ŷ

Jump to ratings and reviews
Rate this book

شکار سایه

Rate this book
شکار سایه: چند داستان
چاپ نخست، تهران، میهن، ۱۳۳۴، در ۱۸۳ ص

183 pages, Hardcover

First published April 1, 1955

2 people are currently reading
92 people want to read

About the author

ابراهیم گلستان

29books234followers
Ebrahim Golestan (also spelt Ibrahim Golestan, Persian: ابراهیم گلستان , born 1922 in Shiraz, Iran) is an Iranian filmmaker and literary figure with a career spanning half a century. He has been living in Sussex, United Kingdom, since 1975.

He is the father of Iranian photojournalist Kaveh Golestan, and Lili Golestan owner and artistic director of the Golestan Gallery in Tehran, Iran. His grandson, Mani Haghighi, is also a film director.

Ratings & Reviews

What do you think?
Rate this book

Friends & Following

Create a free account to discover what your friends think of this book!

Community Reviews

5 stars
13 (15%)
4 stars
22 (26%)
3 stars
35 (42%)
2 stars
10 (12%)
1 star
2 (2%)
Displaying 1 - 20 of 20 reviews
Profile Image for Ahmad Sharabiani.
9,563 reviews716 followers
November 9, 2020
شکار سایه: چند داستان = Shekâr-e sâyeh = Shadow-hunting), Ebrahim Golestan

Ebrahim Golestan (born October 19, 1922 in Shiraz, Iran) is an Iranian filmmaker and literary figure with a career spanning half a century. He has lived in Sussex, United Kingdom, since 1975.

In the Shadow Hunting stories, the Author tries to show the characters' emotional conflict in a way, but not directly; In this stories, he portrays a society in which all individuals, despite their differences, repeat the same pattern in their lives, and that is choosing the wrong path, which in the end leads to futility and emptiness.

تاریخ نخستین خوانش: روز بیستم ماه نوامبر سال 1973میلادی

عنوان: شکار سایه: چند داستان؛ نویسنده: ابراهیم گلستان؛ مشخصات نشر: تهران، میهن، 1334، در 183ص؛ موضوع داستانهای کوتاه نویسندگان فارسی، سده 20م

در داستانهای «شکار سایه» نگارگر میکوشند، درگیری روحی شخصیتها را به شیوه ای، اما نه سرراست، نشان دهند؛ ایشان در این مجموعه جامعه� ای را به تصویر می‌کشند� که همه� ی افراد آن، علی‌رغ� تفاوت‌هاشان� الگوی یکسانی را، در زندگی خود تکرار می‌کنند� و آن، گزینش راهی اشتباه است، که در پایان به بیهودگی، و پوچی منجر می‌شود� چهار داستان کوتاه: «بیگانه ای که به تماشا رفته بود» داستان یک خبرنگار آمریکایی است، «ظهر گرم تیر» داستان باربری سرگردان است که باری سنگین را در هوای گرم، بر دوش دارد، و نشانی جایی که باید آن بار را تحویل دهد، نمییابد؛ به آدرس هم که میرسد، درمییابد که اشتباهی آمده است، یا او بد فهمیده است، یا به او عوضی گفته اند، «لـَنگ»، داستانی است درباره ی پسری به نام «حسن»، که باید پسر لَنگ ارباب را، با چرخی، اینجا و آنجا ببرد؛ «مردی که افتاد» داستان کارگری نقاش است که از داربست میافتد

تاریخ بهنگام رسانی 18/08/1399هجری خورشیدی؛ ا. شربیانی
Profile Image for Shahab Samani.
138 reviews56 followers
May 23, 2020
یک. چند سال پیش، فکر کنم اواسط دهه هشتاد، مجله شهروند بعد از سالیان دراز مصاحبه‌� مفصلی با ابراهیم گلستان چاپ کرده بود. همان موقع زبان تیز و گاه حتی خودخواه گلستان مرا از خود راند. قبل از آن مصاحبه من خیلی گلستان را نمی‌شناختم� آن مصاحبه و زبان تند و تیز، تمام تصویر من از گلستان بود. با مصاحبه‌ه� و بد و بیراه‌ها� دیگری که گلستان این‌و� و آن‌و� نثار بقیه می‌کرد� آن تصویر پررنگ‌ت� و واقعی‌ت� شده بود و مانع از آن بود که کتابی از او به دست بگیرم.

