاشی خانه در رمان، تداعی‌گ� فصول آخر صدسال‌تنهای� است، که این می‌شو� الهام‌گرفت� و کار خوبی هم هست و خوب هم درآمده.

- داوینچی یا ابن‌سینا�
در ص ۹۲ راوی از زبان ابن‌سین� می‌گوی� «همه‌چی� به همه‌چی� مربوط است»، جمله‌ا� که من شنیده‌ا� مال داوینچی است، و حالا به شک افتاده‌ام� یا واقعا ابن‌سین� بار اول گفته، یا ابن‌سین� در این کتاب یک حال دکترشریعتی‌طو� دارد و همه‌چی� از همه‌ج� دارد از دهانش بیرون می‌آی�.

- الکترا
رمان به طور همزمان تحت‌تأثی� تز عقدهٔ الکترای فروید، و خود اسطورهٔ الکترا ست، البته با تأکید بر تمایلی سادیستی به نابودی مادر، و آیدیالایزکردن تصویر پدر.

- انسان معلق
به‌شخص� معتقدم مهمترین دستآورد ابن‌سینا� ایدهٔ انسان معلق بود. او می‌گف� آیا انسانی که هیچکدام از حواس پنجگانه‌ا� کار نکند و در هوا معلق باشد، درکی از خودش دارد؟ من البته کاری با پاسخ او ندارم (که معمولی، جزمی و سطحی است، و به‌طو� خلاصه می‌گوی�: بله)، اما نفس این سؤال تمثیل جالبی است که می‌توا� سالها تصورش کرد و از این تصور لذت برد. در ص ۸۲ به طور گذرا به این تمثیل اشاره می‌شود� اما مجموعا رمان را می‌توا� بازتابی از همین تمثیل دانست. بله تفاوت‌های� دارد، اینجا فقط حس بینایی راوی از دست، اما ازتان خواهش می‌کن� پیش از ادامهٔ این یادداشت، تلاش کنید نیستی و عدم و را تصور کنید








آیا در تصور شما عدم سیاه‌رن� بود؟ نویسنده اگرچه نتوانسته به خود نیستی به معنی دقیق کلمه برسد، اما به تصور آن می‌رسد� و می‌دان� برای آن کافی است حس بینایی را حذف کند، به حواس دیگر برای پیشبرد داستان نیاز دارد، وگرنه که نمی‌ش� از خود سؤال ابن‌سین� جلوتر رفت.

- ابن‌سین�
شاید چیزی که این رمان را در میان بسیاری رمان‌ها� ایرانی (که تلاشی برای شبیه‌شد� به آثار غربی‌ان�) متمایز می‌کند� همین حضور چشمگیر عناصر بومی اعم‌ا� طب سنتی و ابن‌سین� باشد، و خوشحال‌کنند� است که نویسنده به قدر کافی در باب این موضوع مطالعه داشته، و خیالش را بر پایهٔ آن استوار کرده.

- تام و جری
در ص ۱۱۱ آمده است: لوله‌ا� توخالی‌ا� که می‌توان� از یک طرفش فوت کنی و همزمان فوت خودت آن طرفش بخورد توی صورتت.
من را به یاد آن میم مشهور تام‌وجر� انداخت که لولهٔ اسلحهٔ تام از در خانهٔ جری فرو رفته و از دیوار درآمده و اگر شلیک شود به خودش می‌خور� (البته جای نگرانی نیست چون تام نامیرا ست).

- آلن‌پ�
حضور ترسناک و سوررئال گربه‌ه� در این داستان، یادآور برخی تصاویر «گربهٔ سیاه» آلن‌پ� است، و فکر می‌کن� این دو اثر مکمل خوبی برای هم باشند.

- نادر ابراهیمی
نثر کتاب بیش از هر کس، برایم تداعی‌گ� نادر ابراهیمی بود، قصارگونه، لبخندآور و خلسه‌برانگی�.



*سال نو مبارک*
]]>
اتاقی از آن خود 343242 160 Virginia Woolf ع. ر. افلا 5 brave-new-what
- یک رمان
به نظرم قالب اصلی این کتاب، رمان است، رمانی از جنس بیگانهٔ کامو� یا آثار داستایفسکی، اما این دیگر چه جنسی است؟ می‌دانی� که تفاوت هست میان حقیقت و واقعیت. واقعیت همان چیزی است که به حواس درمی‌آید� و حقیقت ماحصل فعل‌وانفعالا� فکر روی این واقعیات است. مثال: برف سفید است. برف یک چیز است، سفیدی یک چیز، اینکه این دو مشترک‌ان� یک حقیقت است. اما خیال چیست؟ خیال مرحلهٔ بعدی است، همانطور که از ترکیب واقعیات حقیقت به دست می‌آید� از ترکیب حقایق خیال به دست می‌آی�: برف مانند در یخچال سفید است (مثال تخمی‌ا� بود، می‌دان�). جنس این رمان و بیگانه و آثار داستایفسکی دقیقا تعاملی میان حقیقت و خیال است. البته اغلب چنین تعاملی در تمام رمان‌ه� مشاهده می‌شود� اما در این قسم از رمان تمایز و تعامل این دو واضح‌ت� است، نویسنده پیام‌های� را با صدای بلند می‌گوید� اما این چیزی از هنرمندی‌ا� کم نمی‌کن�. این کتاب سرشار از تصاویر خیره‌کنند� و آرایه‌ها� ادبی است، ابدا به چشم یک کتاب تئوری به آن نگاه نکنید (ای کسانی که آن را نخوانده‌ای� (ضمنا، بخوانیدش)).

- یک فیلسوف
در سینما زاویه‌دید� وجود دارد که فکر کنم بهش می‌گوین� چشم خدا (وقتی دوربین از بالا می‌گیر�)، که دقیقا می‌شو� موقعیت وولف در این کتاب، مثل اینی که می‌گوین� خلبان‌بود� اگزوپری در دید فلسفی‌ا� بسیار تأثیرگذار بوده. البته این دید بالابه‌پایی� باعث شده اخیرا نقدهایی به وولف وارد شود، که او را افاده‌ا� می‌دانند� اما بروند خودشان را بکنند، طرف ویرجینیا وولف است، دیدش بالابه‌پایی� است گاهی، چون واقعا آن بالا ست. او مانند عروسک‌گردا� ماهری که به چم‌وخ� تک‌ت� عروسک‌های� آگاه است، چنان تسلط کم‌نظیر� از خود در تاریخ و مذهب و سنت و ظلم و سیاست (البته سیاست زیرمجموعهٔ ظلم است) و هنر نشان می‌ده� که مخاطب انگشت‌به‌دها� می‌ماند� و گاه چنان تکانه‌های� به آدم وارد می‌کن� که هایدگر باید از رویش مشق می‌کر�.

- تاریخ‌ها� ادبیات
وقتی از گدار خواستند تاریخ سینما را بیان کند، او ترجیح داد به جای سخنرانی یا مقاله، فیلم بسازد، و این شد که پروژهٔ «تاریخ‌ها� سینما» را استارت زد، مشتمل بر چند فیلم. گدار معتقد بود ما فقط با یک تاریخ سینما مواجه نیستیم. وجه دیگر این کتاب این است که احتمالا بهترین تاریخ ادبیات است، یک تاریخ سیال، موشکاف، و عجیب. وولف با رویکردی امپرسیونیستی (در مه قراردادن بسیاری از ادبا و نور تاباندن به برخی دیگر) تاریخ شخصی خودش را روایت می‌کند� و این مجال را به دیگران می‌ده� که آنها هم تاریخ‌ها� خودشان را بنویسند، او ترجیح می‌ده� تاریخ ذره‌ذر� به دست همه روایت شود، تااینکه فاتحان آن را بنویسند.

- وابی-سابی
طبق این اصل ژاپنی، زیبایی در نقص است، نه کمال. موراکامی در کافکادرکرانه از زبان اوشیما می‌نویسن� «کمال می‌توان� مجموعهٔ بی‌نهایت� از نقص‌ه� باشد»، وولف نیز در این کتاب ضمن اعتراف به اشتباهاتش (ما که چیزی ندیدیم البته) مخاطب را دعوت به مشارکت در این اشتباهات می‌کند� یعنی افزودن به اشتباهات، و می‌گوی�: حقیقت مجموعه‌ا� از اشتباهات است. در جای دیگری چیزی دربارهٔ لمب می‌گوی� که فکر می‌کن� مکمل همین باشد: یادداشت‌ها� او به خاطر آن بارقه‌ها� تخیل آنی، آن برق نبوغ که آنها را خدشه‌دا� و ناقص، اما پر از ستاره‌ها� شعر می‌کند� حتی از یادداشت‌ها� مکس بیربوم با همهٔ کمالاتش بهتر است.

- مسئلهٔ ضربان قلب
وولف در جایی می‌گوی� اینکه زن‌ه� بیشتر عمر می‌کنن� یک حقیقت ثابت نیست، و اگر آنها هم مشاغل مردانه داشته باشند، مثلا سرباز شوند، طول عمر یکسانی با مردها خواهند داشت. این مسئله در حال حاضر به لحاظ علمی ثابت شده است. تحقیقات نشان می‌ده� که هر انسان به طور میانگین تعدادی ضربان قلب دارد، که به نوعی کوپن زندگی او هستند، و چنانچه سر برسند، آدم می‌میر�. علت اینکه مردها غالبا عمر کمتری دارند، این است که اغلب فعالیت‌ها� آنان (ورزش، جنگ، و غیره) باعث می‌شو� قلب با سرعت بیشتری بتپد، و آن کوپن زودتر منقضی شود.

- پروست
در طول کتاب چند باری به پروست اشاره شد، و من به عنوان دوستدار پروست، از فرط استرس انگار داشتم یک رمان جنایی می‌خواندم� و منتظر بودم قضاوت نهایی او را بدانم، جالب‌اینک� او سربلند بیرون آمد. در جایی وقتی دارد تصویر زن را در آثار نویسندگان مرد تقبیح می‌کند� اشاره می‌کن� که این تصویر واقعی نیست، «حتی» در پروست. این «حتی» خیلی قید جالب و امیدوارکننده‌ا� بود، و گذشت تااینکه رسید به مسئلهٔ دوگانی زنانه و مردانهٔ روح در وجود هر شخص، و آنجا که می‌گوی� پروست دوجنسه است، و حتی قسمت زنانه‌ا� بیشتر است. و ادامه می‌ده�: این مسئله آنقدر نادر است که نمی‌توان� عیب تلقی شود. و من نفس راحتی کشیدم. من از این لحاظ با پروست همذات‌پندار� می‌کن� (حتی با کافکا که فکر می‌کن� او هم چنین بود)، اما پا را از گلیمم درازتر نمی‌کنم� می‌توان� بگویم در شخصیتم قسمت زنانه قالب است، اینکه آیا در نوشتارن هم چنین است، قضاوتش از عهدهٔ من خارج است. اما این پاراگراف را با قسمتی از پرسشنامه‌ا� تمام می‌کن� که پروست به سؤالاتش جواب داده بود، آنجا که ازش پرسیدند: قهرمان زن داستانی موردعلاقهٔ شما کیست؟ و او گفت: زنی سرشار از نبوغ که زندگی معمولی دارد.

- زنان در برابر مردان
اگرچه مشخصا وولف به ذهنیت زنانه و مردانه و وجود هر دو در زنان و مردان می‌پردازد� اما مخاطبی مثل من را از اهمیت این نکته نیز آگاه می‌کن� که بهرحال خود جنسیت هم بحث مهمی است. بارزترین مثالش آنجا ست که می‌گوی� نویسندگانی مثل فلوبر در بدترین حالت با بی‌توجه� مخاطب دست‌وپنج� نرم می‌کردند� اما کسانی مثل برونته‌ه� عملا موانعی سر راهشان داشتند. مردها مخاطب نداشتند، اما زن‌ه� دشمن داشتند.

- پدرسالاری، نه مردسالاری
اما مسئله‌ا� که بهرحال نباید از آن غفلت ورزید (وولف که نورزید) این است که مرد داریم تا مرد. در عنوان «پدرسالار»، «پدر» همان مرد آلفا ست که مهمترین نقدهای فمنیستی به او وارد است، باری، مردانی هستند که نه‌تنه� هیچ مشکلی با زنان ندارند، بلکه دوستشان هم دارند، و از خدایشان است برابری جنسیتی (حتما هر زنی حداقل یک مرد این‌شکل� دیده است). نکتهٔ قبلی در مورد این مردان هم صادق است، بله اینها به واسطهٔ مردبودن محدودیت‌ها� کمتری دارند از زنان، اما آنها در این باره مقصر نیستند. واژه Patriarchy در زبان فارسی گاهی به اشتباه «مردسالاری» ترجمه شده (البته نه در این کتاب)، معنای صحیحش همان پدرسالاری است. این را هم در نظر بگیرید که برخی زنان (خصوصا توی ایران) حامی پدرسالاری‌ان�. مثلا یک‌با� ما در خیابان دیدیم مردی دخترش را کتک می‌زند� و وقتی خواستیم مداخله کنیم مادرش می‌گف�: باباشه! یا همین زنان گشت‌ارشاد� را در نظر بگیرید.

- جواب این جفنگت آن جفنگ است
وولف می‌گف� وقتی کسی نوشته‌ا� علیه زنان می‌نویسد� خشمگین است، «چون» او با خواندنش خشمگین می‌شو�. این بصیرت بی‌نظیر� است. او در تمام طول کتاب خونسردی‌ا� را حفظ می‌کن� و کمدی را جایگزین طعنه می‌کند� درس بزرگی هم برای فمنیست‌ها� افراطی دارد: اگر دشنام بدهی بازی را باخته‌ا�.

- جویس
تز ادبی اصلی جویس «اهمیت لحظات معمولی» بود. او در ادامهٔ سنتی سروانتسی، اعتقاد داشت لازم نیست اثری از هیولاها و شوالیه‌ه� بگوید تا باشکوه باشد، کافی ست شگفتی را در همین لحظات معمولی زندگی آدم‌ها� معمولی پیدا کند. این را می‌توا� در دیدگاه فمنیستی وولف هم یافت. او قسمت مهمی از پروژه‌ا� را به حسرتِ ازدست‌رفت� این لحظات از زندگی زنان اختصاص می‌ده� (که ای کاش این تاریخ نانوشته نوشته می‌ش� و ما از شرایط زندگی زنان در گذشته بیشتر می‌دانستی�). تا نزد جویس هستیم، به ارتباط دیگری هم اشاره می‌کنم� یک ارتباط صوتی. در «پاره‌ا� ابر» جویس، قهرمان داستان جویس دوست دارد منتقدان در آثارش آوای اشعار سکایی را تشخیص دهند. این هوش صوتی را من در وولف هم یافتم، وقتی می‌گف� فرق میهمانی‌ها� ناهار دورهٔ خودش و قبل از جنگ، این است که مردم زمزمه نمی‌کنن� (نگویم که یاد خر شرک هم افتادم که وقتی شرک می‌گف� آواز نخوان گفت زمزمه چی؟).

- اخلاق نیکوماخوس
ارسطو برای امر اخلاقی، فرمول بامزه‌ا� داشت، می‌گف� اگر دو سر پاره‌خ� افراط و تفریط را در نظر بگیرید، «حد وسط» آن می‌شو� امر اخلاقی. دو دیدگاه کلی در باب ارتباط ثروت و هنر، یکی این است که شخص باید آنقدر در رفاه باشد که از فرط بیکاری برود سراغ هنر و فلسفه (یونان باستان)، و دیگری دیدگاه «هنرمند گرسنگی» کافکا ست، دیدگاه رمانتیک می‌گوی� آدم هرچقدر به‌گاتر� هنرمندتر. وولف با اصرار بر اینکه اتاقی از آن خود داشته باشید، و سالی ۵۰۰ پوند پول، به یک حالت متعادل میان این دو می‌رس�. دیدگاهش کاملا عملی، شدنی و زمینی است. مثل انگلس که می‌گف� خیالپردازی دربارهٔ جهان کمونیستی کافی است، آستین بالا بزنید ببینیم دنیا دست کی است. آیا من وولف را هم‌رده� مارکس و انگلس می‌دانم� بدون شک.

- گنبد مینا
یک بار با دوستی اصفهانی به اصفهان رفتیم و من حدود چهل دقیقه زیر گنبد مسجدجامع ماندم (نمی‌دان� اسمش را درست گفتم یا نه، منظورم همان مسجد آجری بلااستفاده و توریستی است). همیشه گنبدها برایم معما بودند، راز گیرایی‌شا� در چیست؟ نکند خدا واقعا وجود دارد؟ وولف با تمثیل جالبی این معما را تاحدودی حل و آسان کرد، او گنبد را به جمجمه، و آدم‌ها� زیرش را به افکاری که در آن می‌گذر� تشبیه کرد. نبوغ را می‌بینید�

- چه زن زیبایی
این کتاب ورژن زنانهٔ «سیمای مرد هنرآفرین در جوانی» است. وولف در کنار تمامی نکات، تصویر بسیار زیبایی از خودش ترسیم می‌کن�. قدم‌زدن‌هایش� نفس‌کشیدنش� نگاه‌هایش� انگار مخاطب دوست او ست و دارد در کنارش تک‌ت� این لحظات را تجربه می‌کن�.

- گادفادر
«چقدر ناخوشآیند است آدم پشت در بسته بماند»، این جمله مرا به یاد بسته‌شدن‌ها� مکرر در روی دایان‌کیت� در گادفادر انداخت، که خود او (به طور کلی و به طور جزئی در این فیلم) از مهمترین تمثال‌ها� فمنیستی زندگی من است، به یک دلیل ساده: او و مایکل در ابتدای فیلم آدم‌ها� خوبی‌اند� اما او هرگز سیر شرارت را مثل مایکل طی نمی‌کن� و هماره خوب می‌مان�.

- پاکدامنی
وولف بارها طی کتاب فضیلت پاکدامنی را نقد می‌کن� و آن را ادامهٔ اصرار فرهنگ پدرسالار به مخفی‌ماند� زن می‌دان�. مثل نقد نیچه که اخلاقیات را ادامهٔ ادیان ابراهیمی می‌دانس�.

- فلینی
فلینی می‌گف� هنرمند اگر کاملا آزاد باشد، نمی‌توان� خلاق باشد. وولف نیز محدودیت جالبی برای نویسندگان وضع می‌کند� او می‌گوی� شما مجازید هر کاری کنید، اگر در راستای آفرینش هنری باشد. یاد این حرف بورخس افتادم که هرگونه تحریف در ترجمه مجاز است، اگر به نفع ادبیّت متن باشد.]]>
3.97 1929 اتاقی از آن خود
author: Virginia Woolf
name: ع. ر. افلا
average rating: 3.97
book published: 1929
rating: 5
read at: 2025/03/26
date added: 2025/04/21
shelves: brave-new-what
review:
اما در باب کتاب:

- یک رمان
به نظرم قالب اصلی این کتاب، رمان است، رمانی از جنس بیگانهٔ کامو� یا آثار داستایفسکی، اما این دیگر چه جنسی است؟ می‌دانی� که تفاوت هست میان حقیقت و واقعیت. واقعیت همان چیزی است که به حواس درمی‌آید� و حقیقت ماحصل فعل‌وانفعالا� فکر روی این واقعیات است. مثال: برف سفید است. برف یک چیز است، سفیدی یک چیز، اینکه این دو مشترک‌ان� یک حقیقت است. اما خیال چیست؟ خیال مرحلهٔ بعدی است، همانطور که از ترکیب واقعیات حقیقت به دست می‌آید� از ترکیب حقایق خیال به دست می‌آی�: برف مانند در یخچال سفید است (مثال تخمی‌ا� بود، می‌دان�). جنس این رمان و بیگانه و آثار داستایفسکی دقیقا تعاملی میان حقیقت و خیال است. البته اغلب چنین تعاملی در تمام رمان‌ه� مشاهده می‌شود� اما در این قسم از رمان تمایز و تعامل این دو واضح‌ت� است، نویسنده پیام‌های� را با صدای بلند می‌گوید� اما این چیزی از هنرمندی‌ا� کم نمی‌کن�. این کتاب سرشار از تصاویر خیره‌کنند� و آرایه‌ها� ادبی است، ابدا به چشم یک کتاب تئوری به آن نگاه نکنید (ای کسانی که آن را نخوانده‌ای� (ضمنا، بخوانیدش)).

