برای كسانیك� تصور میكنن� با زبان تصویر بزرگمهر حسینپو� آشنایی كامل دارند، این یك سورپریز خواهد بود. طنز پرنشاط و رنگارنگ حسینپو� این بار جای خود را به طنزی پرمعنا و بعضاً گزنده میده� كه موضوع آن را تنهایی انسان امروزی در زبانی تمثیلی شكل میده�. آدمی جدا افتاده در جزیرۀ كوچك و ماجراهای جذاب و تلخ و شیرینی كه بر سر وی میآی� دستمایۀ كار كاریكاتوریست در این اثر كاملاً متفاوت و استعاری است.
نمرۀ واقعی: 3.5 این دومین کتاب متن و کاریکاتور بزرگمهر حسینپو� بود که میخواند� و میدید�. اولین با «من گوسالهام� را از او خواندم، که در مقایسه با این کتاب، بهمرات� تأملبرانگیزت� و ارزشمندتر است. اما «آهای! یکی اینجا تنهاست» به تنهایی کتاب خوبیست. اولاً که نام خیلی خوبی دارد؛ یک نام هشیارکننده که مخاطب را صدا میزن� به سمت خودش و حواسش را به خودش جمع میکن�. تمام کتاب، کاریکاتورهایی هستند، با موضوع جزیره و درواقع «تنهایی». اما اتفاقی که در کتاب دوست و انتظار داشتم بیفتد و نیفتاد، این بود که کاریکاتورها یک سیر روایی داشته باشند. اما این اتفاق در بعضی از کاریکاتورها افتاده بود؛ یعنی مثلاً سه کاریکاتور پشت سر هم و دنبالهدا� بودند و باز کاریکاتورهای بعد، بیرب�. یک نکتۀ دیگر، استفاده از نوشتار در کنار کاریکاتورها بود. در کتاب «من یک گوساله هستم» کاریکاتورها نوع دیگری بودند، نوعی که خود کاریکاتور با متن همراه بود و درواقع نوشتهها� دیالوگها� کاراکترها بودند یا راوی. اما در این کتاب نوشتهه� فقط یک توضیح از سمت کاریکاتوریست بود که در اکثر قریب به اتفاق موارد، بیمور� و توضیح واضحات بود. گاهی اگرچه بهظاه� کمککنند� بود، اما ذهن مخاطب را به تعبیرهای دیگر میبس� و لقمۀ حاضر و آمادها� بود در گلوی آدم. با این همه، کارها واقعاً خلاقانه بودند و نگاه تازها� داشتند. مشخص بود که «تنهایی بشر امروز» دغدغۀ فکری کاریکاتوریست بوده و بارها دغدغها� را قلم زده است و طرح. به دوستدارا� کاریکاتور پیشنهاد میشو�.
باورم نمیشه که انقدرررررررر خوب بوده!!!!! یعنی خیلی خیلی خیلی خوب ها! اصلا اسمش... تصویر جلدش... رسمالخ� ش ... فونتش... تصویرا که اصلا عشق بودن :ططططط و جمله هاش ۸->>>>>>> جمله هاش عشق من بودن. از اون جمله ها که میشه باهاشون زندگی کرد و اینا :)))) بعضی صفحه ها رو هی میخوندم!