دو. چند روز پیش، در خانه‌� یکی از رفقا، کتاب شکار سایه را دیدم. این بار با وسوسه خواندنش همراه شدم. کاش گلستان می‌گذاشت� تصویر او در تاریخ، با کلمات و نثر و فیلم‌های� ساخته شود و نه بد و بیراهش به دیگران. کلمات و نثر او حیف است که در غبار بداخلاقی‌های� گم شود.

سه. نثر ابراهیم گلستان، در عین شباهتش به گلشیری خاص‌بودگ� خودش را داشت. کلماتش و جمله‌ها� تکرار شونده‌ا� و تصویری که از لحظه‌ه� ایجاد می‌کن� و عمقی که به لحظات می‌بخشد� به نظر من در ادبیات معاصر کم‌نظی� است.

چهار. گویی دوگانه‌� پررنگی بین نویسندگان آن دوران درخشان ایران وجود دارد. آن‌های� که قصه‌گوین� و آن‌های� که نثر و قلم جذابی دارند. جذابیت ساعدی و درویشیان برای من ضرباهنگ سریع قصه‌هایشا� است، جذابیت گلشیری و گلستان کلمات و قلم آن‌ه� است.
Profile Image for Mohammadreza.
184 reviews36 followers
November 27, 2016
آن چیزی که در دو مجموعۀ اول ابراهیم گلستان یعنی «آذر ماه آخر پاییز» و «شکار سایه» بدجوری به داستان‌ه� ضربه زده وسواس بیش از حد راوی گلستان است در توضیح کوچکترین حالات و تغییرات روحی شخصیت‌ه�. مخصوصا در مجموعۀ دوم این حالت بسیار تکرار می‌شو�. راوی می‌خواه� دقیقن آن حالتی که شخصیت داستان در آن به سر می‌بر� برای مخاطب شرح دهد و این دقیق شدن گاهی خواننده را از روند داستان دور می‌کن� و درگیر خود می‌کن�. مخصوصا که گلستان زبانی ویژه برای این قبیل بیان درونیات به کار می‌بر�. زبان داستان های گلستان گاهی برای من غیر قابل درک و غیر منطقی می‌شود� به طوریکه گاهی چند بار یک جمله را می‌خواند� تا مفهوم آن را دریابم و این روند خوانش داستان را خیلی کند و دردناک می کرد. این روند گاهی تمام یک داستان را در بر می‌گیر� و کل داستان تبدیل به کنکاشی روانشناختی در خلقیات شخصیت اصلی می‌شود� مانند داستان آخر شکار سایه: «مردی که افتاد» که روند دیوانگی شخصیت اصلی روایت می‌شو�.
به طور کلی اگر می‌توانی� با زبان وحشی و نا‌آشنا� گلستان دست و پنجه نرم کنید و داستان هایی را بخوانید که به جای ماجراها و کشمکش های بیرونی بیشتر در درون شخصیت‌ه� ادامه می‌یاب� و ضرباهنگی بسیار آهسته دارند، با این داستان‌ه� می‌توانی� کنار بیایید. کلا توضیح بیش از حد راوی و باقی نگذاشتن حتی یک نقطۀ سپید در متن برای من خیلی خوشایند نبود و حس می‌کرد� دچار یک راوی دیکتاتور هستم.
Profile Image for Parisa.
143 reviews306 followers
June 20, 2016
نمی‌دانس� و از خود می‌پرسی� که ازین پیش دیوانه بوده است یا این زمان است که دیوانگی پیدا شده است.نمیدانست درد گم‌کرده‌گ� بر خودش هموار کند یا گم کرده را بجوید. نمی‌دانس� زندگیش در کجا پایان یافته است یا از کجا آغاز تواند شد و تنش فسرده‌ت� از هر زمان بود و ماهیچه دلش می‌گرف� و نفسش تنگی می‌یاف� و و پیش چشمانش تاریکی بود و در تاریکی جز تاریکی نبود مگر اینکه می‌دانس� همه جا را زن گرفته است.
Profile Image for Ali Ahmadi.
121 reviews65 followers
April 9, 2022
مرغ در بالا پران و سایه‌ا�
می‌رو� بر خاک پرّان مرغ‌و�
ابلهی صیاد آن سایه شود
می‌دو� چندان‌ک� بی‌مای� شود
تیر اندازد به سوی سایه او
ترکشش خالی شود بی‌گفت‌وگ�
ترکش عمرش تهی� شد عمر رفت
از دویدن در شکار سایه تفت
---------------------
این پیش‌درآم� از مولانا در ابتدای کتاب، تا حد زیادی آنچه را در ادامه خواهیم داشت خلاصه می‌کند� دست انداختن به سودای گرفتن خالی. دویدن در پی چیزی که نیست، یا فکر می‌کنی� نیست یا نمی‌دانی� چطور از هست و نیستش سر در بیاوریم و ترجیح می‌دهی� نیست باشد. آنچه که می‌مان� سایه‌ایس� نه در پیش چشم، بلکه در پس ذهن.