- یک فیلسوف
در سینما زاویه‌دید� وجود دارد که فکر کنم بهش می‌گوین� چشم خدا (وقتی دوربین از بالا می‌گیر�)، که دقیقا می‌شو� موقعیت وولف در این کتاب، مثل اینی که می‌گوین� خلبان‌بود� اگزوپری در دید فلسفی‌ا� بسیار تأثیرگذار بوده. البته این دید بالابه‌پایی� باعث شده اخیرا نقدهایی به وولف وارد شود، که او را افاده‌ا� می‌دانند� اما بروند خودشان را بکنند، طرف ویرجینیا وولف است، دیدش بالابه‌پایی� است گاهی، چون واقعا آن بالا ست. او مانند عروسک‌گردا� ماهری که به چم‌وخ� تک‌ت� عروسک‌های� آگاه است، چنان تسلط کم‌نظیر� از خود در تاریخ و مذهب و سنت و ظلم و سیاست (البته سیاست زیرمجموعهٔ ظلم است) و هنر نشان می‌ده� که مخاطب انگشت‌به‌دها� می‌ماند� و گاه چنان تکانه‌های� به آدم وارد می‌کن� که هایدگر باید از رویش مشق می‌کر�.

- تاریخ‌ها� ادبیات
وقتی از گدار خواستند تاریخ سینما را بیان کند، او ترجیح داد به جای سخنرانی یا مقاله، فیلم بسازد، و این شد که پروژهٔ «تاریخ‌ها� سینما» را استارت زد، مشتمل بر چند فیلم. گدار معتقد بود ما فقط با یک تاریخ سینما مواجه نیستیم. وجه دیگر این کتاب این است که احتمالا بهترین تاریخ ادبیات است، یک تاریخ سیال، موشکاف، و عجیب. وولف با رویکردی امپرسیونیستی (در مه قراردادن بسیاری از ادبا و نور تاباندن به برخی دیگر) تاریخ شخصی خودش را روایت می‌کند� و این مجال را به دیگران می‌ده� که آنها هم تاریخ‌ها� خودشان را بنویسند، او ترجیح می‌ده� تاریخ ذره‌ذر� به دست همه روایت شود، تااینکه فاتحان آن را بنویسند.

- وابی-سابی
طبق این اصل ژاپنی، زیبایی در نقص است، نه کمال. موراکامی در کافکادرکرانه از زبان اوشیما می‌نویسن� «کمال می‌توان� مجموعهٔ بی‌نهایت� از نقص‌ه� باشد»، وولف نیز در این کتاب ضمن اعتراف به اشتباهاتش (ما که چیزی ندیدیم البته) مخاطب را دعوت به مشارکت در این اشتباهات می‌کند� یعنی افزودن به اشتباهات، و می‌گوی�: حقیقت مجموعه‌ا� از اشتباهات است. در جای دیگری چیزی دربارهٔ لمب می‌گوی� که فکر می‌کن� مکمل همین باشد: یادداشت‌ها� او به خاطر آن بارقه‌ها� تخیل آنی، آن برق نبوغ که آنها را خدشه‌دا� و ناقص، اما پر از ستاره‌ها� شعر می‌کند� حتی از یادداشت‌ها� مکس بیربوم با همهٔ کمالاتش بهتر است.

- مسئلهٔ ضربان قلب
وولف در جایی می‌گوی� اینکه زن‌ه� بیشتر عمر می‌کنن� یک حقیقت ثابت نیست، و اگر آنها هم مشاغل مردانه داشته باشند، مثلا سرباز شوند، طول عمر یکسانی با مردها خواهند داشت. این مسئله در حال حاضر به لحاظ علمی ثابت شده است. تحقیقات نشان می‌ده� که هر انسان به طور میانگین تعدادی ضربان قلب دارد، که به نوعی کوپن زندگی او هستند، و چنانچه سر برسند، آدم می‌میر�. علت اینکه مردها غالبا عمر کمتری دارند، این است که اغلب فعالیت‌ها� آنان (ورزش، جنگ، و غیره) باعث می‌شو� قلب با سرعت بیشتری بتپد، و آن کوپن زودتر منقضی شود.

- پروست
در طول کتاب چند باری به پروست اشاره شد، و من به عنوان دوستدار پروست، از فرط استرس انگار داشتم یک رمان جنایی می‌خواندم� و منتظر بودم قضاوت نهایی او را بدانم، جالب‌اینک� او سربلند بیرون آمد. در جایی وقتی دارد تصویر زن را در آثار نویسندگان مرد تقبیح می‌کند� اشاره می‌کن� که این تصویر واقعی نیست، «حتی» در پروست. این «حتی» خیلی قید جالب و امیدوارکننده‌ا� بود، و گذشت تااینکه رسید به مسئلهٔ دوگانی زنانه و مردانهٔ روح در وجود هر شخص، و آنجا که می‌گوی� پروست دوجنسه است، و حتی قسمت زنانه‌ا� بیشتر است. و ادامه می‌ده�: این مسئله آنقدر نادر است که نمی‌توان� عیب تلقی شود. و من نفس راحتی کشیدم. من از این لحاظ با پروست همذات‌پندار� می‌کن� (حتی با کافکا که فکر می‌کن� او هم چنین بود)، اما پا را از گلیمم درازتر نمی‌کنم� می‌توان� بگویم در شخصیتم قسمت زنانه قالب است، اینکه آیا در نوشتارن هم چنین است، قضاوتش از عهدهٔ من خارج است. اما این پاراگراف را با قسمتی از پرسشنامه‌ا� تمام می‌کن� که پروست به سؤالاتش جواب داده بود، آنجا که ازش پرسیدند: قهرمان زن داستانی موردعلاقهٔ شما کیست؟ و او گفت: زنی سرشار از نبوغ که زندگی معمولی دارد.

- زنان در برابر مردان
اگرچه مشخصا وولف به ذهنیت زنانه و مردانه و وجود هر دو در زنان و مردان می‌پردازد� اما مخاطبی مثل من را از اهمیت این نکته نیز آگاه می‌کن� که بهرحال خود جنسیت هم بحث مهمی است. بارزترین مثالش آنجا ست که می‌گوی� نویسندگانی مثل فلوبر در بدترین حالت با بی‌توجه� مخاطب دست‌وپنج� نرم می‌کردند� اما کسانی مثل برونته‌ه� عملا موانعی سر راهشان داشتند. مردها مخاطب نداشتند، اما زن‌ه� دشمن داشتند.

- پدرسالاری، نه مردسالاری
اما مسئله‌ا� که بهرحال نباید از آن غفلت ورزید (وولف که نورزید) این است که مرد داریم تا مرد. در عنوان «پدرسالار»، «پدر» همان مرد آلفا ست که مهمترین نقدهای فمنیستی به او وارد است، باری، مردانی هستند که نه‌تنه� هیچ مشکلی با زنان ندارند، بلکه دوستشان هم دارند، و از خدایشان است برابری جنسیتی (حتما هر زنی حداقل یک مرد این‌شکل� دیده است). نکتهٔ قبلی در مورد این مردان هم صادق است، بله اینها به واسطهٔ مردبودن محدودیت‌ها� کمتری دارند از زنان، اما آنها در این باره مقصر نیستند. واژه Patriarchy در زبان فارسی گاهی به اشتباه «مردسالاری» ترجمه شده (البته نه در این کتاب)، معنای صحیحش همان پدرسالاری است. این را هم در نظر بگیرید که برخی زنان (خصوصا توی ایران) حامی پدرسالاری‌ان�. مثلا یک‌با� ما در خیابان دیدیم مردی دخترش را کتک می‌زند� و وقتی خواستیم مداخله کنیم مادرش می‌گف�: باباشه! یا همین زنان گشت‌ارشاد� را در نظر بگیرید.

- جواب این جفنگت آن جفنگ است
وولف می‌گف� وقتی کسی نوشته‌ا� علیه زنان می‌نویسد� خشمگین است، «چون» او با خواندنش خشمگین می‌شو�. این بصیرت بی‌نظیر� است. او در تمام طول کتاب خونسردی‌ا� را حفظ می‌کن� و کمدی را جایگزین طعنه می‌کند� درس بزرگی هم برای فمنیست‌ها� افراطی دارد: اگر دشنام بدهی بازی را باخته‌ا�.

- جویس
تز ادبی اصلی جویس «اهمیت لحظات معمولی» بود. او در ادامهٔ سنتی سروانتسی، اعتقاد داشت لازم نیست اثری از هیولاها و شوالیه‌ه� بگوید تا باشکوه باشد، کافی ست شگفتی را در همین لحظات معمولی زندگی آدم‌ها� معمولی پیدا کند. این را می‌توا� در دیدگاه فمنیستی وولف هم یافت. او قسمت مهمی از پروژه‌ا� را به حسرتِ ازدست‌رفت� این لحظات از زندگی زنان اختصاص می‌ده� (که ای کاش این تاریخ نانوشته نوشته می‌ش� و ما از شرایط زندگی زنان در گذشته بیشتر می‌دانستی�). تا نزد جویس هستیم، به ارتباط دیگری هم اشاره می‌کنم� یک ارتباط صوتی. در «پاره‌ا� ابر» جویس، قهرمان داستان جویس دوست دارد منتقدان در آثارش آوای اشعار سکایی را تشخیص دهند. این هوش صوتی را من در وولف هم یافتم، وقتی می‌گف� فرق میهمانی‌ها� ناهار دورهٔ خودش و قبل از جنگ، این است که مردم زمزمه نمی‌کنن� (نگویم که یاد خر شرک هم افتادم که وقتی شرک می‌گف� آواز نخوان گفت زمزمه چی؟).

- اخلاق نیکوماخوس
ارسطو برای امر اخلاقی، فرمول بامزه‌ا� داشت، می‌گف� اگر دو سر پاره‌خ� افراط و تفریط را در نظر بگیرید، «حد وسط» آن می‌شو� امر اخلاقی. دو دیدگاه کلی در باب ارتباط ثروت و هنر، یکی این است که شخص باید آنقدر در رفاه باشد که از فرط بیکاری برود سراغ هنر و فلسفه (یونان باستان)، و دیگری دیدگاه «هنرمند گرسنگی» کافکا ست، دیدگاه رمانتیک می‌گوی� آدم هرچقدر به‌گاتر� هنرمندتر. وولف با اصرار بر اینکه اتاقی از آن خود داشته باشید، و سالی ۵۰۰ پوند پول، به یک حالت متعادل میان این دو می‌رس�. دیدگاهش کاملا عملی، شدنی و زمینی است. مثل انگلس که می‌گف� خیالپردازی دربارهٔ جهان کمونیستی کافی است، آستین بالا بزنید ببینیم دنیا دست کی است. آیا من وولف را هم‌رده� مارکس و انگلس می‌دانم� بدون شک.

- گنبد مینا
یک بار با دوستی اصفهانی به اصفهان رفتیم و من حدود چهل دقیقه زیر گنبد مسجدجامع ماندم (نمی‌دان� اسمش را درست گفتم یا نه، منظورم همان مسجد آجری بلااستفاده و توریستی است). همیشه گنبدها برایم معما بودند، راز گیرایی‌شا� در چیست؟ نکند خدا واقعا وجود دارد؟ وولف با تمثیل جالبی این معما را تاحدودی حل و آسان کرد، او گنبد را به جمجمه، و آدم‌ها� زیرش را به افکاری که در آن می‌گذر� تشبیه کرد. نبوغ را می‌بینید�

- چه زن زیبایی
این کتاب ورژن زنانهٔ «سیمای مرد هنرآفرین در جوانی» است. وولف در کنار تمامی نکات، تصویر بسیار زیبایی از خودش ترسیم می‌کن�. قدم‌زدن‌هایش� نفس‌کشیدنش� نگاه‌هایش� انگار مخاطب دوست او ست و دارد در کنارش تک‌ت� این لحظات را تجربه می‌کن�.

- گادفادر
«چقدر ناخوشآیند است آدم پشت در بسته بماند»، این جمله مرا به یاد بسته‌شدن‌ها� مکرر در روی دایان‌کیت� در گادفادر انداخت، که خود او (به طور کلی و به طور جزئی در این فیلم) از مهمترین تمثال‌ها� فمنیستی زندگی من است، به یک دلیل ساده: او و مایکل در ابتدای فیلم آدم‌ها� خوبی‌اند� اما او هرگز سیر شرارت را مثل مایکل طی نمی‌کن� و هماره خوب می‌مان�.

- پاکدامنی
وولف بارها طی کتاب فضیلت پاکدامنی را نقد می‌کن� و آن را ادامهٔ اصرار فرهنگ پدرسالار به مخفی‌ماند� زن می‌دان�. مثل نقد نیچه که اخلاقیات را ادامهٔ ادیان ابراهیمی می‌دانس�.

- فلینی
فلینی می‌گف� هنرمند اگر کاملا آزاد باشد، نمی‌توان� خلاق باشد. وولف نیز محدودیت جالبی برای نویسندگان وضع می‌کند� او می‌گوی� شما مجازید هر کاری کنید، اگر در راستای آفرینش هنری باشد. یاد این حرف بورخس افتادم که هرگونه تحریف در ترجمه مجاز است، اگر به نفع ادبیّت متن باشد.
]]>
نخستین عشق 17619296 170 Ivan Turgenev ع. ر. افلا 5 brave-new-what خب
خب امشب ولنتاین بود.
ولنتاین چیه؟
یعنی اگه امشب با کسی تنها بشی، بعدا باهاش عروسی می‌کن�.



* و اما در باب کتاب (مال من از نشر اساطیر بود و فقط حاوی نخستین‌عش� بود، با همین ترجمه):

- خطاب به کی؟
پس از آشنایی با جریان سیال ذهن، وقتی دیدم داستان را می‌توا� از طریق دنبال‌کرد� افکار یک یا چند شخصیت متوجه شد، سایر داستان‌ه� تاحدودی به نظرم مصنوعی آمد، و سؤالم این بود که راوی دارد خطاب به کی حرف می‌زند� و راوی کیست؟ شنیدن افکار یک شخصیت، عملی طبیعی است، اما یک راوی وهم است. تورگینیف در این کتاب و یادداشت‌های‌آدم‌زیادی� به این سؤال جواب می‌ده�. برای مثال در ابتدای این کتاب سه دوست قرار گذاشته‌ان� داستان اولین عشقشان را تعریف کنند، و یکی تصمیم می‌گیر� آن را بنویسد، و این کتاب همان است. سؤال خطاب به کی؟ اینجا پاسخ واضحی دارد، خطاب به دوستانش! نه ما.

- ریدیوهد
چند سال قبل دوستم تعریف می‌کر� که حالا چند سال است ریدیوهد آهنگ کریپ را از اجراهایشان حذف کرده‌اند� چون خیلی آهنگ خودزنانه‌ا� است، و اعضای بند بعدا که معروف شدند خیلی مغرور شدند. نمی‌دان� آیا این اتفاق برای تورگینیف هم رخ داد یا نه، اما به طرز غم‌انگیز� هم در این کتاب و هم آدم‌زیادی� راوی اصرار دارد که داستان‌گو� خوبی نیست. کی بهتر از شما استاد؟ البته این موضوعی ست که چند سال بعد یکی از ستون‌ها� تئوریک ادبیات مدرن شد: اینکه نویسنده فرق دارد با راوی. این موضوع در ایران به‌ویژ� با بوف کور خیلی بحث‌برانگی� شد.

- هیچکاک
در میانهٔ رمان، و با نشانه‌ها� فراوانی که در ادامه می‌آید� مخاطب معمایی که شدیدا ذهن راوی را مشغول کرده کشف می‌کند� و گویی تورگینیف می‌خوا� فراتر از «ماجرا»، ما شاهد زجرکشیدن قهرمان کودک از این جهل باشیم، اتفاقی که در سرگیجهٔ هیچکاک هم شاهدش بودیم. هیچکاک می‌گف� بیشتر از اینکه دلش بخواهد در پایان فیلم با حل معما مخاطب را غافلگیر کند، عاشق این احساس در مخاطب است که بفهمد حدسش درست بوده. خب فکر نکنم قهرمان این رمان و آن فیلم اگر هم حدسشان درست درمی‌آی� خیلی به حالشان فرق می‌کر�.

- راوی اول‌شخ� نامحدود به خودش
کتاب جنبه‌ها� کمدی هم دارد، اما یکی از اینها (که با خوانشی متفاوت از من، می‌توان� نقطه‌ضع� تلقی شود)، وقت‌های� ست که راوی بیشتر از چیزی که می‌دان� می‌گوی�. در روایت ادبی یک زاویه‌دی� هست به نام «راوی سوم‌شخ� محدود به قهرمان» که شاید فلوبر راهش انداخت و کافکا در آن خبره بود، و می‌دانی� حالتی ست که راوی علی‌رغ� سوم‌شخص‌بودن� چیزی بیشتر از قهرمان نمی‌داند� و وقتی پنکهٔ پشت سر من را توصیف می‌کن� که من بهش نگاه کنم، اینجا برعکس بود، و یکی دو بار راوی مثلا می‌گف�: این اتاق مرتب‌ت� از اتاق قبلی بود، اما من اصلا ندیدمش، چون داشتم فلانی را نگاه می‌کرد�! یا چند جمله را بازگو می‌کن� و می‌گوی� من فقط آن دو کلمه را شنیدم.

- استعارهٔ برگزیده
مثل سوسکی که پایش را با نخ بسته‌اند� مدام دور خانهٔ محبوب می‌چرخید�.]]>
3.29 1860 نخستین عشق
author: Ivan Turgenev
name: ع. ر. افلا
average rating: 3.29
book published: 1860
rating: 5
read at: 2025/03/29
date added: 2025/04/21
shelves: brave-new-what
review:
نخستین عشق من، دخترعمویم بود (شاکینگ!). آن‌زما� ۱۱ سالم بود. او چشمانی آبی‌رن� داشت، با موهای فرفری طلایی‌رنگ� خیلی‌ه� می‌گفتن� شبیه عروسک است، و واقعا هم بود. از طرفی، چیزی که این ظاهر را جذاب‌ت� می‌کرد� روح وحشی او بود. او به معنی دقیق کلمه آتش‌پار� بود، اگرچه کسی به خود جرئت این را نمی‌دا� که بهش امرونهی کند، تابع هیچ بند و قاعده‌ا� نبود. او گرمای هر جمعی بود. او از من ۴ سال کوچکتر بود، و خواهری داشت که ۲ سال ازم کوچکتر بود. یک بار این فرضیه مطرح شد که من با خواهرش و برادرم با او ازدواج کند در آینده، که من با قدرت تمام گفتم: نّه! و آنها این موضوع را پذیرفتند، چون متوجه شیمی متقابل ما بودند. روزها می‌گذشتن� و برادرم، که مثل خودش حسابی شیطان بود، بدون یک برنامهٔ مشخص و کاملا سربه‌هوایانه� تصمیم گرفت عاشق او شود، و داشت دقیقا همان کارهایی را می‌کر� که من می‌کرد� (بغل، هدیه، طرفداری). من این‌ه� را با کون‌سوز� تمام تحمل می‌کردم� تااینکه یک روز خودش اشاره کرد که برادر من هم مهربان شده، و دانستم که او هم فهمیده. من خیلی حرص می‌خوردم� اما می‌دید� که خیلی به هم می‌آیند� هر دو شور و شر، سنی و سالی نزدک‌تر� و من؟ آن روزها زیادی بچه‌مثبت� یبس و جدی. تئوری‌ها� معاصرتر شاید بگوید ما همدیگر را کامل می‌کردیم� اما آن‌زما� کسی چنین عقیده‌ا� نداشت. یک شب، قرار شد او برود سوپری، برادرم پیش‌قد� شد که همراهی‌ا� خواهد کرد، و همین کار را هم کرد. وقتی برمی‌گشتی� خانهٔ خودمان، بهم گفت: من امشب چند دقیقه باهاش تنها بودم.
خب
خب امشب ولنتاین بود.
ولنتاین چیه؟
یعنی اگه امشب با کسی تنها بشی، بعدا باهاش عروسی می‌کن�.



* و اما در باب کتاب (مال من از نشر اساطیر بود و فقط حاوی نخستین‌عش� بود، با همین ترجمه):

- خطاب به کی؟
پس از آشنایی با جریان سیال ذهن، وقتی دیدم داستان را می‌توا� از طریق دنبال‌کرد� افکار یک یا چند شخصیت متوجه شد، سایر داستان‌ه� تاحدودی به نظرم مصنوعی آمد، و سؤالم این بود که راوی دارد خطاب به کی حرف می‌زند� و راوی کیست؟ شنیدن افکار یک شخصیت، عملی طبیعی است، اما یک راوی وهم است. تورگینیف در این کتاب و یادداشت‌های‌آدم‌زیادی� به این سؤال جواب می‌ده�. برای مثال در ابتدای این کتاب سه دوست قرار گذاشته‌ان� داستان اولین عشقشان را تعریف کنند، و یکی تصمیم می‌گیر� آن را بنویسد، و این کتاب همان است. سؤال خطاب به کی؟ اینجا پاسخ واضحی دارد، خطاب به دوستانش! نه ما.

