"بعد از حدود پنج یا شش سال از خوندن کتاب "عقاید یک دلقک" نوبت به یک کتاب دیگه از هاینریش بُل رسید و این بار سراغ "نان سال‌ها�� جوانی" رفتم. و چقدر دوستش داشتم. چقدر روایت جذابی داشت، چیدر داستان خوبی داشت و چقدر تاثیرگذار بود. واقعا قلم بُل خیلی خوبه، خییییلی

ماجرا در مورد پسری جوان است که در دوران کودکی به همراه پدر و مادرش در زمان جنگ جهانی دوم و قحطی بزرگ در آلمان زندگی میکرده، زمانی که برای گرفتن یک قرص نان چه سختی‌های�� که نمیکشیدند و چه فقری که تحمل نکردند. اما الان این پسر بزرگ شده و در شهر دیگه‌ا�� مشغول به کاره. اما با این حال از زمان قحطی وسواس خاصی به نان پیدا کرده و هر جایی میره و هر کاری که میکنه ، همیشه نان میخره، نان اضافی هم میخره. یکجورایی تاثیرات منفی کمبود نان در دوران قحطی رو هنوز که هنوزه با خودش به همراه داره... زندگیش همینطور میگذره تا از پدرش خبر میرسه که دختری از شهر خودشون برای معلمی به شهری که الان او مستقره میاد..."

"خب من جلد اول رو صوتی خوندم و تموم شد
اصلا بهم نچسبید، نتونستم عظمت کتاب رو حس کنم و اصلا باهاش ارتباط برقرار نکردم و دقیقا همه اینا مشکل منه و نه کتاب
بخاطر همین بهش امتیاز کامل میدم و حتما درآینده یکروز نسخه چاپی رو میخونم ، ولی الان وقتش نیست چون توی مودش نیستم."

"خانواده‌ه�� برای شام شب قبل از عروسی دور هم جمع شدند. چشم‌ها�� پدربزرگ داماد روی مادربزرگ عروس قفل میشه
من شما رو از جایی می‌شناس��
فکر می‌کن�� اشتباه می‌کنی��
سایه‌�� چیزی از زیر آستین پیرزن برق می‌زن��
می‌تون�� آستینتون رو بالا بزنم؟
التماس از چشم‌ها�� می‌بار��
خواهش می‌کن��
آستین زن رو آروم بالا می‌زن��. کنار یک ماه‌گرفتگ�� کوچک شش عدد تتو شده
حالا منو شناختی؟منم لنکا. یوزف. همسر تو

داستان از اینجا شروع میشه و در طول کتاب لنکا و یوزف داستان رو از دید خودشون از سال‌ه�� قبل تا همین لحظه تعریف می‌کنن��. از عشقی که در سایه هیتلر رشد کرد و با کمپ‌ها�� کار اجباری و فرار و جنگ کشته شد. از سال‌ها�� بعد از جنگ‌جهان�� دوم که جسم و روح زخمیشون رو به گذر روزگار سپردند. از همه‌�� چیزهایی که از دست دادند، عزیزان، خانه‌ه�� و رویاها

داستان در واقع تلفیقی از واقعیت و تخیله. داستان اصلی و بعضی از کاراکترها و وقایع براساس افراد و رویدادهای واقعی نوشته شدند و برای همین قدم به قدم باهاشون وارد شکم هیولای جنگ و هلوکاست می‌شی��. قلم نویسنده زیبا و سادست و توصیفات خاصی داره که به ترسیم فضا کمک می‌کن��

خواندن این کتاب باعث شد به چند مسئله فکر کنم که اینجا می‌خوا�� ازشون بنویسم

هنر در زمان جنگ
بخشی از داستان در اردوگاهی می‌گذر�� که هزاران یهودی مجبور به زندگی در اون شدند و البته شرایط متفاوتی نسبت به کشتارگاه آشویتس داشته. در اینجا هنرمندان به وسایل هنری دسترسی داشتند تا برای نازی‌ه�� کارت‌پستا�� و نقاشی بکشند و به مهندسان برای کشیدن نقشه‌ها�� توسعه اردوگاه کمک کنند. گاهی تکه‌های�� از این کاغذ و مدادها دزدیده می‌ش�� و در اختیار کودکان هم قرار می‌گرف��. هنر از همین راه به داد رسید و وسیله‌ا�� برای ابراز احساسات دفن شده و انتقال اخبار شد. نقاشی‌های�� که در فقدان دوربین و اینترنت حرف‌ه�� داشتند و واقعیت رو به دنیا جار می‌زدن��. ساعت‌ه�� این دست نقاشی‌ه�� و اون‌های�� که پس از جنگ کشیده شده�� بودند رو نگاه کردم و غرق این آثار پر از درد شدم

این نقاشی‌ه�� همه در اردوگاه ترزین توسط آدم‌های�� مثل کاراکترهای داستان کشیده شدند که تاریکی زندگیشون رو روی این تکه کاغذهای دزدیده شده ریختند





موهبت ندانستن، نفرین ندانستن
تمام مدتی که در کتاب از ترزین، آشویتس و اتفاقات غیرقابل تصوری که در اون‌ه�� افتاده می‌خواندم�� به این فکر می‌کرد�� که اگر در اون زمان چیزی مثل اینترنت وجود داشت، چقدر همه چیز متفاوت بود. اگر مردم دنیا مثل الان اینستاگرامشون رو باز می‌کردن�� و عکس و صدای یهودیان و همه‌�� کسانی که خانه‌هاشو�� رو از دست دادند رو می‌دیدن�� و می‌شنیدن�� چه می‌کردند�� اگر عکس‌ها�� پنهانی از جنازه‌ها�� روی هم تلنبار شده‌�� آشویتس یا پیاده‌روی‌ها�� مرگ رو می‌دیدند�� آیا خبر زودتر از درد نمی‌کشتشون��

مثل ما که درد همه‌�� جهان رو فقط به خاطر دانستن به دوش می‌کشی�� و قبل از رسیدن مرگ بهمون بارها می‌میری��. اما اگر می‌دیدند�� شاید تاریخ جور دیگه‌ا�� رقم می‌خورد�� که نازی‌ه�� فقط با مخفی‌کار�� و دروغ گفتن تا این حد پیش رفتند

در کل، کتاب خیلی خوبی در مورد جنگ جهانی دوم از دید انسانی بود و خوشحالم که اسم و کاورش باعث نشد نخونمش. کتاب رو صوتی گوش کردم که اجرای خوبی داشت

کتاب و صوتیش رو می‌تونی�� از اینجا دانلود کنید


۱۴۰۰/۵/۲۴&��ܴdz�;