Profile Image for Hamidreza.
85 reviews22 followers
September 29, 2017
خوندنش خیلی سخت بود و دلایل زیادی هم داشت : تکرار توصیفات بیش از حد - دیالوگ های تقریبا بی معنی - از صحنه ای به صحنه دیگر پریدن و ... همه اینها ، بعلاوه اینکه کتاب من قدیمی بود و متون آن کمرنگ و بعضا چسبیده بهم بودند ، کارم رو سخت تر میکرد . من بشخصه مجبور شدم داستان سوم (از کل چهار داستان مجموعه) رو رد کنم . چنان یکهو از داستان اصلی به فرعی پیچید و برنگشت که نتونستم خودم رو وفق بدم . ولی از نکات مثبت کتاب ، میشه به قلم فوق العاده و خاص گلستان اشاره کرد که خود این نویسنده از بنیان گذاران ادبیات فارسی و تاثیر گذار بر بسیاری از نویسندگان بزرگمون بوده . توصیفات بسیار متفاوت و جذاب نویسنده از مفاهیم معنوی و مادی بقدری زیبا بود که تونست روایت ضعیف داستان رو پوشش بده . به نظر من داستان چهارم (آخرین داستان) بهترین داستان بود ؛ از هر جهت . هم روایت آن ، هم ایده بسیار متفاوت داستان آن ، هم توصیفات و خلاصه همه چیز . من نمیدونم نظر بقیه کسانی که این کتاب رو خونده اند چیه ، ولی به نظر من :

خطر لو رفتن داستان !!!!!! خطر لو رفتن داستان

داستان چهارم داستانی بود که از زبان یک فرد سادیست بیان میشد . فردی که به گربه خانه خود رحم نکرد و به کشتنش داد . کسی که با اذیت و آزار های بی مورد خود زن خود را چنان آزار داد که کارشان به طلاق رسید . و حتی همان زن داری اش هم پر از سوء تفاهم و گذشته های غیرقابل چشم پوشی بود . در ضمن ، در طول داستان (مطمئن نیستم - عمدی یا غیر عمدی) از زبان نویسنده میشنوید که اعمال آن فرد سادیست به کودکی اش برمیگردد . حالا هر دلیلی که داشت و آن مرگ آخر داستان هم هر دلیلی که داشت ، باعث تعجب فراوانم شد که هنوزم هم جوابی در اختیارم نگذاشته .