- ریدیوهد
چند سال قبل دوستم تعریف می‌کر� که حالا چند سال است ریدیوهد آهنگ کریپ را از اجراهایشان حذف کرده‌اند� چون خیلی آهنگ خودزنانه‌ا� است، و اعضای بند بعدا که معروف شدند خیلی مغرور شدند. نمی‌دان� آیا این اتفاق برای تورگینیف هم رخ داد یا نه، اما به طرز غم‌انگیز� هم در این کتاب و هم آدم‌زیادی� راوی اصرار دارد که داستان‌گو� خوبی نیست. کی بهتر از شما استاد؟ البته این موضوعی ست که چند سال بعد یکی از ستون‌ها� تئوریک ادبیات مدرن شد: اینکه نویسنده فرق دارد با راوی. این موضوع در ایران به‌ویژ� با بوف کور خیلی بحث‌برانگی� شد.

- هیچکاک
در میانهٔ رمان، و با نشانه‌ها� فراوانی که در ادامه می‌آید� مخاطب معمایی که شدیدا ذهن راوی را مشغول کرده کشف می‌کند� و گویی تورگینیف می‌خوا� فراتر از «ماجرا»، ما شاهد زجرکشیدن قهرمان کودک از این جهل باشیم، اتفاقی که در سرگیجهٔ هیچکاک هم شاهدش بودیم. هیچکاک می‌گف� بیشتر از اینکه دلش بخواهد در پایان فیلم با حل معما مخاطب را غافلگیر کند، عاشق این احساس در مخاطب است که بفهمد حدسش درست بوده. خب فکر نکنم قهرمان این رمان و آن فیلم اگر هم حدسشان درست درمی‌آی� خیلی به حالشان فرق می‌کر�.

- راوی اول‌شخ� نامحدود به خودش
کتاب جنبه‌ها� کمدی هم دارد، اما یکی از اینها (که با خوانشی متفاوت از من، می‌توان� نقطه‌ضع� تلقی شود)، وقت‌های� ست که راوی بیشتر از چیزی که می‌دان� می‌گوی�. در روایت ادبی یک زاویه‌دی� هست به نام «راوی سوم‌شخ� محدود به قهرمان» که شاید فلوبر راهش انداخت و کافکا در آن خبره بود، و می‌دانی� حالتی ست که راوی علی‌رغ� سوم‌شخص‌بودن� چیزی بیشتر از قهرمان نمی‌داند� و وقتی پنکهٔ پشت سر من را توصیف می‌کن� که من بهش نگاه کنم، اینجا برعکس بود، و یکی دو بار راوی مثلا می‌گف�: این اتاق مرتب‌ت� از اتاق قبلی بود، اما من اصلا ندیدمش، چون داشتم فلانی را نگاه می‌کرد�! یا چند جمله را بازگو می‌کن� و می‌گوی� من فقط آن دو کلمه را شنیدم.

- استعارهٔ برگزیده
مثل سوسکی که پایش را با نخ بسته‌اند� مدام دور خانهٔ محبوب می‌چرخید�.
]]>
آینه‌ها� دردار 72102
پس این سفر هم سفری است به غربت غرب یا جهان رؤیایی غرب موجود و هم سفری است به اعماق فرهنگ ما، همان تقابل جهان مادی ومینوی. بازگشت به این جهان ملموس، به این هست که ما در آنیم پاسخی است به همۀ آثار گذشتگان از حی‌ب� یقظان ابن‌سین� گرفته تا قصة الغربه الغربیة سهروردی، از منطق‌الطی� عطار و مثنوی مولوی تا بوف کور هدایت و شازده احتجاب همین نویسنده.]]>
158 Houshang Golshiri ع. ر. افلا 4 brave-new-what ان
بیشتر گلو رو اذیت می‌کن� تا چشم.



* و اما کتاب

- مسئلهٔ هدایت
نویسنده (منظورم گلشیری نیست، بلکهٔ قهرمان کتاب است، گرچه خیلی فرقی ندارد) می‌گوی� زن در آثار هدایت نمود عینی ندارد، زن اثیری همان معشوق ادبیات کلاسیک است و لکاته پنهان است. او می‌گوی�: هدایت زن را با تمام ابعادش ندیده است.
اینجای کتاب به قدری ناراحت شدم و به قدری این ناراحتی تا اواخر کتاب ادامه پیدا کرد، که خواستم ادامه ندهمش. یاد این افتادم که شعر موردعلاقهٔ هدایت شعری بود از مولانا که همه می‌شناسیم�: هر کسی از ظن خود شد یار من/ از درون من نجست اسرار من
من از قضاوت عجولانه یا ظاهری متنفرم، اما قضاوت اشتباه از روی شناخت، بیشتر ناراحتم می‌کن�. معتقدم (البته یونگ و مایرز هم با من هم‌عقیده‌ان�) که آدم‌شناس� غالبا دو قسم است: ۱. شناخت عمیق از خود ۲. شناختی سطحی از دیگران. هدایت به نظرم از دستهٔ اول بود، او نه زن، که هیچکس دیگری جز خودش را نمی‌شناخت� اما خودش را خیلی خوب می‌شناخ�. به نظرم این کافی است برای یک هنرمند. وظیفهٔ هنرمند شناخت دیگران نیست. من فکر نمی‌کن� هدایت ضدزن بوده ضمنا، به نظرم او ضد انسان بود، کسی که به توصیف زن در آثار او خرده می‌گیرد� نظرش راجع به توصیف مرد در آثار او چیست؟ واقعیت این است که هنوز بسیاری از اذهان، مدرن نشده، ما در ادبیات مدرن با قهرمان مواجه نیستیم، با ضدقهرمان مواجهیم (بلوم را در اولیس در نظر بگیرید که در ساحل با دیدن پای زنی جق می‌زند� اصلا قهرمانانه نیست، یا گرگور که بعد حشره‌شد� هم نگران دیررسیدن سر کار است). بسیاری شاید نخواهند مدرن باشد، مسئله‌ا� نیست، اما چرا گلشیری، یک مدرنیست، یا کسی که تلاش می‌کر� مدرن باشد، توقع قهرمانه از شخصیت‌ها� یک مدرنیست دیگر دارد؟
هدایت عمر کوتاهی داشت، در غرب و شرق در رنج بود، از حکومت و جامعه فراری بود، و از زندگی. چند بار خودکشی کرد؟ از چنین آدمی چقدر می‌توا� بیشتر از کاری که کرد توقع داشت؟ و اما یک توهم بزرگ: شناخت زن. شخصا فکر می‌کن� زن برای مرد موضوعی بسیار پیچیده‌ت� از آن است که به «شناخت» دربیاید، آن هم با «همهٔ ابعادش»! مرد شاید به شناخت زن نزدیک شود، اما شناخت یعنی چه؟ کانت می‌گف� با چند دقیقه صحبت علمی راجع به ماه، می‌توا� تمام زیبایی‌ا� را زائل کرد. شناخت، آنطور که من از فوکو و نیچه برداشت می‌کنم� نتیجه‌ا� تسلط است، ساده‌ساز� است. آدمی (اغلب هم مردها) ذاتا وقتی نتواند چیزی را بفهمد، خایه می‌کن�. از موضع پایین بودن می‌ترس�. می‌خواه� با شناخت فتح کند. نمی‌توا� گفت گلشیری خودش به شناخت خوبی از زن‌ه� رسیده، برگمان شاید، فلوبر شاید، اما گلشیری نه.

- هدایت vs گلشیری
وقتی هدایت پا به میدان ادبیات گذاشت، شهردار ادبیات ایران ملک‌الشعرا� بهار بود، با آن گروه معروفش خمسه، گروهی الیت، اهل شراب و تریاک، و محفل‌ها� خانگی خودمانی. ادبیاتشان ضد مخاطب بود، و هر کسی غیرقابل‌فهم‌ت� می‌نوش� در نظرشان بهتر بود. در هر مجله و کتابی که چاپ می‌ش� هم مقدمه و مقاله‌ا� از یکی از آنها می‌یافت�. هدایت (و دوستانش) در چنین فضایی تحول ایجاد کردند، خانه را بدل به کافه کردند، ادبیات کلاسیک ایران را با ادبیات غربی، و نثر سخت‌خوا� را با زبان محاوره. گروهشان هم شد «ربعه»، که به قول دوست هدایت (یادم نیست کدام) معنی ندارد، اما قافیه دارد! من شخصا گلشیری (و اصحاب یا همان شاگردانش) را ادامهٔ سنت ملک‌الشعر� می‌دان�. به نظرم دوگانهٔ گلشیری/هدایت هر کاری هم کنیم هست و باقی می‌مان�. دوگانهٔ مجنون‌ه� و سوبرها، سیگماها و آلفاها. شبیه تقابل ال و لایت در دث‌نوت� من که هر دو را دوست دارم، اما با ال/هدایت همدل‌تر�.

- تداعی‌ه�
ص ۵۵ می‌گوی� نور سرسرا را روشن می‌گذاشت� حتی توی روز، یاد پل استر افتادم که در سه‌گانه� نیویورک (یادم نیست کدام) طرف برای مبارزه با تنهایی نور خانه را روشن می‌گذاش�.
ص ۵۶ می‌گوی� گاهی پس از بیدارشدن حس می‌کر� پشت سرش نیست و باید موهایش را می‌کشی� تا مطمئن می‌شد� یاد راهنمایی‌مردن‌باگیاهان‌داروی� افتادم که طرف (چون نابینا بود و سخت بود تشخیص خواب از بیداری) خودش را نیشگون می‌گرف�.
ص ۵۹ (و بعدا باز هم) از عبارت «صدای سکوت» می‌گوید� عبارتی که در فیلم اژدهاواردمی‌شو� مانی‌حقیق� هم بود، آنجا طرف صدای سکوت را ریکورد هم می کرد!

- اریک رومر
Ma nuit chez Maud (1969)
یا به انگلیسی سلیس
My night at Maud’s (or My night with Maud)
یا به فارسی سلیس شبی‌باماد� فیلمی ست که ساختاری بسیار نزدیک به این کتاب دارد. شاهکاری که دیدنش را شدیدا پیشنهاد می‌کن�.

- تقدیم به نوشتن
یکی از بزرگترین دعواهای آتئیست‌ه� و مؤمنان همواره این بوده که منشاء شر چیست؟ اگر خدا هست، چرا شر را آفرید؟ بورخس (که آتئیست بود) می‌گف� ما شر را خودمان آفریدیم که بتوانیم دربارهٔ تبعاتش داستان بنویسیم (از کسی نقل می‌کر� که به خاطر ندارم). نوشتن برای برخی تا همین پایه مهم است، و گلشیری در این کتاب به‌خوب� این دغدغه را پیش روی مخاطب قرار می‌ده�. درواقع یکی از مهمترین دستآوردهای این کتاب همین تجسم عینی POV نویسندگان است. نویسنده اگر زنده باشد نمی‌نویسد� بلکه زنده است که بنویسد. وقایع اغلب تا جایی مهم‌ان� که بتوان درباره‌اشا� چیزی نوشت.

- بورخس
داستانی دارد دربارهٔ شخصی که هیچ‌چی� را نمی‌توان� فراموش کند، و تک‌ت� جزئیات یادش می‌ماند� به همین خاطر هم طرف نمی‌توان� فکر کند، چون برای فکرکردن لازم است برخی چیزها را فراموش کنیم، تا جا خالی شود؟ نمی‌دان�. یاد این حرف مینای کتاب افتادم: برای من هیچ لحظه‌ا� کم‌ارج‌ت� از لحظهٔ دیگر نیست، برای همین است که نمی‌توان� بنویسم.

- مینا
دستآورد بزرگ دیگر گلشیری در این کتاب، همین مینا ست. انگار اما بواری و آنه شرلی فیت داده‌اند� و می‌توا� عمق اندیشهٔ کانت را در کنار شاعرانگی نیچه در این شخصیت مجموع دید. هر لحظه، هر چیز، او را به شگفتی وا می‌دارد� و به بامزه‌تری� شکل این شگفتی را بیان می‌کن�. بی هیچ ادعایی، از تمام ادیبان کتاب ادیب‌ت� است. کاش می‌ش� او را در آغوش گرفت. افسوس.

- فروید: آیا من برای تو شوخی‌ا� بیش نیستم؟
تداعی آزاد، از جالب‌تری� اختراعات علم روانکاوی است: مراجع محترم، یک گوشه دراز بکش و هر چیزی توی دلت هست بریز بیرون. عده‌ا� اعتقاد دارند همین ابتکار بعدا منجر به ایجاد جریان‌سیال‌ذه� در ادبیات شد، اما گلشیری انگار ماجرا را وارونه می‌بیند� و در ص ۱۱۳ می‌گوی� اینکه کسی بتوانند بنشیند و یک‌بن� و بی‌هد� حرف بزند شبیه جریان‌سیال‌ذه� است. نه بابا؟ مثل این است که بگوییم مولانا مثل شاملو می‌نوش�.

- ویراست
نمی‌دان� چرا نویسنده به جای «خب» می‌نویس� «خوب». موضوعی از سوم ابتدایی با معلمم تا حالا درگیرش هستم و احتمالا قرار است همراه با آن به خاک سپرده شوم. در طول خوانش ناخواسته صدای ذهنی‌ا� می‌خوان� «خوب» و بعد ترجمه‌ا� می‌کر� به «خب».

- تخیل منطقی
در ص ۱۳۵ گلشیری غرب را به این متهم می‌کن� که حتی توی خیالش هم منطقی است. خدایا خیرت بدهد مرد. دقیقا! چون خودش غرب را با ایران مقایسه می‌کن� و این مقایسه نیاز به فاصله‌گرفت� از فرهنگ ایرانی دارد که سخت هم هست، پیشنهاد می‌کن� شما انیمیشن غربی را با انیمهٔ ژاپن مقایسه کنید تا به درستی حرفش پی ببرید.

- مهاجرت
شخصیت اصلی این کتاب، مهاجرت است. خوشحالم که یکی دو سال پیش که تپ و تپ دوستانم داشتند می‌رفتن� نخواندمش. الان شاید بیشتر از هر وقتی این رمان مسئلهٔ ما باشد، و جالب اینکه گلشیری هر دو طرف رونده و ماننده را تقریبا به طور مساوی پوشش می‌دهد� و استدلال برای طرفین فراوان است. به عنوان یک ماننده، کتاب برایم هم تلخ بود و هم زیبا.]]>
3.61 1993 آینه‌های دردار
author: Houshang Golshiri
name: ع. ر. افلا
average rating: 3.61
book published: 1993
rating: 4
read at: 2025/04/02
date added: 2025/04/21
shelves: brave-new-what
review:
گاز اشک‌آو� افتاد کنار پایم، دست بردم طرفش، دستم سوخت، کتم را درآوردم، خواستم با کت بگیرم، می‌چرخید� مثل آدمی که یک پایش می‌دو� و پای دیگرش ساکن است، دور خودش می‌چرخید� زیر کت می‌لغزید� نمی‌ش� پیدایش کنم، دود هم چشم و هم حلقم را انباشته بود، پسری هلم داد، داد زد: اینجوری نه. گاز اشک‌آو� را برداشت و پرت کرد ته خیابان، خورد به سپر یکی از مأمورها، دور بود، اما می‌دانست� خم به ابرو نیاورده. پسر را دیگر نیافتم. یگان حرکت کرد. فرار کردیم. وارد انقلاب شدیم. صحنه‌ا� آخرالزمانی بود وقتی مردی با ته‌ری� و گیتاری آویخته به گردن می‌دوی� و دستفروش‌ه� کتابها را پرت می‌کردن� توی کارتن، قرار نمی‌دادند� پرت می‌کردن�. ما هم دویدیم. از روبرو هم می‌آمدند� پیچیدیم توی یک خیابان. فائزه کو؟ دست به دیواری گرفتم که جمعیت مرا با خود نبرد، گرچه نیازی نبود. چشمانم را گرفته بودم و سرفه می‌کردم� هر بار سرفه از گلویم می‌پری� بیرون چشمانم ذره‌ا� باز می‌ش� و نور مثل فلاش دوربین‌ها� قدیمی کورم می‌کر�. نفسی تازه کردم و مسیر آمده را نگاه کردم، کسی نبود. برگشتم. کوچه‌به‌کوچ� وارسی می‌کرد� تا ته یکی‌شا� فائزه و چند نفر دیگر را دیدم که نشسته‌ان�. صدایش کردم و مراقب ماندم که باز یگان نیاید. آمد. دستم را گرفت و دویدیم. آخر خیابان، یک منظرهٔ تارکوفسکی‌ا� منتظرمان بود: مهِ گاز اشک‌آو� همه‌ج� را گرفته بود، یک سطل‌زبان� افتاده بود و محتویاتِ روی‌زمین‌ریخته‌ا� در آتشی کوچک، به اندازهٔ چند شعلهٔ اجاق، می‌سوخت� پیرمردی به حالت سجود سرش را نزدیک آتش گرفته بود تا دود تسکینش دهد. فائزه گفت: چرا اسمش اشک‌آوره�
ان
بیشتر گلو رو اذیت می‌کن� تا چشم.



* و اما کتاب

- مسئلهٔ هدایت
نویسنده (منظورم گلشیری نیست، بلکهٔ قهرمان کتاب است، گرچه خیلی فرقی ندارد) می‌گوی� زن در آثار هدایت نمود عینی ندارد، زن اثیری همان معشوق ادبیات کلاسیک است و لکاته پنهان است. او می‌گوی�: هدایت زن را با تمام ابعادش ندیده است.
اینجای کتاب به قدری ناراحت شدم و به قدری این ناراحتی تا اواخر کتاب ادامه پیدا کرد، که خواستم ادامه ندهمش. یاد این افتادم که شعر موردعلاقهٔ هدایت شعری بود از مولانا که همه می‌شناسیم�: هر کسی از ظن خود شد یار من/ از درون من نجست اسرار من
من از قضاوت عجولانه یا ظاهری متنفرم، اما قضاوت اشتباه از روی شناخت، بیشتر ناراحتم می‌کن�. معتقدم (البته یونگ و مایرز هم با من هم‌عقیده‌ان�) که آدم‌شناس� غالبا دو قسم است: ۱. شناخت عمیق از خود ۲. شناختی سطحی از دیگران. هدایت به نظرم از دستهٔ اول بود، او نه زن، که هیچکس دیگری جز خودش را نمی‌شناخت� اما خودش را خیلی خوب می‌شناخ�. به نظرم این کافی است برای یک هنرمند. وظیفهٔ هنرمند شناخت دیگران نیست. من فکر نمی‌کن� هدایت ضدزن بوده ضمنا، به نظرم او ضد انسان بود، کسی که به توصیف زن در آثار او خرده می‌گیرد� نظرش راجع به توصیف مرد در آثار او چیست؟ واقعیت این است که هنوز بسیاری از اذهان، مدرن نشده، ما در ادبیات مدرن با قهرمان مواجه نیستیم، با ضدقهرمان مواجهیم (بلوم را در اولیس در نظر بگیرید که در ساحل با دیدن پای زنی جق می‌زند� اصلا قهرمانانه نیست، یا گرگور که بعد حشره‌شد� هم نگران دیررسیدن سر کار است). بسیاری شاید نخواهند مدرن باشد، مسئله‌ا� نیست، اما چرا گلشیری، یک مدرنیست، یا کسی که تلاش می‌کر� مدرن باشد، توقع قهرمانه از شخصیت‌ها� یک مدرنیست دیگر دارد؟
هدایت عمر کوتاهی داشت، در غرب و شرق در رنج بود، از حکومت و جامعه فراری بود، و از زندگی. چند بار خودکشی کرد؟ از چنین آدمی چقدر می‌توا� بیشتر از کاری که کرد توقع داشت؟ و اما یک توهم بزرگ: شناخت زن. شخصا فکر می‌کن� زن برای مرد موضوعی بسیار پیچیده‌ت� از آن است که به «شناخت» دربیاید، آن هم با «همهٔ ابعادش»! مرد شاید به شناخت زن نزدیک شود، اما شناخت یعنی چه؟ کانت می‌گف� با چند دقیقه صحبت علمی راجع به ماه، می‌توا� تمام زیبایی‌ا� را زائل کرد. شناخت، آنطور که من از فوکو و نیچه برداشت می‌کنم� نتیجه‌ا� تسلط است، ساده‌ساز� است. آدمی (اغلب هم مردها) ذاتا وقتی نتواند چیزی را بفهمد، خایه می‌کن�. از موضع پایین بودن می‌ترس�. می‌خواه� با شناخت فتح کند. نمی‌توا� گفت گلشیری خودش به شناخت خوبی از زن‌ه� رسیده، برگمان شاید، فلوبر شاید، اما گلشیری نه.