+ سیما حقشنا� زنشه دیگه؟ :-" خب من خیلی این زن و شوهر رو دوس دارم :پی (من تنها با همون چند خطی که سیما حقشنا� در صفحه اول کتاب نوشته عاشقش شدماااا :دی) و اینکه کلا از همون اولین صفحه کتاب فهمیدم که عاشق کتاب میشم! ++ میدونم که گاهی آدما بیخود و الکی خندشون میگیره! ولی اون صفحه که یهو اون آدم تنها فک کرد پری دریایی دیده و پرید تو آب٫ کتاب رو بستم و فقط فقط فقط خندیدم =))))))))) +++ بزرگمهر حسینپو� انقدر خوب و دوستداشتن� بود و من نمیدونستم؟
" گاهی اونقدر ناجی های زمین بزرگن که تو رو نمیبین� " " چقدر شگفتانگیز� که تنها کسی که توی چشمات نگاه کنه خورشید باشه! " " واسه نجات٫ اولین شرط جدایی بود "
پ.ن: لیلی آیا من در حال پیشرفت در زمینه ریویو نویسی(!) هستم یا نه؟ :-" :دی یعنی کلا آینده روشنی برای من در این زمینه وجود داره یا نه؟ :))
من فکر می کنم که انسان زمانی مشکل پیدا می کند که از خودش فاصله بگیرد. در این وضعیت دیگران هستند که او را شکل می دهند به عبارتی او اسیر لحظه ها می شود و به همین دلیل هر لحظه اش یک جور می شود و این باعث می شود هرگاه که تنها شد دچار افسردگی و یاس شود و برای گریز از این وضعیت یه دیگران پناه می برد و برای داشتن دلیل, شادی ها و دیدارهای ساختگی بوجود می آورد چیزی که حقیقی نیست و چیزی که حقیقی نیست تاثیر لازم را ندارد. نمی خواهم بعد روانکاوانه و جامعه شناسانه تنهایی را بنویسم ولی اهمیت دارد. مهم نیست که ما چه کسی هستیم ولی مهم است که سخنگوی خودمان باشیم به عبارتی درونمان را نشان بدهیم تا جهان بداند با چه احساس, به چه نیاز و با چه روحیه ای مواجه است تا در برخورد با آن تکلیفش مشخص شود. اما وقتی خودمان را بروز نمی دهیم حرکت جهان را کند می کنیم و آن را برای رسیدن به مقصد به تاخیر می افکنیم. ما به همه فکر می کنیم جز به خودمان, همه را رعایت می کنیم جز خودمان را, چگونه حرف بزنیم, چگونه بنشینیم, چگونه راه برویم, چگونه بپوشیم, چگونه گریه کنیم, چگونه بخندیم, چگونه چگونه باشیم! آیا این فاجعه نیست؟ آیا کرامت انسانی هر فرد در نادیده گرفتن خویشتن است؟ خودمانیم! ما در کجای خویشتن هستیم؟ آیا چیزی از آن مانده است؟
حکایت اون بچه ای که تو جزیره ی تنهایی به دنیا میاد ...بزرگ میشه...بزرگ میشه... در فکر راه نجات پیر و کچل میشه... تا اینکه یه روز یکی از راهی دور میاد و بهش میگه .... (حکایت تصویریش رو تو عکس هام اضافه کردم)
چیزی در حد فوق العاده... ای کاش اون یکی زودتر از راهی دور بیاد :(
یه کتاب خیلی خوب در مورد تنهاییها� انسان عصر حاضر. به این صورت که تو یه صفحه، یه کارتون و در صفحه قبل و روبهروییاش� یه توضیح کوچیک براش وجود داره؛ گاهی حتا در حد سه نقطه. خیلی عالی بود.
"واسه نجات، اولین شرط جدایی بود" "توی چشم هم یک جزیره� که کسی درونش تنهاس!" "گاهی اونقدر ناجیها� زمینی بزرگن که تو رو نمیبین�..."
«ما تنها بودیم. وقتی از تنهایی فرار کردیم... گم شدیم. وقتی از تنهایی رفتیم. وقتی تنهاییما� را قال گذاشتیم، وقتی تنهایی را پای اینترنت، ماهواره، گیم و سینما و تلویزیون قربانی کردیم، مُردیم. ما تنها آمدهبودی�. تنها رفتهبودی�. تنها مُردهبودی�. ما دچار تنهایی بودیم.»
× مرسی از پ؛ با تشکر از ایفای افتخاری نقش «گمرک» در برقراری ارتباط بین ستایش و پ :))
تنهایی یک وقت هایی معرکه است و یه وقت هایی مصیبت، همان طور که از تنهایی درآمدن یک وقت هایی مصیبت است و یک وقت هایی معرکه! با کاریکاتورهای خلاقانه بزرگمهر عزیز تواین کتاب، خوب میشه به این پارادوکس فکر کرد و جالب اینکه هر بار ( البته به تجربه شخصی ) میشه نتیجه متفاوتی گرفت !