پایان اسپویل و لو رفتن داستان !!!!!!

در کل به نظر این بنده حقیر ، کتابهای بهتری از همین نویسنده و نویسنده های دیگه ی عصر خودش مثل هوشنگ گلشیری و بهرام صادقی و غلامحسین ساعدی ، هست برای خوندن و نیاز نیست مثل من سه هفته تمام وقت بذارید برای خوندنش
پی نوشت : البته من این مدت از بس سرم شلوغ بود که تا لای کتابو باز میکردم و یه صفحه میخوندم که احضار میشدم :/ احتمالا یه هفته این تموم میشد
Profile Image for Ali.
Author17 books672 followers
April 27, 2013
از انتشار "آذر، ماه آخر پاییز" در 1328 تا اواخر دهه ی چهل شمسی، ابراهیم گلستان بر بسیاری از داستان نویسان ایرانی اثر گذاشته است. به احتمال قریب به یقین، او از اولین کسانی در ادبیات معاصر ماست، که به تکنیک در نوشتن، ارزش والایی داده و پس از او داستان کوتاه در ادبیات معاصر ما، رنگ و روی دیگری پیدا کرده است. گلستان اولین کسی ست که در مورد زبان و تکنیک کار، زمینه و موضوع کارش دقت توام با وسواس بخرج داده و مهم تر این که نویسندگان ما را واداشته تا از "خاطره نویسی" به "قصه"گویی و "داستان کوتاه" نویسی روی آورند. شاید هم بشود گفت که پیش از ابراهیم گلستان، تنها چند داستان کوتاه در ادبیات معاصر ما وجود دارد که به گمان من برخی از آنها بسیار اتفاقی از برخی تکنیک های داستان کوتاه برخوردارند. ابراهیم گلستان با همین تعداد کم داستان کوتاه، فصل تازه ای در رعایت آگاهانه از فن داستان نویسی حرفه ای در جهان را، در ادبیات معاصر ایران بنیاد گذاشت که با توجه به زبان پخته ی آثارش، از بهترین های ادبیات ماست.
چهار مجم��عه داستان ابراهیم گلستان که در دست دارم، و همه تا پیش از 1357 به چاپ های دوم و سوم رسیده اند، در مجموع شامل 24 داستان کوتاه از بهترین های ادبیات معاصر ماست. آثار گلستان را تنها می شود با آثار گلستان مقایسه کرد، و شاید هم در برخی زمینه ها از جمله تکنیک های داستان نویسی، با داستان های کوتاه "بهرام صادقی"، "هوشنگ گلشیری" و برخی از داستان های "غلامحسین ساعدی". اگرچه نام گلستان پیش از صادقی و ساعدی و گلشیری مطرح بوده و چه بسا که در کار داستان کوتاه، تاثیری بر آنها گذاشته است، اما هر چهار نویسنده، از درخشش های دهه ی بعداز کودتا (1332) هستند. داستان های "در خم راه"، "تب عصیان" و "آذر، ماه آخر پاییز" در مجموعه ای به همین نام، "طوطی مرده ی همسایه ی من"، "چرخ فلک" و ... از مجموعه ی "جوی و دیوار و تشنه" و هر سه داستان مجموعه ی "مد و مه" را بسیار دوست دارم، و البته داستان "خروس" که جداگانه هم به چاپ رسیده، به گمان من همپای شاهکارهای داستان کوتاه جهان است.