- هدایت vs گلشیری
وقتی هدایت پا به میدان ادبیات گذاشت، شهردار ادبیات ایران ملک‌الشعرا� بهار بود، با آن گروه معروفش خمسه، گروهی الیت، اهل شراب و تریاک، و محفل‌ها� خانگی خودمانی. ادبیاتشان ضد مخاطب بود، و هر کسی غیرقابل‌فهم‌ت� می‌نوش� در نظرشان بهتر بود. در هر مجله و کتابی که چاپ می‌ش� هم مقدمه و مقاله‌ا� از یکی از آنها می‌یافت�. هدایت (و دوستانش) در چنین فضایی تحول ایجاد کردند، خانه را بدل به کافه کردند، ادبیات کلاسیک ایران را با ادبیات غربی، و نثر سخت‌خوا� را با زبان محاوره. گروهشان هم شد «ربعه»، که به قول دوست هدایت (یادم نیست کدام) معنی ندارد، اما قافیه دارد! من شخصا گلشیری (و اصحاب یا همان شاگردانش) را ادامهٔ سنت ملک‌الشعر� می‌دان�. به نظرم دوگانهٔ گلشیری/هدایت هر کاری هم کنیم هست و باقی می‌مان�. دوگانهٔ مجنون‌ه� و سوبرها، سیگماها و آلفاها. شبیه تقابل ال و لایت در دث‌نوت� من که هر دو را دوست دارم، اما با ال/هدایت همدل‌تر�.

- تداعی‌ه�
ص ۵۵ می‌گوی� نور سرسرا را روشن می‌گذاشت� حتی توی روز، یاد پل استر افتادم که در سه‌گانه� نیویورک (یادم نیست کدام) طرف برای مبارزه با تنهایی نور خانه را روشن می‌گذاش�.
ص ۵۶ می‌گوی� گاهی پس از بیدارشدن حس می‌کر� پشت سرش نیست و باید موهایش را می‌کشی� تا مطمئن می‌شد� یاد راهنمایی‌مردن‌باگیاهان‌داروی� افتادم که طرف (چون نابینا بود و سخت بود تشخیص خواب از بیداری) خودش را نیشگون می‌گرف�.
ص ۵۹ (و بعدا باز هم) از عبارت «صدای سکوت» می‌گوید� عبارتی که در فیلم اژدهاواردمی‌شو� مانی‌حقیق� هم بود، آنجا طرف صدای سکوت را ریکورد هم می کرد!

- اریک رومر
Ma nuit chez Maud (1969)
یا به انگلیسی سلیس
My night at Maud’s (or My night with Maud)
یا به فارسی سلیس شبی‌باماد� فیلمی ست که ساختاری بسیار نزدیک به این کتاب دارد. شاهکاری که دیدنش را شدیدا پیشنهاد می‌کن�.

- تقدیم به نوشتن
یکی از بزرگترین دعواهای آتئیست‌ه� و مؤمنان همواره این بوده که منشاء شر چیست؟ اگر خدا هست، چرا شر را آفرید؟ بورخس (که آتئیست بود) می‌گف� ما شر را خودمان آفریدیم که بتوانیم دربارهٔ تبعاتش داستان بنویسیم (از کسی نقل می‌کر� که به خاطر ندارم). نوشتن برای برخی تا همین پایه مهم است، و گلشیری در این کتاب به‌خوب� این دغدغه را پیش روی مخاطب قرار می‌ده�. درواقع یکی از مهمترین دستآوردهای این کتاب همین تجسم عینی POV نویسندگان است. نویسنده اگر زنده باشد نمی‌نویسد� بلکه زنده است که بنویسد. وقایع اغلب تا جایی مهم‌ان� که بتوان درباره‌اشا� چیزی نوشت.

- بورخس
داستانی دارد دربارهٔ شخصی که هیچ‌چی� را نمی‌توان� فراموش کند، و تک‌ت� جزئیات یادش می‌ماند� به همین خاطر هم طرف نمی‌توان� فکر کند، چون برای فکرکردن لازم است برخی چیزها را فراموش کنیم، تا جا خالی شود؟ نمی‌دان�. یاد این حرف مینای کتاب افتادم: برای من هیچ لحظه‌ا� کم‌ارج‌ت� از لحظهٔ دیگر نیست، برای همین است که نمی‌توان� بنویسم.

- مینا
دستآورد بزرگ دیگر گلشیری در این کتاب، همین مینا ست. انگار اما بواری و آنه شرلی فیت داده‌اند� و می‌توا� عمق اندیشهٔ کانت را در کنار شاعرانگی نیچه در این شخصیت مجموع دید. هر لحظه، هر چیز، او را به شگفتی وا می‌دارد� و به بامزه‌تری� شکل این شگفتی را بیان می‌کن�. بی هیچ ادعایی، از تمام ادیبان کتاب ادیب‌ت� است. کاش می‌ش� او را در آغوش گرفت. افسوس.

- فروید: آیا من برای تو شوخی‌ا� بیش نیستم؟
تداعی آزاد، از جالب‌تری� اختراعات علم روانکاوی است: مراجع محترم، یک گوشه دراز بکش و هر چیزی توی دلت هست بریز بیرون. عده‌ا� اعتقاد دارند همین ابتکار بعدا منجر به ایجاد جریان‌سیال‌ذه� در ادبیات شد، اما گلشیری انگار ماجرا را وارونه می‌بیند� و در ص ۱۱۳ می‌گوی� اینکه کسی بتوانند بنشیند و یک‌بن� و بی‌هد� حرف بزند شبیه جریان‌سیال‌ذه� است. نه بابا؟ مثل این است که بگوییم مولانا مثل شاملو می‌نوش�.

- ویراست
نمی‌دان� چرا نویسنده به جای «خب» می‌نویس� «خوب». موضوعی از سوم ابتدایی با معلمم تا حالا درگیرش هستم و احتمالا قرار است همراه با آن به خاک سپرده شوم. در طول خوانش ناخواسته صدای ذهنی‌ا� می‌خوان� «خوب» و بعد ترجمه‌ا� می‌کر� به «خب».

- تخیل منطقی
در ص ۱۳۵ گلشیری غرب را به این متهم می‌کن� که حتی توی خیالش هم منطقی است. خدایا خیرت بدهد مرد. دقیقا! چون خودش غرب را با ایران مقایسه می‌کن� و این مقایسه نیاز به فاصله‌گرفت� از فرهنگ ایرانی دارد که سخت هم هست، پیشنهاد می‌کن� شما انیمیشن غربی را با انیمهٔ ژاپن مقایسه کنید تا به درستی حرفش پی ببرید.

- مهاجرت
شخصیت اصلی این کتاب، مهاجرت است. خوشحالم که یکی دو سال پیش که تپ و تپ دوستانم داشتند می‌رفتن� نخواندمش. الان شاید بیشتر از هر وقتی این رمان مسئلهٔ ما باشد، و جالب اینکه گلشیری هر دو طرف رونده و ماننده را تقریبا به طور مساوی پوشش می‌دهد� و استدلال برای طرفین فراوان است. به عنوان یک ماننده، کتاب برایم هم تلخ بود و هم زیبا.
]]>
آن پایین چه خبر است؟ 57394798
برای همین شیرکاکائو و بیسکوئیت باغ‌وحشی‌شو� رو برمی‌دار� و آماده‌� ماجراجویی می‌ش�...

اما پیدا کردن اون چیز خارق‌العاد� به این راحتیا هم نیس!

به‌نظر� اونا موفق می‌ش� یا نه؟!

«سام و دیو یک چاله می‌کنند� یکی دیگه از همکاری‌ها� «مک بارنت» و «جان کلاسن» است که مثل کتاب «کاموای اضافه» برنده‌� نشان «کلدکت» شده و جوایز زیاد دیگه‌ا� هم به دست آورده. در این کتاب سام و دِیو دنبال یه چیز خارق‌العاد� می‌گردن� اما اون چیز خارق‌العاد� در حقیقت همون راهیه که دارن مي‌ر�. اون‌ه� مي‌دون� که باید از مسیر لذت ببرن!]]>
40 Mac Barnett 600834717X ع. ر. افلا 5 brave-new-what
دو شخصیت اصلی کتاب، از مشکلی رنج می‌برن� که من. از محل کار به خانه برمی‌گردم� دوستانم می‌گوین�: دیدی دیوار بازارچه رو رنگ کردن؟
و من می‌گوی�: نه.
و قول می‌ده� بار بعدی دقت کنم، اما باز هم یادم می‌رو�. ذهن من تصویری نیست، صوتی است، زبانی است، مثل یک آدم نابینا فکر می‌کن�. مطمئنا حواس دیگر از جمله چشایی و بویایی هم در ذهنیتم جایی ندارند اما فکر کردم نیازی به اشاره نیست. بهرحال، قدرت تخیل بصری‌ا� بسیار فقیر، و مقدار توجه بصری‌ا� نیز چندان تعریفی ندارد. در یادداشت رؤیا خواندم که آنها در جهان دیگری فروافتادند که تفاوت‌های� با جهان خودشان دارد، مثلا آنجا درخت گلابی هست به جای سیب. با وجود اینکه این را می‌دانستم� وقتی کتاب تمام شد، گفتم: اینکه فقط درخت گلابی‌ه� ما که سیب ندیدیم. و برگشتم صفحات اول را چک کردم، و بله درخت سیب آنجا بود. من هم مثل آن دو متوجه تغییر نمی‌شو� اگر در جهان متفاوتی بیدار شوم.
خواستم بگویم گاهی عجیب‌تری� تخیلات یک نویسنده، روزمرگی آدمی واقعی می‌توان� باشد.

آدمی در عالم خاکی نمی‌آی� به دست
عالمی دیگر بباید ساخت، وز نو آدمی
پایان کتاب تداعی‌گ� این بیت حافظ بود برایم، و نوشتهٔ سردر دوزخ دانته:
چون بدین سرای وارد شدی، دست از هر امید بشوی.]]>
3.27 2014 آن پایین چه خبر است؟
author: Mac Barnett
name: ع. ر. افلا
average rating: 3.27
book published: 2014
rating: 5
read at: 2025/04/13
date added: 2025/04/21
shelves: brave-new-what
review:
یادداشت رؤیا باعث شد کتاب را بخوانم، از دست ندهید.

دو شخصیت اصلی کتاب، از مشکلی رنج می‌برن� که من. از محل کار به خانه برمی‌گردم� دوستانم می‌گوین�: دیدی دیوار بازارچه رو رنگ کردن؟
و من می‌گوی�: نه.
و قول می‌ده� بار بعدی دقت کنم، اما باز هم یادم می‌رو�. ذهن من تصویری نیست، صوتی است، زبانی است، مثل یک آدم نابینا فکر می‌کن�. مطمئنا حواس دیگر از جمله چشایی و بویایی هم در ذهنیتم جایی ندارند اما فکر کردم نیازی به اشاره نیست. بهرحال، قدرت تخیل بصری‌ا� بسیار فقیر، و مقدار توجه بصری‌ا� نیز چندان تعریفی ندارد. در یادداشت رؤیا خواندم که آنها در جهان دیگری فروافتادند که تفاوت‌های� با جهان خودشان دارد، مثلا آنجا درخت گلابی هست به جای سیب. با وجود اینکه این را می‌دانستم� وقتی کتاب تمام شد، گفتم: اینکه فقط درخت گلابی‌ه� ما که سیب ندیدیم. و برگشتم صفحات اول را چک کردم، و بله درخت سیب آنجا بود. من هم مثل آن دو متوجه تغییر نمی‌شو� اگر در جهان متفاوتی بیدار شوم.
خواستم بگویم گاهی عجیب‌تری� تخیلات یک نویسنده، روزمرگی آدمی واقعی می‌توان� باشد.

آدمی در عالم خاکی نمی‌آی� به دست
عالمی دیگر بباید ساخت، وز نو آدمی
پایان کتاب تداعی‌گ� این بیت حافظ بود برایم، و نوشتهٔ سردر دوزخ دانته:
چون بدین سرای وارد شدی، دست از هر امید بشوی.
]]>
موج‌� 1934705 400 Virginia Woolf 9643692132 ع. ر. افلا 3 brave-new-what ۱. چرا فکر می‌کن� شاهکار است؟
۲. چرا خیلی خوشم نیامد؟

سؤال اول
- یکبار در واکنش به رفیقی که خیلی منم‌من� می‌کر� و برخی او را به خاطر بادکردن ایگویش ملامت می‌کردن� و برخی دیگر ستایشش می‌کردن� و منتظر بودند ببینند واکنش من چیست، متوجه شدم من هم جزو دستهٔ ملامت‌کنندگانم� اما آمدم در جستارطوری انواع ایگوئیسم را برشمردم که برخی جالب است و برخی نه. یکی از این‌ه� مدرنیست‌ه� بودند، که درباره‌شا� نوشتم: فرورفتن در خود برای فرارفتن در خود: مدرنیست جز خود چیزی نمی‌بیند� اما آنقدر در خود عمیق می‌شو� که به لایه‌ا� می‌رس� که در آن با تمامی آدم‌ه� مشترک است. آن‌لحظ� به درستی حرفم ایمان داشتم، اما اگر کسی می‌پرسی� How؟ نمی‌دانست� چه بگویم (لاکی می، کسی نپرسید)، و با این رمان توضیحش را پیدا کردم. ویرجینیا وولف در جایی ناخودآگاه کاراکترهایش را به غارهایی تشبیه کرده بود که انتهای آنها به هم وصل می‌شو�. یکی از بزرگترین بدعت‌ه� در تاریخ ادبیات هم نه حتی فقط، در تاریخ هنر. این اثر درواقع رمان نیست، خود وولف آن را Play-Poem می‌دانس�. نوشتاری که خواص نمایشنامه و شعر را یکجا در خود جمع می‌کن�. و البته کایندآو رمان هم هست وگرنه این‌هم� آدم از چه حرف می‌زنن� وقتی رمان می‌دانند�. درواقع وولف توانسته مرز میان سه قسم اصلی ادبیات (نمایشی، داستانی و شعر) را بردارد و اجازه دهد مردم هر کدام از این سه ملت ازدواج کنند و بچه‌دا� شوند. در ابتدای هر فصل شعری منثور می‌آید� بعد هر کدام از کاراکترها با قید «گفت» وارد می‌شون� (نویل گفت: فلان) و حرف می‌زنن�. اما این حرف اصلا عادی نیست. هم مونولوگ درونی است و هم دیالوگ. قضیهٔ غارهای متصل را به یاد بیاورید، جالب این است که کاراکترها با هم تلپاتی دارند. هر کاراکتر از چیزی که می‌دانی� کاراکتر دیگر به زبان نیاورده باخبر است، و این شگفت‌انگی� است: کاراکترها از طریق حرف‌زد� به هم وصل نمی‌شوند� بلکه با سکوت، با فرورفتن در خود، و با رسیدن به انتهای غار است که غار دیگران را کشف می‌کنن�.
- می‌گوین� وولف هنگام نوشتن امواج بتهوون گوش می‌کر�. دانستن همین نکته کمک شایانی به درک کتاب می‌کند� من حتی پیشنهاد می‌کن� گاهی حین مطالعه‌ا� بتهوون گوش کنید.
- کتاب کیفیتی بودلری دارد. بسیار گفته‌ان� که کتاب غم‌انگیز� ست، اما اعتراف می‌کن� نه‌تنه� خیلی کم از کتاب حس غم گرفتم، بلکه مثل دیوانه‌ه� اغلب لبخند به لب داشتم. گویی وولف در ادامهٔ یک سنت بودلری، از دل زشتی زیبایی خلق می‌کند� و غم را با شادی آشتی می‌ده�. آنقدر در کتاب استعاره‌ها� بی‌نظی� هست که جا دارد مخاطب رد بدهد، کتاب را ببندد و غرق خیال شود، برخیزد و برقصد، راه برود و فکر کند. یک اثر صرفا غم‌انگی� نمی‌توان� باعث این‌ه� شود. درواقع توضیح دقیق‌تر� می‌توان� اصطلاحی از روانکاوی لکانی باشد: ژوئیسانس (که به فارسی سلیس می‌توا� لذت-در-درد باشد).
اگر فیلم‌ها� جیم کری را دیده باشید، ممکن است تصویری را از او به خاطر بیاورید که حین نشان‌داد� دندان‌های� بر اثر خنده، اشک خود را سرازیر می‌کند� منظورم این است.

سؤال دوم
- یکی از مهمترین دوگانه‌ها� زندگی من، وودی آلن در برابر کرت کوبین است (دو تا از محبوب‌تری� هنرمندهای زندگی‌ا�). کرت کوبین سه آلبوم داد و در بیست‌وهفت‌سالگ� و در اوج خودکشی کرد. وودی آلن چندین شاهکار ساخت و بعد فیلم‌ها� خوب ساخت و بعد فیلم‌ها� معمولی و حتی بد. کرت می‌گف� بهتر است مثل یک جرقه زود بدرخشی و ناپدید شوی تااینکه مثل نور روز ذره‌ذر� محو شوی (نقل به مضمون). من هم با او موافقم. به نظرم راز بدعت نه فقط در شروع که در پایان آن است. هر بدعتی اگر به اندازهٔ کافی ادامه پیدا کند معمولی می‌شو�. فکر می‌کن� این اتفاقی ست که برای امواج افتاد. لزوما یک رمان طولانی نیست، اما زیاد است. من موقع خواندن دن‌کیشو� اصلا فکر نمی‌کرد� طولانی است، بنابراین حرفم کیفی است، نه کمی. امواج در ابتدا بسیار مبتکرانه و خلاقانه و بدیع به نظر می‌رسد� اما با تکرارها و موتیف‌ه� و بعضا پرحرفی‌ها� کاراکترهایش، باعث می‌شو� به آن عادت کنم. وقتی رمان را شروع کردم انگار رنگی را دیده بودم که هرگز ندیده‌ام� اما وقتی تمام شد مدادرنگی‌ا� را میان سایر مدادرنگی‌ه� پیدا کردم.
- ویرجینیا وولف برای من نویسنده‌ا� نیست که بتوانم پشت هم کارهایش را بخوانم، و فکر می‌کن� خواندن امواج با فاصلهٔ کمی از اتاقی‌ازآن‌خو� کمی اشتباه بود. چون من ظرفیتی دارم، و وولف مثل شرابی ست که اگر زیادتر شود اووردوز می‌کن�.
- طبعا کتابی ست که نیاز به چندبارخواندن دارد، و خوشبختانه ترجمهٔ دیگری هم از آن موجود است (از پرویز داریوش نازنین که البته ترجمه‌ا� بنا به گفتهٔ مهدی غبرایی فاقد مونولوگ انتهایی کتاب است و به خاطر همین گذاشتمش برای بار بعدی). من اصلا نتوانستم کل منسجم کتاب را دریابم. تجربهٔ خواندش مثل خوابگردی بود. ممکن است در خوانش‌ها� بعدی به ارزش‌ها� بیشتری از کتاب پی ببرم، اما همین هم عالی بود.]]>
3.80 1931 موج‌ا
author: Virginia Woolf
name: ع. ر. افلا
average rating: 3.80
book published: 1931
rating: 3
read at: 2025/04/19
date added: 2025/04/21
shelves: brave-new-what
review:
هیچوقت پیش آمده از یک شاهکار خیلی خوش‌تا� نیاید؟ منظورم کتابی که دیگران می‌گوین� شاهکار است و شما مخالفید نیست، کتابی که خودتان فکر می‌کنی� شاهکار است و بااین‌حا� خیلی دوستش ندارید. خب، برای خودم هم قبلا پیش نیامده بود و فکر می‌کن� با طرح دو سؤال بتوانم منظورم را بهتر برسانم.
۱. چرا فکر می‌کن� شاهکار است؟
۲. چرا خیلی خوشم نیامد؟

