"به نظر من هر آدمی باید اطلاعات زیادی از روابط میان‌جنس�� (بین زن و مرد) داشته باشه و خیلی وقت‌ه�� اطلاعاتی که به درد یه زن تو این زمینه می‌خورن�� متفاوت از اطلاعاتی هستن که به‌در�� بخور برای یه مردن. خب زن و مرد فرق دارن دیگه. برا همینه که خیلی وقتا یه کتاب که مختص فقط زن‌ه�� یا فقط مردها باشه، بهتره. حالا من کلیات رو میگم، اره، تفاوت‌ها�� فردی هم هست و چیزای مختلف هم هست.
همین اول بگم که مشخصه که این�� موضوعات رو این روزا خیلی سعی دارن تبدیل به مضحکه و میم کنن و با تمسخر بی‌معن�� جلوه بدن، ولی وقتی بخونید، می‌فهمی�� که چقدر منطقیه، و چقدر ما آدما خیلی از بخش‌ها�� زندگی‌خوا�� هستیم و حواس‌مو�� به خیلی چیزا نیست، دلیل این میم ساختن‌ه�� هم می‌فهمی��.
از تاثیرگذارترین کتاب‌های�� که تاحالا خوندم که جهان‌بینی�� رو خیلی تغییر داد و شاید از مفیدترین کتاب‌های�� باشه که یه مرد بتونه بخونه، اگرچه، حتی گفتن همین جمله‌�� "یه مرد می‌تون�� بخونه" این روزا می‌تون�� بازخورد منفی از سوی خیلیا بیاره (چرا نگفتی یه ادم؟)، ولی جالب اینکه حتی این سازوکارها هم خیلی منطقی تو کتاب توضیح داده شده.
جزو کتاب‌های�� که بارها باعث میشه حس‌ها�� بد بگیری و بارها جرقه تو سرت می‌زن�� و دلیل و ریشه‌�� خیلی رفتار‌ه�� و سازوکارهای اجتماعی رو یه دفعه می‌فهم��. خب، جالب اینکه از قبل پاسخ‌ها�� حاضر و آماده هم برای نقد‌های�� که می‌خواست�� بهش وارد بشه و این حرفا نوشته و هر چی میری جلوتر، بیشتر قانعت می‌کن��. نمی‌ش�� حرف کتاب رو تو چند تا پاراگراف یا حتی جمله گفت، حتی نمیشه خوب با زبون به کسی توضیح داد، باید بخونی تا ببینی چی میگه، نمیشه از سر و تهش زد.
کتابی بود که خیلی تغییر تو ذهنم گذاشت، اگرچه، همونطور که رولو توماسی میگه، تروما باعث بیشترین تغییر در فرد میشه و باعث میشه ناگهان آدم رویه‌ها�� رو عوض کنه. تغییر خودخواسته، در آرامش، خیلی سخت‌تر�� و کندتره."

"این کتاب رو خیلی اتفاقی و بدون اینکه از قبل راجع بهش بدونم، همراه با سه تا کتاب دیگه از کتابخونه‌�� دانشگاه برداشتم.
به طرز عجیبی در درست‌تری�� زمان ممکن رفتم سراغش.
وقتی شروعش کردم و با کتاب همراه شدم، برام حکم تراپی رو داشت و احساس می‌کرد�� با خوندنش حس بهتری به اوضاع پیش اومده پیدا می‌کرد�� و بهم دید جدیدی از روابط مختلف می‌دا��.
در حالت عادی واقعا اهل خوندن این کتاب‌ه�� نیستم ولی با خوندن دیدگاه‌ها�� مختلف، متوجه می‌شد�� که گاهی دارم فقط جلوی پامو می‌بین��.
بعضی فصل‌ه�� رو هم سرسری خوندم ولی در کل از اینکه توی این موقعیت چنین کتابی -که نیاز بود- رو خوندم، لذت بردم و التیام‌بخ�� بود.

پ.ن: من این کتاب رو با عنوان "از عشق گفتن
عشاق، غریبه‌ها�� والدین، دوستان، آغازها و پایان‌ه��" از نشر میلکان خوندم."

"کتاب درباره خجالت و آسیب پذیری و غلبه به اون هست. توضیح میده چطور وقتی برای پوشاندن آسیب پذیری هامون نقاب میزنیم غیرواقعی به نظر میرسیم. در قسمتی از کتاب میگوید:
در کودکی فکر میکردیم وقتی بزرگ شدیم دیگر آسیب پذیر نخواهیم بود؛ ولی بزرگ شدن یعنی پذیرش آسیب پذیری. زنده بودن یعنی آسیب پذیر بودن

این کتاب رو میتونید اینجا پیدا کنید

"