از ابراهیم گلستان دو "فیلم نامه" با نام های "خشت و آینه" و "اسرار گنج دره ی جنی" نیز منتشر شده که هر دو را خود او به فیلم در آورده (کارگردانی کرده). "خشت و آینه" یکی از فیلم های متفاوت سینمای ایران در دهه ی چهل شمسی و یکی از ایستگاه های آغاز سینمای بکلی متفاوت با "فیلمفارسی"، محسوب می شود!
گلستان ترجمه هایی هم دارد، بیشتر از ادبیات معاصر آمریکا. او در کنار نجف دریابندری معرف نویسندگانی چون ارنست همینگوی به فارسی زبانان بوده و رمان بزرگ "هکلبری فین" از مارک تواین را هم به فارسی برگردانده است.
Profile Image for Hana Hmp.
125 reviews38 followers
June 30, 2023
ابراهیم گلستان تنها نویسنده‌ای� که تونسته در نبرد زبان و داستان شکستم بده. همیشه وقتی بیش‌ازح� نویسنده‌ا� زبا‌ن‌بازه� حواسم هست که اگر داره خوب داستان نمی‌گ� بهش گیر بدم. این‌ج� اما انقدر محو زبان شگفت‌انگی� داستان‌ه� می‌ش� که از محتوا عقب می‌مون�. نمی‌تون� تصمیم بگیرم از گلستان عصبانی باشم بابت این کارش یا بهت‌زد� بمونم از نبوغ زبانی این آدم.
Profile Image for Mohsen Ameri.
32 reviews16 followers
December 20, 2018
گلستان بهت‌زده‌ا� می‌کن� و نفسم را می‌گیر� و نمی‌شو� که پلک بزنم وقتی می‌خوانم�. انگار که پرده‌� سینما یا هرچه مثل آن. آنقدر در به تصویر کشیدن «اوستا»ست که انگار که آن مرد که از نردبان افتاد منم. آنکه که نیه‌توچک� را صدا می‌زن� به خلوتش می‌کشاند� بعد تند می‌راند� منم. گلستان دهانم را باز نگه می‌دار�.
Profile Image for Ahoo.
41 reviews6 followers
September 25, 2023
من هنوز در داستان‌ها� «ظهر گرم تیر» و «مردی که افتاد» مانده‌ا�. قلم آقای گلستان عجیب است و عمیق؛ احتمالاً مثل خود ایشان. نحو و لحن کتاب گاهی ثقیل بود اما از لذت خواندن کم نمی‌کر�.
Profile Image for Nazanin Amani.
95 reviews2 followers
March 29, 2023
مجموعه چند داستان کوتاه و نیمه‌کوتاه� با فضای روان‌شناخت� و موضوعاتی مانند کشش‌ه� و ناکامی‌ها� جنسی، وازدگی اجتماعی، ناراحتی‌ها� روانی مثل شکاکیت و دگرآزاری و ... آقای گلستان قلمی پیچیده دارند و توصیف‌های� بدیع و البته دلچسب و گاهی دیریاب. به هرحال اگر کسی بتواند با قلم ایشان و فضای داستان‌ه� همراه شود برایش شیرین و جذاب خواهد بود، چون شخصیت و رخدادهای درونی انسان، مانند انگیزه‌ه� و کشش‌ه� و کوشش‌ها� روانی او را به طرز بی‌مانند� به قلم می‌کشن�.
Profile Image for Kamsara.
61 reviews3 followers
August 21, 2019
مرغ بر بالا پران و
سایه� اش
می ‌دو� بر خاک، پران مرغ ‌و�
ابلهی صیاد آن سایه شود
می ‌دو� چندانکه بی� مایه شود