سؤال اول
- یکبار در واکنش به رفیقی که خیلی منم‌من� می‌کر� و برخی او را به خاطر بادکردن ایگویش ملامت می‌کردن� و برخی دیگر ستایشش می‌کردن� و منتظر بودند ببینند واکنش من چیست، متوجه شدم من هم جزو دستهٔ ملامت‌کنندگانم� اما آمدم در جستارطوری انواع ایگوئیسم را برشمردم که برخی جالب است و برخی نه. یکی از این‌ه� مدرنیست‌ه� بودند، که درباره‌شا� نوشتم: فرورفتن در خود برای فرارفتن در خود: مدرنیست جز خود چیزی نمی‌بیند� اما آنقدر در خود عمیق می‌شو� که به لایه‌ا� می‌رس� که در آن با تمامی آدم‌ه� مشترک است. آن‌لحظ� به درستی حرفم ایمان داشتم، اما اگر کسی می‌پرسی� How؟ نمی‌دانست� چه بگویم (لاکی می، کسی نپرسید)، و با این رمان توضیحش را پیدا کردم. ویرجینیا وولف در جایی ناخودآگاه کاراکترهایش را به غارهایی تشبیه کرده بود که انتهای آنها به هم وصل می‌شو�. یکی از بزرگترین بدعت‌ه� در تاریخ ادبیات هم نه حتی فقط، در تاریخ هنر. این اثر درواقع رمان نیست، خود وولف آن را Play-Poem می‌دانس�. نوشتاری که خواص نمایشنامه و شعر را یکجا در خود جمع می‌کن�. و البته کایندآو رمان هم هست وگرنه این‌هم� آدم از چه حرف می‌زنن� وقتی رمان می‌دانند�. درواقع وولف توانسته مرز میان سه قسم اصلی ادبیات (نمایشی، داستانی و شعر) را بردارد و اجازه دهد مردم هر کدام از این سه ملت ازدواج کنند و بچه‌دا� شوند. در ابتدای هر فصل شعری منثور می‌آید� بعد هر کدام از کاراکترها با قید «گفت» وارد می‌شون� (نویل گفت: فلان) و حرف می‌زنن�. اما این حرف اصلا عادی نیست. هم مونولوگ درونی است و هم دیالوگ. قضیهٔ غارهای متصل را به یاد بیاورید، جالب این است که کاراکترها با هم تلپاتی دارند. هر کاراکتر از چیزی که می‌دانی� کاراکتر دیگر به زبان نیاورده باخبر است، و این شگفت‌انگی� است: کاراکترها از طریق حرف‌زد� به هم وصل نمی‌شوند� بلکه با سکوت، با فرورفتن در خود، و با رسیدن به انتهای غار است که غار دیگران را کشف می‌کنن�.
- می‌گوین� وولف هنگام نوشتن امواج بتهوون گوش می‌کر�. دانستن همین نکته کمک شایانی به درک کتاب می‌کند� من حتی پیشنهاد می‌کن� گاهی حین مطالعه‌ا� بتهوون گوش کنید.
- کتاب کیفیتی بودلری دارد. بسیار گفته‌ان� که کتاب غم‌انگیز� ست، اما اعتراف می‌کن� نه‌تنه� خیلی کم از کتاب حس غم گرفتم، بلکه مثل دیوانه‌ه� اغلب لبخند به لب داشتم. گویی وولف در ادامهٔ یک سنت بودلری، از دل زشتی زیبایی خلق می‌کند� و غم را با شادی آشتی می‌ده�. آنقدر در کتاب استعاره‌ها� بی‌نظی� هست که جا دارد مخاطب رد بدهد، کتاب را ببندد و غرق خیال شود، برخیزد و برقصد، راه برود و فکر کند. یک اثر صرفا غم‌انگی� نمی‌توان� باعث این‌ه� شود. درواقع توضیح دقیق‌تر� می‌توان� اصطلاحی از روانکاوی لکانی باشد: ژوئیسانس (که به فارسی سلیس می‌توا� لذت-در-درد باشد).
اگر فیلم‌ها� جیم کری را دیده باشید، ممکن است تصویری را از او به خاطر بیاورید که حین نشان‌داد� دندان‌های� بر اثر خنده، اشک خود را سرازیر می‌کند� منظورم این است.

سؤال دوم
- یکی از مهمترین دوگانه‌ها� زندگی من، وودی آلن در برابر کرت کوبین است (دو تا از محبوب‌تری� هنرمندهای زندگی‌ا�). کرت کوبین سه آلبوم داد و در بیست‌وهفت‌سالگ� و در اوج خودکشی کرد. وودی آلن چندین شاهکار ساخت و بعد فیلم‌ها� خوب ساخت و بعد فیلم‌ها� معمولی و حتی بد. کرت می‌گف� بهتر است مثل یک جرقه زود بدرخشی و ناپدید شوی تااینکه مثل نور روز ذره‌ذر� محو شوی (نقل به مضمون). من هم با او موافقم. به نظرم راز بدعت نه فقط در شروع که در پایان آن است. هر بدعتی اگر به اندازهٔ کافی ادامه پیدا کند معمولی می‌شو�. فکر می‌کن� این اتفاقی ست که برای امواج افتاد. لزوما یک رمان طولانی نیست، اما زیاد است. من موقع خواندن دن‌کیشو� اصلا فکر نمی‌کرد� طولانی است، بنابراین حرفم کیفی است، نه کمی. امواج در ابتدا بسیار مبتکرانه و خلاقانه و بدیع به نظر می‌رسد� اما با تکرارها و موتیف‌ه� و بعضا پرحرفی‌ها� کاراکترهایش، باعث می‌شو� به آن عادت کنم. وقتی رمان را شروع کردم انگار رنگی را دیده بودم که هرگز ندیده‌ام� اما وقتی تمام شد مدادرنگی‌ا� را میان سایر مدادرنگی‌ه� پیدا کردم.
- ویرجینیا وولف برای من نویسنده‌ا� نیست که بتوانم پشت هم کارهایش را بخوانم، و فکر می‌کن� خواندن امواج با فاصلهٔ کمی از اتاقی‌ازآن‌خو� کمی اشتباه بود. چون من ظرفیتی دارم، و وولف مثل شرابی ست که اگر زیادتر شود اووردوز می‌کن�.
- طبعا کتابی ست که نیاز به چندبارخواندن دارد، و خوشبختانه ترجمهٔ دیگری هم از آن موجود است (از پرویز داریوش نازنین که البته ترجمه‌ا� بنا به گفتهٔ مهدی غبرایی فاقد مونولوگ انتهایی کتاب است و به خاطر همین گذاشتمش برای بار بعدی). من اصلا نتوانستم کل منسجم کتاب را دریابم. تجربهٔ خواندش مثل خوابگردی بود. ممکن است در خوانش‌ها� بعدی به ارزش‌ها� بیشتری از کتاب پی ببرم، اما همین هم عالی بود.
]]>
گلهای رنج: گزیدۀ اشعار 2577005 144 Charles Baudelaire ع. ر. افلا 4 brave-new-what من سالها قبل این مجموعه را خریده بودم اما جزو کتابهایی بود که پدرم دور ریخت. بعدا هم خریدمش که می‌شو� همین که دارم، اما من هیچوقت اهل شعر نبودم. شعر زیاد خوانده‌ا� اما جدی دنبالش نکرده‌ا� و شناخت عمیقی از این قسمت ادبیات ندارم، و این رسما نخستین مجموعه‌ا� ست که از اول تا آخر خواندم (البته در یادداشت یکی از دوستان خواندم که این کتاب نه‌تنه� حاوی تمام اشعار این مجموعه نیست، بلکه اشعار آورده‌شد� هم بعضا ناقص‌اند� و باید در کمال احترام و ضمن تشکر از ترجمهٔ شاعرانه کتاب به آقای پارسایار بگویم چه گهی می‌خوری�).

واقعا شروع بمبی بود برای عالم شعر، و من حتما این را ادامه خواهم داد. در فرندز یکی هست که اسپرم برادرش و تخمک همسرش را توی رحم خودش ریخته تا به جای آنها بچه‌دا� شود (مشکل داشتند آنها)، و بعد آن اواخر بارداری از این موضوع ناراحت است و دلش نمی‌آی� که بچه‌ه� را بدهد بروند، یکی بهش می‌گوی� این خیلی چیز بدی هم نیست. می‌گوی� تو قرار نیست مثل والدین‌شا� مجبورشان کنی بخوابند، یا تنبیه‌شا� کنی. تو آن عمه‌ا� خواهی بود که وقتی از والدین‌شا� فرار می‌کن� سراغت می‌آیند� کسی که راجع به پارتنرهایشان بهش می‌گویند� و قرار است عاشقت باشند. خواستم بگویم بودلر دقیقا همین عمه است، و من پناه می‌بر� به بودلر از شر خدایی که رانده‌ام�.]]>
3.88 1857 گلهای رنج: گزیدۀ اشعار
author: Charles Baudelaire
name: ع. ر. افلا
average rating: 3.88
book published: 1857
rating: 4
read at: 2025/04/19
date added: 2025/04/21
shelves: brave-new-what
review:
تورگینیف در جایی می‌گوی� «و شاید تقدیرش چنین بود که لحظه‌ا� از عمرش را با تو همدل باشد» (درست حدس زدید، من هم اول شب‌های‌روش� این نقل‌قو� را دیدم)، و کلا که من خیلی با تورگینیف همزادپنداری دارم، اما در این مورد به‌خصوص� باید بگویم زده است به خال. من هیچوقت یک رابطهٔ جدی را تجربه نکردم، و واقعا هم بوی‌فرندمتریا� نیستم، اما اما اما، این «لحظهٔ همدلی» را تجربه کرده‌ا�. یکی از این لحظات، مربوط به دختری بود از دوران پیشاکرونا که اصلا نپذیرفت وارد رابطه شویم، همیشه هم «نه»اش مطلق بود، جز یک شب، که برایم شعری از بودلر را از حفظ تایپ کرد که همان «لحظهٔ همدلی» با او بود.
من سالها قبل این مجموعه را خریده بودم اما جزو کتابهایی بود که پدرم دور ریخت. بعدا هم خریدمش که می‌شو� همین که دارم، اما من هیچوقت اهل شعر نبودم. شعر زیاد خوانده‌ا� اما جدی دنبالش نکرده‌ا� و شناخت عمیقی از این قسمت ادبیات ندارم، و این رسما نخستین مجموعه‌ا� ست که از اول تا آخر خواندم (البته در یادداشت یکی از دوستان خواندم که این کتاب نه‌تنه� حاوی تمام اشعار این مجموعه نیست، بلکه اشعار آورده‌شد� هم بعضا ناقص‌اند� و باید در کمال احترام و ضمن تشکر از ترجمهٔ شاعرانه کتاب به آقای پارسایار بگویم چه گهی می‌خوری�).

واقعا شروع بمبی بود برای عالم شعر، و من حتما این را ادامه خواهم داد. در فرندز یکی هست که اسپرم برادرش و تخمک همسرش را توی رحم خودش ریخته تا به جای آنها بچه‌دا� شود (مشکل داشتند آنها)، و بعد آن اواخر بارداری از این موضوع ناراحت است و دلش نمی‌آی� که بچه‌ه� را بدهد بروند، یکی بهش می‌گوی� این خیلی چیز بدی هم نیست. می‌گوی� تو قرار نیست مثل والدین‌شا� مجبورشان کنی بخوابند، یا تنبیه‌شا� کنی. تو آن عمه‌ا� خواهی بود که وقتی از والدین‌شا� فرار می‌کن� سراغت می‌آیند� کسی که راجع به پارتنرهایشان بهش می‌گویند� و قرار است عاشقت باشند. خواستم بگویم بودلر دقیقا همین عمه است، و من پناه می‌بر� به بودلر از شر خدایی که رانده‌ام�.
]]>
فانفارلو 43570928 85 Charles Baudelaire 6008209494 ع. ر. افلا 3 brave-new-what آبرو در وهلهٔ اول چیز درستی به نظر می‌آید� اما وقتی در آن عمیق می‌شویم� می‌بینی� سر رومینا اشرفی به خاطر آبروی پدرش از تنش جدا شد، پس قضیه واقعا جدی است. به‌خصو� در کشور مزخرف ما که ارزش‌ها� آبروسازش خیلی ابلهانه بنا شده‌ان�. مثلا یک زن‌وشوه� مشکلی ندارند که با هم دعوا کنند، اما اگر همسایه متوجه این موضوع شود مشکل‌سا� می‌شو�. آبرو پنهان‌کرد� وجوهی از زندگی است که پنهان‌کردنشا� اصلا ضرورتی ندارد. مثل حجاب است (می‌دانی� که حجاب با پوشش فرق دارد). اما مسئلهٔ آبرو فقط هم این نیست. مسئله این نیست که چیزهایی هستند که لزوما بد نیستند و باید به اشتراک گذاشته شوند، بلکه به نظرم ویژگی‌ها� لزوما بد هم باید عمومی شوند (نسبی است بله). معلمی داشتم که می‌گف� ذهنیت سفیدوسیاه ایرانی ریشه در ثنویت زرتشتی دارد، و اسکندر و چنگیز و عرب هم نتوانستند تغییرش دهند. چرا ما از دانستن ضعف‌ها� یکدیگر ابا داریم؟ فروید این را ذیل خودشیفتگی تقسیم‌بند� می‌کر�: امتناع از دانستن ضعف‌ها� دیگرانی که بهشان اهمیت می‌دهی� و امتناع بیان ضعف‌ها� خود. درحالیکه در یک جامعهٔ شفاف خیلی آسوده‌تری�. چندباری روی کشور خودمان تأکید کردم چون علیرغم اینکه این موضوعات تاحدودی بین‌المللی‌اند� اما جوامع غربی اغلب خیلی جلوترند و هنرمندانی پرورش داده‌ان� که خیلی جلوتر از خودشان است. بودلر یکی از بهترین این هنرمندها ست. شاید بتوان او را آبروی سیگماها دانست. مردی بی‌پرو� که هم با سنت‌ه� و فضایل اخلاقی در ستیزه بود، هم خودش. او هم مثل کسانی که معلم هولدن می‌گوید� با دست‌گذاشت� روی مسائلی که بسیاری نویسندگان و مردمان خجالت می‌کشن� بیانش کنند، باعث شد امثال ما آزادی عمل بیشتری برای ابراز خود داشته باشیم. هنوز و با گذشتن دو قرن، او مثل دوست صمیمی کنار مخاطبش می‌نشین� و سر حالش می‌آور�.

فانفارلو داستان خفنی نیست. درواقع خوشحالم که تنها اثر داستانی بودلر است، یک شاعر بی‌همت� و یک داستان‌نوی� معمولی. داستان به خوبی شروع می‌شو� و عالی پیش می‌رود� اما پایانی معمولی و حتی توی‌ذوق‌زنند� دارد، هرچند غافلگیرکننده. اما همانطور که گفته‌اند� پایان اولین چیزی است که مخاطب به یاد می‌آورد� و شاید اتفاقا اگر برعکس، اثری معمولی شروع شود و عالی تمام شود بهتر تلقی شود. آنچه واضح است نبوغ شاعرانهٔ بودلر است که در این اثر هم خودش را به رخ می‌کش�. دیالوگ‌ه� بامزه و سرگرم‌کننده‌اند� توصیف‌ه� خیره‌کننده� روانشناسی شخصیت اصلی اعلی و استعاره‌ه� بی‌نظی� (در جایی در توصیف اثربخشی مثبت یک چیز می‌گوی� مثل این است که جلوی یک عدد چند صفر بگذاریم)، اما این کافی نیست. به‌وضو� شعر و داستان دو ناحیهٔ جدا از نبوغ ادبی هستند که هر کسی قادر نیست در هر دویشان به استادی برسد. می‌توا� تکه‌های� از فانفارلو را به عنوان قطعات ادبی ممتاز عرضه کرد، اما روایت عرصهٔ توالی است (نه لزوما خطی). روایتگر مثل تدوینگری در سینما ست. روایتگر باید بداند که ۱. چه چیزی را ۲. کجا قرار می‌دهد� و پایان‌بند� فانفارلو در هر دو مورد به نظر من مشکل دارد، و به اندازهٔ سایر قسمت‌ها� کتاب و نبوغ بودلر نیست.]]>
3.30 1847 فانفارلو
author: Charles Baudelaire
name: ع. ر. افلا
average rating: 3.30
book published: 1847
rating: 3
read at: 2025/04/20
date added: 2025/04/21
shelves: brave-new-what
review:
معلم هولدن در ناتور دشت به او می‌گوی� که او در غم تنها نیست و بسیاری دیگر مثل او بوده‌ان� و آثاری از خود به جا گذاشته‌ان� که با خواندنشان می‌توانی� احساس بهتری داشته باشیم (نقل به مضمون). من این را در باب آبرو هم می‌گوی�. دوستم آریان شعار جالبی دارد: بی‌آبروی� چه اهمیتی داره تا وقتی همه بی‌آبروییم�
آبرو در وهلهٔ اول چیز درستی به نظر می‌آید� اما وقتی در آن عمیق می‌شویم� می‌بینی� سر رومینا اشرفی به خاطر آبروی پدرش از تنش جدا شد، پس قضیه واقعا جدی است. به‌خصو� در کشور مزخرف ما که ارزش‌ها� آبروسازش خیلی ابلهانه بنا شده‌ان�. مثلا یک زن‌وشوه� مشکلی ندارند که با هم دعوا کنند، اما اگر همسایه متوجه این موضوع شود مشکل‌سا� می‌شو�. آبرو پنهان‌کرد� وجوهی از زندگی است که پنهان‌کردنشا� اصلا ضرورتی ندارد. مثل حجاب است (می‌دانی� که حجاب با پوشش فرق دارد). اما مسئلهٔ آبرو فقط هم این نیست. مسئله این نیست که چیزهایی هستند که لزوما بد نیستند و باید به اشتراک گذاشته شوند، بلکه به نظرم ویژگی‌ها� لزوما بد هم باید عمومی شوند (نسبی است بله). معلمی داشتم که می‌گف� ذهنیت سفیدوسیاه ایرانی ریشه در ثنویت زرتشتی دارد، و اسکندر و چنگیز و عرب هم نتوانستند تغییرش دهند. چرا ما از دانستن ضعف‌ها� یکدیگر ابا داریم؟ فروید این را ذیل خودشیفتگی تقسیم‌بند� می‌کر�: امتناع از دانستن ضعف‌ها� دیگرانی که بهشان اهمیت می‌دهی� و امتناع بیان ضعف‌ها� خود. درحالیکه در یک جامعهٔ شفاف خیلی آسوده‌تری�. چندباری روی کشور خودمان تأکید کردم چون علیرغم اینکه این موضوعات تاحدودی بین‌المللی‌اند� اما جوامع غربی اغلب خیلی جلوترند و هنرمندانی پرورش داده‌ان� که خیلی جلوتر از خودشان است. بودلر یکی از بهترین این هنرمندها ست. شاید بتوان او را آبروی سیگماها دانست. مردی بی‌پرو� که هم با سنت‌ه� و فضایل اخلاقی در ستیزه بود، هم خودش. او هم مثل کسانی که معلم هولدن می‌گوید� با دست‌گذاشت� روی مسائلی که بسیاری نویسندگان و مردمان خجالت می‌کشن� بیانش کنند، باعث شد امثال ما آزادی عمل بیشتری برای ابراز خود داشته باشیم. هنوز و با گذشتن دو قرن، او مثل دوست صمیمی کنار مخاطبش می‌نشین� و سر حالش می‌آور�.

فانفارلو داستان خفنی نیست. درواقع خوشحالم که تنها اثر داستانی بودلر است، یک شاعر بی‌همت� و یک داستان‌نوی� معمولی. داستان به خوبی شروع می‌شو� و عالی پیش می‌رود� اما پایانی معمولی و حتی توی‌ذوق‌زنند� دارد، هرچند غافلگیرکننده. اما همانطور که گفته‌اند� پایان اولین چیزی است که مخاطب به یاد می‌آورد� و شاید اتفاقا اگر برعکس، اثری معمولی شروع شود و عالی تمام شود بهتر تلقی شود. آنچه واضح است نبوغ شاعرانهٔ بودلر است که در این اثر هم خودش را به رخ می‌کش�. دیالوگ‌ه� بامزه و سرگرم‌کننده‌اند� توصیف‌ه� خیره‌کننده� روانشناسی شخصیت اصلی اعلی و استعاره‌ه� بی‌نظی� (در جایی در توصیف اثربخشی مثبت یک چیز می‌گوی� مثل این است که جلوی یک عدد چند صفر بگذاریم)، اما این کافی نیست. به‌وضو� شعر و داستان دو ناحیهٔ جدا از نبوغ ادبی هستند که هر کسی قادر نیست در هر دویشان به استادی برسد. می‌توا� تکه‌های� از فانفارلو را به عنوان قطعات ادبی ممتاز عرضه کرد، اما روایت عرصهٔ توالی است (نه لزوما خطی). روایتگر مثل تدوینگری در سینما ست. روایتگر باید بداند که ۱. چه چیزی را ۲. کجا قرار می‌دهد� و پایان‌بند� فانفارلو در هر دو مورد به نظر من مشکل دارد، و به اندازهٔ سایر قسمت‌ها� کتاب و نبوغ بودلر نیست.
]]>
زندگی و زمانه محمدعلی فروغی 17831721 234 احمد واردی 9646895891 ع. ر. افلا 0 to-read 3.06 زندگی و زمانه محمدعلی فروغی
author: احمد واردی
name: ع. ر. افلا
average rating: 3.06
book published:
rating: 0
read at:
date added: 2025/04/21
shelves: to-read
review:

]]>
پیکر فرهاد 203380312 143 Abbas Maroufi 9643113973 ع. ر. افلا 0 to-read 3.30 1998 پیکر فرهاد
author: Abbas Maroufi
name: ع. ر. افلا
average rating: 3.30
book published: 1998
rating: 0
read at:
date added: 2025/04/20
shelves: to-read
review:

]]>
جدال سیاه و سگ ها 33144579 52 Bernard-Marie Koltès ع. ر. افلا 0 to-read 4.12 1979 جدال سیاه و سگ ها
author: Bernard-Marie Koltès
name: ع. ر. افلا
average rating: 4.12
book published: 1979
rating: 0
read at:
date added: 2025/04/20
shelves: to-read
review:

]]>
نامه‌‌� عاشقانه‌� لرد بایرن 60029081 25 Tennessee Williams 6227733466 ع. ر. افلا 0 to-read 3.00 نامه‌‌ی عاشقانه‌ی لرد بایرن
author: Tennessee Williams
name: ع. ر. افلا
average rating: 3.00
book published:
rating: 0
read at:
date added: 2025/04/19
shelves: to-read
review:

]]>
سارداناپولس 26223496 سال نشر: 1388 148 Lord Byron ع. ر. افلا 0 to-read 3.50 سارداناپولس
author: Lord Byron
name: ع. ر. افلا
average rating: 3.50
book published:
rating: 0
read at:
date added: 2025/04/19
shelves: to-read
review:

]]>
قابیل 75860096 141 Lord Byron 6220604172 ع. ر. افلا 0 to-read 4.17 1821 قابیل
author: Lord Byron
name: ع. ر. افلا
average rating: 4.17
book published: 1821
rating: 0
read at:
date added: 2025/04/19
shelves: to-read
review:

]]>
مانفرد 35419273 تو ای سپیده‌� صبح، و شما ای کوه‌ه�!
از چه رو شما زیبایید؟ من نمی‌توان� دوست‌تا� بدارم.
و تو ای چشم درخشان کیهان،
که بر همگان باز می‌شو�
و همگان را شور و شادی می‌بخشی�
تو در دل من نمی‌آویز�.
و شما، ای صخره‌های� که بر لب پرتگاه مهیب‌تا� ایستاده‌ام�
و از بلندای آن
کاج‌ها� تنومند کنار سیلاب زیر پایم را
چون بوته‌های� خرد می‌بین�.
اکنون که تنها یک خیز، یک تکان،
و حتا یک نفس،
سینه‌ا� را به سینه‌� سنگی دره‌های‌تا� خواهد فشرد
تا جاودانه در آغوش‌تا� بیارامم،
چرا درنگ کنم؟]]>
140 Lord Byron 9641854771 ع. ر. افلا 0 to-read 3.98 1817 مانفرد
author: Lord Byron
name: ع. ر. افلا
average rating: 3.98
book published: 1817
rating: 0
read at:
date added: 2025/04/19
shelves: to-read
review:

]]>
داروی شگفت‌انگی� جورج 25350555
او هر روز، كنار پنجره روي صندلي مي‌نشين� و مدام غر مي‌زن� و دنبال بهانه‌ا� مي‌گرد� تا جورج را اذيت كند. آيا جورج با اين وضع مي‌توان� راحت زندگي كند؟ البته كه نه! پس بايد راهي پيدا كند تا به اين وضع خاتمه دهد. او دارويي شگفت‌انگي� و جادويي مي‌ساز� تا شايد اخلاق مادربزرگ پيرش را بهتر كند. اما دارو چيز ديگري از آب در مي‌آي� كه حتي براي جورج هم باوركردني نيست!]]>
144 Roald Dahl ع. ر. افلا 0 to-read 3.61 1981 داروی شگفت‌انگیز جورج
author: Roald Dahl
name: ع. ر. افلا
average rating: 3.61
book published: 1981
rating: 0
read at:
date added: 2025/04/19
shelves: to-read
review:

]]>
رهبر ارکستر 44201493 416 Sarah Quigley 6003674512 ع. ر. افلا 0 to-read 4.20 2011 رهبر ارکستر
author: Sarah Quigley
name: ع. ر. افلا
average rating: 4.20
book published: 2011
rating: 0
read at:
date added: 2025/04/17
shelves: to-read
review:

]]>
اتاقی در هتل پلازا 8696489
سایمون نمایش خود را در سال ۱۹۷۱ برای فیلمی با بازی والتر ماتائو، استپلتون، باربارا هریس و لی گرانت اقتباس کرد، اما از نتیجه آن ناراضی بود. او احساس می‌کر� که یک بازیگر نقش اصلی را در هر سه بازی روی صحنه کار می‌کن� اما نه روی پرده، به خصوص اگر بازیگر ماتائو باشد، که فکر می‌کر� تنها برای پدر عروس، روی، انتخاب درستی است.]]>
112 Neil Simon ع. ر. افلا 0 to-read 3.61 1968 اتاقی در هتل پلازا
author: Neil Simon
name: ع. ر. افلا
average rating: 3.61
book published: 1968
rating: 0
read at:
date added: 2025/04/15
shelves: to-read
review:

]]>
برخیز ای موسی 2849929
او در ۶ ژوئیه ۱۹۶۲، سه هفته بعد از آنکه از اسب افتاد، بر اثر سکته قلبی در بیهالیا، میسیسیپی در گذشت.د. این مجموعه مفصل، که محرک اصلی‌ا� نیاز یک نویسنده ناشناخته به پول بود، مشهورترین آثار او را در بردارد: خشم و هیاهو (۱۹۲۹)، گوربه‌گو� (۱۹۳۰)، روشنایی در ماه اوت (۱۹۳۲) و آبشالوم، آبشالوم!(۱۹۳۶). فاکنر در این دوره تعداد زیادی داستان کوتاه هم نوشت. نخستین مجموعه داستان کوتاه او این ۱۳ تا شامل بسیاری از داستان‌ها� تحسین‌شد� او مانند یک گل سرخ برای امیلی، سرخ‌پوس� می‌رود� خورشید آن عصر، و سپتامبر بی‌بارا� بود. بسیاری از رمان‌ه� و داستان‌ها� کوتاه فاکنر در یوکناپاتافا روی می‌دهن� که از نظر جغرافیایی تقریباً برابر بخش لافایت است که آکسفورد می‌سی‌سی‌پی� شهر محل تولد او، مرکز آن است. فاکنر یوکناپاتافا را چون تمبر پستی مخصوص خود می‌دانس� و بسیاری از منتقدان مجموعه آثاری که آن را به نمایش می‌گذار� عظیم‌تری� آفرینش خیالی در ادبیات می‌دانن�. سه رمان، هملت، شهر، و عمارت که با هم به عنوان سه‌گان� اسنوپس خوانده می‌شون� جزییات شهر جفرسن و محیط آن را شرح می‌دهن� که خانواده‌ا� به سرپرستی فلم اسنوپس خود را در زندگی و روح و روان مردم محل وارد می‌کنن�. شهرت فاکنر به سبک تجربی او و توجه دقیقش به شیوه بیان و آهنگ نوشتار است. در مقابل شیوه مینیمالیستی نویسنده معاصرش، ارنست همینگوی، فاکنر در نوشته‌های� مکرر از جریان سیال ذهن بهره می‌گیر� و اغلب داستان‌ها� عمیقاً عاطفی، ظریف، پیچیده، و گاه گوتیک با شخصیت‌ها� گوناگون شامل برده‌ها� آزادشده، یا اعقاب برده‌ها� سفیدپوستان تهیدست، جنوبی‌ها� طبقه کارگر و یا اعیان می‌نوش�.]]>
383 William Faulkner 9644480104 ع. ر. افلا 0 to-read 3.44 1942 برخیز ای موسی
author: William Faulkner
name: ع. ر. افلا
average rating: 3.44
book published: 1942
rating: 0
read at:
date added: 2025/04/13
shelves: to-read
review:

]]>
رازهای پرنسس دو کادینیان 51906416 93 Honoré de Balzac 6002295712 ع. ر. افلا 0 to-read 2.98 رازهای پرنسس دو کادینیان
author: Honoré de Balzac
name: ع. ر. افلا
average rating: 2.98
book published:
rating: 0
read at:
date added: 2025/04/13
shelves: to-read
review:

]]>
رب‌ک� 2178455 606 Daphne du Maurier 9645620597 ع. ر. افلا 0 to-read 3.77 1938 رب‌کا
author: Daphne du Maurier
name: ع. ر. افلا
average rating: 3.77
book published: 1938
rating: 0
read at:
date added: 2025/04/12
shelves: to-read
review:

]]>
اطلس 28922831 168 Jorge Luis Borges ع. ر. افلا 0 to-read 3.54 1984 اطلس
author: Jorge Luis Borges
name: ع. ر. افلا
average rating: 3.54
book published: 1984
rating: 0
read at:
date added: 2025/04/10
shelves: to-read
review:

]]>
The 13 Clocks 143126 Once upon a time, in a gloomy castle on a lonely hill, where there were thirteen clocks that wouldn t go, there lived a cold, aggressive Duke, and his niece, the Princess Saralinda. She was warm in every wind and weather, but he was always cold. His hands were as cold as his smile, and almost as cold as his heart. He wore gloves when he was asleep, and he wore gloves when he was awake, which made it difficult for him to pick up pins or coins or the kernels of nuts, or to tear the wings from nightingales.

So begins James Thurber s sublimely revamped fairy tale, The 13 Clocks, in which a wicked Duke who imagines he has killed time, and the Duke s beautiful niece, for whom time seems to have run out, both meet their match, courtesy of an enterprising and very handsome prince in disguise. Readers young and old will take pleasure in this tale of love forestalled but ultimately fulfilled, admiring its upstanding hero ( He yearned to find in a far land the princess of his dreams, singing as he went, and possibly slaying a dragon here and there ) and unapologetic villain ( We all have flaws, the Duke said. Mine is being wicked ), while wondering at the enigmatic Golux, the mysterious stranger whose unpredictable interventions speed the story to its necessarily happy end.]]>
128 James Thurber 0440405823 ع. ر. افلا 0 to-read 3.98 1950 The 13 Clocks
author: James Thurber
name: ع. ر. افلا
average rating: 3.98
book published: 1950
rating: 0
read at:
date added: 2025/04/10
shelves: to-read
review:

]]>
آسیاب رودخانه فلاس 6966359 If life had no love in it, what else was there for Maggie?' Brought up at Dorlcote Mill, Maggie Tulliver worships her brother Tom and is desperate to win the approval of her parents, but her passionate, wayward nature and her fierce intelligence bring her into constant conflict with her family. As she reaches adulthood, the clash between their expectations and her desires is painfully played out as she finds herself torn between her relationships with three very different her proud and stubborn brother, a close friend who is also the son of her family's worst enemy, and a charismatic but dangerous suitor. With its poignant portrayal of sibling relationships, The Mill on the Floss is considered George Eliot's most autobiographical novel; it is also one of her most powerful and moving.]]> 112 George Eliot 9645607051 ع. ر. افلا 0 to-read 3.12 1860 آسیاب رودخانه فلاس
author: George Eliot
name: ع. ر. افلا
average rating: 3.12
book published: 1860
rating: 0
read at:
date added: 2025/04/10
shelves: to-read
review:

]]>
اینترنت با مغز ما چه می‌کند� 25772307 440 Nicholas Carr 6009407273 ع. ر. افلا 0 to-read 3.80 2010 اینترنت با مغز ما چه می‌کند؟
author: Nicholas Carr
name: ع. ر. افلا
average rating: 3.80
book published: 2010
rating: 0
read at:
date added: 2025/04/09
shelves: to-read
review:

]]>
مردی که خواب است 152184631
اما تا کجا می‌توا� به همگان «نه» گفت؟ تا کِی می‌توا� خود را از دنیا و مافیها برکنار داشت؟ و تبعات چنین انزوای سرسختانه‌ا� چیست؟ جمله‌ا� از فریدریش نیچه را شاید بتوان پاسخی دانست به این پرسش‌‌ه� و تفسیری موجز بر این داستان، آنجا که فیلسوف آلمانی می‌گوی�: «اگر دیرزمانی به مغاک نگاه کنی، مغاک نیز به تو نگاه می‌کن�.»]]>
127 Georges Perec 6004904309 ع. ر. افلا 0 to-read 3.82 1967 مردی که خواب است
author: Georges Perec
name: ع. ر. افلا
average rating: 3.82
book published: 1967
rating: 0
read at:
date added: 2025/04/09
shelves: to-read
review:

]]>
سیر طولانی روز در شب 209595110
The play is autobiographical, and O'Neill draws his drug-addicted mother, his close-fisted father, his drunken and degenerate elder brother, and his tormented self, with terrifying veracity.]]>
230 Eugene O'Neill 622313133X ع. ر. افلا 0 to-read 4.08 1956 سیر طولانی روز در شب
author: Eugene O'Neill
name: ع. ر. افلا
average rating: 4.08
book published: 1956
rating: 0
read at:
date added: 2025/04/09
shelves: to-read
review:

]]>
سوء تفاهم 1060007 να δολοφονηθεί από τη μητέρα του και την αδερφή του που δεν τον
αναγνωρίζουν. Και τα τρία πρόσωπα έχουν εγκληματήσει πριν
κάνουν τα εγκλήματα. Η Μάρθα προσδοκώντας μάταια τις
ηλιόλουστες χώρες και τη θάλασσα μαζί μ έναν ιδανικό έρωτα. Η
μάνα με το να τυραννιέται από την κούραση, ενώ κιόλας
αισθάνεται παραιτημένη από τη ζωή. Ο Γιαν τέλος με το να τον
τυραννάει ο νόστος για την πατρίδα και για τους αγαπημένους -
μητέρα, αδερφή.]]>
120 Albert Camus 964453011X ع. ر. افلا 0 3.70 1943 سوء تفاهم
author: Albert Camus
name: ع. ر. افلا
average rating: 3.70
book published: 1943
rating: 0
read at:
date added: 2025/04/09
shelves:
review:

]]>
چیزهای تیز 34337801 347 Gillian Flynn 6009594227 ع. ر. افلا 0 to-read 3.76 2006 چیزهای تیز
author: Gillian Flynn
name: ع. ر. افلا
average rating: 3.76
book published: 2006
rating: 0
read at:
date added: 2025/04/09
shelves: to-read
review:

]]>
<![CDATA[فقط روزهایی که می‌نویس�: پنج جستار روایی درباره‌� خواندن و نوشتن]]> 37931745 120 Arthur Krystal 6009688493 ع. ر. افلا 0 3.54 فقط روزهایی که می‌نویسم: پنج جستار روایی درباره‌ی خواندن و نوشتن
author: Arthur Krystal
name: ع. ر. افلا
average rating: 3.54
book published:
rating: 0
read at:
date added: 2025/04/08
shelves:
review:

]]>
جای خالی سلوچ 8784045 قطع جیبی]]> 441 Mahmoud Dowlatabadi 9643623203 ع. ر. افلا 0 to-read 4.21 1979 جای خالی سلوچ
author: Mahmoud Dowlatabadi
name: ع. ر. افلا
average rating: 4.21
book published: 1979
rating: 0
read at:
date added: 2025/04/08
shelves: to-read
review:

]]>
سزار و کلئوپاترا 1692914 چاپ اول ۱۳۷۵
نمایشنامձ>
151 George Bernard Shaw 9640001724 ع. ر. افلا 0 3.30 1898 سزار و کلئوپاترا
author: George Bernard Shaw
name: ع. ر. افلا
average rating: 3.30
book published: 1898
rating: 0
read at:
date added: 2025/04/07
shelves:
review:

]]>
مون بزرگ 3686339
مون بزرگ نخستین بار در سال ۱۹۱۳ منتشر شد و فورنیه را که به کار مطبوعاتی و نقد ادبی مشغول بود یکبار به شهرت رساند اما در این میان نویسنده به جبههٔ جنگ رته بود و آن‌ج� در سال ۱۹۱۴ کشته شد. با این حال اثرش در فراسوی جنبش‌ها� ادبی دوران‌ساز� که پس از او رخ داد و در ورای سبک‌ه� و طرزها متداول ادبیات پس از جنگ جهانی اول، جایگاه خود را در مقام یک اثر ماندگار و تأثیرگذار قرن حفظ کرد.]]>
296 Alain-Fournier 9643056600 ع. ر. افلا 0 to-read 3.47 1913 مون بزرگ
author: Alain-Fournier
name: ع. ر. افلا
average rating: 3.47
book published: 1913
rating: 0
read at:
date added: 2025/04/05
shelves: to-read
review:

]]>
بوته آزمایش 228001293 186 Arthur Miller 6223131372 ع. ر. افلا 0 to-read 4.00 1953 بوته آزمایش
author: Arthur Miller
name: ع. ر. افلا
average rating: 4.00
book published: 1953
rating: 0
read at:
date added: 2025/04/05
shelves: to-read
review:

]]>
<![CDATA[ماجرای جوانی یک استاد همراه با بیست و چهار ساعت از زندگانی یک زن]]> 3524350 282 Stefan Zweig ع. ر. افلا 0 to-read 3.59 1926 ماجرای جوانی یک استاد همراه با بیست و چهار ساعت از زندگانی یک زن
author: Stefan Zweig
name: ع. ر. افلا
average rating: 3.59
book published: 1926
rating: 0
read at:
date added: 2025/04/05
shelves: to-read
review:

]]>
فعل: شطحیاتی در دستور 38201821 99 محمد رضایی‌را� 6007806677 ع. ر. افلا 0 to-read 3.95 2018 فعل: شطحیاتی در دستور
author: محمد رضایی‌را�
name: ع. ر. افلا
average rating: 3.95
book published: 2018
rating: 0
read at:
date added: 2025/04/05
shelves: to-read
review:

]]>
شهر قصه 1810346 65 بیژن مفید ع. ر. افلا 0 to-read 4.28 1973 شهر قصه
author: بیژن مفید
name: ع. ر. افلا
average rating: 4.28
book published: 1973
rating: 0
read at:
date added: 2025/04/05
shelves: to-read
review:

]]>
روزها در کتابفروشی موریساکی 203625161
تاکاکو، راوی بیست‌وپنج‌سالۀ داستان، تاکنون هیچ علاقه‌ا� به کتاب خواندن نداشته است؛ گرچه خانواده‌ا� سه نسل است که کتاب‌فروش� موریساکی را اداره می‌کنند� جایی که مایۀ غرور دایی‌‌ا� ساتورو است که از وقتی همسرش ترکش کرده، خود را بیش از پیش وقف آنجا کرده است.

وقتی مرد مورد‌علاقۀ تاکاکو با بی‌تفاوت� اعلام می‌کن� که می‌خواه� با زن دیگری ازدواج کند، به‌یک‌بار� زندگی تاکاکو زیرورو می‌شو� و شغل، دوستان و آشنایانش را از دست می‌ده�. او غرق در افسردگی، به دنیای خواب پناه می‌بر� تااینکه دایی عجیب‌وغریب� به او پیشنهاد اقامت رایگان در طبقۀ دوم کتاب‌فروشی‌ا� را می‌ده�. تاکاکو درآغاز با بی‌میل� این پیشنهاد را می‌پذیرد� اما در مواجهه با دنیاهای پنهان در دل انبوه کتاب‌ها� کتاب‌فروش� موریساکی شگفت‌زد� می‌شو�.

با تغییر ماه‌ه� و فصل‌ها� تاکاکو و ساتورو درمی‌یابن� که بیش از آنچه گمان می‌کردن� وجوه مشترک دارند و کتاب‌فروش� موریساکی جایی است که به آنها دربارۀ زندگی، عشق و لذت کتاب خواندن می‌آموز�.