"شکار سایه" شامل چهار داستان است که همگی دارای زمینه ای اجتماعی و سیاسی است و تمِ اصلی و مشترک همۀ آنها همچنانکه از نام کتاب بر می آید، توهم و واقع گریزی افراد است یا به عبارت صحیح تر گزارشی از زندگی روشنفکران در دهۀ بیست است، گلستان متفکری ‌س� که دید و دریافتهای شخصی و نظریات سیاسی خودش را در خلال داستانهایش بازنمایی می‌کن�

"مردی که به تماشا رفته بود" حکایت خبرنگاری است که برای تهیۀ یک گزارش از اعتصاب و شورش وارد شهری می شود، خبرنگار با اینکه شخصا نقشی در شورش ندارد و اساسا آن شورش، نفعی هم برای او ندارد و او فقط تماشاگری محض بوده، بسیار خوشحال است و احساس رضایت قلبی می کند، اما وقتی از روز قبل اعلام می شود که آن شورش منتفی شده است، خبرنگار آنچنان دچار سرخوردگی و درماندگی می شود که انگار شاهدِ به تحقق نرسیدن آرزوی های خود گشته است

در "ظهر گرم تیر" باربری با آدرسی در دست، یخچالی را بر پشت حمل می کند تا آن را به مقصد برساند، مقصدی که به علت بی سوادی دقیقا نمی داند کجاست، و عاقبت که مقصد را- که خانه ای نیمه تمام است- می یابد تازه متوجه می شود که این خانه نه آب دارد و نه برق دارد و نه اصلا کسی در آن ساکن است
اگر یخچال را نماد تجدد و تکنیک بگیریم، اشارۀ گلستان به ظهور نیروهای مترقی است که در دهۀ بیست، جامعۀ ما هنوز آمادگی پذیرشِ آنها را نداشت و ناگزیر آرمان های آن دوران به مقصد نرسید

در "لنگ" رعیت زاده ای مسئول است تا پسرِ افلیجِ ارباب را به دوش بکشد و او را به اینسو و آنسو حمل کند، رعیت زاده نه تنها از حملِ پسر ارباب ناراحت نیست بلکه بخاطر هم هویتی که با پسر ارباب پیدا می کند از وضعیتِ خود بسیار رضایت هم دارد تا جاییکه وقتی ارباب، صندلی چرخداری برای فرزند افلیج می خرد، رعیت زاده احساس پوچ بودن می کند و تصمیم می گیرد چرخ را نابود کند و از آن خانه بگریزد
"مردی که افتاد" داستان مردی است که شدیدا خاطرخواه همسر خود است اما بر اثر افتادن از نردبان دچار ضربه مغزی می شود و نظرش نسبت به همسرش تغییر پیدا می کند و با شک های بی مورد باعث آزار او می گردد تا جاییکه همسرش او را ترک می کند و او در انزوای خود به زوال و نابودی می رسد

ازمتن کتاب :

خاله اش بی حوصله و خشمناک گفت گیرم که راس هم بگی طفلک، کاری که شد شده، خوب یا بد، دیگه تموم شد، آدم دلش برات می سوزه اما تو آنقدر هم خودت را توی این فکر کوچک کرده ای که آدم دلش نمی خواد دلش برات بسوزه

تو تازگی ها بدتر شده ای اما خیلی وقته که یه جوری هسّی، دلم برات می سوزه، از وقتی زن تو شدم همه اش از زندگیت ناراضی بودی، کی راضیه؟ اما تو همین ناراضی بودیو بس، شاید همه منتظرن کار و بارشون خوب بشه، اما تو همین منتظری و همین، همیشه نق می زدی و منتظر بودی که انگار سقف آسمون بترکه و دنیا برات گلسّون بشه، راستش بهت بگم هر وقت که به من می گفتی دوستت می دارم دلم گواهی نمی داد که تو همه اش راس میگی، آیه که نیومده همه لیلی مجنون باشن اما انگار تو بیشتر خوشت میومد با خیالای خودت ور بری تا با من

حتما کسی هست، کسانی هستند که بدانند او بارش را کجا باید ببرد، اما یا بد فهمیده است یا به او عوضی گفته اندو حالا به هیچکدامشان در این گرما و کوچۀ دور افتاده دسترسی ندارد

از همۀ اینها تنها چرخ در ذهن او بود و در ذهن او هر دم چرخ بیشتر و بزرگتر می شد و همه جا را می گفت و او می دانست که باید چرخ را بشکند، حس میکرد که تا چرخ نشکند نخواهد بود و اینکه اکنون هست او نیست و دست کم همۀ او نیست و چرخ او را پوشانده است