روزها در کتابفروشی موریساکی اثری محبوب و پرفروش در دنیای ادبیات ژاپن است که براساس آن فیلم موفقی نیز ساخته شده است.]]>
160 Satoshi Yagisawa 6004616311 ع. ر. افلا 0 to-read 3.26 2010 روزها در کتابفروشی موریساکی
author: Satoshi Yagisawa
name: ع. ر. افلا
average rating: 3.26
book published: 2010
rating: 0
read at:
date added: 2025/04/03
shelves: to-read
review:

]]>
گذشته‌� رازآمیز 55273611
داستان از زبان یکی از پنج دانشجوی ممتاز ادبیات کلاسیک کالج ورمانت روایت می‌شو�. این گروه پنج نفره، تحت� تأثیر اساطیر یونان و استاد پرجذبه‌� خود، روشی از تفکر و بودن را کشف می‌کنن� که فرسنگ‌ه� با زندگی ملال‌آو� و کسل‌کننده‌� هم‌سالانشا� فاصله دارد. در این میان، قتلی در جمع آن‌ه� به وقوع می‌پیوند� و روند طبیعی زندگی اعضا دستخوش حوادثی می‌گرد�.]]>
836 Donna Tartt 6222018637 ع. ر. افلا 0 to-read 4.11 1992 گذشته‌ی رازآمیز
author: Donna Tartt
name: ع. ر. افلا
average rating: 4.11
book published: 1992
rating: 0
read at:
date added: 2025/04/03
shelves: to-read
review:

]]>
<![CDATA[عشق غریبه‌ه�: سرگذشت شش محصل ایرانی در انگلستان جین آستن]]> 58589934 490 Nile Green 6220107705 ع. ر. افلا 0 to-read 3.47 2015 عشق غریبه‌ها: سرگذشت شش محصل ایرانی در انگلستان جین آستن
author: Nile Green
name: ع. ر. افلا
average rating: 3.47
book published: 2015
rating: 0
read at:
date added: 2025/04/03
shelves: to-read
review:

]]>
در باب خواندن 51598798 118 Marcel Proust 9642134195 ع. ر. افلا 0 to-read 3.81 1905 در باب خواندن
author: Marcel Proust
name: ع. ر. افلا
average rating: 3.81
book published: 1905
rating: 0
read at:
date added: 2025/04/03
shelves: to-read
review:

]]>
آرزوهای بر باد رفته 17698862 بالزاک این فرایند تبدیل ادبیات به کالا را با تمامی ابعاد و جوانبش ترسیم می‌کن�: از تولید کاغذ گرفته تا باورها، اندیشه‌ه� و احساسات نویسندگان، همه و همه به کالا تبدیل می‌شون� و بالزاک نیز به ذکر کلی پیامدهای فکری و نظری این سلطهٔ سرمایه‌دار� بسنده نمی‌کن� بلکه در تمامی عرصه‌ه� فرایند واقعی سرمایه‌داری‌شد� را در تمام مراحل و با همهٔ خصوصیات و تعین‌های� آشکار می‌ساز�.
لوکاچձ>
860 Honoré de Balzac ع. ر. افلا 0 to-read 3.90 1843 آرزوهای بر باد رفته
author: Honoré de Balzac
name: ع. ر. افلا
average rating: 3.90
book published: 1843
rating: 0
read at:
date added: 2025/04/03
shelves: to-read
review:

]]>
تأدیب: روایت یک تحقیر 55824539
روایتی دقیق از دورانی تاریخی در کشور مراکش که بهعلت تجربهی زیستهی نویسنده پربار و کارآمد از آب در آمده، تا به شناختی دقیق از روزگار حکومت حسن دوم و ظلمی که بر مردم رفته دست پیدا کند. درحقیقت نویسنده تمام تلاشش را کرده است تا ذات دروغین حکومت‌‌ها� دیکتاتوری را بهخوبی نشان بدهد، همانها که از مردمشان به اسم وطن، جنگطلبی میخواهند و بعد از قربانیکردنشان برای اقتدارِ حکومت، نامِ قهرمان را بر کشتهها میگذارند.
فضاسازیِ دقیق نویسنده از روزهایی که بیشباهت به اردوگاههای کار اجباری نبوده است: توصیف وضعیت خوراک و پوشاک، طراحی رژههای جنگی دروغین که مردههای واقعی روی دست سربازها میگذاشت. کار اجباری و طاقتفرسا زیر باران سیلآسا و درنهایت ازبینبردن نتیجهی تلاش سربازها و درخواست تکرار آن کار از آنها. همچون حمل قلوه‌‌سنگهای� بزرگ در زل آفتاب برای ساخت یک دیوار و بعد خرابکردنش که استعارهی بیهودگیست و با افسانهی سیزیف مشهور شده است.
داستان به بخشهای کوتاهی تبدیل شده است که هرکدام بهتنهایی شبیه یک داستان کوتاه عمل میکنند. نویسنده توانسته است با استفاده از اسامی هر بخش، رمانش را بهمثابه شعری بلند هم روایت کند.]]>
160 Tahar Ben Jelloun 6229667193 ع. ر. افلا 0 to-read 3.64 2018 تأدیب: روایت یک تحقیر
author: Tahar Ben Jelloun
name: ع. ر. افلا
average rating: 3.64
book published: 2018
rating: 0
read at:
date added: 2025/04/02
shelves: to-read
review:

]]>
جامعه شناسی خودکامگی 670500 244 علی رضاقلی ع. ر. افلا 0 to-read 3.85 1994 جامعه شناسی خودکامگی
author: علی رضاقلی
name: ع. ر. افلا
average rating: 3.85
book published: 1994
rating: 0
read at:
date added: 2025/04/02
shelves: to-read
review:

]]>
مزاح بی‌پایا� 205319666 با وجود پیچیدگی نثر غنی آن، نوآوری‌ها� بی‌شما� والاس و شخصیت‌ها� متعدد، مورد توجه خوانندگان قرار گرفت و مجله‌ی تایم مزا� بی‌پایا� را در لیست ۱۰۰ رمان انگلیسی‌زبا� برتر از سال ۱۹۲۳ تا ۲۰۰۵ قرار داد. حتی والاس‌شناس� شاخه‌ا� جدی در تحقیقات دانشگاهی شد.
این کتاب اثری است که بر شانه‌ها� هملت، برادران کارامازوف و اولیس می‌ایستد� از سنت ادبی آمریکا بهره می‌گیر� و چنان بلند پرواز می‌کن� که سایه‌اش� مثل اسلافش، تا نسل‌ه� بر خوانندگان و نویسندگان می‌مان�.]]>
1512 David Foster Wallace 6227280704 ع. ر. افلا 0 to-read 4.62 1996 مزاح بی‌پایان
author: David Foster Wallace
name: ع. ر. افلا
average rating: 4.62
book published: 1996
rating: 0
read at:
date added: 2025/04/01
shelves: to-read
review:

]]>
اصلاحات 58677331 بعد زمانی رسید که مرگ دیگر به معنای فنا نبود و در عوض تبدیل شد به آخرین فرصت برای دگرگونی بنیادین، تنها مدخل محتمل به لایتناهی.
ولی دیده شدن در قامت لاشه‌ا� متناهی در دریایی از خون و خرده استخوان و مغز متلاشی - تحميل این نسخه از خودش به دیگران - نقض حریم خصوصی بود آن قدر شدید که مدت‌ه� پس از مرگش هم ادامه پیدا می‌کر�. علاوه براین می‌ترسی� درد داشته باشد...۰

اصلاحات سومین رمان جاناتان فرنزن، رمان‌نوی� و جستارنویس بزرگ امریکایی است. کتاب، برنده‌� «جایزه‌� ملی کتاب» و «جایزه‌� یادبود جیمز تیت بلک»، و نامزد «جایزه‌� ملی حلقه‌� منتقدین کتاب»، «جایزه‌� پن‌فاکنر»� «جایزه‌� ایمپک دوبلین» و «جایزه‌� پولیتزر» بوده است. مجله‌� تایم، اصلاحات را در فهرست صد رمان برتر انگلیسی‌زبا� منتشرشده بین سالا� ۱۹۲۳ تا ۲۰۰۵ آورده. در فهرست ۱۰۰۱ کتابی که باید پیش از مرگ خواند به انتخاب گاردین هم آمده، از معدود کتاب‌های منتش� شده در قرن بیست و یکم که در این فهرست حضور دارد۰
[پشت جلد]]]>
744 Jonathan Franzen 6220107535 ع. ر. افلا 0 to-read 4.01 2001 اصلاحات
author: Jonathan Franzen
name: ع. ر. افلا
average rating: 4.01
book published: 2001
rating: 0
read at:
date added: 2025/04/01
shelves: to-read
review:

]]>
2666 28386747 1200 Roberto Bolaño 6001821380 ع. ر. افلا 0 to-read 3.84 2004 2666
author: Roberto Bolaño
name: ع. ر. افلا
average rating: 3.84
book published: 2004
rating: 0
read at:
date added: 2025/04/01
shelves: to-read
review:

]]>
یکلیا و تنهایی او 1775539 152 تقی مدرسی ع. ر. افلا 0 to-read 3.61 1954 یکلیا و تنهایی او
author: تقی مدرسی
name: ع. ر. افلا
average rating: 3.61
book published: 1954
rating: 0
read at:
date added: 2025/04/01
shelves: to-read
review:

]]>
جنگ آخر زمان 163012 919 Mario Vargas Llosa 9643290131 ع. ر. افلا 0 to-read 4.49 1981 جنگ آخر زمان
author: Mario Vargas Llosa
name: ع. ر. افلا
average rating: 4.49
book published: 1981
rating: 0
read at:
date added: 2025/04/01
shelves: to-read
review:

]]>
رودین 34427226 238 Ivan Turgenev 6001215030 ع. ر. افلا 4 3.62 1856 رودین
author: Ivan Turgenev
name: ع. ر. افلا
average rating: 3.62
book published: 1856
rating: 4
read at:
date added: 2025/03/31
shelves:
review:

]]>
یادداشت‌ها� آدم زیادی 213591471 114 Ivan Turgenev 6229015226 ع. ر. افلا 4 brave-new-what و اما در باب کتاب:

- زاویه‌دی� اول‌شخ� ناقهرمان
دو شکل عمدهٔ روایت داستان، راوی اول‌شخ� است (من چای خوردم) و راوی سوم‌شخ� (او مرتکب قتل شد)، اما بحث ما در اینجا، راوی دیگری ست که تقریبا در میان این دو قرار می‌گیر�: راوی اول شخصی که خودش قهرمان داستان نیست (درحالیکه من چای می‌خوردم� او مرتکب قتل شد). درواقع فکر می‌کن� مابه‌ازا� تکنیکی «آدم زیادی» در عناصر داستان، می‌شو� همین راوی. این راوی خود به اشکال مختلفی کمرنگ و پررنگ می‌شو� و میزان تاثیرگذاری یا فقدان تاثیرش بسته به نویسنده، متفاوت است. این موضوع البته در دوران پست‌مدرنیس� عمدتا وارد ادبیات شد، جایی که عناصر داستانی تبدیل به موقعیت‌ها� داستانی می‌شون� (مثلا برای تداعی‌شد� مرگ مؤلف یکی از کاراکترها نویسنده را به قتل می‌رسان�)، اما کار تورگینیف هم تاحدودی شبیه به همین است، کاراکترش انگار زنده است که روایت کند.

- سوبژکتیو ابژکتیو است
تورگینیف (مثل فلوبر) به نظرم از مهمترین پل‌های� است که ادبیات کلاسیک را به ادبیات مدرن می‌رسان�. یک تفاوت مهم این دو قسم ادبیات، این است که در ادبیات کلاسیک عموما رمان‌ه� ماجرا-محور بودند، و اتفاقات در دنیای عینی رخ می‌دادند� اما در رمان مدرن این موضوع به ذهن کاراکترها منتقل می‌شو�: ماجراها درون آدم‌ه� رخ می‌دهن�. قهرمان رمان تورگینیف کسی است که تقریبا هیچ کاری نکرده، هیچ اکت و عمل مهمی از او سر نزده است، اما درونش غوغاهای بسیاری بر پا ست، خشم، حسد، انکار، پذیرش. وقتی به این قسمت از انسان نور می‌تابانیم� انگار واقعی‌ت� از دنیای بیرون است، انگار عینی‌ت� است.

- کیارستمی
یکی از نکات جالب رمان، این است که نه‌تنه� قهرمانش یک آدم زیادی است، بلکه سایر عناصرش هم زیادی به نظر می‌رسن�: خدمتکار راوی که مدام مزاحم نوشتنش می‌شود� مرگی که به او اجازهٔ تفصیل نمی‌دهد� تغییرات آب‌وهو� که حواسش را پرت می‌کند� فلسفه‌باف� که او را از سیر داستان خارج می‌کند� و البته پایان‌بند� آن، که برای پرهیز از اسپویل طعم گیلاس و این رمان، از تشریحش خودداری می‌کنم� اما دراین‌ح� که آن فیلمساز و این نویسنده هر دو با پناه‌برد� به پشت‌صحنه� حرفه‌اشان� متفاوت‌تری� پایان‌ه� را رقم زده‌ان�.

- طبیعت
شخصیت اصلی در آثار تورگینیف، طبیعت است. توصیفات او از مناظر طبیعی، مثل نقاشی‌کرد� با کلمات است، استعاره‌های� خون آدم را به جوش می‌آورد� و شهود طبیعی‌ا� طوری است که حتی وودی آن که می‌گف� از طبیعت به خاطر حشرات متنفر است را عاشق طبیعت می‌کن�. انگار کاراکترها برای تورگینیف دستآویزی هستند که بتواند از ورای آنها طبیعت زیبای روسیه را به تصویر بکشد.

- گفتگویی با خواننده
رمان از طریق مونولوگ بیان می‌شود� اما این فقط ظاهر قضیه است. انگار راوی در حال بیان یک موضوع به خواننده از طریق خطابه نیست، بلکه در حال دیالوگ با مخاطب است، اما (طبعا) قادر به نوشتن دیالوگ‌ها� مخاطب نیست. در طول خوانش بارها پیش می‌آی� که شما هم می‌خواهی� در باب موضوع مدنظر راوی اظهارنظر کنید، باهاش همدلی کنید، یا حتی حرفش را تائید کنید. کلمات همانطور که از روی صفحات کتاب در ذهنتان می‌نشیند� سرطان‌وا� کلمات بیشتری می‌ساز�.

- ترجمان و قطع
ترجمهٔ کتاب از بهترین‌های� بود که در زندگی‌ا� خواندم (چند سال قبل همین تجربه را با اثر دیگر تورگینیف، یعنی رودین، و با ترجمهٔ شفیعیها داشته‌ا�). نثر واقعا خوب و متناسب با تورگینیف و راوی است، اعراب‌گذار� اسامی کاملا گویا ست و پاورقی‌ه� کاملا اندازه‌اند� نه بیش و نه کم.
قطع کتاب هم بهترین قطع دنیا ست: پالتویی. ^_^]]>
3.83 1850 یادداشت‌های آدم زیادی
author: Ivan Turgenev
name: ع. ر. افلا
average rating: 3.83
book published: 1850
rating: 4
read at: 2025/03/19
date added: 2025/03/31
shelves: brave-new-what
review:
دوران دانشگاه، دوستی داشتیم که هرازگاهی به شوخی ازم می‌پرسی�: چرا منقرض نمی‌ش� تو؟ سؤالی که جداازشوخی هم جالب است و بارها سعی کرده‌ا� به روش‌ها� مختلفی به آن جواب بدهم. من چند باری تلاش ناموفق برای خودکشی داشته‌ا� و خودکشی را بزرگترین عصیان (نه بر علیه خدایی که معلوم نیست هست یا نه، بلکه) علیه طبیعت می‌دان�. طبیعتی که ظاهرا هدفش تداوم ژن و تلاش برای بقا ست، و طبعا هر تلاشی در عکس این موضوع، ناقض اهدافش است. گفتم تداوم ژن؟ یکبار خانهٔ پدرومادر دوستم بودم، همسرش، پسردایی و دختردایی هم بود. بحث بر سر اداپت کودک بود. بحث اصلی درواقع در سایهٔ نوری که روی میز من و دوستم (به لحاظ استعاری) افتاده بود شروع شده بود و موضوعش جنایاتی بود که فرزندان به‌سرپرست�-قبول‌شد� مرتکب شده‌ان�. دختردایی تکرار می‌کر�: وحشتناکه. وحشتناکه. از آن بحث‌های� بود که مرا معذب می‌کند� پس علیرغم اینکه داشت به تک‌ت� حضار سرایت می‌کرد� من خشمم را فرو می‌خورد� و چیزی نمی‌گفتم� تااینکه پسردایی گفت: می‌تون� آخرین گزینه باشه سرپرستی، و دوستم ازم پرسید: حاجی نظر تو چیه؟ گفتم من که ازدواج نمی‌کنم� اگر هم بکنم بچه‌دا� نمی‌شوم� اما اگر هم بخواهم بچه‌دا� شوم، اتفاقا سرپرستی اولین گزینهٔ من است. جمعیت خاموش، یکپارچه رو به من، منتظر توضیح، من گفتم: چون نمی‌خوا� گناه به‌دنیاآوردن� گردن من باشه.
و اما در باب کتاب:

- زاویه‌دی� اول‌شخ� ناقهرمان
دو شکل عمدهٔ روایت داستان، راوی اول‌شخ� است (من چای خوردم) و راوی سوم‌شخ� (او مرتکب قتل شد)، اما بحث ما در اینجا، راوی دیگری ست که تقریبا در میان این دو قرار می‌گیر�: راوی اول شخصی که خودش قهرمان داستان نیست (درحالیکه من چای می‌خوردم� او مرتکب قتل شد). درواقع فکر می‌کن� مابه‌ازا� تکنیکی «آدم زیادی» در عناصر داستان، می‌شو� همین راوی. این راوی خود به اشکال مختلفی کمرنگ و پررنگ می‌شو� و میزان تاثیرگذاری یا فقدان تاثیرش بسته به نویسنده، متفاوت است. این موضوع البته در دوران پست‌مدرنیس� عمدتا وارد ادبیات شد، جایی که عناصر داستانی تبدیل به موقعیت‌ها� داستانی می‌شون� (مثلا برای تداعی‌شد� مرگ مؤلف یکی از کاراکترها نویسنده را به قتل می‌رسان�)، اما کار تورگینیف هم تاحدودی شبیه به همین است، کاراکترش انگار زنده است که روایت کند.

- سوبژکتیو ابژکتیو است
تورگینیف (مثل فلوبر) به نظرم از مهمترین پل‌های� است که ادبیات کلاسیک را به ادبیات مدرن می‌رسان�. یک تفاوت مهم این دو قسم ادبیات، این است که در ادبیات کلاسیک عموما رمان‌ه� ماجرا-محور بودند، و اتفاقات در دنیای عینی رخ می‌دادند� اما در رمان مدرن این موضوع به ذهن کاراکترها منتقل می‌شو�: ماجراها درون آدم‌ه� رخ می‌دهن�. قهرمان رمان تورگینیف کسی است که تقریبا هیچ کاری نکرده، هیچ اکت و عمل مهمی از او سر نزده است، اما درونش غوغاهای بسیاری بر پا ست، خشم، حسد، انکار، پذیرش. وقتی به این قسمت از انسان نور می‌تابانیم� انگار واقعی‌ت� از دنیای بیرون است، انگار عینی‌ت� است.

- کیارستمی
یکی از نکات جالب رمان، این است که نه‌تنه� قهرمانش یک آدم زیادی است، بلکه سایر عناصرش هم زیادی به نظر می‌رسن�: خدمتکار راوی که مدام مزاحم نوشتنش می‌شود� مرگی که به او اجازهٔ تفصیل نمی‌دهد� تغییرات آب‌وهو� که حواسش را پرت می‌کند� فلسفه‌باف� که او را از سیر داستان خارج می‌کند� و البته پایان‌بند� آن، که برای پرهیز از اسپویل طعم گیلاس و این رمان، از تشریحش خودداری می‌کنم� اما دراین‌ح� که آن فیلمساز و این نویسنده هر دو با پناه‌برد� به پشت‌صحنه� حرفه‌اشان� متفاوت‌تری� پایان‌ه� را رقم زده‌ان�.

- طبیعت
شخصیت اصلی در آثار تورگینیف، طبیعت است. توصیفات او از مناظر طبیعی، مثل نقاشی‌کرد� با کلمات است، استعاره‌های� خون آدم را به جوش می‌آورد� و شهود طبیعی‌ا� طوری است که حتی وودی آن که می‌گف� از طبیعت به خاطر حشرات متنفر است را عاشق طبیعت می‌کن�. انگار کاراکترها برای تورگینیف دستآویزی هستند که بتواند از ورای آنها طبیعت زیبای روسیه را به تصویر بکشد.

- گفتگویی با خواننده
رمان از طریق مونولوگ بیان می‌شود� اما این فقط ظاهر قضیه است. انگار راوی در حال بیان یک موضوع به خواننده از طریق خطابه نیست، بلکه در حال دیالوگ با مخاطب است، اما (طبعا) قادر به نوشتن دیالوگ‌ها� مخاطب نیست. در طول خوانش بارها پیش می‌آی� که شما هم می‌خواهی� در باب موضوع مدنظر راوی اظهارنظر کنید، باهاش همدلی کنید، یا حتی حرفش را تائید کنید. کلمات همانطور که از روی صفحات کتاب در ذهنتان می‌نشیند� سرطان‌وا� کلمات بیشتری می‌ساز�.

- ترجمان و قطع
ترجمهٔ کتاب از بهترین‌های� بود که در زندگی‌ا� خواندم (چند سال قبل همین تجربه را با اثر دیگر تورگینیف، یعنی رودین، و با ترجمهٔ شفیعیها داشته‌ا�). نثر واقعا خوب و متناسب با تورگینیف و راوی است، اعراب‌گذار� اسامی کاملا گویا ست و پاورقی‌ه� کاملا اندازه‌اند� نه بیش و نه کم.
قطع کتاب هم بهترین قطع دنیا ست: پالتویی. ^_^
]]>
شازده احتجاب 116925 گلشیری در این رمان از شیوه‌� سیال ذهن بهره می‌گیرد]]> 120 Houshang Golshiri 9644481372 ع. ر. افلا 4 3.78 1969 شازده احتجاب
author: Houshang Golshiri
name: ع. ر. افلا
average rating: 3.78
book published: 1969
rating: 4
read at:
date added: 2025/03/31
shelves:
review:

]]>
Asya 1463501 75 Ivan Turgenev 1594919992 ع. ر. افلا 0 to-read 3.96 1858 Asya
author: Ivan Turgenev
name: ع. ر. افلا
average rating: 3.96
book published: 1858
rating: 0
read at:
date added: 2025/03/31
shelves: to-read
review:

]]>
آبهای بهاری 1483046 340 Ivan Turgenev ع. ر. افلا 0 to-read 3.40 1872 آبهای بهاری
author: Ivan Turgenev
name: ع. ر. افلا
average rating: 3.40
book published: 1872
rating: 0
read at:
date added: 2025/03/31
shelves: to-read
review:

]]>
خاک بکر 27203388 466 Ivan Turgenev ع. ر. افلا 0 to-read 3.70 1877 خاک بکر
author: Ivan Turgenev
name: ع. ر. افلا
average rating: 3.70
book published: 1877
rating: 0
read at:
date added: 2025/03/31
shelves: to-read
review:

]]>
دفتر شعرهای مثنور 48762155
یک اینکه این رفتار به دیگران می‌باوران� شما خودتان از این عیب‌ه� پاکید. دیگر اینکه عصبانیت شما می‌توان� صادقانه هم باشد... در شعله‌و� کردنِ این عصبانیت از عذاب وجدانتان بهره بگیرید.

نمونه را اگر مرام فروشید، پس حریفتان را به کمبود مرام متهم کنید. و اگر از سرِ سرشت نوکرصفت‌اید� پس طعنه‌ا� بزنید که نوکر است، نوکر مدنیت، اروپا، سوسیالیسم!

من به کنایه اضافه کردم: حتی می‌شو� گفت نوکر، از سر ضعف در نوکرصفتی.

رند در تأیید حرفام درآمد که: بله، این را هم می‌شو� گفت!]]>
144 Ivan Turgenev 6007642747 ع. ر. افلا 0 to-read 3.86 1882 دفتر شعرهای مثنور
author: Ivan Turgenev
name: ع. ر. افلا
average rating: 3.86
book published: 1882
rating: 0
read at:
date added: 2025/03/31
shelves: to-read
review:

]]>
شاه لیر استپ‌ه� 227940839 136 Ivan Turgenev 6225696784 ع. ر. افلا 0 to-read 3.00 1870 شاه لیر استپ‌ها
author: Ivan Turgenev
name: ع. ر. افلا
average rating: 3.00
book published: 1870
rating: 0
read at:
date added: 2025/03/31
shelves: to-read
review:

]]>
پدران و فرزندان 1581222
Fathers and Sons enraged the old and the young, reactionaries, romantics, and radicals alike when it was first published. At the same time, Turgenev won the acclaim of Flaubert, Maupassant, and Henry James for his craftsmanship as a writer and his psychological insight. Fathers and Sons is now considered one of the greatest novels of the nineteenth century.

A timeless depiction of generational conflict during social upheaval, it vividly portrays the clash between the older Russian aristocracy and the youthful radicalism that foreshadowed the revolution to come—and offers modern-day readers much to reflect upon as they look around at their own tumultuous, ever changing world.]]>
306 Ivan Turgenev ع. ر. افلا 0 to-read 3.79 1862 پدران و فرزندان
author: Ivan Turgenev
name: ع. ر. افلا
average rating: 3.79
book published: 1862
rating: 0
read at:
date added: 2025/03/31
shelves: to-read
review:

]]>
آشیانه اشراف 28530978 آشیانه‌� اشراف درباره‌� شخصیت‌های� است که در سالا� قرن هجدهم و نوزدهم در روسیه به «آدم زیادی» معروف بودند؛ اشراف‌زاده‌های� تحصیل‌کرد� و باسواد که سودی به جامعه نمی‌رسانن� و کار و فعالیتی ندارند.]]> 192 Ivan Turgenev 9642090120 ع. ر. افلا 0 to-read 3.63 1859 آشیانه اشراف
author: Ivan Turgenev
name: ع. ر. افلا
average rating: 3.63
book published: 1859
rating: 0
read at:
date added: 2025/03/31
shelves: to-read
review:

]]>
سال� 3152806 اثر ويرجينيا وولف]]> 568 Virginia Woolf 9646174604 ع. ر. افلا 0 to-read 3.29 1937 سالا
author: Virginia Woolf
name: ع. ر. افلا
average rating: 3.29
book published: 1937
rating: 0
read at:
date added: 2025/03/31
shelves: to-read
review:

]]>
اتاق جیکوب 56988921 Jacob's Room is the story of a sensitive young man named Jacob Flanders. The life story, character and friends of Jacob are presented in a series for separate scenes and moments from his childhood, through college at Cambridge, love affairs in London, and travels in Greece, to his death in the war. Jacob's Room established Virginia Woolf's reputation as a highly poetic and symbolic writer who places emphasis not on plot or action but on the psychological realm of occupied by her characters.]]> 216 Virginia Woolf 6220105826 ع. ر. افلا 0 to-read 3.17 1922 اتاق جیکوب
author: Virginia Woolf
name: ع. ر. افلا
average rating: 3.17
book published: 1922
rating: 0
read at:
date added: 2025/03/31
shelves: to-read
review:

]]>
بانو در آیینه 2786368 252 Virginia Woolf 9643513955 ع. ر. افلا 0 to-read 3.42 1921 بانو در آیینه
author: Virginia Woolf
name: ع. ر. افلا
average rating: 3.42
book published: 1921
rating: 0
read at:
date added: 2025/03/31
shelves: to-read
review:

]]>
ارلاندو 3152805 310 Virginia Woolf 964341678X ع. ر. افلا 0 to-read 3.29 1928 ارلاندو
author: Virginia Woolf
name: ع. ر. افلا
average rating: 3.29
book published: 1928
rating: 0
read at:
date added: 2025/03/31
shelves: to-read
review:

]]>
به سوی فانوس دریایی 1869485 237 Virginia Woolf ع. ر. افلا 0 to-read 3.61 1927 به سوی فانوس دریایی
author: Virginia Woolf
name: ع. ر. افلا
average rating: 3.61
book published: 1927
rating: 0
read at:
date added: 2025/03/31
shelves: to-read
review:

]]>
فلاش: یک سرگذشت 86621008 118 Virginia Woolf 6002535616 ع. ر. افلا 0 to-read 3.67 1933 فلاش: یک سرگذشت
author: Virginia Woolf
name: ع. ر. افلا
average rating: 3.67
book published: 1933
rating: 0
read at:
date added: 2025/03/31
shelves: to-read
review:

]]>
در میان نقش‌ه� 18486781 ویرجینیا وولف با تمرکز به تاریخ انگلستان از خلال استعارات و تلمیحات به‌طر� بی‌نظیر� دیدگاهش را نسبت به دیالکتیک تاریخی (عشق در برابر نفرت، تمدن در برابر توحش، آزادی در برابر بردگی و غیره) بیان و تأکید می‌کن� که همه‌ج� سکۀ زیبایی روی دیگری هم دارد.
امروزه به باور بسیاری از منتقدان در میان نقش‌ه� شاهکار وولف محسوب می‌شو� و زنده‌بود� مضامین داستان و تأکید و تأییدی است بر این مدعا.]]>
285 Virginia Woolf 6009174392 ع. ر. افلا 0 to-read 2.43 1941 در میان نقش‌ها
author: Virginia Woolf
name: ع. ر. افلا
average rating: 2.43
book published: 1941
rating: 0
read at:
date added: 2025/03/31
shelves: to-read
review:

]]>
خانم دلوی 7695007 This is an alternate cover edition for 9789644484186

ویرجینیا وولف با انتشار رمان خانم دلوی در سال 1925 انقلابی در ادبیات به وجود آورد. این رمان شاهکار وولف است و وولف هم نویسنده‌ا� که در قرن بیست و یکم، بیش از شصت سال پس از مرگش، هنوز یکی از بزرگ‌تری� نویسندگان جهان است. با خانم دلوی پیرنگ‌ها� لایه لایه‌ا� متنی است چند صدایی، و تأملی است در زمان. مکان، ادراک، خاطره و تجربه. خواندن این رمان تجربه‌ا� است منحصربه‌فر� که در آن همراه با راوی از ضمیر هشیار به ضمیر ناهشیار می‌لغزیم� شخصیت‌ه� را از درون و بیرون می‌بینیم� از ذهنی به ذهن دیگر نفوذ می‌کنیم� از خیال به واقعیت و از خاطره به این دم، اکنون، که پیوسته در تغییر است و سنگین بار از تمام لحظه‌ها� پیشین، تمامی تاریخ، پیش از تاریخ. او خود شیوه‌ا� را که برای نوشتن این رمان کشف کرده چنین وصف کرده است: «غارهای زیبایی پشت شخصیت‌‌های� حفر می‌کن�... قضیه این است که غارها به هم متصل شوند و هرکدام در لحظه حال به روشنای روز بیایند.» و ما خوانندگان با او به اعماق می‌رویم� به زیر سطح «واقعیت» که مرزی با خیال ندارد. سیال است، به غار تیره و دور روح، آنجا که ذهن هر فرد به ذهن دیگران می‌پیوندد� به مغازه‌ا� وسیع که همه نقب‌ه� به آن ختم می‌شوند]]>
435 Virginia Woolf ع. ر. افلا 0 to-read 3.78 1925 خانم دلوی
author: Virginia Woolf
name: ع. ر. افلا
average rating: 3.78
book published: 1925
rating: 0
read at:
date added: 2025/03/31
shelves: to-read
review:

]]>
حدیث ماهیگیر و دیو 4737528 69 Houshang Golshiri 9644161173 ع. ر. افلا 0 to-read 3.12 1984 حدیث ماهیگیر و دیو
author: Houshang Golshiri
name: ع. ر. افلا
average rating: 3.12
book published: 1984
rating: 0
read at:
date added: 2025/03/31
shelves: to-read
review:

]]>
در ولایت هوا 549350 154 Houshang Golshiri ع. ر. افلا 0 to-read 3.27 1991 در ولایت هوا
author: Houshang Golshiri
name: ع. ر. افلا
average rating: 3.27
book published: 1991
rating: 0
read at:
date added: 2025/03/31
shelves: to-read
review:

]]>
شاه سیاه‌پوشا� 549197 79 Houshang Golshiri ع. ر. افلا 0 to-read 3.57 1987 شاه سیاه‌پوشان
author: Houshang Golshiri
name: ع. ر. افلا
average rating: 3.57
book published: 1987
rating: 0
read at:
date added: 2025/03/31
shelves: to-read
review:

]]>
<![CDATA[حدیث مرده بر دار کردن آن سوار که خواهد آمد، به روایت خواجه ابوالمَجد محمدبن علی‌ب� ابوالقاسم وَرّاق دبیر]]> 185338
هوشنگ گلشیری درباره ای اثر گفته است: «تحریر اول این داستان را در 1355 نوشتم. چاپ آن همان سال� امکان‌ناپذی� بود و این خود شاید توفیقی بود٬ چرا که بخش برنشستن بر اسب در نسخهء اول خلاصه آمده بود. در تحریرهای بعدی قسمت‌های� بر آن افزوده شد و نیز چیزهایی اینجا و آنجا٬ اما استخوانبندی همان بود که بود. در مورد نثر، حرف بسیار است که چه کرده‌ا� یا چه میخواسته‌ا� بکنم. به هر صورت٬ به صواب‌دی� ناشر قرار بود لغتنامه‌ا� به آن افزوده شود. این را می‌گذاری� برای چاپ بعدی٬ بدین امید که یکی از اساتید بر من منت گذارد و خودش بر آن بنگارد همانگونه که بر کتب قدیم٬ یا اگر حوصله‌ا� پیدا شد چنین کاری خواهم کرد که البته به درازا خواهد کشید و ... روایت بر آن افزوده خواهد شد از نسخه بدل‌ه� و غیره. خلاصه اینکه فعلا همین است که هست و گمان من این است که به هر صورت نثر می‌توان� راهگشا باشد تا دیگران یا به قول بوالمجد کاتبان دیگر در این راه چه کنند٬ ما که کار خود کردیم واین دفتر را همینجا می‌بندی� و دنبال راه دیگری می‌روی� تا دیگران چه بگویند و چه‌ه� کنند.»

همچنین در پشت جلد این کتاب آمده است: این حکایت ابوالمجد وراق به وصف تصویر ابتدا کرده است٬ از پس نعمت خدا و رسول و ائمه٬ آنگاه که گوید: «هر چه رفت بدین دور یا حادث خواهد شد به دور آن که این حدیث بخواند همه سخن از اوست و از خیر و شر و بدو نسبت باید کرد.» و اما وصف آن نقش به ایجاز آورده است٬ چه مردمان دور را اشارتی بسنده میبود٬ گو که از خم طرهای میگفت یا نمیگفت٬ اما راقم این دور پوستباز کرده و به شرح خواهد گفت٬ چه سکه سخن را هر دوری به نامی می‌زنند� مصلحت خلق را٬ که سخن بوالمجد یا بوالفضلی بدان طرز و تکلف٬ و آن ایجاز و صناعت٬ و آن همه تلمیحات و ملمعات هیچ عاقلی نخرد. و این طرز که ما خواهیم نهاد به ضرورت احتمال ابنای زمانه است، گو که راوی این دور ما باشیم یا نه. و از پس ما راویان هر دور خود دانند که این حدیث چگونه بایست گزارد و هر قصه به چه طرز بایست نوشت. پس ابتدا کنیم به وصف آن نقش و آن‌گا� بر سر قصه خواهیم شد، و او بهترین است به جمال و جلال و نطق.»]]>
71 Houshang Golshiri 9644486994 ع. ر. افلا 0 to-read 3.81 1979 حدیث مرده بر دار کردن آن سوار که خواهد آمد، به روایت خواجه ابوالمَجد محمدبن علی‌بن ابوالقاسم وَرّاق دبیر
author: Houshang Golshiri
name: ع. ر. افلا
average rating: 3.81
book published: 1979
rating: 0
read at:
date added: 2025/03/31
shelves: to-read
review:

]]>
بره گمشده راعی 184961 224 Houshang Golshiri ع. ر. افلا 0 to-read 3.58 1977 بره گمشده راعی
author: Houshang Golshiri
name: ع. ر. افلا
average rating: 3.58
book published: 1977
rating: 0
read at:
date added: 2025/03/31
shelves: to-read
review:

]]>
کریستین و کید 185355 زنی انگلیسی به نام کریستین به همراه شوهرش کید و دو فرزندشان در اصفهان اقامت دارند. کریستین از طریق یکی از دوستانش با نویسنده‌ا� آشنا می‌شو�. نویسنده به خانه کریستین رفت‌وآم� می‌کن� و به تدریج عاشق کریستین می‌شود�
چاپ اول ۱۳۵۰]]>
134 Houshang Golshiri ع. ر. افلا 0 to-read 3.62 1971 کریستین و کید
author: Houshang Golshiri
name: ع. ر. افلا
average rating: 3.62
book published: 1971
rating: 0
read at:
date added: 2025/03/31
shelves: to-read
review:

]]>
جن نامه 145603
منبع : ویکی پدیا]]>
537 Houshang Golshiri ع. ر. افلا 0 to-read 3.78 1997 جن نامه
author: Houshang Golshiri
name: ع. ر. افلا
average rating: 3.78
book published: 1997
rating: 0
read at:
date added: 2025/03/31
shelves: to-read
review:

]]>
نیمهٔ تاریک ماه 207440 مجموعه داستان 565 Houshang Golshiri ع. ر. افلا 0 to-read 4.03 2002 نیمهٔ تاریک ماه
author: Houshang Golshiri
name: ع. ر. افلا
average rating: 4.03
book published: 2002
rating: 0
read at:
date added: 2025/03/31
shelves: to-read
review:

]]>
ویلت 17931925 712 Charlotte Brontë 9641852396 ع. ر. افلا 0 to-read 3.76 1853 ویلت
author: Charlotte Brontë
name: ع. ر. افلا
average rating: 3.76
book published: 1853
rating: 0
read at:
date added: 2025/03/30
shelves: to-read
review:

]]>
مونته� دیدیو کوه خدا 10208070 170 Erri De Luca 9643057046 ع. ر. افلا 0 to-read 3.82 2001 مونته‌ دیدیو کوه خدا
author: Erri De Luca
name: ع. ر. افلا
average rating: 3.82
book published: 2001
rating: 0
read at:
date added: 2025/03/30
shelves: to-read
review:

]]>
عصر بی‌گناه� 59278264 ــ ای. ام. فورستر
«ایدیث وارتن را عموماً فردی خوشبین در ادبیات نمی‌دانند� اما با این‌حال� در آخرین فصل از عصر بی‌گناهی� آدم‌ه� کمتر ریاکار هستند، و تمایل بیشتری برای دیدن و پذیرش جهان دارند� زندگی بهتر و مدارای بیشتر با روزگار: این بزرگ‌تری� درس و ضرورتی است که رمان به ما می‌آموز� و ایدیث وارتن آن را با کلمات بیان می‌کن�.»
ــ الیف باتِمَن
داستان در قرن نوزدهم می‌گذرد� در عصر طلایی امریکا. نیولند آرچر که اشراف‌زاده‌ا� است نیویورکی، در شرف ازدواج با دختری زیبا اما سنتی است به‌نا� مِی وِلَند. در این هنگام با بازگشت کنتس اُلِنسکا، دخترعموی مِی، از اروپا روحیۀ سرکش و استقلال‌طلب� او توجه آرچر را جلب می‌کن�. آرچر که تا آن زمان کاملاً احساس خوشبختی می‌کرده� پس از آشنایی با اُلِنسکا، با افکاری متفاوت با آنچه تا آن زمان داشته روبه‌ر� می‌شو�. او که بین عقل و احساس گرفتار شده، باید تصمیم مهمی بگیرد که نتیجۀ آن می‌توان� به زندگی‌ا� معنا ببخشد یا به شکل بی‌رحمانه‌ا� آن را نابود سازد.]]>
492 Edith Wharton 6229591197 ع. ر. افلا 0 to-read 4.33 1920 عصر بی‌گناهی
author: Edith Wharton
name: ع. ر. افلا
average rating: 4.33
book published: 1920
rating: 0
read at:
date added: 2025/03/29
shelves: to-read
review:

]]>
سرگذشت ژیل بلاس 23826695 724 Alain-René Le Sage ع. ر. افلا 0 to-read 4.40 1715 سرگذشت ژیل بلاس
author: Alain-René Le Sage
name: ع. ر. افلا
average rating: 4.40
book published: 1715
rating: 0
read at:
date added: 2025/03/28
shelves: to-read
review:

]]>
شط بویز 228913709 178 کریم نیکونظر 6225220127 ع. ر. افلا 0 to-read 3.16 شط بویز
author: کریم نیکونظر
name: ع. ر. افلا
average rating: 3.16
book published:
rating: 0
read at:
date added: 2025/03/28
shelves: to-read
review:

]]>