احمق ها می تونن نجیب بشن، نجیب ها هم می تونن احمق بشن، به هر حال هیچکدوم به درد امروز نمی خوره، یا دست کم نجابتِ اینجوری ور افتاده
Profile Image for Fardokht Sn.
122 reviews54 followers
February 28, 2022
میان زندگی گودالی میدید که اگر زندگی اش نبود ، پس چه بود؟ و زندگی کجا بود؟
و اگر بود ، جز یک کابوس دیوانگی نبود و امروزش از دیروز بهتر نبود.
چون دیروز نمیدانست و امروز میداند .
Profile Image for Bahman Bahman.
Author3 books237 followers
March 12, 2023
یادداشتی از ابراهیم گلستان درباره این کتاب و واکنش هواخواهان حزب توده ایران هنگام چاپ شکار سایه: «هواخواهان حزب توده» وصف وسیعی از انبوهی نامعلوم است. حتی در رده‌ها� بالا‌تری� در حزب توده، در کمیته مرکزی، در کمیسیون تفتیش، در شاخه‌ها� پنهان نظامی، در دسته نویسندگان ارگان‌ها� حزب، در هر کدام و در همه این‌ها� نحوه قضاوت فکری ـ تازه، هر وقت که اصلاً و اساساً از فکر نشانه‌ا� بود ـ شمار بیشتری داشت از عده افراد این دسته‌ه� و دسته‌بندی‌ه�. دید و فکر و تصمیم و طرح واحدی حتی نزد یک نفر هم نبود که سیال بود یا معمولی‌ت� گفته باشم در باد بود و به هر بادی این‌سو� و آن‌سو� می‌ش�. سوال شما نتیجه‌� همان استنباط جوان و عجول صیقل نخورده، فقط شنیده اما نه درست دیده و خوانده است. پیش از «شکار سایه» من مجموعه «آذر، ماه آخر پاییز» را درآورده بودم که نسخه‌ها� گذاشته شده برای فروش آن با چه سرعت گمراهی‌آور� کمابیش ناگهان، به نوعی ندانسته، تمام رفته بود تا پنج شش سال بعد، راز این «استقبال عمومی» هنگامی برای من کشف شد که در کار فیلمبرداری خبری رفته بودم به خانه تازه کشف شده� محل چاپخانه مخفی حزب توده در محلهٔ تازه‌سا� داوودیه. آنجا در اتاق انباری، صد‌ه� جلد از آن کنار هم، قطار، چیده شده بود. آن‌ه� را با خریدن جمع‌آور� کرده بودند تا در دسترس افراد حزب نباشد. هر چند مضمون داستان‌ها� آن مرثیه کوشش و کار پاک ‌حزبی‌ها� فدا شده بود که معتقد به حرف‌هایشا� مانده بودند. آن‌ه� را از شاپورخان سقط‌فرو� در خیابان کاخ میان خیابان هلالی و کوچه شیرن خریده بودند، و او کسی بود که اسم ناشر کتاب به او داده شده بود و بعد هم انتشارات سپهر او وسیع شد و گل کرد و نمی‌دان� دیگر چه بر سر خودش و زنش و بچه کوچکش آمد. من و چوبک هم که بالای دکان او خانه داشتیم از آنجا رفته بودیم و هر چیز دیگر هم رف��ه بود. اما درباره «شکار سایه» و واکنش به آن. کسی که من او را «پیر دیر چپ‌گرایی‌ها� نام داده بودم، از روی غیظ و عادت عجول یک‌چشمی،‌� همان یک چشم را بسته ولی خیره به یک نقطه، با یک گوش پر از زیبق ساده‌لوح� خام کتاب بر حسب عادت برای «مطلع» شدن خواندن، با یک امید لگد خوردهٔ خود به آن لگد زننده که نتوانسته بود درست ببیند، مقاله‌ا� پر از دشنام و خالی از دلیل و منطق و بی‌جستج� نوشته بود. من به احترام شرف سرتق و لجوج و بی‌گنا� بی‌حاصل� نامش را کنار می‌گذار� و یاد کوشندگی‌ها� ندانم‌کار� را به ذکر زمینه و ضرر زدن‌ها� ناگزیرش نمی‌آزار�. در آن مقاله بی‌جا� پر از غیظ و درد از ظلم‌های� که بر آرزویش از جای دیگری رفته بود هرچه توانسته بود گفته بود که هرچه بود بیهوده بود. نوعی اطاعت بود از فرمانی از وقتی دیگر در جای دیگر: انگار کفشی پوشیده باشد گشاد یا حتی تنگ، بر پای چوبی لنگی که رویش نقش ماهیچه‌ا� کشیده باشند بی‌آنک� بتوان از چنان نقش نیرویی برای جنبشی، چه تند چه کند، توقع داشت.
Profile Image for Hosein Naseri.
100 reviews5 followers
April 19, 2021
گلستان در دومین مجموعه داستان خود، ظرافت زبانی و فرمی را به حد اعلای خود می‌رسان� آن هم در زمانی که هنوز چنین تکنیک‌های� شناخته شده نبود و همین موضوع کتاب را سخت‌خوا� می‌کن�. به حق می‌توا� این کتاب و به‌خصو� داستان "مردی که افتاد" را سلف داستان‌ها� پیچیده گلشیری مانند "خوابگرد" دانست. تکرارها و تعمق در ذهن شخصیت‌ه� عمقی سوبژکتیو به داستان‌ه� می‌ده� در حالی که گلستان در توصیف عینیات زبردست است؛ و همین امر، اثر را ماندگار می‌کن�.
Profile Image for Mostafa.
198 reviews25 followers
October 29, 2019
مجموعه داستان خوبی بود! وقتی به این فکر می‌کن� که این داستان‌ه� بین ۶۸ تا ۷۰ سال پیش نوشته شده و هنوز در این دوره مدرن و خوندنی هستن، حیرت می‌کن�.
مع‌الاس� کتاب رو به صورت افست از کسی امانت گرفتم و اگر بخوام بخرمش باید از قاچاقچیان عزیز کتاب، یاری طلب کنم.
داستان‌ها� این کتاب رو چند بار با تأمل و حوصله بخونید. خیلی حرف برای گفتن داره.
کمی سخت‌خوا� هست اما وقتی سیمتون وصل بشه، دیگه قطعی نداره!
Profile Image for Ali Nourbakhsh.
111 reviews2 followers
February 23, 2025
چهارمین کتابی هست که از گلستان خوندم و همچنان اصلا باهاش نمی‌تون� ارتباط بگیرم، مفهوم داستان‌ه� به شدت گنگه بعضا اصلا مفهومی نداره و فقط توصیفات محیط و فضاسازی و... هست، برای من اصلا جذابیت آنچنانی نداره کتاب‌ها�.
Profile Image for Houmer Afsari.
29 reviews
July 26, 2022
نوشتن داستان ظهر گرم تیر با بیان جزئیات فراوان و همچنین مردی که افتاد آن هم در دوره خود ، هوش و ذکاوت زیاد ی میخواست که قطعا انتظار آن از ابراهیم گلستان، زیاده خواهی نبوده و نیست
Profile Image for Mina.
296 reviews68 followers
February 2, 2023
انگار هرچه که در خواب روز دیده بود در بیداری شب می‌یاف�.
Profile Image for Ehsan.
244 reviews81 followers
January 6, 2020
«و او حس می‌کر� که خانه با افتادن سنگین و ناله‌آور� بیدار شده است (و تنوره باز میچرخید و این بار او بر سطح به سرسام‌آور� چرخنده‌‌� آن مانده بود تا پایش از ته بیاید که نمیامد) و اکنون شیشه‌ها� اتاق را میدید (و نمیامد) که روشن شد (و نمیامد)»
و می‌رف� که پای کوچه که در تاریکی گم� می‌شد� گم شود.
Displaying 1 - 20 of 20 reviews

Can't find what you're looking for?

Get help and learn more about the design.